همشون خیلی قشنگن. ولی مامی>>

میدونی من همچیو میفهمم ولی به روت نمیارم

in my "idc no more" era .

زیباترین دختری که تو زندگیش دیده بود رو از نزدیک می‌شناخت ولی نمی‌تونست هیچ حرکتی بزنه؛ یه بار که تو خونه‌ی دختره مهمونی بود بعد اینکه همه میرن تا دیر وقت می‌مونه پیشش و در حالی که باهم داشتن طلوع خورشید رو تماشا می‌کردن همو می‌بوسن. بعد اون اتفاق متوجه میشه که همه چی مثل قبله و چیزی بینشون تغییر نکرده و هنوزم نتونسته بهش نزدیک بشه.

بار آخری که میره خونه‌شون دختره ازش می‌پرسه تا حالا شده راجع به من آهنگی بنویسی؟ و اونجا از رو گوشیش دموی این ترک رو براش پلی می‌کنه و در حالی تو بغلش بود و داشت با موهاش بازی میکرد کل آهنگو توی سکوت کامل گوش میدن و بعد تموم شدنش بهش میگه آهنگو دوس داشتم.

تابستون همیشه این موقع ها اینو میزاشتم تو ماشینِ کیمیا باهم گوش می‌دادیم!)

Her.

Happiness is a butterfly
Try to catch it like every night
It escapes from my hands into moonlight