𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
فایل رایگان کتاب "زنها"
دوستان گرامی،
همانطور که اطلاع دارید، از زمان دستگیری اعضا و توقف اجباری فعالیت «انتشارات چارلز بوکفسکی @Bukowski_Pub» در ایران، کتابهای انتشارات توسط افراد سودجو در حال فروخته شدن هستند. لذا تصمیم گرفتم کتابهای ترجمه خودم و سایر ترجمههایی که در اختیار داشتم را بهصورت رایگان در دسترس خوانندگان ساکن ایران قرار دهم تا هم به اصل متن بدون سانسور دسترسی داشته باشند و هم سراغ سودجویان نروند.
با تشکر
مهیار مظلومی
@mahyarmaz
@charles_bukowski_poetry
.
دو دستش را محکم گرفته بود،
ـ همچون شبِ زفافِ دختری که فروخته میشود ـ
تا نرود.
آب میخوان٘د نغمهی رویا،
بر تن کودکیِ بر ساحل،
تا کجا میشود نفس نکشید،
در هوایی که نیستش همدل.
قصه را به گوش نباید گفت،
قصه در چشمانِ پُرخون موج میزند،
و کسی به عربدهی تاریخ اعتنا نمیکند،
که چون قحبهای،
بازار را برای فروشِ آزادی،
قبضه کرده است.
باغچه تازه گل داده بود که مادر خندهاش نیمهکاره زیرِ آوار ماند و پدر دستانِ دخترش را به آبهای مدیترانه سپرد شاید شاهزادهای او را از آب بگیرد.
روز تمامنشده،
اقبالِ دختر بود،
که عروسِ دریا شود.
#مهیار_مظلومی
"اما نه بیشتر از این"
اما بیش از این نه، نباید آزارت دهم،
نباید بیشتر آزارت دهم، وقتی با واژه عشق
به مرزهایت نزدیک میشوم.
اما نباید آزارت دهم...
گاه، وقتی با عشقی فراوان به تو نزدیک میشوم،
در ژرفای وجودم،
ماری سمی، زهر، یا خنجری تیز را پنهان میکنم
نادانسته.
و به جایی از عشق زخم میزنم
که دردش افزونتر است.
گاهی واژه "نان" را سر سفره میگذارم
اما مرگ خوانده میشود.
"دوستی" را بر سفره میگذارم
دستش را برای دفاع بلند میکند.
به عشق میاندیشم،
لبانت خراشیده میشوند.
نور را صدا میزنم
و روز از دور مینالد:
چیزی که قلب را میکشد، پنهان است،
چیزی که در میانه عشق میبالد
و ناگهان
ناخواسته
میتواند بکشد،
زخمی کند.
چندبار زندگی را صدا زدهام
و مرگ آنجا پنهان بود،
بیآنکه بدانم؟
چند بار امید را کور کردهام،
چند بار در اندیشیدن به نور،
واژهها، سنگها، سایهها، شب و تاریکی را
به سمت خورشیدی که بسیار دوستش میدارم
پرتاب کردهام؟
#خوزه_آنخل_بالنته
برگردان #مهیار_مظلومی
#joseangelvalente
https://www.instagram.com/share/p/BAH77nKhA3
.
به شروع شدن
به شعر
به صدا نفس بزن
این سلانههای دلفریب را
از پسکوچههای سرامیکی.
کم نیست حتی
خمیازههای حکشده
و آوازهای تُنکشده،
رویاهای باژگونه از ناقوس
و رقص سرخ آندلس.
سرخوشیهای کوبیسمی
و دلخوشیهای ماکیاولیستی.
من اما، پنجرهای جنگزدهام
که به کوههای آلپ باز میشود.
#مهیار_مظلومی
#شعر
#شعرفارسی
@mahyarmaz
https://www.instagram.com/p/C9MXbvWNpZR8HCTjvaAvk1-4z37bQNd7s3WuWY0/?igsh=MWl2czJmMm91MGxoMA==
شمار، شمار، شمار،
کُشته،
بر پشته،
پشت بر خاک.
شعار، شعار، شعار،
گلو بسته،
میلرزانَد تختِ ضحاک.
جادویی،
غبارآلود کردهاست،
نفسها را.
و هنر،
لکاتهایست مجازی،
از بارو فروافتاده.
دیوانی سوداگون،
از گور برگشته،
یکی در جستجوی قلب،
دیگری در طلب مغز،
و هریک را عضویست مطلوب.
در کارزاری،
که گاه زمین دهان باز میکند،
گاه دریا میبلعدت،
و گاه آسمان بر زمینت میکوبد،
به ریسمانی پوسیده چنگ میزنند،
چنگ، چنگ، چنگ،
که صدایش خاموش شده است.
و جنگ، جنگ، جنگ،
که طبلش لالایی ضحاک است.
در این شورهزار اما،
چشمانی تر میشوند
که گلوبسته،
تخت ضحاک را خواهند شُست.
#مهیار_مظلومی
@mahyarmaz
.
دستان گور بیرون بود
و خاکِ جاهلیت برون میریخت.
کویر،
غرق عرق،
سودای سراب داشت،
و لبخشک،
پستانهای خورشید را میمکید.
از هر طرف
کرکس وحشت،
کودکان نابالغ را میدرید،
و خون،
چون مائدهای آسمانی
بر زخم شلاق میپاشید.
راه به بیراهه میرفت
و آه به چاه.
دستان گور،
از چشمان جاهلیت
مهرههایی سیاه بیرون کشید.
مهرهها چون سگانی شنی
طوفان بپا کردند.
خورشید تیره شد
و هزاران سال گذشت.
دستان گور بیرون بود.
گاوی میچرید.
از هر طرف
کودکی شیر میمکید
و میبالید.
دستانی بالا آمد و پرسید،
دستانی گره شد و جنگید،
دستانی حلقه شد و رقصید،
دستانی در آغوش کشید و بوسید،
دستانی
بر گور جاهلیت خاک ریخت
و
خندید.
#مهیار_مظلومی
#کیان_پیرفلک #مهسا_امینی #کودکان_انقلاب_ایران
@mahyarmaz
https://www.instagram.com/p/ClFVEmKu2aP/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
پاهایمان به سرگردانی
دلهامان به دلهره
چشمانمان دریغا خشک
که توانی نیست بر گریه
ازین گذران تحمل ناپذیر هستی.
ما مسافران بی آذوقه
ما مسافران دلهره های گاه به گاه
ما زوزه های غریبانه
در سیاهی کویر
به دنبال ستاره های قطبی
بر آوارِ گریه هامان
نقب میزنیم
تا شاید سال به سال
سر در چاه فرو کنیم
و دلهره هامان را
به امید آینده
به دست زمین بسپاریم.
ای چاهِ تشنه
فرو برو
و به آن سوی زمین رخنه کن،
چشمان پدرم ابریست،
دل مادرم بارانیست
و خواهرم
اندوه خاورمیانه را میبارد.
#مهیار_مظلومی
@mahyarmaz
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago