قمر

Description
حرف های قمر خانوم.
"استفاده از متن های چنل با ذکر نام نویسنده #مهسا_بایرامی بلامانع است."

ارتباط:
@CoffeQamar_bot
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago

2 months ago

به قول مامان: انگار کلماتت جون گرفتن مهسا.

"ممنونم از امیرارسلان عزیز که روح میده به نوشته هام"

2 months ago

این روز ها وقتی حرف تو می‌شود، مخاطب هایم فرار می‌کنند. دل و جرئت شنونده بودن را ندارند‌. خودم فهمیده‌ام چرا. بگذار برای تو هم بگویم، چون غیر از تو هیچکس حرف های من درباره‌ی تو را نمی‌شنود‌. بعد از آخرین سیلی که زدی سمت چپ صورتم که من تا مدت ها رد قرمز دست…

2 months ago

این روز ها وقتی حرف تو می‌شود، مخاطب هایم فرار می‌کنند. دل و جرئت شنونده بودن را ندارند‌. خودم فهمیده‌ام چرا. بگذار برای تو هم بگویم، چون غیر از تو هیچکس حرف های من درباره‌ی تو را نمی‌شنود‌.
بعد از آخرین سیلی که زدی سمت چپ صورتم که من تا مدت ها رد قرمز دست هات روی گونه‌ام را می‌بوسیدم، این درد و دل کردن ها شروع شد. توی قهوه خانه، توی مهمانی، توی تاکسی، توی خانه‌...
همه جا از تو می‌گفتم که چقدر دوستت داشتم و چه کار ها که برایت نکردم و تو چطور دشمن جانم شدی و قصد جانم کردی...
همه چیز را می‌گفتم، قرار های یواشکی پشت خانه‌ی حاج علی را. دامنی که برایت خریدم، شبی که از پنجره اتاقت امدم داخل، کتکی که از پدرت خوردم که نوش جانم، خواستگار هایت که مشت هایم را حواله‌شان کردم، خار هایی که از راهِ رفتنت جمع کردم، موهای طلاییت را که از ارایشگاه آمنه خریدم، دفتر هایت را که دزدیدم تا مجبور شوی بیایی به مغازه‌ام تا از من دفتر بخری تا ببینمت و پول دفتر ها را نگیرم و در ازاش بابا کتکم بزند. چتری که به وقت باران بالای سرت می‌گرفتم، خواستگاری آمدنم، از خانه‌‌تان بیرون کردنم، ازدواج کردنت، بچه دار شدنت، همه شان را برای هر کسی که می‌دیدم تعریف می‌کردم تا آتشی که توی دلم انداختی سرد شود بدری جان.
همه چیز خوب بود تا وقتی که نوبت آن ها می‌شد که دلداریم بدهند. وای از وقتی که بین حرف هایشان برای آرام کردنم حرف های بدی در باره‌ات می‌زدند. دست خودم نبود بدری... دقیقا شبیه یک کینه‌ی چند ساله می‌شدم، انگار که کل عمرم منتظر فرصتی بودم تا روی صورت و جسمشان عقده گشایی کنم‌.
انقدر مشت و لگد حواله شان می‌کردم تا احساس کنم نفس کشیدن برایشان سخت است. راستی گیس های خواهرم مرمر را یادت هست؟ بلند بود مثل موهای خودت طلایی، تا زانوهایش بلند بود. یک روز مرمر اعصابش از حال بدم بهم ریخت و مدام از تو بد گفت. تمام حرص هایم را از مرمر جمع کردم توی دهانم و دندانم شکست، بعد هم وقتی که خواب بود گیسش را بریدم. وقتی بیدار شد خیلی گریه کرد‌. من مر‌مر را خیلی دوستش دارم بدری، اما نه از تو بیشتر. من هیچ کس را اندازه‌ی بدریِ خودم دوست ندارم، هیچکس را.
این ها را که برایت می‌نویسم، پشت تپه.ی بالای ده نشسته‌ام رو خاک، خون دست هایم را با لباسم پاک کردم تا خون روی نامه زهره‌ات را نترکاند که تا آخرش را بخوانی.
بدری جان، شوهرت بیوک را کشتم‌. شنیدم اهالی ده می‌گفتند بیوک با کمربند کتکت زده. قبل کشتن دستش را شکستم و بعد از خون و خون‌ریزی با همان کمربند خفه‌اش کردم. بدری جانم، من تا فردا شب بالای سر بیوک می‌مانم، بیا. اگر تنها بیایی خوشحال تر می شوم، اما اگر دلت برای بیوک می‌سوزد با آژان بیا. دیدن تو در هر حال خوشحالم می‌کند بدری. چه بیرون از ده، در خانه‌ای که توی شهر دارم باشی، چه در دادگاه در جایگاه شاکی. من دست های تو را می‌بوسم، چادر روی سرت را، بچه هایت را، نگاه پر از خشم و نفرتت را. کاش می‌شد روی تو را ببوسم بدری، کاش می‌شد اگر خواستی اعدامم کنی، بگذاری یک‌بار بغلت کنم و یک‌بار ببوسمت تا جوان مرگ بمیرم. عشق تو جوانم می‌کند بدری. دوست دار و چشم به راه تو "ایرج".

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

5 months ago

وقتمون کمه. دست رو دست نذار عزیزم، بیا دستت رو بذار تو دستم.

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

5 months ago

برای حرف زدن، اگر هم صحبتی نیست:

@CoffeQamar_bot

5 months ago

تو به من "نیرنگ" زدی و من رنگ مورد علاقه‌ام را پیدا کردم. همه چیز درباره‌ی تو من را به شوق می‌آورد. هر چیزی که در دنیا به تو مربوط شود، موضوع مورد علاقه‌ی من است.

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

5 months, 1 week ago

او هرگز زیبا به نظر نمی‌رسید، او شبیه هنر بود.
و هنر قرار نیست زیبا به نظر برسد. قرار بود حسی را درون شما ایجاد کند.

رینبو روول

5 months, 1 week ago

توی تاکسی زردا، نشسته بودم کنار راننده. میون صدای بی محل رادیو و بحث های سیاسی مسافر ها، یاد جهنمی ها افتادم. طفلکی ها حتما توی دلشون کلی بابت گناه هاشون پشیمون بودن...
مقنعه رو کشیدم روی صورتم و باد هارو فرستادم زیر مقنعه‌ام تا جاهای ممنوعه‌ام رو لمس کنند و گناهکار بشن تا خدا روونه‌شون کنه سمت جهنم‌ و جهنمی ها کمی صفا سیتی کنن.

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

5 months, 1 week ago

عشق بال زدن پروانه ها بود، توی دشتِ دل.

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

5 months, 2 weeks ago

پدربزرگ اینجا همه چیز از وقتی که تو رفته‌ای فرق کرده. حتی باد ها هم اصالت‌شان را از دست داده‌اند، به جای هو هو انگار توی صورتت ها ها می‌کنند تا از گرما ذوب بشوی. شاید بخندی، اما کف چند تا از کفش های مورد علاقم از شدت گرما روی آسفالت های داغ آب شده‌اند. می‌دانم می‌خواهی سر به سرم بگذاری و بگویی که جهنم جای خوبی برای پیاده روی نیست، اما حداقل خیالم راحت است که تو را جای خوبی فرستاده‌اند. هر چه که باشد همه می‌دانند که خاک سرد است، خنک است و هم‌نشینی با کرم ها بهتر از آدم هاست.

مهسا بایرامی
@Mahsa_Bayrami

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 19 hours ago