Hamitic

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

7 months, 2 weeks ago

یه وقتایی فکر می‌کنم اگه این‌بار آخرین‌بار باشه چی؟ الان توی هواپیمام. از هواپیما می‌ترسم. مثل خیلی چیزهای دیگه. مثل آسانسور، سوسک، بیماری، مرگ، تنهایی. مثلا اگه سقوط کنیم، این‌بار می‌تونه آخرین‌باری باشه که دارم یه چیزی می‌نویسم. می‌تونه آخرین‌باری باشه که ابر و آسمون دیدم. وقتی بدونی این آخرین‌باره، یا حداقل بهش فکر کنی، خیلی چیزها راحت‌تره. می‌تونی توی ذهنت برای همیشه ببوسیش بذازیش کنار. مثل آخرین چشم‌توچشم شدن توی فرودگاهه. می‌گی اوکی، خدافظیامم کردم، باید برگردم زندگیم رو کنم. یه سری از آخرین‌بارها ولی اینطوری نیستن. مثل بابابزرگم که وقتی داشتم از مدرسه برمی‌گشتم خونه توی راه به خودم می‌گفتم کاش یه‌بار دیگه ببینمش و نمرده باشه، ولی وقتی رسیدم پارچه‌ی مشکی روی در بود و صدای گریه‌زاری. داخل پرانتز، از گریه‌زاری متنفرم. جوری که یه اکس پفیوز داشتم، بیشتر از این‌که پفیوزی اون یادم مونده باشه یه صحنه یادم مونده که جلوش داشتم گریه می‌کردم. خاک تو سرم. حالا پرانتز رو ببندم داشتم می‌گفتم یه سری آخرین‌بارها جوریه که تو براش آماده نیستی. فکر نمی‌کنی آخرین‌بار باشه یا حداقل انتظارش رو نداری. آخرین باری که با پونه حرف زدم، فکر نمی‌کردم آخرین‌بار باشه. آخرین‌باری که با بابام فوتبال بازی کردم، فکر نمی‌کردم اون فوتباله قرار نیست دوباره باشه و بعدش دیگه من بزرگ می‌شم و بابام پیر. یه سری از آخرین‌بارها هم انصاف نیستن. فکر کن پنجاه‌سالت می‌شه، می‌فهمی ایران دیگه نرفته جام‌جهانی، اونی که سال ٢٠٢٢ دیدی آخرینش بوده. یه حالیه دیگه می‌دونی چی می‌گم. اون‌موقع حالیت نبوده آخرین‌باره، هر مدت یه بار هم یه امیدی داشتی. حالا فوتبال و ایران و جام‌جهانی تخممه ها، دارم یه جوری می‌گم که بتونم منظورم رو برسونم. من برای هیچ آخرین‌باری ولی آماده نیستم. برای همینه که از خیلی چیزها می‌ترسم. دلم می‌خواد همه‌چیز سکون باشه، چیزی عوض نشه، آدم‌ها پفیوز نشن، باباها نمیرن، صبح یهو پانشی ببینی گلوت یه حالیه، شب یهو زلزله نیاد لوستر بیفته روت. همین رو شب شه، صبح شه، شب شه، صبح شه، شب شه، صبح شه، شب شه، صبح شه، اون‌قدر که دیگه خسته شی و بگی خب من دیگه کافیمه می‌رم بمیرم --که برای من می‌کنه توی هشتادوخرده‌ای سالگی. حالا ممکنه این‌طوری بنظر بیاد که خیلی boring می‌خوام زندگی کنم و زندگی هیجان و تغییر و سختی می‌خواد و تا سرما نباشد انسان گه گرما را نمی‌خورد و این حرفا ولی نه واقعاً، خودم بلدم چطوری آدرنالین و چیزهای جدید درست کنم. هفته‌ی پیش رفتم رشت ناهار خوردم برگشتم خوش هم گذشت راستش. هری‌پاتر و قطار و فسنجون و اینا.

7 months, 2 weeks ago

واقعاً اضطراب خیلی چیز مزخرفیه. هی اضطراب این اضطراب اون. تقریباً اضطراب هرچیزی رو توی زندگیم تجربه می‌کنم. فکر کنم یه دونه اضطراب عرق‌سوزشدن بال پلیکان‌ها موقع مهاجرت از جنوب به شمال مونده که ندارم. بقیه‌اش رو دارم. یعنی وقتی می‌بینم یکی نشسته با حوصله داره خورشت و برنج رو جدا می‌کنه و به نسبت یک‌سوم خورشت دوسوم برنج توی قاشقش می‌ذاره هم اضطراب می‌گیرم. بعد حالا چون شما آشنایین می‌گما. توی توییتر همینو می‌گفتم می‌شدم پرنسس‌علی، اضطراب سوشال‌مدیا هم می‌گرفتم.

10 months ago

توی خاطراتم خیلی چیزها رنگ دارن، کش می‌آن، یا واقعی به‌نظر می‌آن. توی خاطراتم یه شب یه کل‌فروشی توی گیشا رو آب برده. توی خاطراتم بیست‌دقیقه طول می‌کشه که چهارطبقه رو بدون آسانسور بری. توی خاطراتم شیر با کرم‌بروله واقعاً خوش‌مزه‌ست. توی خاطراتم یه شبی ماه نصف آسمون بود. توی خاطراتم فرش‌های بازار یزد بوی خونه می‌دن. توی خاطراتم یه شب همه‌ی توپ‌هام توی اسنوکر پات می‌شد. توی خاطراتم نیاوران تا کارون رو حتما باید با BRT رفت، چون یه حالیه. توی خاطراتم همیشه شبه، و قیافه‌ی آدم‌ها رو از پنج‌متری به بعد تشخیص نمی‌دم.

10 months, 1 week ago

یه مشکلی که توی زندگیم دارم اینه که یه «سندرم پیش از شکست» دارم. یعنی چی؟ یعنی درست وقتی که باید شکست رو بپذیرم تازه یادم می‌افته که باید بیشتر زور بزنم. زور هم که می‌زنم برای این نیست که چیزی درست شه ها. راستش برای اینه که وقتی شکست می‌خوره توی صورتم، کونم بیشتر بسوزه. یادمه پارسال که رفتم یه درخواست عریض و طویل پروموشن بردم پیش مدیرم، با این که از یه جایی می‌دونستم قراره بگه نه، رفتم یه ماه آخر رو مثل یه برده‌ی نظام سرمایه‌داری کار کردم. حتی وقتی گفت نه، تا یه ماه بعدش دوباره مثل ٢ تا برده‌ی نظام سرمایه‌داری کار کردم. یا چبدونم درمورد آدم‌ها هم همینه. یه دوس‌دختری داشتم، وقتی قرار بود بره، تازه می‌نشستم کلی مرور می‌کردم که پسر این یارو عجب آدم جالبیه. یا چبدونم، وقتی داشتم خونه‌ی گیشام رو می‌دادم بره، تازه ماه آخر رفتم برای خونه دو سه تا چیزمیز خریدم. کلا یه حالیه شبیه تیم ملی. حیوونا نمی‌بازن، ولی دیگه بخوان ببازن باید حتما ٣-٢ ببازن و ۵ تا هم بزنن به تیر دروازه که قشنگ کونشون بعدش بسوزه. حیوون بباز تمومش کن دیگه. زور چی می‌زنی.

10 months, 1 week ago

وقتی این‌جا کلا هشتاد نفر آدم بودن، هرگهی دلم می‌خواست می‌خوردم هیشکی هم نمی‌گفت بالای چشمت ابروعه. الان اینطوری شده که انگار رسالتم اینه که حرف درست و سالم و جهان‌شمول بزنم. دست از پا خطا کنم یکی میاد بهم می‌گه این چیه گفتی اون چیه کردی. ببینید من این‌جا رو ابتدا برای نفرت‌پراکنی زده بودم؛ بعدش برای اینکه وقتی دوست‌دخترام می‌رفتن آمریکا یا هم‌خونه‌م پفیوز می‌شد دراما کنم، این آخرا هم برای این‌که توضیح بدم به چه آدم‌هایی حسادت می‌کنم. کلا حالت دیگه‌ای نداره، وسطشم یه چهارتا توجه‌طلبی می‌کنم معمولا. والا گفتم خودم به خودم برینم شاید شما دیگه به روم نیارین.

10 months, 2 weeks ago

من واقعاً نمی‌فهمم که آدم‌ها چطوری به این مرحله می‌رسن که گذشت کنن. گذشتن و گذشت‌کردن خیلی چیز خفنیه. من صبح تا شب دارم کینه جمع می‌کنم. کینه‌ی اون یایویی که دو سال پیش پلاک ماشین رو کند و گفت بیا پلیس امنیت، کینه‌ی اونی که بی‌خدافظی کله‌ش رو انداخت پایین و رفت و دیگه غیب شد، کینه‌ی اون پفیوزی که فکر می‌کرد خیلی کون‌زرنگه و خودش رو گم کرد، کینه‌ی اون آدمی که مسیجم رو سین نکرد، و امثالهم. شما بگو یه بار از یه موضوعی گذشته باشم. خیر. همه رو log می‌کنم سر هفتاد سالگی توی وصیت‌نامه‌م به روتون می‌آرم. ایشالا تا اون موقع کره‌ی زمین رو خریده باشم که همه رو از ارث محروم کنم.

1 year, 4 months ago

از من بپرسن می‌گم مهم‌ترین ویژگی مثبت یه آدم شروع‌کننده‌ بودنه. شروع کردن چیزیه که خب، یه جدیتی می‌خواد. منظورم اینه که من نمی‌دونم تو می‌فهمی وقتی می‌گم قوی‌وجنده بودن منظورم چیه یا نه، ولی همینه. جاییکه که یحتمل آدم نه تعلقی داره، نه به قول خارجیا ویژنی داره، نه هیچی. ولی خب حالا به هردلیلی، که می‌تونه شامل حسادت، مقایسه؛ خالی‌نبودن عریضه یا چیزهای دیگه باشه، آدم یه چیزی رو شروع می‌کنه و توش هم خیلی خوب می‌شه. می‌خواد درس باشه، کار باشه، پرورش بچه‌گربه باشه، یا هرچیز دیگه‌ای. و خب قشنگه واقعا. یه‌جایی می‌بینی که عه حاجی، من این‌کارا رو برای خودم کردم. گیرم به‌خاطر عقب‌نموندن از اون ‌چندتا یولی که حتی اون‌ها هم از ایران رفتن باشه، یا حسادت به کارمندان ثبت احوال که پنج‌شنبه‌ها دست بچشون رو می‌گیرن می‌برن پارک ملت.

1 year, 5 months ago

کلاً دلم نمی‌خواد آدم‌ها درموردم هیچ‌حرفی بزنن. اگه دستم بود می‌گفتم بعد مُردن فحش بذارن که هرکسی بخواد خاطره‌ای از مرحوم بگه. این‌قدر نسبت به صحبت آدم‌ها درموردم توی جمع حساسیت دارم.

1 year, 5 months ago

خیلی وقت بود که این‌جا ننوشته بودم. نه این‌جا و نه هیچ‌جا در واقع. نه که ننویسم. راستش نبودم. کلاً هیچ‌جا هم نیستم. حس می‌کنم پیر و کارمند و زن‌وبچه‌دار شدم و دیگه درگیر چیزهای روتینم. چقدر از روتین خوشم می‌اومد یه زمون و حس می‌کردم بهم حس امنیت می‌ده. الان ولی نه. دلم می‌خواد صبح تهران باشم عصر مریخ. دلم می‌خواد آدم‌های جدید داشته باشم. یه‌وقتایی نمی‌دونم برای چی دارم می‌جنگم. الان هم از اون وقتاست. یعنی اگه ازم بپرسن، نمی‌دونم دلم می‌خواد سی‌سالگیم تنهایی توی یه داهات توی کانادا باشم و قهوه‌م رو بریزم با سگم برم بیرون بچرخم و برگردم خونه؛ یا این‌که پارتی کنم و وسط یه برج باشم و یه میلیون‌نفر آدم داشته باشم و حمالی کنم که لامبورگینی بخرم. واقعا نمی‌دونم کدومش رو می‌خوام.

1 year, 9 months ago

یه ماه پیش نمی‌دونستم پادگان چیه الان بزرگ‌ترین دل‌خوشی‌م اینه که بالاخره تموم شد و دیگه قرار نیست هیچ‌وقت توی زندگیم برم پادگان. عقل ایرانی.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago