برای من بهار
بازار بلخ
بازار کابل
با ایرج اهل شکر دره
زیم زیم بخوانیم
لابلای سنبله های هرات
و خواجه عبدالله
برایمان دست تکان بدهد
و مزدا با پاهای کوچکش
برقصد
برای رسیدن به شادی!
بهار
رقص
شاباش عیدی ندیده در جنگ
باید دوباره صلح را صدا بزنیم
و برمزار حامد *
با داراب شعر بخوانیم
که جهان شروه ای شده است
حبس در استوای خاک!

حمید رضا اکبری شروه

۱۴۰۳/۱۲/۸
شکردره محلی در کابل
نام ترانه ای افغانی به خوانندگی خلیل راغب
*حامد مقتدر شاعر فقید افغانستان

https://t.me/samaakbri

پرم از خودم
خودت !
از تمام شعر ها
دهانی بردارم
خودمان که سرود نداریم
به تفنگ نداشته ام نیز قسم !
نشانه نمی‌روم تورا
سیبل هم که باشی
از این خودمانی ها
شعر بلد نیستم 
به  نگاه خاموشت
دوباره قسم !
جنگ
بیداری نمی شود
حالا
هنوز هم دوست داریم
چراغت در این خانه بسوزد
آرام 
باهمه ی چیزهای دوباره
خودت 
شکل بگیری
سیمرغ !
سر ازبرف  بر داری
رازی شده ای
جهان زیر پایت
مثل  دستمال بازی ایل !

حمید رضا اکبری شروه

۱۴۰۳/۱۲/۳

https://t.me/samaakbri

۱

آخرین‌ بوسه  را گرفتم
  زمستانم گر گرفت
۲

نگاه را دزدیدی
من ماندم
و یک شاهنامه غم !
۳

گیر افتاده ام
با بلم  خاطره ام 
پیچیده در گرداب  خیالت!

حمید رضا اکبری شروه

۱۴۰۳/۱۱/۲۶

https://t.me/samaakbri

۱

از این انار چیزی
ن
م
ی‌
چ
ک
د
پاییز هم  برود
این زمستان
  دنیا را از برف‌های کوچکش پر می‌کند
دستی بلند کن !
از این آسمان  چله
ستاره‌ای بچین!
برای شبانه هایی که  بی چراغ
  خودت تنها مانده ای!
۲

دست‌هایت را بلند کن !
از این همه برف‌های پیش رو
یکی تو را به نام می‌خواند
و دیگری این انار را
که از  چله آسمان به ما نزدیک‌تر است
حالا!
دوباره از این سرازیری زندگی
خودت را
بت
کا
ن
باید راه درازی
بی‌ ترانه از روزهات بگذری!

۳

از این روزها نام ببرم باید
شعری  بخوانم
به رگ‌های این جهان
کنار این همه جای خالی دست ها !

حمید رضا اکبری شروه
۱۴۰۳/۱۰/۲
https://t.me/samaakbri

رازم با تو به گور می‌رود
باید که بلند بشوم
خودم نیستم
دستم را بگیر!
از این همه هفته‌های پیش رو
مرا به صبحی برسان!
به گوری  سرازیر بشوم
من از این همه مردمان خسته
که دل به هیچ می‌سپارند
همچنان  بر کشاله ی این  شب
نشسته ام!

حمید رضا اکبری شروه
۱۴۰۳/۹/۳۰
https://t.me/samaakbri

از گردنه ی حیران
پشت به درختان  شمال
سجده می کنم
به  راهی که بتو ختم می شود!
دلم را برداشته ام
و برای تمام آذربایجان
حیدربابا می خوانم!
تمام ترانه ها
با هم خوانی ات  جهان را تازه می کنند
ثابت می کنم
عشق
واژه ایی
که تنها
مرا فریب نمی دهد
اردبیل خدا!
همه ی  آرزویم
که روزی  دلم را
برصلیب دروازه اش 
بر خط !
با تمام خوابها ی بی تو
دار می زنم .

حمید رضا اکبری شروه

۱۴۰۳/۹/۲۳
https://t.me/samaakbri

بومهن!
صبح را پیدا می کنم
در کوچه‌ها‌یی که تاریک
تنها به اناری فکر می کنند
که می
چ
ک
د  ....
بر تمام فصول دل  مردمانت!
بی تابی ات را دوست ندارم  اما
پاییز هم  کاش نمی آمد
تاآفتابی
از ارتفاعِ کوه های زخمی ات بتابد

به نشانه ی  دوست داشتن‌  زندگی

کنار رویاهایی که هنوز نداریم !

حمید رضا اکبری شروه
۱۴۰۳/۷/۲۰

https://t.me/samaakbri

از این معجره خبر نداشتم
سگ همسایه را
دیگران به گلوله بستند
من اما
صبح را آوردم
تا از پهلوی شب  بیرون بزند
شعر بخوانیم
با حامد و اهل کابل
با ایرج و اهل بلخ
با تمام زبان دری
من اهل این جهان بودم
معجزه آمدو
دوباره ساز کوک طالب
دوباره برقه
دوباره من دهانم را بسته کنم
دوباره
همه چیز صدای بازگشت
من اما
شمشیر ی برداشتم
تا در تمام  بادغیس
از ترانه های نزار قبانی
یا لورکای اسپانیایی
برای نقش افسرده ی ازادی بخوانم .
که ما اهل معجزه نیستیم
والا حامد دوباره می امد
و برای دل مادرم
کجکی می خواند
و قدیسه ی  کوچ دلم
تمام افغانستان را
تاجیکی می رقصید .
من معجزه دوست ندارم !

حمید رضا اکبری شروه

۱۴۰۳/۷/۱۹
حامد مقتدر شاعر بزرگ مدرن سرای  افغانستان
ایرج خواهرزاده حامد مقتدر
طالبان
برقه :روسری زنان افغان
بادغیس استانی در افغانستان
کجکی ترانه ای ست زیبا در زبان افغانی

https://t.me/samaakbri

بر می‌گردی
دوباره دوست دارم
صدای دی بلالت را
در فتح جهان بخوانم!
ما بی هراس
کلمات را بلند 
براسب هایمان که می تازیم
از دهان تفنگمان می خوانیم‌
سراز خودم برمی دارم
پنجره‌ای به یاد ت
بی حضور پاییز
باز می کنم !
حالا توچیزی بگو!
  ایستاده ام
به دیدن فتح
عاشقانه هایی از ایلم
بختیاری!

حمید رضا اکبری شروه
۱۴۰۳/۷/۸

https://t.me/samaakbri