𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago
تو تنها ستارهی آسمان بیفروغ شهرمان بودی و شوق چیدنت پسربچههای زیادی را از پشتبام انداخت.
بعضی یخ زدند و برخی سوختند، مابقی سیارهها نیز از مدار خارج شدند. ستارهی بدون تاریخ و مجهول الهویه نظم منظومهای را به هم ریخت.
زمستان طی شد و سرما سر آمد و آتش خانهی آن تازه عروس و تازه داماد همیشه روشن ماند. اما سراسر این زمستان زیر سقف چوبی کلبهشان امیدها و خاطرات چنار پیری سوخت. چنار پیری که این اواخر نمیدانست برای قطع شدن تکههای تنهاش از درد زجه بزند یا برای گرم شدن دستان دختر جوان خوشحال باشد.
پدربزرگ مرحومم پنجاه سال نماز خواند و روزه گرفت و عبادت کرد و روی منبر وعظ کرد. بینوا این اواخر طلبهها القاب شیخ و پیر و مجتهد به نافش میبستند. همین دیروز سحر جلوی چشمم به سجده رفت و دیگر بلند نشد. مُرد. سکته کرد. قلبش ایستاد. از شک.
امروز دیدم همین جوجه آخوندها در مجلس دست گرفته بودند که خوشا به سعادت حاجآقا. رستگار شد.
نوازندهی بینوا در آخرین اجرایش آتش به پا کرد. آخر سر هم یک مشت تار مو و سهتار کهنهاش را در آتش انداخت و سوزاند. اشک در چشمان دختر جوانی که در انتهای سالن خالی از تماشاگر نشسته بود لغزید.
تو ماه بودی و شوق بوسیدنت کوتولههای شهر را بلندقد کرد.
در کافه با هم آشنا شدند. از آمدن پسر جوان برای تحصیل به پایتخت دو سالی میگذشت، هنوز هم سادهدل و بیمکر و حیله بود و ناآشنا با پیچیدگیهای زندگی شهری. دختر کلکسیونر اشیاء قیمتی بود. از زمانی که هوا تاریک میشد تا نیمه شب در خیابانها قدم میزدند، به سینما میرفتند و با نوازندههای دورهگرد همنوایی میکردند. بالاخره یک شب پسر جوان معشوقهاش را به خانهی اجارهایاش دعوت کرد. برای این کار از همخانهایهایش خواست که شبی را بیرون از خانه بگذرانند. پسر هنگام ظهر بیدار شد و فهمید پولهایش نیست، همچنین سکههایش و جواهراتی که در این دو سال برای مادرش خریده بود. یادداشتی روی میز بود: عشق من، شغل خانوادگی من جمعآوری اشیاء قیمتی است، امیدوارم مرا درک کنی، متاسفم.
چند وقت پیش ته همین بنبست بچه گنجشکی دیدم. از آغوش مادرش افتاده بود زمین. بال و پر قوی برای پرواز نداشت، همان دو بال کوچک هم به شدت آسیب دیده بودند. گنجشک مادر با دیدن من پر گشود و گریخت. کمی آنطرفتر روی دیواری نشست. نزدیکتر شدم. مادر و فرزند ترسیده بودند و جیک جیک میکردند. جوجه گنجشک روی تنش غلتید. مینالید. پاشنهی پوتینم را گذاشتم درست روی سرش و محکم فشار دادم. صدای خرد شدن استخوانهای تردش را شنیدم. دل و رودهاش مالیده شد زیر پوتینم. مرد. راحت شد.
که لای صابون ما تیغ گذاشتهاند و فریاد سر میدهند: «النظافته من الایمان»
بیچاره مومنانِ کبکصفت و بیخبر، که به هوای نظافت و ایمان خرتخرت خون و گوشتشان را خوراک این سگها میکنند.
واقعا علم چیز مزخرفیه، ثابت کرده که نمیشه روی ابرها خوابید، جنس ماه از پنیر نیست، امکان نداره انسانی تو شکم نهنگ زندگی کنه، خدایی وجود نداره و... لعنتی گند زده به همه رویاهای کودکیمون.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 3 weeks ago