رحیم رسولی

Description
هنر اندیشه
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

8 months, 3 weeks ago

گفته شده طبق نظر اجماع و ...
پرونده شده به دادگاه ارجاع و ...
تا آخر امسال شود امضاء و
وای مردم دیل بترکسه ده آعوووو
.
https://telegram.me/khertenagh
.

9 months ago

ابتدا زمین بود
و زمین تنها بود
سپس تاریکی آمد
و سیاهی همه جا را فرا گرفت
آنگاه آن انفجار عظیم رخ داد
و هستی پدید آمد
"تاریخچه ی جهان هستی را"
به قفسه ی کتاب ها بر می گردانی
لحظه ای دل سنگ آب می شود
برای آینه ی کوچکی
که زیر ریش های مارکس
دراز کشیده است
و غمگینانه
به دست های " نجات دهنده ات "
نگاه می کند
_ تو اینجا بودی
واقعا که عقل ات پاره سنگ بر میداره
نمیگی به پرولتاریا بر می خوره
به پله ی اول تاریکی می رسی
و زمزمه ی هر روزت را تکرار می کنی
همه ی هستی من آیه ی تاریکی است
که ترا تکرار کنان ..
به آن دو چشم آبی معصوم فکر می کنی
که از زیر گیسوان سیاهش
امروز هم
رد قدم هایت را دنبال کرده بود
تا وقتی که در تاریکی فرو رفتی
...من از آن آدم هایی نیستم
که وقتی می بینم
سر یک نفر به سنگ می خورد
نتیجه بگیرم
دیگر نباید به طرف سنگ رفت
من تا سر خودم نشکند
معنی سنگ را نمی فهمم
به من چه کسی تا به حال
کلمه ی انفجار را
در شعرش نیاورده است
من از صبح تا شب
به هر طرف نگاه می کنم
چیزی دارد منفجر می شود ...

_ این انشاء را تو نوشتی
اجازه خانم
حرف های فروغ فرخزاد است
_ بچه ی کلاس سومی را چه به این حرف ها
پدر تو چه کاره است
اجازه خانم
نگهبان تاریکی
نمی فهمم ، یعنی از کجا نان در می آورد ؟
اجازه خانم
از زیر سنگ
کلاس منفجر می شود
_ ساکت
برو بنشین و بگو فردا پدرت بیاید مدرسه
و تو امروز باید مدرسه بودی
تا با آن خانم معلم عصبانی
می نشستید و
سنگ هایتان را باهم وا می کندید
اما از کجا باید می دانستی
در آن ساعت سیاه
پیش از آنکه
به پایین ترین پله ی تاریکی برسی
سرنوشت برایت سنگ تمام خواهد گذاشت
و با چند انفجار پیاپی
دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد
تاریخچه ی جهان هستی ورقی دیگر خواهد خورد
و دیوید لایث کتابش را
جلوی صورت ات خواهد گرفت
و خواهد گفت حالا فهمیدی چرا
کتاب های بزرگ ، زیر زمینی منتشر می شوند
بر می خیزی
تا به کمک رفیقانت بشتابی
نام یکایکشان را فریاد می زنی
اما پاسخی نمی شنوی
زمین می خوری و بر می خیزی
گویی مردگان هم زیر پایت سنگ می اندازند
زمین می خوری و بر می خیزی
به فریاد زدن ادامه می دهی
باز پاسخی نمی شنوی
می بینی
یک عمر سنگ رفاقت شان را به سینه می زدی
اکنون از سنگ صدا در می آید
از رفیقانت نه
پشت ات تیر می کشد
رد شلاق را دنبال می کنی
نود و نهمین ضربه که فرود می آید
صدای قاضی را می شنوی
_ کلوخ انداز را پاداش سنگ است
سرت به سنگ می خورد
اما بر نمی گردی
چگونه می توانی
با روی سیاه
و دست های جفت پوچ
چشم در چشم شوی
با آن دو چشم آبی معصوم
که از زیر گیسوان سیاهش...

پدرت از کجا نان در می آورد
اجازه خانم
از زیر سنگ
https://telegram.me/khertenagh

9 months ago

برای تو می نویسم
تبعیدیِ زمانهٔ تسلیم
همعصر با رگان منقبضم از فشار کار!
خیره در چراغ های قرمز با مسافرانِ عجولِ اسنپ
و مدرکِ بلندِ دانشگاهِ شریف در خفقانِ داشبورد
من غمگین آن لحظاتم که می‌خواهی به پزشکِ مسافر ِ پُست میلیونر ِ گلساری بفهمانی که حق حیات تو این نیست اما
او فکر می کند زودتر به آسمان خراش گرانش برسد
و در چشمان شهلای ماده سگش پنی
زُل بزند تا نیمه های خلسه و صبح!

برای تو می نویسم
آن گاه که نیش خند می‌زنند به تو
 ارقام بیمه ها، قبض ها، اقساط چندساله بانک ها
آن گاه که چهل سالگی از سپیدی موهای شقیقه ات می رود  بالا
در این روزها که بی خیال ِ خواندنِ پیامِ رفقایی
از شدتِ ملال
درگیر و دارِ اجاره خانهٔ ماهی چند میلیون
با پارکینگِ مزاحمی
چه کسی گفت تاریخِ فلسفه بخوانی  در نیمه های شب
از فرط خستگی
چه کسی گفت شاعر نسلِ Z باشی در عصر شاخ های اینستا
بی آنکه هنوز آمده باشی برادرم
در این هوای ابری رشت
با توبرابرم
آنگاه که جیغ می زنی بر مافیای بیمارستان های خصوصی
در کشاکش سرطان خواهرت
تا خدای تهران بپرد از خوابِ سنگینِ هزارساله اش
کنار تو می‌مانم
ای در کلافِ روانْ زخم ها غلطان
ای در صفِ شلوغ ِ روزهای شلوغِ  روانپزشکانِ شلوغ
خسته، سرگشته به دنبال فلوکستین 10 برای رهایی

_من اسماعیل نیستم که در تيمارستان امیرآباد
پیدام کنی فقط
_من شرحه شرحه ترم از اسماعیل
_گم نام ترم از اسماعیل

آن گاه که بی رفیق می مانی بر صندلی چوبی پارک
آن گاه که دستمزد ماهیانه ات
قیمت خرید ادلکن ریس ات حتی نمی شود
با این همه
حال تو را مثل بختکی که گلویم را می خراشد بغض کرده ام
آن گاه که می خوانی ام انگار که نیستم
آن گاه که نمی خوانی زنده ام هنوز
من را صدا بزن
من کوله بار رنج های گذشته ام
بر شانه های آیندهٔ تو  برادرم

آرمان میرزانژاد

11 months, 3 weeks ago

دمپایی آماده فرود آمدن بود که ...
پوتین های نظامی از پا جدا شدند و روی یکدیگر دراز کشیدند
پوتین راست که چپ افتاده بود گفت
آخ که چقدر خسته ام
پوتین چپ که راست افتاده بود ، خواست چیزی بگوید که دو لنگه جوراب در حلقش فرو رفت
...حاج خانم... لنگه ی دیگر دمپایی رو پیدا نمی کنم
صدای زن از آشپز خانه :
دست منه
سوسک لحظه ای به خود آمد و پیش از آنکه سایه ی دمپایی کوچکتر شود از گیت پاهای سفید و گوشتالو رد شد و با سرعت خود را به
پوتین های نظامی رساند
زن دمپایی را به دست سرهنگ داد
سوسک پناهگاهش را ترک کرد و شاخک هایش را پایین انداخت و تسلیم شد
پوتین های نظامی بوی خون می دادند
سایه ی دمپایی کوچکتر و کوچکتر شد
https://telegram.me/khertenagh

1 year ago

بردار گوشی را پسر، بردار گوشی را
سایلنت کرده باز هم انگار گوشی را
صدبارگفتم وقتی از در می روی بیرون
دائم کنار دست خود بگذار گوشی را
گفتم که صبر آمد نرو خندیدی و گفتی
بگذار روی ساعتِ هشدار گوشی را
بابا تو که از حال قلب من خبرداری
بردار خواهش می کنم یک بار گوشی را
دیگر بُریدم، خسته ام، حال دلم خوش نیست
کُشتی مرا بردار، لاکردار، گوشی را
نزدک صبح و تاپ تاپ قلب و دلشوره
مایوس شد کوبید بر دیوار گوشی را
قطع صدا، بانگ آذان، اجرای حکم مرگ
بردار گوشی را پسر، بردار گوشی را
https://telegram.me/khertenagh

1 year, 1 month ago

بخشی از نامه ابراهیم گلستان به صادق چوبک
این نامه را که همچون بسیاری از نوشته های گلستان آراسته به نثری فوق العاده و منحصر به فرد است و با تمام اندوهی که در کلماتش هست تقدیم می کنم به اسد آمرایی و به زیباترین و مانا ترین ترجمه اش جاودان یاد نیلوفر امرایی که برای دهه ی نودی هایش در آشپز خانه‌ی خانم گیلاس سیلویا پلات می خواند

عزیزم چوبک
دلم گرفته است و می دانم در چه بن بستی هستم و به همین جهت هیچ امید و دلخوشی ندارم و حتی می دانم نعره کشیدن یا گریه کردن هم یک گریز نیست ، یک مسکن نیست و البته یک چاره هم نیست
...دیگر همه‌اش در اتاقم می‌مانم. اما در اتاق در سکوت و در خیرگی می‌مانم، نه اینکه برای نوشتن یا فکر کردن. چه فکری؟ رقم‌های زندگی‌ام را زیر هم نوشته و جمع زده‌ام و حاصل جمع را هم می‌دانم و بارها و بارها این جمع زدن را تکرار کرده‌ام و همیشه همان یک جواب آمده است، و بنابراین فکری ندارم بکنم درباره گذشته – که به هر حال فایده‌ای ندارد – و درباره آینده – که اصلاً برایم معنا ندارد. بنویسم؟ فیلم بسازم؟ اینها لک‌ولک کردن است. زندگی در یک وصل است و من در این وصل بوده‌ام و الان هم هستم اما این الان بودن من در وصل با همه اجزای زندگی تطبیق نمی‌کند. فروغ در خون من بود و حالا هم هست. فروغ در میان انگشتان من بود و حالا نیست. وقتی بود من جوری او را دوست می‌داشتم که حتی شادی‌های روزانه او و خودم را می‌توانستم فدای آزار ندیدن دیگران کنم. در یک مهمانی گنده از فاصله پنجاه‌متری نور چشم او را می‌دیدم و همین رسیدن بود و اگر برای نوازش حسی‌های ساده دیگران حتی با او یک کلمه هم حرف نمی‌زدم مهم نبود. حتی اگر عصبانی می‌شد از این سکوت من، می‌دانستم که با همیم. حتی اگر عصبانی‌تر می‌شد و طغیان می‌کرد می‌دانستم زنده است و با همیم. اما حالا فقط در من زنده است و نه روبه‌روی من. نمی‌دانم اما شاید اگر این زیبائی اول خراب شده بود و آلوده و بعد از میان می‌رفت، تحمل از میان رفتنش را می‌داشتم اما حالا چیزی کامل و پاک و سرافراز روبه روی من نیست
https://telegram.me/khertenagh

1 year, 2 months ago

غم این خانه ی اجدادی آخر می کشد ما را
خرابی های این آبادی آخر می کشد ما را

به شادی پیک ها وقتی که بالا رفت فهمیدیم
نه غصه بلکه درد شادی آخر می کشد ما را

غم بی خانمانی در وطن ما را نخواهد کشت
ولی این عشق مادر زادی آخر می کشد ما را

عذاب و محنت زندان اگر از پا نیندازد
فراق و حسرت آزادی آخر می کشد ما را

گلو خسته ، دهان بسته ، شکوه بغض تاریخیم
همین فریاد بی فریادی آخر می کشد ما را
https://telegram.me/khertenagh

1 year, 3 months ago

می خواست فراموشش کند
اطاق را
از تمام خاطره ها خالی کرد
تنها
ماهی قرمز کوچکی در تنگ مانده بود
و تصویر بزرگ دریا
بر دیوار روبرو
https://telegram.me/khertenagh

1 year, 3 months ago

بعد یک عمر خلاصه دو سه تا پیک زدیم
تا بگوییم و بدانند که ما هم بلدیم
بحث برگشتن از دین و مسلمانی نیست
فکر کردید که ما مثل شما بی خردیم ؟
فکر کردید که علامه دهریم الکی؟
همه جا وارد و در حوزه احکام ردیم؟
«ساکنان حرم و ستر و عفاف و ملکوت»
خواب بودند که ما هم دو سه تا پیک زدیم
مست کردیم بگوییم نمردیم و هنوز
زنده مانند همه مثل هزاران جسدیم
مست کردیم بگوییم کجا خانه ماست؟
ما در این خاک به دنبال کدامین سندیم؟
ما که هستیم در این خاک همه زنده به گور
ما که محکوم در این خاک به حبس ابدیم
قصد ما نیست لگد روی دمی بگذاریم
پای ما لنگ و طبیعی است اگر می لگدیم
مدعی گفت خدا نسل شما را بکند
فکر می کرد که ما عامل زاد و ولدیم
فکر می کرد پس از آن همه رقص عربی
باز هم گاو حسن یا خر عبدالصمدیم
شیر دادیم که دادیم، ندادیم خریم
خوب بودیم که بودیم، نبودیم بدیم
(یک نفر نیست به این جوجه بدلکار بگه
واسه ما فیلم نیا ما خودمون مستندیم)
بی جهت نیست کسی فکر نمی کرد که ما
ما که سر جمع فقط صاحب سی سانت قدیم
می بنوشیم و بگوییم «هوا سرد شده»
خسته از این همه مالیدن پشم و نمدیم
«این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم»
کاری از پیش نبردیم ولی در صددیم!
https://telegram.me/khertenagh

1 year, 4 months ago

کسی که وسوسه را آفرید من بودم
پدید آمد و شد ناپدید من بودم
کسی که موقع تولید آدم و حوا
نشست و ناخن خود را جوید من بودم
کسی که در شب تاریک و بیم موج پرید
به پشت نوح و به ساحل رسید من بودم
کسی که تا سگ اصحاب کهف خوابش برد
پرید و زیر لحافش خزید من بودم
در آن نمایش نارنج و یوسف و چاقو
کسی که دست خودش را کشید من بودم !
کسی که رفت به صحرا و اشتباه گرفت
یزید را عوض بایزید من بودم
کسی که آخر دعوای رستم و سهراب
بسوی مادر او می دوید من بودم
کسی که از سگ ملا عمر چنان ترسید
که از بلندی جولان پرید من بودم
کسی که در همه ی عمر اتل متل می کرد
و مثل توپ فقط می قلید من بودم
کسی که گاو حسن را فروخت اینجا نیست
کسی که گاو حسن را خرید من بودم
کسی که عاقبت از دست دوستدارانش
دقید و مرد و به گور آرمید من بودم
کسی که گرچه نبارید نور بر قبرش
ولی به قبر کسی هم نرید من بودم
کسی که در دل شب توی دخمه ای تاریک
ندای باطن خود را شنید من بودم
کسی که بر سر نفسش چنان لگد کوبید
که تا زمان اجل می شلید من بودم
کسی که یک شبه در حبس ، ماه شد آنقدر
که سایه اش هم از او می رمید من بودم
کسی که آنقدر آب خنک به او دادند
که تا دو هفته از او می چکید من بودم
کسی که یک شبه البته چیزهایی دید
که بعد از آن نه شنید و نه دید من بودم
خلاصه آنکه به گردن گرفت جرمش را
و توبه کرد به سبکی جدید من بودم
چنانچه بین شما هم اگر کسی پرسید
نگید اسم کسی را بگید من بودم
https://telegram.me/khertenagh

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago