?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
قفل از خاک میگشاییم
دریچهای میبینیم و نردبانی
پا به درون مینهیم
به فراخنایی میرسیم
دری گشوده میشود به باغی
از آن باغ
دری به باغ دیگر
و همچنان باغی پشت باغی
پُر از گلهای رنگین و درختان سنگین از میوه
در آخرین باغ دری میبینیم بسته
پشت در چیست نمیدانیم
شاید اسبی سفید باشد و ما را با خود به قصر قصهها ببرد
شاید اژدهایی باشد و به شعلهی نفس خویش
خاکسترمان کند
حلقه بر در بزنیم یا برگردیم؟
#عمران_صلاحی
📘 #در_غبار_برف
مجموعه کامل شعر،جلد دوم ،نشر چشمه،زمستان
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
خاتون
دایره در دایره موج میزنی
گسترده میشوی
روی حبابهای آه پریان
زیر قطرههای آواز پرندگان
کنار چراغهای عاشقان
دایره در دایره موج میزنی
فرامیگیری
جزیرهها را، مرجانها را
دریچهها را، دالانها را
ستارهها را، بارانها را
میگردی
پاورچین پاورچین
میچرخی
چین در چین
دایره در دایره موج میزنی
و سرانجام
در آرامشی زلال
دامن برمیچینی!
#عمران_صلاحی
📘در غبار برف، جلد دوم،نشر چشمه،زمستان ۱۴۰۰، تهران
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
یکی در عقابی پنهان است
که مار به منقار دارد،
یکی در کلاغی
که مردار!
من و تو
در دو پرندهی کوچک پنهانایم
که زیر فوارههای عشق
نغمه برمیچینند!
#عمران_صلاحی
📘در غبار برف، جلد دوم،نشر چشمه،زمستان ۱۴۰۰، تهران
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
کدخدای چراغ ها بودم
شاه تاریکی ها شدم!
امیر دقیقه های نورانی بودم
کوتوال دیوارهای بلند و اسیر دهلیزهای تاریک شدم
وقتی پادشاهی را می گیرند
او را از اسب فرود می آورند
تاجش را از سر بر می گیرند
جشمانش را در می آورند
و دستهایش را از پشت سر می بندند
و سرش را اسیر سکوتی می کنند
که من می دانم!
و آنگاه پشت میله ها محبوسش
می کنند
مثل من در فراق تو
در این سال ها!
#محمدباقر_کلاهی_اهری
?ببری با ترقوهای مهیب
کانال #قطره_محال_اندیش
در چشمانش نگریستم
باغی می سوخت
باغی می سوخت
باغی می سوخت
ولولیان گریبان چاک از فرط شراب
ته مانده ی آن آخرین جرعه را بر دستان طوبای منفرد
خطی دراز می کشیدند...
در چشمانش نگریستم باغی می سوخت!
کانال #قطره_محال_اندیش
پرویز اسلامپور (1391- 1322)، محل تولد: تهران
در شعرهای اسلامپور، وصفهای متنوّع و موجز، و بیان تصویری فشرده و مخصوص تا سرحدّ خیال و ذهنِ غریب شاعر تداوم و وسعت یافته است. او به برخی شاعران بنیادستیز/ رادیکال سبک هندی بیشباهت نیست که برای رسیدن به شهرِ شعر حاضر به درنوردیدن بیراهههای شگفتآور استعاره هستند. این شاعر به ترکیب خاص کلمهها، نحوهی همنشینی سطرها، و نوع موسیقی زبان برای رسیدن به ساختاری متمایز در سرودههایش عقیده دارد. بهنظر میرسد در مجموع، وی به انسان، طبیعت، اسطوره و ماوراء طبیعت، تاحدودی بهتساوی، علاقهمند باشد. اما به احتمال زیاد، در نزد او اشتیاق و امتیازی بالاتر از شکل/ فرمگرایی برای دیگر ـ دیدن و دیگر ـ گفتن در جهان شعر وجود نداشته است و نخواهد داشت. بیش از نیمی از دورهی دوم زندگی اسلامپور در فرانسه و در سکوت ادبی گذشت.
◉ دفترهای شعر:
وصلت در منحنی سوم (1346)، نمک و حرکت ورید (1347)، پرویز اسلامپور (1350)، طبقات جنون (1399).
مژه
دشنههای کوچک استخوانی که بر پوسته میرویند و نجار
مچ بسته در سیاهی، و یا
به کبودی
که
اینسان تو را و مرا
از دشنام معاف میدارد
و دریست گشاده به روشنا
و مسدود
بر وهم
و خود سایهای دراز را به دو میدانگونه
میگسترد
و در سایهی گسترده
رخ
به خواب میرود
رگهایی موازی، و گاه
چاقوهایی که همیشه
آختهاند
پس
چون بر هم آیند، تیرگی دردم
لباس میپوشد بر هیکل باد
و این
پوششی است تار
چندان که به مرگ پدری و یا به
سودای سوگی بر ریگ و بخار!
کانال #قطره_محال_اندیش
از راه برف آمدم سراغت را بگیرم
اما چون گلِ ریواس
در گلولههای سفید خواب بودی
انگار کسی گفت به من:
عاشق شدهای
پنجرهی اتاقت
رو به خیابان تنهایی روشن بود
گنجشکی با پرِ دلتنگی پرواز کرد
میدانی
من خیابان به خیابان
پیاده آمدم
قرارمان این همه بیقراری نبود
همین که من از سفیدی آمدم
تو در خوابِ زمستانی باشی
بیداری شدی اما
برف از شانهی درختهای همسایه
آنقدر بر سرم بارید
تا تو از رد پاهایم
آدرس خانهی جدیدم را پیدا کنی.
دیر آمده بودی
دیر
من از همان خیابانی
که گنجشکها پرواز کردند
راه دریا را پیدا کردم
و ایستگاه پر از دلتنگی شده بود
ناگاه سوار قطاری شدم
که تنها دو مسافر داشت
زنی چمدان به دست و
مردی سیگار به دست!
ما تنها مسافرانی بودیم
که از تنهایی خوابمان برده بود
و از چمدانهایمان
خاطرات چون پیراهنی گشاد
بیرون زده بود!
کانال #قطره_محال_اندیش
ما بر آتش کفران ورزیدیم
تابوت زندگی به دوش
دور شدیم از او
در آسایشی که خنکای صبحگاهی
به فریب بر ما میوزانْد
از آن پس چون پاییزان پرگرگ
چون طعنهی دانستن
افسرده شدیم
نایی نبود برای فریاد
امیدی که فهمیدن پوست درخت را سعید کند
شاید شیدایی شبی از شدت شرممان شکسته باشد
هر چند به جان سنگوارهی سپیدار
سکوت کاریتر است
برگرد
برگرد
مدام با خودش میگوید و بر کتابهای پاره اش میدمد
آه از این نشئهی ناتمام آدمی
به دور از آتش زندگی
برخیز و به ساعتها زمان را بیاموز
برخیز و بگو که دشنه خستگی بر تو کاری کرده نمی تواند
برخیز
برقص
چون رقصیدن برف در چشم مسافر ناامید
کانال #قطره_محال_اندیش
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago