کانال رمان به مثابه فلسفه

Description
اینجا رمان همچون "شکلی از اندیشیدن" پدیدار می شود

عارف دانیالی. دکترای فلسفه غرب.

@Arefdanyali :ارتباط با ادمین
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago

6 months, 1 week ago

اگر نوشته پروست مثل خیاطی است(به تعبیر خودش) که تکه‌ها را به هم وصله می‌کند، در کافکا تکه‌های زمان به هیچ طریقی به هم وصل نمی‌شوند، تکه‌هایی که "نشانه هیچ چیز" نیستند.
جهان پروست پر از نشانه و ردّپا است، جهان کافکا گویی تمام ردّپاها پاک شده اند، گذشته‌ای وجود ندارد، قدم بعدی، قدم قبلی را پاک می‌کند.

در جهان کافکا "به یاد آوردن" ناممکن شده چون شی نشانه نیست.
پروست از "جوهر زمان" سخن می‌گوید، در جهان کافکا اما "زمان‌ها" داریم ازهم‌گسیخته و پراکنده: زمانِ محکمه هرگز با زمانِ شخصیت‌های داستان تلاقی نمی‌کند، به همین خاطر، کا. هیچ‌گاه به محکمه نمی‌رسد.

6 months, 1 week ago

" ریو فریادهای شادی را که از شهر برمی‌خاست می‌شنید و به یاد می‌آورد که این شادی پیوسته در معرض تهدید است. زیرا می‌دانست که این مردم شادان نمی‌دانند، اما در کتاب‌ها می‌توان دید که باسیلِ طاعون هرگز نمی‌میرد و از میان نمی‌رود، و می‌تواند ده‌ها سال در میان اثاث خانه و ملافه‌ها بخوابد، توی اتاق‌ها، زیرزمین‌ها، چمدان‌ها،دستمال‌ها و کاغذپاره‌ها منتظر باشد و شاید روزی برسد که طاعون برای بدبختی و تعلیم انسان‌ها، موش‌هایش را بیدار کند و بفرستد که در شهری خوشبخت بمیرند"

پارگراف پایانی رمان طاعون، ۳۴۱

6 months, 2 weeks ago

_ ترجیح خوشبختی خجالت ندارد.

_ بلی، اما وقتی که آدم تنها خودش خوشبخت باشد، خجالت دارد.

کامو، طاعون، ص۲۴۱

6 months, 2 weeks ago

" صد سال پیش یک اپیدمیِ طاعون تمام سکنه‌ی یکی از شهرهای ایران را کُشت بجز مُرده‌شوی را که لحظه‌ای از کارش دست برنداشته بود"
(کامو، طاعون، ص ۱۶۲)

فقط آنکه از ادامه‌دادن دست نمی‌کشد، از طاعون جان سالم به در می‌بَرَد؛ آن‌که سماجت می‌کند، نجات می‌یابد.
چاره‌ای نیست جز سماجت؛ طاعون خیلی قوی است، بنای طاعون بر این است که همیشه همه چیز از سر گرفته شود.
سماجت یعنی چه؟
یعنی "تصمیم‌گرفتن در شرایط تصمیم‌ناپذیر"، ادامه‌دادن در وضعیتی که ادامه‌دادن ناممکن شده است.

قدرت سیزیف در همین است: در سماجت، در ادامه‌دادن به "ادامه دادن".
سیزیف قهرمان نیست، او کسی است که فقط ادامه می‌دهد.
آن‌کس که قادر نیست مدت درازی رنج بکشد، به هیچ کار پرارزشی توانا نخواهد بود: مدت دراز رنج‌کشیدن، مدت دراز ادامه‌دادن.

رمان طاعون، امیدبخش‌ترین کتابی است که کامو نوشته است؛ مملو از شخصیت‌هایی که نه قدیس‌اند، نه قهرمان، اما با سماجت طاعون را شکست داده‌اند.

6 months, 2 weeks ago

اسکار وایلد زاید **بود!

همیشه اُ**سکار وایلد مرا متعجب ساخته!
چگونه آرزو می‌کنی مثل او باشی، مثل او که بدنام بود!
زیبایی وقتی توجیه مزوّرانه نیابد، بدنامی می‌آورد.
اما رستگاری در چیزهای بی‌فایده است!
در زیبایی منهای هر چیز دیگر.

? شرایط پدید آمدن این شمایل عجیب:

"نهادهای اشرافیت کهن از هم پاشیده یا تضعیف شده بودند. سرمایه در دست طبقه متوسط رو به رشدی بود که آن را به ارث نمی‌برد، بلکه از طریق تجارت به دستش می‌آورد.
مردی که به لطف ارث پدرش ثروتمند بود(آن اشرافیِ فئودال) از روزگار کودکی فرصت داشت تهذیب‌اخلاق و بزرگ‌زادگی و علم و هنر و فلسفه و ژرف‌بینی بیاموزد.
اما مردی که باید عمرش را میان گرگ‌های بازار صرف می‌کرد تا آن ثروت را به دست آورد(مرد بورژوا) کجا برای چنین چیزهایی فرصت داشت؟
با این حال، پول به نحوی فزاینده در دستان این طبقه‌ی متوسط موسوم به بورژوا جمع می‌شد. نظر مساعد اعضای این طبقه بود که نمایش یا اُپرایی را بر صحنه نگه می‌داشت یا کتابی را پرفروش می‌کرد.

اما مشکل این‌‌جا بود که آن‌ها ذوقی ناپرورده و آشغال‌پسند داشتند و نیز تصوری سطحی و احساساتی از اخلاق. دستور زندگی برای این جماعت در چند بکن نکن ساده خلاصه می‌شد و از هنر هم توقعی نداشتند جز بازتاب همان‌ها."(تصویر دُریان گری، مقدمه مترجم)

اما آن زیباپرست، اُسکار وایلد، در برابر خواسته‌های چنین طبقه‌ی بی‌ذوق و سلیقه‌ای ایستاد و نه گفت به هر آنچه آن‌ها مطالبه می‌کردند.
زیباپرست تاکید داشت که هنر چیز بی‌فایده‌ای است و این سخن او خطاب به این جماعت نوکیسه بود که جز "سود و فایده" ارزش دیگری نمی‌شناختند.
از آن پس، اثر هنری به هیچ چیز جز خود باج نداد.
زیبایی خود را آزاد ساخته بود.
زیبایی نمی‌خواست به شکل "فایده" درآید، به همین سبب، جامعه آن را زاید، علاف، لاقید نامید؛
مگر نه اینکه بزرگترین قید، سود است؟

به زندان افتاد، چون فقط به زیبایی وفادار ماند.
"فقط زیبایی" برای آنها چیز خطرناکی است.
همیشه به زیبایی باید چیزی "اضافه" شود، تا مهلک‌بودن‌اش را خنثی کند!
اما زیبایی بدون مهلک‌بودن دیگر هیچ نیست.
زیبا مهلک است و وحشی و خوفناک ( افسانه سیرِن‌ها را به یاد آورید که افسون زیبایی‌اشان ملوان‌ها را به قعر دریاها می‌کشاند و غرق می‌کرد. اولیس ناچار خود را به تیرک کشتی بست تا به دست زیبایی هلاک نشود!)

? می‌خواهی اُسکار وایلد باشی؟
زندگی‌ات را وقف هرآن‌چیزی کن که سودی ندارد.
رستگاری در چیزهای بی‌فایده است.
و این مبارزه‌ای طاقت‌فرسا طلب می‌کند، چون تو هر بار به چرخه‌ی مبادله/کالایی شدن پس رانده می‌شوی؛ اما اثر هنری اصیل در برابر "کالا شدن" مقاومت می‌کند.

شادترین دقایق زندگی‌ام آن هنگام است که در "کارهای بی‌فایده" غوطه خورده‌ام.
اُسکار وایلد زاید بود، به هیچ‌کس، به هیچ‌چیز، باج نداد.
اهمیت اسکار وایلد بودن در همین است: شهامتِ زاید بودن!

@arefdanyali77

6 months, 3 weeks ago

اما کودک که مثل دون‌ژوان آن میوه ممنوعه را نخورده بود!

" اما در بحث شر اشکال کار شروع شد. مثلا "شری" وجود داشت که ظاهرا ضرورت داشت و "شری" که ظاهرا بیهوده بود. از طرفی "دون‌ژوان" وجود دارد که غرق در دوزخ شد، از طرفی مرگ یک کودک. زیرا صحیح است که مرد عیاش(دون‌ژوان) دچار غضب الهی شود، اما انسان سبب شکنجه‌ی کودک را نمی‌تواند بفهمد. و در حقیقت هیچ چیزی در روی زمین مهم‌تر از عذاب یک کودک و وحشتی که این عذاب با خود دارد و دلایلی که باید برای آن پیدا کرد نیست."

رمان طاعون
کامو، ص ۲۵۶

9 months, 1 week ago

کافکا: ساکنِ زیرزمین‌ها

"به‌وقت نوشتن، هرقدر انسان تنها باشد باز کافی نیست؛ به این دلیل است که به وقت نوشتن، سکوت اطراف هرگز کافی نیست؛ شب باز هم از شب‌بودن کم دارد.... اغلب فکر کرده ام که بهترین شیوه برای زندگی من آنست که با وسایل نگارش و یک چراغ، در عمیق‌ترین فضای یک زیرزمین وسیع و بسته مستقر شوم. برایم غذا خواهند آورد اما همیشه دور از محلی که مستقرم، در پشت بیرونی‌ترین درِ زیرزمین."

"عزیزم چه فکر می‌کنی، از ساکن زیرزمین‌ها کناره مگیر"

از کافکا تا کافکا
موریس بلانشو، ص۲۳۰_۲۳۱

این ساکن زیرزمین‌ها، کافکا، از بیماری‌اش به‌شکل خلاقانه‌ای بهره گرفت تا از جماعت فاصله بگیرد، از جهانِ آنها دور شود؛ بیماری به او امکان داد تا مردِ زیرزمینی بماند؛ آنچه از او یک اقلیت می‌ساخت، از خود یک "دیگری" می‌ساخت.

@arefdanyali77

9 months, 1 week ago

امیدبخش‌ترین جمله‌ای که خوانده‌ام:

"از هر چیز، اندکی باقی می‌ماند."

9 months, 1 week ago

زیستن ارجمند سخت‌تر از هنر ارجمند است.

فریدون رهنما

9 months, 1 week ago

"یک زندگی درونی پرشور برای آدم بسنده است، می‌تواند به تنهایی یخی بیست‌ساله را آب کند. حقیقت همین است."

سفر به انتهای شب، سلین، ۲۳۲

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago