آذرِ بُرزین‌مهر

Description
سپاس ریوندی
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago

6 months ago

روایت‌شناسی
سپاس ریوندی
جلسه‌ی اول (معرفی)
۲ دی

6 months ago

کجا شدند، آوخ، آن سال‌ها که پیکر نازک تو میان او و امواج توفنده‌ی آشوب حائل می‌شد؟

بسا چیزها که تو از او پنهان می‌داشتی:
شبهه‌های تاریک اتاق شبانگاهی را تو برایش می‌زدودی
قلب تو پناهگاهی بود که فضای شب او را با فضایی انسانی‌تر می‌آمیخت.
نه در تاریکی، نه، بل در حضور حاضر نزدیک خودت چراغ شبانگاهی را می‌نهادی که گفتی از روشنای دوستداری می‌درخشید.
هیچ غژغژی نبود که آن را تو به لبخند برایش معنا نمی‌کردی
چنانکه گفتی پیشاپیش می‌دانستی کف اتاق چه زمان به ناله خواهد آمد.
او گوش می‌سپرد و آرام می‌گرفت.

راینر ماریا ریلکه
بریده‌ای از سومین سوگسروده‌‌ی دوئینو
خطاب به مادر
ترجمه: سپاس ریوندی

7 months ago

بازاندیشی مفاهیم فرهنگی

میانمایگان بسیارادا

ادایی احتمالاً معادلی است ناخودآگاه برای اسنوب ساخته. شخصی است با جایگاه و ذهنیتی برزخی. از سویی می‌کوشد هرطور شده خود را از آنان که پایین‌ترند متمایز کند، از سوی دیگر می‌کوشد هرطور شده با آنان که بالاترند تداعی شود و جزوشان قرار بگیرد. اما نکته‌ی بسیار مهم این است که ادایی برای متمایز شدن از پایینی‌ها و رفتن در جمع بالایی‌ها تلاش واقعی نمی‌کند، بلکه ادا درمی‌آورد.

در مسائل مادی افشای این اشخاص کار ساده‌ای است. فرض کنید شخصی بخواهد وارد مهمانیی شود که فقط صاحبان مرسدس به آن راه دارند. او ممکن است مرسدسی قرض یا اجاره کند و به آن مهمانی برود. در آنجا با زن جذابی هم آشنا بشود و او را برساند. برای قرار دوم با آن زن چه خواهد کرد؟

از این رو، ادایی‌ انگلی است که در حوزه‌ی فرهنگ رشد می‌کند. چون افشا در آنجا کار سختی است. اگر در همان مهمانی ادایی خودش را نقاش یا شاعر آوانگاردی جا بزند که هنرش توسط دولت سانسور و توسط توده‌ی نادان تخطئه می‌شود، همین ژست مهمل را می‌تواند در قرار دوم و دهم و صدم هم حفظ کند.

اگر شخصی واقعاً بکوشد از راه شرافتمندانه پول درآورد و مرسدس بخرد (یا حتی ارث ببرد، به شرط اینکه پدرش قاچاقچی و رانتی نباشد) او ادایی نیست. اگر کسی واقعاً جان بکند که در حوزه‌ای از علم یا هنر به تعالی برسد، حتی اگر از طبقه‌ی پست آمده باشد، او ادایی نیست، کوشا و قهرمان است.

ادایی آنی است که وقت خود را به جای خواندن درس در شب امتحان و گرفتن نمره‌ی پانزده به نوشتن تقلب برای گرفتن نمره‌ی بیست می‌گذراند. لذا در حالی که به عالی بودن وانمود می‌کند، از متوسط هم پایین‌تر است. آدم متوسط ممکن است میلی برنینگزید. ولی ادایی به واسطه‌ی ریا و تناقض وجودی خود نفرت‌انگیز است.

از این رو ادایی به علت ذات برزخی خود نسبت آشکاری با طبقه‌ی متوسط (فرهنگی) دارد، یعنی جماعتی که من آنها را قبلاً "میانمایگان بسیارادا" نامیده‌ام: حالا که پولی به دست آمده، می‌خواهند به نسبت پول خود فرهنگی هم بنمایند. ولی چون فرهنگ حاصل تربیت کودکی و سال‌ها زحمت است، نمی‌شود.

در ایران بعد اقتصادی و فرهنگی مساله به نحو خیلی جالبی به هم گره می‌خورند. طبقه‌ی اشراف سنتی با انقلاب نابود شده. طبقه‌ی متوسط زیر فشار بحران چند دهه‌ای اقتصادی له شده. اغلب ترقی‌های اقتصادی از روش‌های یک‌شبه است. آنی که از راه یک‌‌شبه می‌خواهد پول دراورد، در فرهنگ هم دنبال راه یک‌شبه است.

نمی‌تواند نباشد، چون ذهنش اصلاً او را به سمت راه‌های دررو و دغلی سوق می‌دهد. وقتی دید که می‌شود یک‌شبه یا در مدت کوتاه و بدون کار سخت و با زد و بند خانه و ماشین و غیره را عوض کرد، به خود می‌گوید چرا همین کار را با فرهنگ نکنم؟ پس می‌خواهد یک‌شبه بشود مخاطب موسیقی و سینمای کلاسیک.

این وسط در جامعه‌ی ما گروه سلبریتی رانتی هم هستند که کارشان تولید محتوا برای همین افراد است. محتوای ژرف‌نما، چیزی که بتوانند با آن خود را از دیگران که پایین‌ترند متمایز جلوه بدهند، ولی لازم نباشد برای فهمش زحمتی هم بکشند. کسی که ساعت رلکس تقلبی ببندد گیر می‌افتد، ولی اینها نه.

آنی که می‌خواهد بگوید من شهرام شب‌پره گوش نمی‌دهم، ولی دوتار حاج قربان سلیمانی را هم نمی‌تواند بشوند چه می‌کند؟ آنی که می‌خواهد بگوید من بتمن و اسپایدرمن نمی‌بنیم، ولی سینمای دریر یا برگمان هم حوصله‌اش را سر می‌برد چه می‌کند؟ سلبریتی رانتی مشغول تولید محتوا برای این جماعت است.

چرا گیر نمی‌افتند؟ چرا این لجن تا بی‌نهایت جاری می‌شود؟ چون تمدن اروپا در حال زوال و انحطاط خود چیزهایی از قبیل آوانگاردیسم و پست‌مدرنیسم را به وجود آورده. معیارهای تشخیص هنر خوب و بد و زشتی و زیبایی را از بین برده. همه چیز را نسبی و سلیقه‌ای و سلیقه‌ی همه‌ی اراذل را لازم الاحترام کرده.

لیبرالیسم بیمار به اینها یاد داده به عنوان فرد رای دارند. (در سیاست ایران که البته رای ندارند) لذا رای خود را در جاهای دیگری که از آن سردرنمی‌آورند برجسته می‌کنند. سواران شاسی‌بلندهای چینی در مقابل صاحبان ماشین آلمانی و ایتالیایی و ژاپنی سرشان پایین است. اینها سرشان همیشه بالاست.

در وضع بیمار کنونی ایران بهانه‌ی دیگری هم دارند. همین‌که بگویی فلان فیلمساز یا خواننده یا شاعر یا آب‌حوض‌کش مورد علاقه‌ی آنها دوزاری است، پرخاش می‌کنند، هار می‌شوند و می‌گویند «آره، ریشه‌ی همین را هم بزنید تا هیچی نماند. تمام مملکت بیفتد دست روضه‌خوان‌ها و....»

این رتوریک کیست؟ رتوریک صنف برزخی اصلاحات: اگر به همین انتخابات ناقص نچسبید جمهوریت از دست می‌رود. اگر به موسیقی و سینمای همین خر و آن سگ نچسبید، هنر از دست می‌رود... بله، اما آیا واقعاً ترجیح با این نیست که هنر در ایران از دست برود و نابود شود؟ اگر بمیرد لااقل انگل دیگر در آن رشد نمی‌کند!

#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی
سپاس ریوندی

8 months, 4 weeks ago

بازاندیشی مفاهیم فرهنگی

خدمات ایران به اسلام - دو

قدیمی‌ترین زندگینامه‌ی پیامبر اسلام را که طبعاً یکی از منابع اصلی تاریخ صدر اسلام است، فردی به نام رفیع‌الدین اسحاق همدانی در قرن هفتم هجری به فارسی ترجمه کرده است. یکی از غلط‌های این ترجمه ذهن مرا سخت به خود مشغول کرده، از این رو که فکر می‌کنم درباره‌ی تاریخ فرهنگ ایران، هویت ایرانی و مسائل امروزین، چیزی به ما می‌گوید.

رفیع‌الدین اسحاق در مصر به دنیا آمد و در مصر مرد. اما در این میان مدتی ساکن ایران بود و کتاب زندگینامه‌ی پیامبر اسلام، موسوم به سیرة‌النبی، را در همان مدت به خواست حاکم شیراز ترجمه کرد. ترجمه‌ی وی یکی از زیباترین و سلیس‌ترین نثرهای فارسی است که من به عمرم خوانده‌ام. با این حال، با معیارهای امروز آن را باید بیشتر نوعی اقتباس یا بازنویسی دانست تا ترجمه. خود او به این اشاره کرده که مثلاً اغلب اشعار را از کتاب حذف کرده، چون به نظرش [نظر غلطی که هنوز هم رایج است] ترجمه‌پذیر نبوده‌اند. اما بعضی اختلافات میان ترجمه‌ی او با متن اصلی عربی مشکوکند. از جمله این مورد:

بنا به روایت سیرة‌النبی پادشاه یمن در برخورد با یهودیان یثرب (مدینه‌ی فعلی) تحت تاثیر علم و پیشگویی‌های آنها قرار می‌گیرد و به دین آنها می‌گرود. در متن عربی آمده: «پادشاه و گروه بت‌پرست بودند.» اما در ترجمه‌ی فارسی به شکلی گیج‌کننده گفته می‌شود پادشاه یمن و قومش «آتش‌پرست» بوده‌اند. البته می‌دانیم که مسلمانان قدیم امت کفر را امت واحده می‌انگاشته‌اند. یعنی یهودی و مسیحی و پیرو زردشت و بودا و هر چیز دیگر از نظرشان کافر بود و اینها را با هم خلط می‌کردند. همانطور که ایرانی امروز چینی و کره‌ای و ژاپنی را با هم خلط می‌کند، اگرچه این سه خود را بسیار متمایز بدانند و با هم سر جنگ داشته باشند. با وجود این چرا باید مترجمی با دانش و استعداد رفیع‌الدین اسحاق عبارتی که به وضوح به معنی بت‌پرستی است را آتش‌پرستی ترجمه کند؟

یک احتمال این است که او چیزی را با چیزی خلط نکرده. اشتباه هم نکرده و غلط ترجمه‌اش عمدی است. خود وی در مقدمه‌اش می‌‌گوید متوجه شده زندگینامه‌ی پیامبر اسلام که در مصر و سوریه کنار دست قرآن است، در ایران اصلاً بیگانه است و کسی اسمش را هم نشنیده، چه رسد که خوانده باشد، چه رسد که ترجمه کرده باشد. او که اصل و نسبش به ایران می‌رسد، ولی هویتش چیزی جز اسلام نیست، شاید با استعداد و شمّ خود در خاک ایران چیزی "کفرآمیز" را استشمام می‌کند. شاید احساس می‌کند این جماعت هنوز مجوسند که متوجه اهمیت کتابی مثل سیرة‌النبی نیستند. شاید احساس می‌کند در عربستان دعوا بین اسلام و بت‌پرستی بود و در ایران دعوا بین اسلام و آتش‌پرستی [یعنی همان دین مجوسی/زردشتی‌] است. شاید به همین علت است که به عنوان یک مسلمان معتقد با انگیزه‌‌های دینی لازم می‌داند داستان را جوری تحریف/تعریف کند که در آن آدم‌های بد که آخر معلوم می‌شود بر خطا هستند به جای بت‌پرستی، آتش‌پرست باشند تا ایرانی مجوس آتش‌پرست درس عبرت بگیرد.

آیا بخشی از تاریخ فرهنگ ایران و وظیفه‌ی ما برای بازساختن کشور اندیشیدن به چنین افرادی و اعمال آنها نیست؟

پی‌نوشت: وقتی پادشاه از بت‌پرستی برمی‌گردد، قوم او می‌گویند تو دین پدران را کنار گذاشتی. ولی او می‌گوید من به دین حق گرویده‌ام. آزمایشی ترتیب می‌دهند. قوم بت‌ها و پادشاه و علمای یهود کتاب تورات را جلوی آتش می‌گذارند. اولی می‌سوزد و دومی سالم می‌ماند. ممکن است تصور برود که همین امر باعث شده ابن اسحاق بت‌پرست را به آتش‌پرست ترجمه کند. اما این نوع آزمایش‌ها که وَر نامیده می‌شود، اختصاصی به ایران ندارد، چه رسد به دین زردشت و بی شباهتی به همان مباهله‌ی مشهور مسلمانان نیست. ایلیای نبی، پیامبر قوم یهود، در کتاب مقدس یهودی به همین روش میان خود و پیروان بت بعل آزمایشی برگزار می‌کند و در خود منابع اسلامی هم این آمده که در دعوای بین هابیل و قابیل آتش خدا از آسمان فرود می‌آید و نذر هابیل را به نشانه‌ی قبول برمی‌دارد.

#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی

سپاس ریوندی

خلاصه در اینستاگرام

9 months, 1 week ago

مجوس خراسانی، ادیب قرن هشتم میلادی، جمله‌ا‌ی دارد که من آن را آویزه‌ی گوش خود کرده‌ام:
در خانه همواره چنان باش گویی چیزیت هست که از باختن آن می‌ترسی.
در بازار همواره چنان باش که گویی چیزیت نیست که از باختنش می‌ترسی.

به زبان امروز ما این یعنی با خانواده، دوستان و نظایر این جوری رفتار کن که یعنی چیزی برای از دست دادن هست. اینطور به آدم‌ها این حس را می‌دهی که ارزشمند هستند. برعکس در مناسبات کاری و اجتماعی و خصوصاً هر جا پای پول در میان است، جوری رفتار کن که یعنی بقدر کفایت یا نهایت داری و نگران از دست دادن نیستی. اینطور به نظر خواهد رسید که نمی‌توانند تو را با تهدید و تطمیع بخرند و به فساد وادارند.

اگر به زندگی فردی و اجتماعی خود نگاه کنیم می‌بینیم که ما دقیقاً مشغول انجام برعکس این هستیم. نزدیکان را تحقیر می‌کنیم و متقابلاً از سوی آنها تحقیر می‌شویم. مدام این حس را می‌گیریم و می‌دهیم که بود و نبود تو یکسان است. به والدین، دوستان و معشوقِ چه بسا جایگزین‌ناپذیر خود می‌گوییم مثل تو زیاد است. به کارفرما، مدیر، مشتری و فلان قالتاق دیگر این حس را می‌دهیم که هر چه بخواهد می‌تواند با ما بکند، چون جایگزینی برایش نداریم.

این دقیقاً مصداق عمل بر عکس ارزش‌هاست، چیزی که در اندیشه‌ی سنتی ایرانی دیو و اهریمن را به آن می‌شناسند. (هر چه بگویی عکسش را می‌کند) بخشی از این خوی اهریمنی حاکم بر جامعه‌ی ما ناشی از مشکلات اقتصادی است، ولی فقط بخشی. ما عادت کرده‌ایم با انداختن همه چیز گردن اقتصاد دست خود را پاک بشوییم. ولی اگر آدم‌ها برای ما هیچ چیز و پول همه چیز نمی‌بود، مسلماً اینطور نمی‌کردیم و مسلماً اینقدر همه در عمق وجود خود تنها نمی‌بودیم که اتفاقاً در یکی از ضرب‌المثل‌های قدیم فارسی هم آمده که «دیو یار مردم تنهاست.» که باز هم یعنی تنهایی ما اهریمنی است.

افسوس که دیگر همه فقط می‌خواهند آدم موفق‌تری باشند (آن هم با معیارهایی منحط) و نه آدم بهتری. ورنه این پند آن ادیب گمنام چه چراغی می‌بود راهنمای ظلماتی که در آن می‌رویم.

سپاس ریوندی

نقاشی: بازگشت پسر نافرمان، اثر رامبراند- بازنمایی صحنه‌ای از کتاب مقدس که پدر پسر نافرمان خود که مالش را نابود کرده و بازگشته به آغوش می‌پذیرد.

#مجوس_خراسانی

9 months, 1 week ago

شوبرت، شاهکار بی‌نظیر خود، شاهدیو، را در سن هجده سالگی برای آواز و پیانو نوشت. الهام‌بخش آن شعری است از گوته که خود بازسرایی یک افسانه‌ی کهن است. در میان شب و باد، پدری فرزند بیمار و تبناک خود را در آغوش گرفته و بر اسب نشسته و می‌تازد. کودک شاهدیو -نماد مرگ عن‌قریب- را می‌بیند که به او وعده‌های شیرین می‌دهد. او هر بار از وحشت پدر را صدا می‌زند (ماین فاتر) و پدر که اینها را هذیانات کودک می‌شمارد، او را تسلی می‌دهد. در پایان وقتی پدر به منزل می‌رسد و از اسب پیاده می‌شود، کودک در آغوشش جان سپرده است.
در این اثر یک خواننده به تنهایی نقش راوی، کودک هذیان‌زده‌ی ترسیده، پدر تسلی‌بخش و شاهدیو پرفریب را بازی می‌کند.
صدای تاخت سم اسب، شیرینی وعده‌های دیو و وحشت پسر همه به بهترین وجه در اینجا بازتاب یافته.
شاهدیو را ماکس رِگِر برای ارکستر تنظیم کرد. اینجا اجرای حیرت‌انگیز توماس کوآستهُف، خواننده‌ی معلول اما استاد در آواز را می‌شنوید با همراهی ارکستری که کریستف فُن دُهنانی طبق معمول عمیق‌ترین اصوات را از آن برکشیده است.

متن اصلی شعر و ترجمه به انگلیسی: اینجا

#در_حضرت_امر_حسی

9 months, 2 weeks ago

گوستاو یانوش جوانی بود که بواسطه‌ی پدرش توانست مدتی در اواخر عمر کافکا معاشر او باشد و کتابی حاوی گزارشی از گفتگوهای آن روزها نوشته است. یک بار کافکا به او می‌گوید: «حرف‌های جدی من ممکن است بر شما اثر زهر داشته باشد. زیرا شما جوانید.» یانوش رنجیده پاسخ می‌دهد:…

9 months, 2 weeks ago

گوستاو یانوش جوانی بود که بواسطه‌ی پدرش توانست مدتی در اواخر عمر کافکا معاشر او باشد و کتابی حاوی گزارشی از گفتگوهای آن روزها نوشته است.

یک بار کافکا به او می‌گوید: «حرف‌های جدی من ممکن است بر شما اثر زهر داشته باشد. زیرا شما جوانید.»
یانوش رنجیده پاسخ می‌دهد: جوانی که نقص نیست. پس باید بتوانم تفکر و تأمل کنم.»
کافکا می‌گوید: «واقعاً حرف یکدیگر را نمی‌فهمیم. ولی چه بهتر. این سوءتفاهم حافظ شماست در برابر بدبینی شوم من... که گناه است.»

9 months, 2 weeks ago

کتابفروش‌ها و هر کسی که در کار تجارت و تبلیغات است باید از دل کتاب‌ها جملات قصار استخراج کنند تا در چشم مخاطب برق بزند. وقتی سلیقه‌ی مخاطب احساساتی‌گری مهمل باشد، طبعاً تاجر و تبلیغاتچی هم برای تحریک آن نوع سلیقه در کتاب دنبال جملات احساساتی می‌گردد. دو سه تا از اینها در کتاب هیاهوی زمان هم هست: «طریق درست عشق ورزیدن همین بود، بی‌هراس، بی‌حدومرز، بی‌اندیشه‌ی فردا - و سپس، بی‌پشیمانی.»
البته جولین بارنز یک مقدار از آنچه در این جمله می‌بینید نویسنده‌ی جدی‌تری است. در واقع از فرط جدیت کمی شوخ‌طبع شده! یکی از موضوعاتی که مادام‌العمر برای او جالب بود چیزی بود که در انگلیسی آن را Irony می‌نامند و من در فارسی تهکم (بله با ه!) ترجمه می‌کنم. آیرونی به معنی کنایه و کار برعکس هم می‌دهد. برای جولین بارنز جنبه‌ی دوپهلویی معنا در آیرونی مهم است. مثلاً در این رمان، دمیتری شستاکویچ است که جمله‌ی احساساتی بالا را در مورد عشق می‌گوید. اما مصداقی که از این نوع عشق‌ورزی مد نظر دارد در یک داستان موپاسان آمده که خلاصه‌اش در کتاب نقل شده (عکس بالا) و آنجا می‌بینیم که بی‌هراس و بی‌حدومرز و بی‌اندیشه‌ی فردا و بی‌پشیمانی در واقع دلالت به جنون افسری دارد برای خوابیدن با زنی متاهل!
نیز در این رمان-زندگینامه می‌بینیم که شستاکویچ هرگز خود در زندگی از این "طریق درست عشق ورزیدن" نمی‌رود.
گفتن این همه بهانه‌ای است برای تذکر مجدد تفاوت رسانه‌ی ادبیات و رسانه‌هایی نظیر فضای مجازی. در فضای مجازی بطور پیشینی هر چه می‌بینید و می‌خوانید تقطیع و تحریف و تقلیل یافته است. یکی از هزار علتش اینکه در اینجا به هر مطلبی حدود سه ثانیه وقت می‌دهید. ادبیات رسانه‌ی زمانه‌ای است که هنوز این بیماری عدم تمرکز فعلی رایج نبود. ادبیات کند است و صبورانه می‌کاود و پیچیدگی‌ها را بازمی‌نمایاند.
کتاب خواندن کسی را آدم نمی‌کند. ولی ادبیات همواره این فرصت را به ما می‌دهد که چیزی را بهتر درک کنیم که در زندگی هر لحظه با آن روبروییم و به دلیل تنبلی مغز دوست داریم هر لحظه انکارش کنیم: پیچیدگی.

پی‌نوشت: آن والس مشهوری که از شستاکویچ شنیده‌اید هم یکی از همین تقلیل‌هاست. شخصیت آهنگسازی او این نیست. اینجا می‌توانید یکی دیگر از آثار او را بشنوید که بواسطه‌ی سادگی مخاطب عام هم می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند، ولی شهرت آن والس را ندارد.

Telegram

آذرِ بُرزین‌مهر

Shostakovich, Dmitri - Piano Concerto No.2 om F Op. 102 - II

1 year ago

بازاندیشی مفاهیم فرهنگی

یک‌شبه پولدار شدن - یک

در محفلی بحثی بود درباره‌ی رفتار اقتصادی ملل. یکی از دوستان گفت: «ایرانی کسی است که از پولدار شدن دیگران ناراحت می‌شود یا لااقل خارخار اضطراب بسیار ناخوشایندی به او دست می‌دهد.» من گفتم: «اقتصاداً، ایرانی کسی است که فکر می‌کند می‌توان و باید یک‌شبه پولدار شد.»

مثالی پیرامون یک قنادی قدیمی یزدی می‌تواند قضیه را روشن کند. ایرانیی سراغ ندارم که از آن قنادی خرید کرده باشد و سپس با محاسبه‌ی اینکه در طی مدت چند دقیقه‌ای که در صف صندوق بوده چه تراکنش مالیی صورت گفته، نگفته باشد: «ببین چه پولی پارو می‌کند.» پاسخ همیشگی من به این اظهارات این است که «از سال 1299 دارد شیرینی می‌پزد. در این سی سالی که من خورده‌ام و یادم است، کیفیت همه چیز در این مملکت افت کرد و کیفیت شیرینی او نه. بخش خصوصی واقعی اوست. بورژوازی واقعی و سنتی اوست. دولت‌ها و حکومت‌ها در ایران آمده و رفته‌اند و او مانده. پس نه رانتی دارد، نه دنبال رانت بوده، که اگر می‌بود رفتن این دولت و آمدن آن یکی باید بر او اثر می‌کرد. او نماد موفقیتی واقعی است که طی سالیان سال زحمت و رقابت و بدون جار و جنجال تبلیغاتی و رانت به دست آمده. به قول داریوش بزرگ "اهورمزدا شادی را برای مردم آفرید" مردم ایران را شاد و شیرینکام کرده. هر چه درمی‌آورد نوش جانش! خدا زیاد کند!»

اکنون اضطرابی که ایرانی بعد از خرید از این قنادی حس می‌کند از چه جنسی است؟ دوست من گمان می‌کند از جنس حسادت است. من فکر می‌کنم از جنس عقب ماندن است. اگر ایرانی از پولدار شدن دیگران ناراحت می‌شود، من حاضرم تا حدی او را ببخشم. در کشوری که فساد اقتصادی قاعده بوده و انضباط اقتصادی استثنا، عموماً کسانی پولدار می‌شوند که استعداد بیشتری در فساد دارند، پس بدبین بودن به آنان عجیب نیست.
در آمریکا فرآیند توسعه‌‌ی کشور گروهی را پولدار کرده. در ایران و کشورهایی که بیماری مشابه دارند (روسیه مهم‌ترینشان است) پولدار زیاد است، ولی توسعه‌ای در کار نیست، چون پول اتفاقاً از طریق زیست انگلی و مکیدن خونی که باید خرج توسعه می‌شد به دست می‌آید. سرمایه‌داریی در کار نیست به همین دلیل هم هست که نقد سرمایه‌داری در ایران بلاهت محضی است که جماعت مکان‌پریش چپ به آن دچارند.

اما آیا این مکان‌پریشی فقط به جماعت چپ محدود است؟ خیر. برعکس، از ایرانی میانه‌حال که نمی‌داند چپ و راست اقتصادی یعنی چه تا آنها که صبحشان بدون حمله به جماعت چپ و میراث انقلابیشان شب نمی‌شود، به شکلی از این مکان‌پریشی دچارند. پنجاه سال پیش ایرانی تحت تاثیر انقلاب ناکام مه 68 و تبلیغات سوسیالیستی روز عقلش را از دست داده بود، امروز تحت تاثیر تبلیغات لیبرالیسم و بازار آزاد عقل سلیمش را از دست می‌دهد.

محور انتقاد دوست من از ایرانی "رُسانتیمان" است، یعنی احساس ناخوش نفرت و حسدی که به بازنده‌ها از برتری برنده‌ها دست می‌دهد. او می‌گوید ایرانی وقتی می‌بیند کسی برنده است، ناراحت می‌شود، چون خودش بازنده است. اما این نقد بیشتر پنجاه سال پیش اصالت و موضوعیت داشت که ایرانی از دیدن رویش و رشد سریع کارآفرینان اواخر عصر پهلوی و اختلاف طبقاتی ناشی از آن احساس می‌کرد باید رژیمی را که بستر این کارآفرینی را فراهم کرده براندازد. نقدی که اکنون اصالت دارد به گمان من برعکس این است. ایرانیِ آمریکاستیز دیروز اکنون چنان شیفته‌ی آمریکا شده که احساس می‌کند وظیفه دارد به پولدارها و سلبریتی‌ (به عنوان افراد موفق) احترام بگذارد. هر انتقادی به اینها در فضای عمومی این پاسخ را می‌گیرد: از حسادتت است که این را می‌‌گویی. ایرانی اتفاقاً امروز احساس می‌کند وظیفه دارد حسادت نکند، بلکه به نوبه‌ی خود تلاش کند مثل آن پولدارها و سلبریتی‌ها شود. ایرانی مکان‌پریش است، چون نمی‌فهمد که پولدار شدن آمریکایی در فرآیند زحمت است پولدار شدن ایرانی از طریق رانت و پس جای تحسین ندارد. به پولدار آمریکایی باید خوشبین و به پولدار ایرانی باید بدبین بود. اتفاقاً ایرانی اگر از پولدار شدن افراد شاکی می‌شد، افرادی را که از طریق فساد پولدار می‌شوند طرد می‌کرد، ولی ایرانی را لیبرالیسم آمریکایی مغزشویی کرده. اگر ازش بپرسی راه پیشرفت اقتصادی چیست می‌‌گوید وصل بودن [به حکومت] ولی اگر ازش بخواهی افرادی را که از این طریق ثروتمند شده‌اند طرد کند، هرگز نمی‌کند، بلکه مثل سگ برایشان دم تکان می‌دهد. این امر دلایلی دارد. یکی از آنها چیزی است که من آن را "رویای عربی" (به قیاس‌ شب‌های عربی که نام غربی هزار و یک شب است) نامیده‌ام. رویای عربی یعنی یک شبه پولدار شدن به شیوه‌ای که در داستان‌های هزار و یک شبی رخ می‌دهد.

ادامه دارد...

پیش تر در چهار مطلب متوالی که نخستین آنها اینجا آمده در این باره بحث کرده بودم. برای فهم بهتر این مطلب خواندن آنها مفید است.

#بازاندیشی_مفاهیم_فرهنگی
#شرق‌زدگی

سپاس ریوندی

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago