پارادوکس

Description
جایی برای اندیشه ...


sara ghezelbash

ادمین:
@saragh2022
Advertising
We recommend to visit

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 hours ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 4 weeks ago

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 weeks, 3 days ago

hace 1 mes, 1 semana

نظم به عنوان هوشمندی از منظر سالک کامبیز خدارحمی هوشمندی تنها وقتی به سراغ سالک می آید که از زیر بار تاثیرات و القاءات دیگران خلاص شده باشد. در این کیفیت؛ "وقتی هیچ چیز سر جایش نیست، تنها همان وقت است که همه چیز درست است"! زیرا چیدمان های قبلی مشتی القاءات…

hace 1 mes, 1 semana

نظم به عنوان هوشمندی از منظر سالک

کامبیز خدارحمی

هوشمندی تنها وقتی به سراغ سالک می آید که از زیر بار تاثیرات و القاءات دیگران خلاص شده باشد.
در این کیفیت؛ "وقتی هیچ چیز سر جایش نیست، تنها همان وقت است که همه چیز درست است"!
زیرا چیدمان های قبلی مشتی القاءات ذهنی بوده اند. نظم نبوده اند،
بلکه یک بی نظمی شبیه نظم بوده اند،
و البته نظمی که بر جهان آفرینش حاکم است از نوع نظم های متعارفی که می شناسیم، نیست.
نظم های که ما می شناسیم، همه ذهنی اند. اعتباری اند.
غالباً چیدمان هایی اند که بر اساس فکر و احساس و ایده های مختلف به وجود آمده اند.
به تعبیری تصنعی، و ساخته و پرداخته برداشت های خودمان اند.
حال آنکه آن نظمِ عالمگیر، امری زنده، پویا و کاملاً طبیعی است و دقیقاً مطابق با فطرت هستی عمل می کند.
نظم ها، طبقه بندی ها، و چیدمان های من درآوردی ما، در برابر آن نظم حقیقی، نوعی بی نظمی است.
نظم محسوب نمی شود.
برای همین است که با اتمام دوره اش، از بین می رود و اثری از آن باقی نمی ماند.
یک سالک، سلوک می کند تا به آن نظم زنده، پویا و مستمر و جاودانه دست یابد.
همان نظمی که تنها با هماهنگی با جریان هستی محقق می شود.
چنین نظمی هم زنده کننده است و هم میراننده.
نظم از منظر خالق، با نظم از منظر مخلوق دو چیز یکسان نیست.
و سالک، خواهان منظر خالق و اراده ی اوست.
نظم اصیل و پایدار، "نظم خودانگیخته" است. 
نظم خودانگیخته، نظم الهی است و نظم تصنعی، ذهنی و ناپایدار است.
بدون شک نظم خودانگیخته همان نظم مقدّس است.
چه نظم خودانگیخته، منبعث از فطرت آدمی و مطابق با طبع هستی است.
آنگاه که آدمی به فطرت خود نائل شود، آنگاه که مدیریت زندگی اش را سرشت خدایی اش عهده دار گردد، "نظم خودانگیخته" پا به عرصۀ وجود می گذارد. و چون این فطرتِ زنده، فقط زبان"حال" را می فهمد، آن به آن، خود، بهترین واکنش را در برابر هر پدیده و ماجرایی خواهد داشت. واکنشی که هماهنگ، زنده، پویا، کامل و پر از آگاهی است. و از آنجایی که جهان آفرینش نیز خود برخوردار از نظم خودانگیخته ی الهی خویش است، تو با جهان نیز به "هماهنگی" رسیده ای. اصل هماهنگی با "کل"، اینگونه محقق می شود. هنگامی که سالک با سلوک خویش بدین کیفیت واصل شود، هنگامی که با سرشت خدادادۀ خویش یکی گردد، دگر به هیچ نظم تصنعی و من درآوردی در حوزه ی روان خویش نیازمند نیست. زیرا چنین کسی از نظم فطری برخوردار گشته است. نظمی که کامل، حقیقی، لطیف و در عین حال سامان دهنده ی تمامی بخش ها و مراحل حیات است. او اگرچه به قوانین اجتماع احترام می گذارد، لکن رواناً از آن آزاد است. زیرا به خوبی دریافته که خداوند تمامی مایحتاج رشدش را در فطرتش نهاده است. فطرتی که چون یک دانه ی کامل است. نیل به فطرت، بارزترین اثرش، "عمل خودانگیخته" است، که خود عین "نظم" است. زیرا چنین عملی، صرفاً در "حال" اتفاق می افتد و هماهنگ با کل است. به عبارتی، ذهن آدمی آن را از پیش تعیین نکرده است. مراد از "نظم زنده" همین است. برخورداری از این کیفیت حیات، همان راهی است که منجر به بیداری، نجات و آرامش تمامی مردمان می گردد.
اقلیمی نیست، خاص این ملّیت، یا آن ملّیت نیست، بلکه یک نعمت جهانی و همه گیر است که خداوند آن را در بطن خلقت نهاده است.
"نظم خودانگیخته"، یا همان "نظم فطری" از آنجا که اجباری نیست، دستوری نمی باشد، و هماهنگ با طبع هستی عمل می کند و همواره زنده است.

⚜️ t.me/Metahistorical 𓁈
https://t.me/saleksolook

hace 1 mes, 2 semanas

نظم به عنوان هوشمندی

سارا قزلباش

نظم سیستماتیک، به اجزاء و اعضای هوشمند خود نقش و جایگاه هدفمندی قائل است، به نحوی که بدون رضایت و سودمندی و بهینه بودن یک بخش، بخش دیگر کارساز نخواهد بود. نظم به این معنا هوشمندی‌ست که اجزاء را به نحو کارآمد و هدفمند کنار هم قرار داده و به ثبات روشمند سوق می‌دهد. کمال و زیبایی و تناسب چنین نظم هوشمندی نیز در همین ثبات هدفمند آن است؛ در واقع کامل بودن در اینجا به معنای ثبات و دوام در به ثمر رساندن هدف و تاثیرگذاری دائمی‌ست.
برای نمونه، در یک سیستم شهری نظم‌یافته هوشمند، اجزاء و اعضای آن بایستی در تناسب و هماهنگی هدفمند با هم قرار داشته باشند، به نحوی که اهداف سیستماتیک برای همه تعریف شده و فعالیت‌های انرژی‌گیر و انرژی‌زا در راستای تحقق کلی نظم هوشمند شهری باشد. به فرض شهری که بخشی از آن به تصویر مبلغانه یک ایدئولوژی خاص تبدیل شده و بخشی به یک تصویر زیرزمینی از یک ایدئولوژی مخالف و نیز اهداف شهری نه بر اساس نیازهای اعضا بلکه بر اساس سیاست‌های کلی خارج از اعضا (تصمیم‌گیری در تاریکی) تنظیم شده، در اجرای همین سیاست‌های مبهم و غیرروشن نبز با شکست مواجه خواهد شد، زیرا اعضا مشارکت لازم در اجرای آن نخواهند داشت و اساسا «هم‌هدفی» به عنوان یکی از مولفه‌های اصلی نظم هوشمندانه رعایت نشده است.
مسلما چنین هدفمندی هوشمندی نیازمند تصمیم‌گیری‌های سیستماتیک و جامعی است که خردمندانه با مشارکت اعضا و نمایندگان آنها صورت گرفته باشد و سیستم فارغ از اعضا، غیرهوشمند، ضعیف و خودویرانگر است.
سیستم‌های شهری نظم‌یافته و هوشمند نمونه‌ای از یک وحدت ثبات‌یافته تکاملی هستند که بنیان تکاملی آنها در هدفمندی معطوف به آینده و هم‌هدفی خردمندانه مبتنی بر دانش و تلاش است. طبیعتا در چنین ثبات تکاملی هوشمندانه‌ای، ایدئولوژی فردی و فرقه‌ای یا قبیله‌ای جایی نداشته و به طور جامع کارآمد نخواهند بود، مگر در ساختار شخصیت‌سازی نقطه‌ای و غیرمتمرکز که آنهم در صورت آسیب‌زا نبودن برای ثبات نظم، قابلیت پذیرش دارند. به دیگر سخن ایدئولوژی‌ها در فردیت‌سازی اعضای هوشمند نقش فعال خواهند داشت و در کنش کنترل‌شده اجتماعی، صرفا در صورت خردمندانه بودن یا کارآمدی هوشمند طبق محاسبات معنادار مورد توجه قرار خواهند گرفت.
زندگی هوشمند مستلزم خردمندی دائمی، محاسبه معناداری و کارآمدی و هدفمندی نظم‌یافته معطوف به آینده است و فرقه‌های ایدئولوژیک تصمیم‌گیرنده در تاریکی، مهمترین عامل مخرّب در آن هستند.

⚜️ t.me/Metahistorical 𓁈

hace 1 mes, 2 semanas

*🔰جستار در فلسفهٔ اسلامی*

*♦️زهرا قزلباش*
دکتری فلسفه

🔷 جلسهٔ اول: آغاز فلسفهٔ اسلامی

🔶 محورهای بحث:

-دربارهٔ عنوان «فلسفهٔ اسلامی»
-رد عنوان «فلسفهٔ عربی»

-ظهور اسلام
-اهمیت قرآن
-میراث و سنت نبوی، نص و عقل تنها
-انشقاق فکری؛ جریان رسمی و اعتزال
-شکل گیری کلام و چالش علیه سنت و نص
-معتزله و اشاعره

-نهضت ترجمه در جهان اسلام از قرن دوم تا سوم هجری
-آغاز از ابواسحاق کندی

⚜️ t.me/Metahistorical 𓁈

hace 1 mes, 3 semanas

زمان در رمان تهوع

سارتر در  رمان تهوع نه تنها آشفتگی زمان را نشان می دهد. بلکه آن را زیر سوال هم می برد، یعنی زندگی روکانتن مبتنی بر زمانمندی ای است که هیچ رخداد مهمی میان او و دیگری نیست. درواقع  داستان با کشش ناممکنی خاصی بر خورد می کند‌که درک او از زیستن، در حال گشودگی به سمتی است که روایت، بازنمایی و حتی داستان گویی های او حاد می شود‌،چنین تعریفی نشان  می دهد که سارتر سعی دارد انزجار هستی شناسی نسبت به بیگانگی جهان را بازگو کند،
اساسا در رمان تهوع هیچ تنشی وجود ندارد که فرض را بر این بگیریم، که روکانتن نسبت به آینده ذوق و شوقِ خاصی دارد، رمان تهوع، تلاش طولانی بر تفسیر ( اکنون هایی ) است که روکانتن درآن دچار تهوع شده بود، اگر در رمان جنگ و صلح تولستوی، داستان به‌صورت مجموعهٔ ارگانیک از برش های بی شمار شخصیت ها باشد. زمان نیز در آن دارای تنوع است، و در عین حال زایش مکان نیز چشم انداز هایی را نشان می دهد که زمان به آن چفت و بست است. از زمانی به زمانِ دیگر،  اما در رمان تهوع، زمان  به سمت فروپاشی است‌‌، یک نوع سنتزِ انفعالی که نماهای سایه خوردهٔ آن، تلاش مذبوحانه ای است برای دورنمای گسست روانیِ روکانتن، ظاهرا سارتر سعی دارد زمانِ هستی را نشان دهد، اینکه روکانتن روز به روز متلاشی تر شود، این چشم انداز در رمان تهوع، قرینهٔ نومیدی است که تمام وجود او را در فروبستگی قرار داده است،  او گذشته را فراموش می کند. هیچ بصیرتی نیز به آینده ندارد، لذا،  سارتر کُندی و فشردگی زمانِ اکنونی را نشان می دهد که زندگی در سخاوت خودش، دستخوش بریدگی و بی ربطی است، در رمان تهوع،ما هیچگاه آن فرایافت یا کلیت یابی از جهان را درک نمی کنیم، هر چند تجربه های زیادی وجود دارد که آگاهی فرد در جدیت خودش دارای تأمل باشد.‌ اما با این حال می توان حس کرد که زمان هر لحظه، به سوی بی شکلی می رود، فرضا روکانتن آن جا که با دفتر خاطرات وقت می گذراند، زمان تنها بر حسب تعریف گره خورده است، یعنی زندگی در انتظار پوچی( علت تخریبی)، که خودآیینی سوژه، زیر سوال می رود،( علیه زمان)، بنابراین،کشف احساس هستی در داستان، خود تحلیل زائدی است که روزهایش را با عادت تکراری پر می کند. به بیان دیگر، نوعی منتظر ماندن های بیهوده، می توان گفت، زمان در تهوع، بیانگرگسستگی کشف توالی هاست، روایت و تجربهٔ ترسی که خودِ روکانتن با آن روبرو است؛ در این مورد روکانتن با شمارش زمانِ [آنی]،جدیت و تراژدیِ خویش را بازگو می کند. هم روایت زمانِ هفتگی، و هم روزمرگی هایی که موقعیتِ زیستنِ او را در خلوت، به برهوت کشاند، این تقابل و وقت گذاشتن نسبت به اشیاء،  که خود نبرد با زمان حال است. پیدایشِ نوعی از جنون می باشد که  تهوعِ پرشکوه در آن آرام آرام رسوخ می کند، بنابراین، شرایط چنان برگشت ناپذیر است که خود نشان از نامطلوب بودنِ زندگی دارد. در واقع هدف او از روزمرگی های زمانِ حال، این است که آیا  زندگی ارزش زیستن دارد یا خیر؟ که از منظر ایجابی چنین نیست، به این دلیل که زندگیِ روکانتن نوعی شیفت لحظه ای ست که مکانیک زندگی در  فرایافت اش، تبدیل به سرگیجه و اضطراب می شود. جهانِ او،  جهانی از بی درنگی محسوسات است که ناپایداریِ زمان را در نومیدی حس می کند.  به بیان دیگر، زمان از این جهت در داستان پوچ و ملال آور است که روکانتن نمی داند با زندگیِ خود چه کند. این نگاه به زمان؛ تصلیب تدریجی به سوی بی چیزی و بی حاصلی می باشد. که تمام ارزش و روابط را با دیگری قطع می کند. حتی در اواسط داستان روکانتن نسبت به هر چیزی احساس خستگی و کسالت دارد. این موضوع شورش علیه زمانی ست که زندگی را در عادتِ کرخت کننده جلوه می کند، بنابراین، عدم شناخت هر لحظه تثبیت می شود. زمان در رمان تهوع این امکان را میسر می سازد که رنج را در رنج عینیت بخشد. گویی زمان بر مدار هفتگی خود،تاریخِ قطع امید با دیگری است. و سارتر آنقدر این زمان را خارج از بافت اش قرار می دهد که ترتیبِ زمان، تنها میانِ گذشته و حال می گذرد.  زمانِ گذشته در داستان بر ( عادت، نامه، فقدانِ هویت)، بنا شده است، اما زمان حال در داستان نوعی جهت گیری به سمت و سویی است که چاشنیِ تعلیق می باشد. لذا، آن احساس ماجراجویی که روکانتن نسبت به تاریخ و اشیاء دارد همواره او را نسبت به زیستن خشک و منجمد می کند.به این دلیل که نه زمان گذشته می‌تواند امر درست را روایت کند. و نه زمان حال می تواند فشردگیِ حوادث را تحمل کند.  بنابراین،  می توان دید که زمان در رمان تهوع بر چارچوبی قرار گرفته است. که  سعی دارد گذشته را نفی،و زمان اکنون را روایت کند. اما این مورد با خودِ تهوع گره خورده است، چون تجربهٔ زمان، نوعی گسستگی با هستی ای هست که می خواهد آینده را انکار کند. می توان ساختار زمان را این چنین درک کرد. که سارتر زمان را در تناوب انباشتگی ها قرار داده است، که در نهایت به شکل تحمل ناپذیر کش می آید.

آرسین

hace 1 mes, 3 semanas

در خود قلاب شدگی...!

سارا قزلباش

پدیده در خود قلاب شدگی، مختص آنان است که قطعا تنها از جایگاه خود به جهان، به تاریخ، به وقایع، به جامعه، به طبیعت و به انسان می نگرند؛ آنان که حتی اندکی خستگی بلند شدن و تغییر موضع و دید وجایگاه را به خود روا نمی دارند.
بیشتر در خود قلاب شدگان، زبان تکراری اما تخصصی دارند؛ من به عنوان یک روانشناس...، من به عنوان یک جامعه شناس...، من به عنوان یک اقتصاددان...، من به عنوان یک روحانی...، من به عنوان یک سیاستمدار...، من به عنوان یک متخصص(!)...، من به عنوان یک فیلسوف... و...
قلاب های گره دار و گره خورده ای که تا بخواهند یکبار در خود بپیچند، دورانی تغییر کرده و جابجاشده است. آنها روایت را از خود آغاز می کنند و بهمین خاطر نیز معمولا روایت اصلی را کامل یا درست نمی شنوند و یا حتی درک نمی کنند. و این دردمندی اندیشه ایست که با دیوار پایان یافته است... بن بست های تکراری و گاهی دیگر غیرخلاق...
وقتی فرد هر رویداد مقطعی یا تکرارشونده ای را با همان دیدگاه قلاب شده در خود ببیند، آنچه بی تأثیر یا بی فراورده می شود، ارتباط است. در واقع، فرد در خود قلاب شده نمی تواند ارتباط مناسب و تأثیرگذار با رویداد یا گفتمان یا دیگری برقرار کند، زیرا ارتباط ماحصل نوعی اتحاد وجودی است که امری زاینده است، یعنی امر جدیدی را به وجود می آورد که نشان از حیات جدید و امر جدید دارد. جامعه بدون ارتباط مؤثر و مناسب و زنده، جامعه ای غیرزاینده و رکودیافته است.
فرد یا من در خود قلاب شده، گویی حتی در وضعیت گفتمان نیز با خود سخن می گوید؛ منی که مدام می خواهد برای خودش تکرار شود و در خود، گرفتار است. منی که در برقراری ارتباط با رویداد، با جامعه، با تاریخ، با جهان و با دیگری، نمی گوید: من به عنوان یک انسان... و همین بزرگترین گپ معرفت شناختی او در شناخت واقعیت است.

⚜️ t.me/Metahistorical 𓁈

hace 1 mes, 3 semanas

باورم نمیشه دکتر منصورزاده عزیز
چه با اندوه از رنج‌های بیشمارمان می‌گفت و آخرش باز از امید می‌گفت و سعی می‌کرد چیزی بگه که بخندم

دنیای اندوهبار

🖤🖤🖤💔

hace 1 mes, 3 semanas

وبینار علوم پشتیبان در دانشگاه‌های مهندسی جهان

علوم انسانی و فلسفه در مهندسی

جناب آقای دکتر حسن بلورچی

hace 1 mes, 3 semanas
hace 10 meses, 1 semana

🔆 کلاس‌های آزاد فلسفه

☘️ مدرس: زهرا قزلباش

جلسۀ هفدهم: از نیچه تا پست مدرنیته

زمان و مکان: روزهای شنبه از ساعت 14 تا 16 در شهرک اکباتان، فاز 2، بلوک 2، طبقۀ همکف، کتابخانه.

کلاس به روی علاقه‌مندان فلسفه و دانایی گشوده است.https://t.me/farzan_agahi

We recommend to visit

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 hours ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month, 4 weeks ago

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 2 weeks, 3 days ago