𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago
نقد مقالهٔ «چگونگی عروج و افول حکومت در تاریخ بیهقی»
مقالهٔ یادشده را مرتضی منشادی (استادیار گروه علوم سیاسی دانشکدهٔ علوم اداری و اقتصاد دانشگاه فردوسی مشهد) [نویسندهٔ مسئول] و حسین اطهری (دانشیار گروه مذکور) نگاشتهاند و در فصلنامهٔ سیاست، مجلهٔ دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی [دانشگاه تهران]، دورهٔ ۴۵، شمارهٔ ۱، بهار ۱۳۹۴، صفحات ۱۸۴-۱۶۱ منتشر شدهاست
(لینک دانلود مقاله: https://www.doi.org/10.22059/jpq.2015.54429).
در اين مقاله سعی شدهاست با رويکردی سياسی به مسائل و رويدادهای تاريخ بيهقی توجه شود. این مقاله از لحاظ مطالعات تاريخی-سياسی شاید بتواند مقالۀ معتنابهی باشد لیکن اينجانب از لحاظ مطالب تاريخی و سهلانگاری نسبت به متن تاریخ بیهقی که منبع اصلی مقاله است نقصهای فاحشی در آن يافت که ذيلاً ذکر میشوند:
۱. نویسندگان محترم در موارد مکرر دو تن از شخصیتهای اصلی تاریخ بیهقی یعنی «خواجه احمد حسن» و «خواجه احمد عبدالصمد» را خلط میکنند. با توجه به اینکه بحث اصلی مقاله کنشهای سیاسی شخصیتهای تاریخ بیهقی است این خطا خواننده را با یک نقص جدی روبهرو میکند.
_ مثلاً در صفحهٔ ۱۶۷ مقاله، ماجرای غلام خواجه احمد حسن و بوبکر حصیری را به خواجه احمد عبدالصمد نسبت میدهند در صورتی که در تاریخ بیهقی در این فقره صریحاً نام خواجه احمد حسن آمدهاست (تاریخ بیهقی، به تصحیح دکتر علیاکبر فیّاض، انتشارات دانشگاه فردوسی، چاپ دوم ۲۵۳۶(=۱۳۵۶)، ص: ۱۸۳ به بعد).
_ در همین صفحهٔ ۱۶۷ یک بار دیگر اسم این دو شخص خلط شده است.
_ در صفحهٔ ۱۶۸ از ممانعت خواجه احمد عبدالصمد از فروگیری یکی از فرماندهان سپاه(=اریارق) سخن گفتهشده است. در صورتی که اینجا هم احمد عبدالصمد سهو است و صحیح احمد حسن است (رک. همان، ص ۲۸۶ به بعد).
_ در صفحهٔ ۱۷۲ باز هم این اشتباه رخ داده است. پنداری نویسندگان مقاله اساساً خواجه احمد حسن را در تاریخ بیهقی ندیدهاند!
۲. در صفحۀ ۱۶۸ مقاله آمده است: «برخی از برجستهترین کارگزاران حکومت غزنوی با شهامت در برابر سلطان میایستادند و بهای آن را نیز میپرداختند.» و در ادامه نويسندگان از تقابل حسنک وزير و سلطان مسعود حکايت میکنند در صورتی که در آن موقع مسعود سلطان نبوده و حتی وليعهد هم نبوده است و جايی که حسنک خطاب به مسعود میگويد: «من آنچه کنم به فرمان خداوند خود میکنم، اگر وقتی تخت ملک به تو رسد حسنک
را بر دار بايد کرد.» (تاریخ بیهقی، ص ۲۲۳) واضح است که مسعود، سلطان نبوده است. تصور اينجانب اين است که نويسندگان محترم مقاله لفظ «خداوند» را به معنای خدای تعالی گرفتهاند چه در اينجا از تقابل «سلطان» و حسنک سخن به ميان میآورند در صورتی که حسنک میگويد من به فرمان خداوند (=سلطان محمود) کار میکنم و در صورتی که تو (یعنی مسعود) به حکومت رسيدی مرا بر دار کن. در واقع حسنک فکر نمیکرد با وجود توصيۀ محمود به جانشينی محمد، مسعود بتواند به حکومت برسد.
۳. در صفحهٔ ۱۸۰ مقاله، نويسندگان محترم از علل افول نظام سیاسی، «رعايت نکردن سلسله مراتب اجتماعی» را ذکر کردهاند. بلی اين مورد صحيح است لیکن مصداقی که نويسندگان مقاله برای آن از تاريخ بيهقی ذکر کردهاند به نظر اينجانب مثال درستی نيست. نويسندگان ارتقای «تلک الهندو» را از درجات پايين اجتماعی تا مرتبۀ سالاری لشکر از مصاديق افول مملکت میدانند در حالیکه تلک به خوبی از عهدۀ وظیفهٔ محوله (= کشتنِ احمد ینالتگین که در لوهور علیه سلطان مسعود عصیان کرده بود) بر میآيد.
بر عکس نظر نويسندگان مقاله، بيهقی از تلک تمجيد میکند و کسانی را که صرفاً دارای تباری اصيل هستند مینکوهد: «این تلک مردی جلد آمد و اخلاق ستوده نمود و آن مدت که عمر یافت زیانیش نداشت که پسر حجّامی بود. و اگر با نفس و خرد و همت اصل بودی نیکوتر نمودی، که عظامی و عصامی بس نیکو باشد. و لکن عظامی بیک پشیز نیرزد چون فضل و ادب نفس و ادب درس ندارد و همه سخنش آن باشد که پدرم چنین بود.» (تاریخ بیهقی، ص ۵۲۴؛ نیز برای تفصیل حال تلک رک: همان، ص ۵۱۹ به بعد).
مجموعۀ موارد فوق، خاصه خلط مداوم دو شخصيت برجستۀ تاريخ بيهقی، اعتبار این مقاله را تحت الشعاع قرار میدهد و از عدم توجه به «متن کتاب» حکایت میکند.
ایرادات یادشده از آنجا ناشی میشود که نویسندگان محترم ادبیات فارسی و تاریخ نخواندهاند و تنها با کدهایی ذهنی در زمینهٔ افول و عروج (که متضاد مناسبی برای افول نیست) قدرتها سراغ یک متن رفتهاند و قرعهٔ فال این بار به نام تاریخ بیهقی زده شدهاست.
رانندهی اسنپ بیهوا گفت: خانم باورت میشه من با فوقلیسانس ادبیات شغلم اینه؟
گفتم: بله! فوق لیسانس داشتن چیز عجیبی نیست...
گفت: آخه این چه مملکتیه که فوق لیسانسش باید بره مسافرکشی؟
خب! من با این طرز فکر به شدت مشکل دارم. این که فکر کنیم چون درس خواندهایم پس شاخ غول را شکستهایم و باید تا آخر عمر بابت این درس خواندن، زندگی راحتی داشته باشیم.
اول از همه این که کسی که از سر علاقه و استعداد رفته رشتهای مثل ادبیات خوانده، حالا هزار و یک کار میتواند انجام بدهد. از کارهای پژوهشی گرفته تا تدریس، از نوشتن برای نشریههای مختلف گرفته تا تسهیلگری کتاب!
من رشتهام ادبیات نبوده اما نان نوشتن را خوردهام. مدتی برای نشریهها مطلب نوشتم، مدتی کارگاه داستان برگزار کردم، مدتی نقد فیلم نوشتم، مدتی بهعنوان ترانهسرا با خوانندهها همکاری کردم، جلسات کتابخوانی برگزار کردم، تدریس کردم، شعر کودک نوشتم و... اگر بابت اینها یک ریال هم نمیگرفتم علاقهام بود و انجامش میدادم، پس وقتی کسی از فوق لیسانس ادبیات حرف میزند میفهمم فقط دارد از یک مدرک صحبت میکند و بس!
درس خواندن هنر نیست، زندگی تک بعدی هنر نیست، این که تو در سالهای درس خواندن حواست نبوده مهارتی یاد بگیری تقصیر کسی نیست. این که در دوران دانشجوییات نرفتهای کار کنی و تجربه به دست بیاوری، این که فکر اقتصادی نداری، این که کارهای مختلف را امتحان نمیکنی، این که برایت سخت است کارآموزی کنی و یاد بگیری، این که به جای استفادهی درست از اینترنت وقتت را با دیدن ویدیوهای چرک تباه کردهای، این که قدر این همه آموزش رایگان که در اینترنت بوده را ندانستهای، این که سالهای عمرت را به امید این که دیگری کاری کند حرام کردهای، این که... هیچکدامش تقصیر دیگران نیست.
من میپذیرم این جا ایران است، اوضاع خوب نیست، هر روز میتوانند غافلگیرت کنند، میتوانند اینترنت را ازت بگیرند، بریزند توی خانهات، صدایت را خفه کنند، در آزمونهای استخدامی حقت را بخورند و چه و چه و چه! اما سهم خودت چه میشود؟
سالهای اول کارشناسی تا حرف کار میشد همه میگفتند باید پارتی داشته باشی، من میفهمیدم این حرف برای ما زود است، میفهمیدم این حرف تکرار حرف دیگران است، این حرف برای این است که بهانهای بتراشی برای ناتوانیهای خودت! میفهمیدم این حرف نباید بهانهی من باشد.
حالا هم اگر کسی ناله سر بدهد و حرفهایی را که همه حفظیم پشت سر هم ردیف کند، من آنی نیستم که شروع میکند به همدلی کردن! حرفهای آدمی که سهم خودش را نمیبیند، قدم از قدم برنمیدارد و منصف نیست، برای من یکی شنیدن ندارد.
به جز این، چه شد که آقای راننده فکر کرد راننده اسنپ بودن چیز شرمآوری است؟ این تفکر از آن جا میآید که انتظار دارد به خاطر چهار کلاس درس خواندنش دیگران روی سر بگذارندش و حلوا حلوایش کنند.
همیشه دلم میخواست آن آدمی باشم که همواره دارد چیز تازهای یاد میگیرد تا اگر امروز همه چیزش را بگیرند فردا بتواند با مهارتی تازه به زندگیاش ادامه بدهد. دلم میخواست کسی باشم که از تجربههای تازه نترسد. از صفر شروع کردن نترسد. از این که برگردد به دوران کارآموز بودن نترسد.
من گاهی به این فکر کردهام که اگر قرار شد در خیابان بخوابم چه کارهایی میتوانم انجام بدهم؟ یعنی واقعا چنین صحنهای را هم تجسم کردهام و لیستی نوشتهام از کارهای خدماتی که میتوانم انجامشان بدهم. مگر از این بدتر و سیاهتر داریم؟... آنوقت چهطور کسی که رانندهی اسنپ است، فکر میکند تقصیر دیگران است که حالا شغلش این است؟
صدیقه حسینی - یادداشتها
https://t.me/abrakaneh
نشست چهارم "تاریخ در ترازوی قرآن" برگزار می شود، برای کسب اطلاعات بیشتر به کانال جدید انجمن مراجعه فرمایید:
?️ @HcmnSSC
قسمت تازه ای از وراقان برگزار می شود، برای کسب اطلاعات بیشتر به کانال جدید انجمن مراجعه فرمایید:
?️ @HcmnSSC
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago