?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 2 weeks ago
یک شب مست بودم هر کلمه و هر تصویر را سه بار میشنیدم و سه بار میدیدم
همگی کثیف و منتظر بودند
شناختن این همه جماعت به مستی شناختم
این خودش یک برد است.
داستان غمگین انگیز
" لباس های تمرین باشگاه را پوشیدم و با مچ بند تازه دستانم را میبستم که به یکبارگی کسی از پشت تکانم داد، دیدم که غفور با لبخند خندان سلام علیکی گرم همرایم کرد، از بس که این پسر خندان و خوشحال بود هر ادمی که اورا میشناخت بلافاصله از دیدنش میخندید، با لحن گرم گفت: بابه جان آمدی تمرین. منم که مچ بند هایم را می بستم گفتم چی کنم که نیایم غفورجان. بچهیی مست و الستی بود که تمام کلپ اورا با لبخند خندان و ادبش میشناخت
هیچ کسی از او بی ادبی را ندیده بود یا هم جنگ او را. شاید از او دیدار که او واقعا میخندید شاید پنج یا شش سالی بگذرد، چند ماه قبل از اینکه که او دیوانه شود، به دوکان ما آمده بود خیلی افسرده بود، دم به دم سیگار میکشید و در پاسخ هر سوالی میگفت زندگی چی فایده یی دارد
انگار او بچه مست و الست را کسی کشته باشد
بعد از اون دیدار گذشت چند ماهی، خبر دیوانه شدنش را که شنیدیم واقعا قابل تحمل نبود
پسری که همه محل او را با ادب و خنده و خوشحال بودنش میشناخت حالا دیوانه و از غم بخودش میپیچد."
ما اگر رویه خوبی داریم با کسی از روی لطف مان است
وگرنه غرور تان یخ میزد از احساسات سرد ما#محمد_جان
چندی قبل میخواستم ادعای آدمای که بعد عشق خوب میشن را بگیرم ولی چقدر ادعا در آرم
ولی من هر چقدر هم پیش برم تو پشت سرم مانده که ماندی
بخدا همه شعر ها بهانه است من یک دل سیر از تو گله دارم از تویی که نماندی
چه بگم از چی بگم
هر چه سوختم آتش دلتنگی شلعه ور تر شد همین
خداحافظ گل سفید و زردم
گل مغرور پر دردم
نشد که با این تن زخمی
در آغوش تو برگردم
نمیدانی چه دلتنگم، چه دلتنگم
از این خواب زمستانی
تویی که بیداری که بیداری
کمی بگو از شب هم چیزی میدانی؟
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شدن چشمم
خداحافظ همین حالا
همین حالا که تنهای تنهایم#محمد_جان
از من کسی پرسید در این ده سال کار هر روزه ات در این صفحه که باور داری بهترین های بهترین روز ها را نشر میکنی .
چرا حال صفحه روز بد تری دارد دلیلش چیست.
گفتم دلیلش منم که نادان بودم.
برایش گفتم حقیقت های زندگی چیزی دیگری بود و ما را یاد نداده بودند .
در قدیم قصه میکردن که فلان آدم را گفتن در پشت مسجد چتلی خوده کده ، سوب در کل شهر آوازه افتاد و مشهور شد در یک عمل بد.
حقیقت همین است .
یک نفر اگر یک باد قصدی یا به بی خبر رها کند صد هزار بار علاقه مندانش زیاد میشود.
محبوب مشهور به برکت یک گ و ز خود میشود .
واضح بگویم باد خطا خورده یک تیک تاکر را در یک پله ترازو بمانی و ده سال کار کرد تحقیقی علمی یک استاد را صد در صد باد گرنگ تر از آب در میاید.
فحش گفتن و دشنام دادن میوه شیرین است لچک پروری در سر زمین ما پیشینه تاریخی دارد .
بخدا قسم من در ده سال بودنم در اینجا خیلی ناوقت آموختم که اشتباه کرده بودم .
ده سال اگر دو ساعت را من روی این صفحه وقت مانده باشم حساب کنید چقدر میشه.
اخرش چی؟
هیچ نه به خود چیزی کردم نه به کابل نه به خواننده ها تلاش زیاد کردم اما در فرقم خوردم .
همین دم من کیستم یک آدم بی نهایت ساده و دیگر هیچ.
چقدر عاقل بودن کسانی که زود هوشیار شدن صفحه را بستن و رفتن خود را به کار با ارزش تری مصروف کردن.
با احترام به همه بزرگوران که مرا حمایت کردن با کامنت های شان. ولی به نوبت در هر فرصت خود را در دهان یک تعداد اوباش لچک با حق گفتن ها هر روز انداختیم وفحش ودشنام خوردیم با لچک های سر خوردم که در زندگی ندیده بودم شاید گاهی تصادفی در زخم های شان نمک پاشیده باشم.
فللی فس این دست اورد ما بود.
یقین دارم من تنها نیستم هزارن هزار راه درست را نرفتن وچشم بستن رفتن برای ساده گی .
نقش بوریا غرفه نسوار فروشی عشقری صاحب شباهت به صفحه خالی ما دارد.
همین دم اوباش ترین ها دیوانه ترین ها کامیاب ترین های روزگار ما هستن فقط پرده حیا دریدن رستگار شدن .
در جامعه حقیقی هم انقدر بی حیا باشی همانقدر با عزت کامیاب هستی .
دروغ ها را زندگی کردیم و اخر به سر خوردیم .
چی بگویم افتادی ها اوگار شدی نی
فکر نکن بی کسام یک عمرست که تنهایست یار ما ...
فکر نکن بی کسام یک عمرست که
تنهایست یار ما ...
عجیب ترین نویسندهی که دیدم داستانی
را تعریف کرده بود داستان طوری بود که
کاراکتر اصلی داستان مُرده و کنار قبر اش
دختر جوانی دفن است و از دست پخت او تعریف میکرد.
برای شما کدام کتاب جالب بود
کنار پنجره سیگار میکشید
خسته بود خیلی خسته
آنقدر خسته که یادش رفت به جای اینکه
سیگارش را پرت کنه پایین خودش را پرت کرد
همیقندر خسته
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 2 weeks ago