از کتابهایی که می‌خوانم

Description
کتاب‌هایی را که خوانده‌ام مانند غذاهایی که خورده‌ام به یاد نمی‌آورم، با این همه همان‌ها مرا ساخته‌اند. (امرسون)
البته با مقداری تجربه و مشاهده تا اینجای زندگی
.
.


https://www.instagram.com/faezeh.tamimi/

اینجا به شکل نامنظم به‌روز می‌شود ؛)
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 days, 2 hours ago

2 months ago

او که خواهان صحت بدون اشتباه،
و نظم بدون بی‌نظمی است،
مبادی و اصول بهشت و جهنم را ادراک نمی‌کند،
او نمی‌داند که چگونه اشیاء به هم متصل‌اند.

#چوانگ_تزو
قرن چهارم قبل از میلاد

2 months ago
اگر مثل من زیاد توی ترافیک …

اگر مثل من زیاد توی ترافیک هستین، به مباحث مدیتیشن و تأمل و آگاهی علاقه دارین و میخوایین زبان انگلیسی هم تمرین کنین این دوتا پادکست توجه منو جلب کردن، البته برای زبان متوسط خوبه و رو به بالا...

https://castbox.fm/va/354889

https://castbox.fm/vb/751415593
Russ Legear

2 months ago

ما با رخنه در اسرار بسیار، دیگر به ناشناخته باور نداریم. در حالیکه، ناشناخته آنجا آرام نشسته و لب و دهن خود را می‌لیسد.

#اچ_ال_منکن

5 months ago

وقتی رقابت از حد بگذرد، افراد قدرتمند احساس موفقیت می‌کنند ولی به مراتب گروه بیشتری احساس شکست و ناتوانی می‌کنند. سپس همین افراد ناتوان به سبب سرخوردگی مانع پیشرفت افراد توانا می‌شوند.

در جامعه‌ای که براساس رقابت پیش می‌رود، تنها عدهٔ کمی از مردم به توان خود دسترسی پیدا می‌کنند.

#هاوارد_گاردنر

5 months ago

تقریبا روزی ۲ تا ۳ ساعت برق نداریم...
وقتی برق قطع می‌شود در کنار حرص خوردن و عصبانی شدن، یا می‌خوابم تا تن همیشه خسته‌ام را التیام دهم، یا چیزی می‌خوانم یا فکر می‌کنم...

فکر کردن بستگی دارد به حال روحی و جسمی‌ام،
مثلا امروز موقع تصمیم برای نهار امروز چی بپزم برق رفت، گرما طاقتم برای پخت‌وپز را کم کرد. رها کردمش، فکر کردم فعلا انرژی کمتری می‌برد اگر گشنگی را تحمل کنم...

بعد گشنگی شد رهبر فکرم، اول به راه‌های متفاوت پول درآوردن به‌غیر از راه‌های فعلی فکر کردم، مثلا موتوری را روشن کنی، و خودش راهش را برود، روشن کردنش با تو، ادامه‌آش با خودش. فکر کردم به پاور بانک‌های خورشیدی و خیلی چیزهای دیگر

بعد دیدم خیلی‌هاشان نیاز به سرمایه اولیه دارند که خب فعلا هیچی...

بعد گشنگی بیشتر رهبری کرد، فکر کردم الان رستوران‌ها و شیرینی‌فروشی‌ها چه کار می‌کنند، خامه‌های روی شیرینی‌ها چی؟

بعد یاد صاحب قنادی سر کوچه‌مان افتادم، دوران ناخوش کودکی!
قنادی که حالا جایش را دفتر پیش‌خوان دولت گرفته. راستی حالش چطور است؟ نانش در روغن است؟ نان دارد بخورد توی این اوضاع؟

بعد یاد نان افتادم و نان درآوردن. حالا که برق نیست و کار نمی‌کنم و درآمدم کم و کمتر می‌شود زندگی چه شکلی می‌شود؟

بعد به این نتیجه رسیدم که همین شکلی می‌شود که الان هست:
فقیرتر که بشوی به یاد خامه روی شیرینی در شیرینی‌فروشی دوران بچگی‌ات می‌افتی و دلت برای رستوران‌دارها و قنادهای شهر می‌سوزد. به راه‌های دیگر پول درآوردن که در تخصصت نیست فکر می‌کنی و بعد احتملا چند روزی که از این حالت بگذرد و دستت به جایی نرسید دیگر یاد اینها هم نمی‌افتی...

حتی نمی‌توانم بگویم به درجه حیوانی تنزل می‌کنی، والا حیوانات رفتارهای محترمانه‌تری دارند نسبت به هم...

همان مرتبه که خودتان می‌دانید و پست است، حسود و خبیث است و می‌درد و تحمیل می‌کند و سرکوب و هلاک... کاش به اینجا نرسم...

ولی فکرم الان رفته سمت اینکه ممکن است باز سر اینها بجنگیم؟ بله ممکن است... همه چیز ممکن است. از الان لازم است پیش‌بینی کنیم و برایش چاره کنیم، برای راه‌حل پیدا کردن و نجنگیدن...

وقتی ناعدالتی می‌بینی #چیزی_بگو

5 months ago

نه کوه قاف
نه تا آسمان
نه تا ناهید
مرا به کوچهٔ محبوبِ خوبِ من ببرید
به کوچه باغِ پُر از وهم
خلوتِ شاعر...

#حمید_مصدق
نوشیدن مداوم

5 months, 1 week ago

«از چیستی من نپرسید، از من نپرسید که هستم و از من نخواهید همان ‌که هستم باقی بمانم. چک‌کردن اوراق هویت ما را به مأموران دولت و پلیس واگذارید. لااقل وقتی‌که می‌نویسیم ما را از اخلاقیات آن‌ها معاف دارید.»

#میشل_فوکو
مقدمهٔ کتاب دیرینه‌شناسی دانش

5 months, 2 weeks ago
5 months, 2 weeks ago

وقتی پدر یا مادر، همسر، رییس یا معلم به ما می‌گویند باید چگونه باشیم، در واقع نسخه خودشان را از خود ایده‌آل‌مان، به ما می دهند، تصویری از خود بایدی ما، فردی که فکر می‌کنیم باید به آن تبدیل شویم. وقتی که ما این خود بایدی را قبول می‌کنیم، این خود، تبدیل به صندوقی می‌شود که ما در آن به دام می‌افتیم؛ آنچه ماکس وبر جامعه شناس، آن را «قفس آهنی» ما نامید و ما در آن مانند یک دلقک، به این سو و آن و سو می‌دویم و خود را به دیوارهای نامرئی می‌زنیم. #دنیل_گلمن

رندی دیدم نشسته بر خِنگِ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت،نه شریعت، نه یقین
اندر دو جهان که را بود زهره‌ی این

#خیام

9 months ago

? پانزده ساله‌ای و به نظام آموزشی انتقاد داری، برای رساندن صدای اعتراضت شعری نوشته‌ای:
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
در پیشگاه اهل خرد نیست محترم
هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت

....

? بیست و نه ساله‌ای، همراه سایر شاعران شهر، به محضر حاکم وقت دعوت شده‌ای، اما دلت برای آزادی و آزادگی می‌تپد:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روح‌بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس
که داشت از دل و جان، احترام آزادی
چگونه پای‌گذاری به صِرف دعوت شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی

پس برای حاکم وقت چنین می‌سرایی:

خود تو می‌دانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

شعرت هیچ به مزاجش خوش نیامده، پس حکم میکند لب و دهانت را بدوزند!
لب‌دوخته، زندانی‌ات کرده‌اند، حالا مردم شهر تحصن کرده‌اند، وزیر وقت استیضاح شده، از زندان فرار می‌کنی، در حالیکه دیوارهای زندان حالا رنگ دیگری گرفته‌اند:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغم‌الدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار

? سی و دو ساله‌ای، همچنان برای آزادی و ظلم ستیزی می‌نویسی، فرزندت طوفان را 15 بار توقیف می‌کنند، اما با قدرت در پیکار، قیام و آئینه افکار و ... به نوشتن ادامه می‌دهی...

نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم
گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست
خوب و بد را صفحه طوفان نماید منعکس
زانکه این لوح درخشان کمتر از آیینه نیست

?سی و نه ساله‌ای و نماینده مجلس شورای ملی، نمی‌خواهی از دولت رضاشاه حمایت کنی، پس خوشایند همکارانت هم نیستی...

هر که شد خام، به صد شعبده خوابش کردند
هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند
بازیِ اهلِ سیاست که فریب است و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده خطابش کردند
اولِ کار بسی وعدهٔ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر آبش کردند
آنچه گفتند شود سرکهٔ نیکو و حلال
در نهانخانهٔ تزویر، شرابش کردند
پشتِ دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعمِ دل انگیزِ کبابش کردند
سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند
گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند
زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهٔ ایجادِ سرابش کردند
لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم حسابش کردند… !

? پنجاه ساله‌ای و تحمل حرفها، شعرها، خواسته‌ها و ارزشهایت و ... را ندارند و بالاخر از پا درت می‌اوردند...

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَند تنم، عمر حسابش کردم

هی مرد، از آزادی، از احترام، از عدالت و ... سرودی و لبت دوختند و ادامه دادی، گوهر وجودت از چه جنسی بود؟!!!!

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام

#فرخی_یزدی

این چند روز آخرین تیله‌های امیدم که همیشه ته جیبم بودن رو گمشون کرده بودم. یکشنبه صبح حال خیلی خیلی ناخوشی داشتم. رفتم کتابکده، دنبال یک کتاب بودم، یک مقدار هم میخواستم با رویکرد انسان گرایی در اموزش آشنا بشم...
با اون همه ناخوشی اما یک بخش از وجودم ازم میخواست که از امید براش بگم، اتفاقی یک بیت از فرخی یزدی دیدم و تیله‌ها دوباره پیدا شدن...

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 days, 2 hours ago