'??? ???'

Description
??? ???? ??? ??? ?? ? 10-?????? ???
https://t.me/theenddamun/14746
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

1 year, 9 months ago
1 year, 9 months ago

فقط یک بار دیگه لازمه حس وجود نداشتن بهم بدن..

1 year, 9 months ago

یه نگاه نمیتونه آشنا باشه:
اون نگاه:

1 year, 9 months ago

؟؟

1 year, 9 months ago

خوبه نوشابه هات

1 year, 9 months ago

آرایش کرد اصن مثه سگ جذاب شد

1 year, 11 months ago

?í? 3 ?? 40 ?í??

1 year, 11 months ago

جوجوتسو نداره

1 year, 11 months ago

راست میگفتی آن زمان که دیگر مایی وجود نداشت جسم ساکتی را می‌دیدم که هر روز از روز قبل بیشتر در تاریکی های افکارش فرو میرفت و می‌دانست ‌کسی صدای او و نوای دلنشین لبخندهایش را نمیدانست اما من وقتی به اینه خیره میشدم فقط شیشه ای را میدیدیم که اجسام را منعکس میکرد و روح بی رنگ و شکلم در آن دیده نمیشد . اینه های زیادی را گشتم که شکلم را نشان دهند اما زمانی که در آن مغازه کوچک میان خیابان های قدیمی قدم می‌گذاشتم در میان اینه هایی که وجود نداشتنم را فریاد می‌زدند لبخند و صدای نوای تورا از اینه ها میبینم . میبینم که همان چهره ی غمگین را داری اما بازهم سرپا وایستاده ای حسرت میخورم . وقتی در چشمانت خیره میشوم اما آن نگاه سوی من نیست سوی هیچکس نیست آن نگاه در زمین فرو رفته بود . آن نگاه در اعماق زمین ریشه کرده بود به آدم ها خیره نمیشد تا نکند زمانی نگاهی را بد بداند . از پشت سر او قدم برمی‌داشتم دقیقا همانند همان روزی که در قهوه فروشی بزرگ آن را گم کردم اما او مرا نمیدید . من در گوشه ترین قسمت نشسته بودم و چشمانم ریشه هایش را در وجود او نقش بسته بودند . رویه صندلی کوچکی نشستم و خیره شدم به جسم غریب اما آشنای روبرویم . تمام اینه ها او را نشان می‌دادند اما چرا اینه های کنار او به من اجازه ی دیدن و غرق شدن در آن را بهم نمی‌دادند . کسی که نگاهم هیچوقت ازش دور نمیشد . هیچگاه از میان دست هایم فرار نمی‌کرد و قصد رفتن از زندان لب هایم را نداشت حال دیگر برای من نبود . عزیزترینم را میان جامعه و جمعیتی رها کردم که امنیتی برای او نداشت . می‌دانستم اگر رهایش کنم خودم در میان برهوت آن جمعیت ها میمیرم و میپوسم .
خیلی زمان ها مسیرم را که مقصد او بود پیدا میکردم و پشت سرش حرکت میکردم نگاهش از رویه زمین بیرون نمیامد و این کار را برای من راحتر میکرد دیگر کسی در زمان خیره شدن به چشمان معجزگر و پرستیدنیش نمیلرزد و عاشق نمیشود.شاید حق با تو بود ما هیچ زمان عاشق نبودیم ما خالق حسی جدید در وجود انسان بودیم ‌.
-دامون**

2 years ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago