کاش به این شماره دست نمی‌زدم ببینم امروز چی پیامک میومد. واقعنی کااااش.

وقتی کارهام به هم‌ گره میخوره و نمیدونم از کجا باید شروع کنم این  سوال توی مغزم pin شده:

یک قدم بعدِ هیچِ این کار چیه؟

معمولا گذاشتن موسیقی و دست به کار شدن آروم جوابه.

[از مریم یاد گرفتم]

حرفی هم من شنیدم روم تاثیر داشت این بود که اگر به داستانی که داری زیاد بچسبی نمی‌تونی پیش بری، اینکه یاد بگیری با حال بدت و بی‌حوصلگی‌هات هم باز پیش بری یا اینکه بعضی وقت‌ها پیچ چراهای منطقی‌ت رو یکم شل کن.

هزینه‌ی switch کردن خیلی زیاده، خیلی سخته آدم بتونه بعد جر و بحث با یکی برگرده سرکاری که می‌کرده، خودش رو از یجا جدا کنه ببره جای دیگه، یا بتونه با نشخوارهای ذهنیش کنار بیاد، ولی فکر می‌کنم تمرین میخواد. دارم دنبال این می‌گردم که چجوری میشه راحت‌تر switch کرد. چیزهایی مثل mindfulness و این تمرین‌ها نه که در لحظه‌ی بحران آدم چهار زانو بشینه فکر کنه، ولی انقدر تمرین موثر باشه که switch راحت بشه.

https://t.me/mahchnle/8451

توی سه سال اخیر غذاهایی که دوست داشتم رو نمی‌خوردیم، درست این دوهفته که رژیم گرفتم و دکتر ازم گزارش میخواد مامانم توی اشپزخونه‌اس از سر دلسوزی غذاهایی که دوست دارم می‌پزه، بعد جرات داری بگی نمیخورم؟ ?‍♀️
سر اینکه از ۶۲ کیلو بیام پایین احتمالا میشم ۷۰ کیلو

یکی از کارهای جالب کولریج هم این بوده که گاهی به همراه یکی از دوستانش دو نسخه از یک کتاب را تهیه می‌کرده‌اند و هر کس جداگانه کتاب ر ا می‌خوانده و حاشیه‌نویسی می‌کرده و در پایان کتابها را با هم عوض میکرده‌اند.

گاهنامه از کتاب

https://dl.motamem.org/ne1.pdf

من کتاب پوست در بازی و کتاب پرتقال در جعبه ابزار رو اینجوری به دوست‌هایی دادم، خیلی اتفاقی بود مثلا می‌پرسیدن چی داری می‌خونی از کیفم درمی‌اوردم. بعدها که کم کم اطرافیان مهاجرت می‌کردن لیست از کتاب‌هاشون میدادن،‌ من چندباری برداشتم نه اینکه از کتاب صرفا خوشم بیاد میگشتم ببینم توی کدوم حاشیه نوشتن یا زیر کلمات خط کشیدن چون حس صمیمیت بیشتری می‌داد.

خودمانیم اما، روزگار و سرزمین و مردمانش را می‌بینید؟ همه چیز شده روز به روز. عین تخم‌مرغ روز که غالبا هم تخم‌مرغ روز نیست. تو باید هر روز تخم بگذاری، وگرنه فردا از تخم رفتهٔ دیروزی و دیگر خریدارتان نیستند. باید با یکی از این دسته‌ها یا هونگ‌های مثلا سیاسی…

مرتضی میگفت مشکل ما با گوگوش، یه مشکل ساده و سطحی نیست، یه مشکل عمیق و باطنیه، ما هایده دوست ها، تلاشمون واسه لذت بردن از گوگوش، مثل تلاش مردیه که زنشو، عشقشو، تو تصادف چالوس از دست داده، و حالا تو چهره و رفتار زن جدیدش داره دنبال فروغ میگرده، فروغ اسم زن…

کاش سر سفره هفت سین جای خواب، پا می‌شدم دعا می‌کردم الهی هوش مصنوعی انقدر پیشرفت کنه که یجاهایی از زندگی اون جای من زندگی کنه، خودم رو خاموش کنم.