?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago
دوستان گلم وقت شما بخیر
تعداد خیلی محدودی از رمان حکم بازی سرنوشت با همون حکم نظر بازی رو من با امضای شخصی و بوک مارک شخصی خودم باقی مونده به قیمت 800 هزارتومن اگر هر کدوم از دوستان قشنگم میخوان تشریف بیارید پی وی..
? این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 211 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین رمان رو تا آخر مطالعه کنین.
رمان برای خریداران کامل شده و تعداد کل صفحات 2637 می باشد.
نصب رایگان ios برای آیفون :
https://baghstore.net/app/
نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... :
https://baghstore.net/app
قسمت۳۲سرش نبض میزد و رگ گردنش گرفته بود. هر موقع که به شدت عصبانی میشد بدنش اینگونه عکس العمل نشان میداد و این درد تا دو روز با او همراه میشد. دستش را به گردنش رساند و فشار محکمی داد. همزمان از درد چشمانش محکم روی هم فشرده شد و" آخ " آرامی گفت.
تند رفته بود.خودش خوب میدانست که حرفهایش جز توهین چیزی نبود. اما تمام جوارحش وقتی که به احساس مابین فرزین و پناه فکر میکرد به فریاد در می آمدند و سر ناسازگاری میگذاشتند.
درد گردنش اعصابش را متشنج تر میکرد. با زحمت سیگار دیگری درآورد، آتش زد و کام محکمی گرفت. دودش را در سینه نگه داشت و با بازدمی عمیق بیرون فرستاد.
از دید او تنها چیزی که همیشه برادرانه های بین او و فرزین را تهدید میکرد وجود پناه بود چه در کودکی و روزهای مسخره ای که مهمان یکدگیر بودند. چه اکنون بعد از گذشت این همه سال .انگار که برخورد فرزین تنها اورا راغب تر کرده بود برای به دام انداختن آن همه پاکی و معصومیتی که فرزین از آن دممیزد.کام دیگری گرفت.
_منتظرم باش خانم کوچولو. به زودی چنگتو وا میکنم. به زودی به فرزین ثابت میکنم تو هم لنگه همونایی.شایدم بدتر.
سیگار را زیر پایش انداخت با غضب او را له کرد گویی در تصوراتش پناه را اینگونه مورد لطف خود قرار میداد.
گوشیش را درآورد همانگونه که به سمت پارکینگ میرفت در جواب "جانم داداش"فرزاد تنها به گفتن "سوییچ ماشینمو بیار" بسنده کرد.
تماس را قطع کرد و به قدمهایش سرعت بخشید. تنها سرعت میتوانست، آرامش کند .
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago