**.

بشکه آب ره زیر آفتاب ماندی که گرم شوه بری حمام کنی میبینی نفریت مسج کده عشقم باز ماه عسل ماره میریم سواحل مدیترانه 😐🥺😂**T.me/jokes_afghani

**.

یک بچه گک چهارده ساله پست کده : ما دل شکسته گان را پروای زنده گی نیست 😭💔

بخدا مه که ده ای سن بودم مره ده روی‌حویلی در تشت کالاشوی میشُستن
خداوراستی اینه😐😒**T.me/jokes_afghani

**.

چی وقت باشه زنگ بزنم پدرمه بگویم هر وقت میامدی کد خود یک قوطی سگرت برمام بیار 😂😑**T.me/jokes_afghani

**.

دلم به دختری میسوزه که فکر میکنه تمام دنیا همرایش حسودی میکنه چون تمام دست‌آورد هایش اینست که عروسی کرده?????**T.me/jokes_afghani

یک بچه پست گذاشته بود

بچه های ۱۳ ساله ای زمانه همرای لندیش به طفل آیندی خود نام انتخاب میکنن
مه که ۱۳ ساله بودم فکر میکدم پدرم بچه به دنیا میاره مادرم دختر...!
???**T.me/jokes_afghani

**.

هیچ تشویش بی عقلی ته نکو لالا ?

چون هنوز کسانی استن که ده فراغت مکتب رفتن یخن قاق سفید پوشیدن بخاطر امضا گرفتن ??**T.me/jokes_afghani

**.

روزی یک ترافیک نشه بود و دریور را ایستاده کرد و گفت بتی لیسنس ات را دریور دید که ترافیک نشه است آئینه را برایش داد : ترافیک آئینه را گرفت دوباره برایش داد و گفت : ببخشی برادر من نفهمیدم که شما هم ترافیک استید.??**

T.me/jokes_afghani

**.

میگه یک نفر ره موتر زد موتروان هم دختر خانم بود مریض را پیش داکتر برد داکتر به مریض گفت دگه که دیدی خانم ها سری جلو است از سرک کمی دور باش مریض اعصابش خراب شد میگه سرک چی داکترصایب مه ده پارک خواب بودم ???**T.me/jokes_afghani

**.

زنی ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ، موترش مقابل یک دیوانه خانه ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﻳﺾ تایر ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ، موتر ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ پیچ ﻫﺎﯼ تایر ? ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ موتر ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ داخل ﺟﻮﯼ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺁﺏ پیچ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ.?
زن ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ موترش ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻳﺪ پیچ تایر ﺑﺮﻭﺩ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ زمان، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ زینه ﻫﺎﯼ حویلی دیوانه خانه ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ گفت:
خانم محترم، ﺍﺯ ٣ تایر ﺩﻳﮕﺮ موتر، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ پیچ ﺑﺎﺯﮐﻦ ﻭ ﺍﻳﻦتایر ﺭﺍ ﺑﺎ ٣ پیچ بسته کن ﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺳﯽ.
ﺁﻥ زن ﺍﻭﻝ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺩﻳﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﯽ ﺍﻭ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ تایر ﺭﺍ بست!!!
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ‏« ﺧﻴﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ تو را در دیوانه خانه انداختنت؟؟؟
ﺩﻳـــﻮﺍﻧــــﻪ ﻟـــﺒــﺨــﻨـــﺪﯼ ﺯﺩ گفت:
ﺩﻳـﻮاﻧــﻪ پدرت اس لوده، ایلایی، ﻣـــﻦ ﮐــﺎﺭﻣــﻨـــﺪ ﺍﻳن دفتر هستم، ، کاش به تو اصلا نظر نمیدادم، ایلا کو ماره!!! ??? فقط شوخی بود، احترام خواهران ما د سرک واجبس ?**T.me/jokes_afghani

**.

پيلوټ

پیلوت در جریان پرواز به مسافرین خوش آمدید می گفت که ناگهان فریاد زد: خدایا خودت کمک کن…

مسافرین یکباره ساکت شدند و همه را ترس و وحشت فرا گرفت…

چند لحظه بعد صدای پیلوت بلند شد، گفت مسافرین محترم با عرض معذرت، مهماندار طیاره چای داغ را بالای پطلونم انداخت…

یکی از مسافرین چیغ زد: بر پدرت لعنت بیا وضعیت پطلون ما ره ببین…..???**T.me/jokes_afghani