𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
...
?رجوی از این سفر بسیار خرسند بود و شگفتا که در برخی جلسات درونی و محرمانه، رجوی، مرضیه را "تفاله طاغوت" مینامید و تمام کارهایش را به حساب تأثیرگذاری مریم بر روی وی عنوان میکرد که او را به راه راست هدایت کرده است!
?رجوی کلاه گشادی بعد از جذب مرضیه برای خودش دوخته و هوا برش داشته بود. به طوری که در یک جمع محدود و خودمانی عنوان کرد که میگویند مرحوم عبدالناصر با فیروز دوتایی بر مصر حکومت میکردند و منظورش مقايسه خودش با عبدالناصر و مقايسه مرضیه با فیروز خواننده معروف عرب بود.
? سراب آزادی، ص ۲۱۶،۲۱۷
#️⃣#نفاق
...
?اولین کاری که باید در بغداد انجام میدادم مشاهده نوار ویدئویی جلسه ایدئولوژیک "اعضای مرکزی و اجرائی" بود. این جلسه که "امام زمان" نام داشت با یک سوال ساده شروع میشد: "ما همه دستاوردها و هر چیزی که داشتیم را به چه کسی مدیون بودیم؟ ...همانگونه که من فکر میکردم مسعود رجوی ادعا نکرد که او امام زمان است؛ اما گفت که ما همه چیز خود را مدیون امام زمان هستیم.
?هدف این بود که نشان داده شود اگر ما نیز با رهبر خود همانگونه که او با امام زمان و خدا یکی است، یکی شویم، میتوانیم به تهران برسیم. او حاضر بود که هر چه که داشت در واقع یعنی همه ما را در راه خدا بدهد.
?رجوی با این ادعا که تنها در اندیشه اراده خدا بود، انتظار داشت که ما نتیجه بگیریم بین او و امام زمان هیچ حائل و واسطهای وجود ندارد؛ اما بين ما و او [رجوی] حائلی وجود داشت که مانع میشد وی را به وضوح ببینیم. این حائل "ضعف" ما بود. اگر ما آن را میپذیرفتیم، میتوانستیم ببینیم چرا و چگونه در مواردی نظیر "عملیات فروغ" شکست خوردیم. مسعود و مریم تردیدی نداشتند که حائل ما "همسرانمان" بود!
?خاطرات یک شورشی ایرانی، ص307
#️⃣#طلاق_اجباری
...
?یکی از موارد شاخص همین "مهدی افتخاری" بود که به "فرمانده فتحالله" معروف بود. کسی که فرار بنیصدر و رجوی را طراحی کرد و از فرماندهان سازمان بود.
?او یک سوالاتی داشت سر اینکه چرا به عراق آمدهایم و پایگاههای مردمی را از دست دادهایم؟ بعد به جای مردم ایران، تکیه ما بر روی خارج افتاده است. بلایی به سر او آورده بودند که اصلاً روانی شده بود و اسمش را پاکباخته گذاشتند و کارش باغبانی شده بود. او آنقدر تحت فشار روانی بود که با مورچههای داخل باغچه حرف میزد!!
?یک جلساتی، اینها را میآوردند که انتقاد کنند و جمعیتی به طرف اینها شعار میدادند: خائن! خائن! در این شرایط طرف دیگر قاطی میکرد و تحت فشار روانی قرار میگرفت. نکته مهم آن است که اینها را نمیکشتند، چون تکثیر میشد. میآوردند و نشان میدادند که منتقدینشان افراد روانی هستند و نرمال نیستند و این برای سازمان بهتر بود تا اینکه طرف را بکشند تا مقدس شود و تکثیر شود.
#️⃣#آزادی_بیان
...
?5: فکرکردن به خانواده حرام اعلام شده بود و فکر به خانواده مساوی بود با خیانت به رهبری.
?6: خون هرانسانی در مجاهدین مال مسعود بود و او بود که تشخیص میداد که چگونه این خون باید ریخته شود.
?7: باید همواره هرچیزی که به ذهن می زند آن را توی کاغذ نوشت و تحویل داد و بدین وسیله با آن جنگید.
?8: باید علایق فردی کشته میشد. مثلا اگر علاقه به پوشیدن لباس خوب وجود داشته باشد و یا اینکه هوس خوردن یک غذای خوب میشد و یا…… باید فرد به جای آن به سازمان فکر میکرد و به خودش میگفت که باید به مشکلات سازمان توجه کنم و خودم و علایقم را فدای مسعود و سازمان نمایم.
?خلاصه این یکسری از چیزهایی بود که در پذیرش باید میپذیرفتم که من به اجبار و فشار زیاد مجبور به تن دادن شدم.»
#️⃣ #حقوق_بشر
...
?فوری دست بالا را میگرفت و او را زیر تیغ میبرد که دیدی هنوز دیدگاه طبقاتی و ارتجاعی نسبت به زن داری و هنوز معيارهای تو جنسی است؟ تو از این که مسئولت زن شده ناراحتی. تو هنوز زنها را قبول نداری و حتما مریم را هم قبول نداری.
?هر چه آن ننه مرده داد میزد، نه والله ، مسئله زن و مرد نیست. اگر مسئول من را مرد هم گذاشته بودند و با من این برخوردها را میکرد و بهانه میگرفت، باز هم از کوره در می رفتم، از او قبول نمیکردند.
?دوباره توی سرش میزدند که نه این طور نیست. تو از اینکه بالای سرت یک زن را گذاشتهاند، نمیتوانی تحمل كنی و خودت را با او وفق بدهی. تو دیدگاهت نسبت به مسئولیت، طبقاتی و سیاه و سفید است، این کارها را تو پست میدانی و در شان خود نمیدانی و از این که تو را به این مسئولیت پایین گماردهاند دلخوری.
?بالاخره آن بدبخت باید تمامی این اتهامات را قبول میکرد تا دست از سرش بر میداشتند و به او میگفتند: پس حالا که قبول داری و خودت به آن رسيدی يک گزارش از خودت بنویس و همین حرفهایی که زدی را روی کاغذ بیاور و یادآوری کن که من خود را يك هوادار ساده (H) میدانم و هر مسئولی هم که برای من قرار دهید با جان و دل میپذیرم.
?این نوع گزارش را اکثر بچهها در پرونده خود دارند، از جمله خود من چنین گزارشی را در سال ٦٥ یا ٦٦ دادهام.»
?بن بست انحراف، ص42
#️⃣#حقوق_بشر
...
?اگر با صداقت میگفتیم پول جمع میکنیم تا سلاح بخریم، پسندیده تر بود؛ اما میگفتیم پول جمع میکنیم تا برای بچههای بی سرپرست، سرپناه بسازیم و از احساسات رقیق غربیها استفاده میکردیم.
?رجوی به این پولها نیازی نداشت. پول را از جای دیگری؛ از عربها و صدام حسین میگرفت. فرستادن ما به خیابانها چک سرسپردگی و از خود تهی شدن ما بود. ما هم به دلیل نفی رژیم جمهوری اسلامی در دام افتاده بودیم. من متاسفم که چندین سال از بهترین سالهای عمرم را مرحله به مرحله در تهی ساختن و خارج شدن از خویشتنم تلف کردم.
?زن در دولت خیال، ص15
#️⃣ #حقوق_بشر
#فرقه_فریب
♦️اعضای سازمان رجوی چگونه حاضر به شرکت در عملیاتهای انتحاری میشدند؟
?رجوی در فرایند شستشوی مغزیِ اعضای سازمان تلاش میکرد تا به آنان القا کند که در صورت تبعیت از او، مسئولیتی در برابر خدا نخواهند داشت و اینگونه آنان را به انجام هر کاری مجاب میکرد.
"آن سینگلتون" در این باره مینویسد:
?«ایده رجوی از دموکراسی همیشه این بود که هر کسی یک بار در زندگی شانس انتخاب یک رهبر را دارد؛ پس از آن، مسئولیت فقط به عهده رهبر است. بنابراین تصمیم گیری درباره خوب و بد به عهده فرد نیست.
?اعضا حتی در پیشگاه خدا هم مسئول نیستند؛ چون رهبر فداکاری کرده و همه مسئولیت در قبال خداوند را پذیرفته است ... بعداً، رجوی در سخنانش ذکر کرد که اگر چنین رهبری کارش را خوب انجام داده باشد با امام زمان ارتباط برقرار میکند؛ بنابراین در ارتباط مستقیم با خدا خواهد بود.
?او مثالهایی از حضرت محمد میآورد و خودش را با امامان شیعه مقایسه میکرد. نتیجه این کار ایجاد ذهنیت بی مسئولیتی کامل بود که به افراد اجازه میداد در عملیاتهای انتحاری یا فروغ جاویدان یا هر عمل دیگری شرکت کنند.»
?ارتش خصوصی صدام، ص89
#️⃣#شستشوی_مغزی
...
?«دستور از بالا بود. توی اشرف بچهای نباید بماند. همه را میفرستیم خارج. چطور میتوانستم قبول کنم پارهتنم را بفرستند آن طرف دنیا؟ همسرم میگفت: ما خارج از سازمان جایی نداریم. شناسنامه و پاسپورت و بقیه مدارکمان دست سازمان است.
?ایران که نمیتوانیم برگردیم. پولی هم نداریم که برویم خارج از عراق. عوضش بچهها را میفرستند خارج و آنجا راحت هستند. من و تو اینجا به هم وفادار میمانیم. رژیم ایران شش هفت ماه دیگر سرنگون میشود و همگی برمیگردیم ایران.
?بالاخره مجبور شدم از بچهم جدا شوم. شبها زیر پتو آرام آرام گریه میکردم. حتی حق نداشتم بپرسم بچههایم را کدام کشور فرستادهاید؛ چه برسد به اینکه یک کلمه بگویم که دلم برایشان تنگ شده. میگفتند احساسات مانع کار است. هرگونه ابراز احساسات را شدیدا توبیخ میکردند. میگفتند عواطف نامشروع است.»
...
?آیا روزی میرسد که ما هم مثل این مردم آزادانه به زندگیمان سر و سامان دهیم؟ آن روز با آنکه برای دیدن کنسرت رفته بودیم؛ اما هدفمان هواخوری در فضای آزاد و توجه به زندگی و فرهنگ مردم و توجه به آزادیهایی بود که آنها در زندگی عادیشان داشتند. من و دوستانم اصلاً توجهی به کنسرت نداشتیم.
?این برنامهها برایم بی معنا شده بود. حاضر بودم برای رسیدن به آزادی هر بهایی بپردازم. قبلاً دلم میخواست با خانمها حرف بزنم یا با کسی ازدواج کنم؛ اما الان نه. هیچ چیزی دلم نمیخواست.
?دلم بدجوری هوای مادرم را کرده بود. قصههای مادر بزرگ و دستهای پینه بستهاش را میخواستم. وای که چقدر دلم برای وطن تنگ شده بود.»
?تلخی رهایی، نسخه الکترونیکی ص 240
#️⃣ #آزادی
♦️کار تراشی؛ راهی برای کنترل فکر
"هادی شمس حائری" از اعضای سابق مجاهدین در رابطه با بیگاری کشیدن از اعضا به منظور کنترل ذهن آنها از فکر درباره سیاستهای رجوی مینویسد:
?معمولا حكومتهای ديكتاتوری از فراغت و بيكاری مردم وحشت دارند. وقتی انسان در رفاه و آسایش باشد و اوقات استراحت داشته باشد به هر حال وارد معقولات میشود و بحث بر سر سیاست پیش میآید و لذا حكومتهای ضد خلقی سعی دارند که مردم در فشار باشند و فرصت سرخاراندن نداشته باشند.
?وقتی کارهای جاری روزانه لشگرها تمام میشود، کنترل بچهها برای جلوگيری از محفل زدن و ول گشتن مشکل است. لذا رئيس لشگر شروع میکند به کار تراشی. مثلا میگوید همه بسیج شويد! میخواهیم اثاثیه این قسمت را به آن قسمت منتقل کنیم و آن قسمت را به این قسمت؛ یا این که انبار باید جايش عوض شود. فردا کسی دیگر میآید و میگوید اشتباهی رخ داده است و دوباره باید انبار سرجای اولش برگردد.
?یكی میگفت من سه روز تمام مشغول شمردن تک تک پیچ و مهرههای انبار بودم و آمار میگرفتم که البته بیشتر این پیچ و مهرهها زنگ زده و از دور خارج شده بودند.
?بن بست انحراف، ص36
#️⃣ #حقوق_بشر
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago