?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago
نامهای که منجر به بازداشت داستایفسکی شد
ـــــــــــــــــــــــ
ترجمهٔ عبدالمجید احمدی
در آغاز سال ۱۸۴۷ کتابی تحت عنوان گزیدهای از مکاتبات با دوستانم به قلم نیکلای گوگول منتشر شد که سروصدای زیادی به پا کرد و تعداد زیادی از متفکران عصر وادار به واکنش شدند. ویساریون بلینسکی، بزرگترین منتقد ادبی روس در قرن نوزدهم هم از این قاعده مستثنا نبود. بلینسکی با نقدهای مشهورش تأثیری بیبدیل بر رشد و پیشرفت ادبیات روسی، نقد و روزنامهنگاری ادبی در نیمۀ قرن نوزدهم گذاشت. صراحت لهجهاش زبانزد بود. دشمن جانیِ سرسپردگی به دستگاه قدرت بود و تیغ تیز انتقادش را بر قلب هر کدام از سلبریتیهای همعصر که تن به چنین سرسپردگی میدادند، بیرحمانه فرو میبرد. او که از چنگ استبداد تزاری به اروپا مهاجرت کرده بود، در تاریخ هفدهم ژوئیۀ ۱۸۴۷، نامۀ سرگشادۀ آتشینی خطاب به گوگول مینویسد. نامهای که بلافاصله پس از انتشار ممنوعه اعلام میشود. و البته داستایِفسکی دقیقاً به خاطر خواندن همین نامۀ ممنوعه با صدای بلند در محفل پتراشفسکی، دستگیر و محاکمه میشود. فرازی از این نامه را میخوانید:
«… روسیه را نه عرفان نجات میدهد، نه زهد و نه تقوا؛ تنها راه نجات روسیه از مسیر تمدن و روشنگری و انساندوستی میگذرد. روسیه نیازی به موعظه و دعا ندارد (گوشش به اندازۀ کافی از این چیزها پر است). روسیه نیازمند آن است تا حس کرامت انسانی در فردفرد جامعه بیدار شود، حسی که قرنهاست زیر خروارها کثافت و لجن مدفون شده! روسیه نیازمند نظام حقوقی و قوانینی است که نه مطابق با آموزههای کلیسایی، که بر مبنای عقل سلیم و عدالت تدوین شدهاند و تا جایی که ممکن است سختگیرانه اجرا میشوند… آنوقت شما، در مقام نویسندۀ برجستهای که با آثار ادبی شگرفتان به جامعۀ روسیه کمک کردید تا خود را بشناسد، شمایی که به روسیه این امکان را دادید تا بالاخره در آینه نگاهی به خویشتن خویش بیندازد… شما با این پیشینه کتابی منتشر میکنید و در آن به نام مسیح و کلیسا به زمینداران وحشی یاد میدهید که چگونه رعیت بدبخت را هنوز بیشتر تلکه کنند و آنها را «پوزهنشسته» صدا بزنند! … و انتظار دارید که من از این کارتان رضایت داشته باشم؟ … میخواهید تا خواننده همچنان به صداقت سطور شما ایمان داشته باشد؟ نه! اگر شما واقعاً پیرو حقِ مسیح بودید و نه شیطان، هرگز چنین چیزهایی را در نامه خطاب به دوست و خوانندۀ زمیندارتان نمینوشتید. اگر واقعاً مسیحوار رفتار میکردید، به دوستتان مینوشتید که رعایایش در واقع برادرانش هستند، برادران دینیاش، و اینکه یک برادر نمیتواند بندۀ برادر دیگر باشد، اینکه او باید یا به آنها آزادی اعطا کند یا اینکه به نحوی از حاصل زحماتشان بهره ببرد که برای خودِ رعایا هم منفعتی داشته باشد … و این تفسیری که شما از نظام قضایی روسیه و عدالت به دست میدهید که ایدئال آن در سخنان یک زن احمق (همسر سروان) در رمان دختر سروان پوشکین تجلی یافته. به عقیدۀ این زن باید هم محق را شلاق زد و هم مقصر را. شما چنین عقیدهای دارید؟ نظام قضایی ما امروز هم دارد اینگونه برخورد میکند. تازه اتفاقاً در بیشتر موارد فقط همان طرف محق را شلاق میزنند. اینجا بیگناه گناهکار است! آنوقت چنین کتابی نتیجۀ یک فرایند درونی دشوار است؟ نتیجۀ کشف و شهود متعالی جنابعالی است؟ امکان ندارد! … به نظر بنده یا شما بیمارید و هر چه سریعتر باید نسبت به درمانتان اقدام کنید، یا اینکه ــ حتی نمیتوانم به زبان بیاورم ــ شما واعظ تازیانه هستید، رسولِ جاهلیت، مدافع تاریکی و تاریکاندیشی. شما مدحگویی هستید با خلقیات تاتاری. شما دارید چه میکنید؟ نگاهی به زیر پاهایتان بیندازید: آخر شما لبۀ پرتگاه ایستادهاید … چنین آموزههایی در دامان کلیسای ارتدوکس پرورش یافتهاند. کلیسایی که همواره مأمن تازیانه و خادم استبداد بوده است. اما مسیح را … مسیح را چرا آلودۀ افکارتان کردهاید؟ چه نقطۀ اشتراکی توانستهاید میان مسیح و کلیسای ارتدوکس پیدا کنید؟ مسیح اولین کسی بود که مردم را به آزادی، برابری و برادری رهنمون شد. او با شهادتش مُهر تأییدی بر حقانیت آموزههایش زد. اما از زمانی که نهاد کلیسا پدید آمد، آموزههای عملی مسیح کارکرد نجاتبخش خود را از دست دادند… کلیسا خودش ماهیتاً سلسلهمراتب دارد و ذاتاً مدافع نابرابری است. کلیسا تملقگوی حاکمیت است و دشمن شمارۀ یک برادری میان مردم جامعه …»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| برای مشاهدهٔ اطلاعات کارگاه، ثبتنام و حضور در کارگاه رمانخوانی جنایت و مکافات اینجا کلیک کنید |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا جنایت و مکافات؟ | علی شاهی
کارگاه رمانخوانی کتابخانهٔ بابل
اینجا ببینید:
https://youtu.be/MFMjFNxzmnw?si=ABLmIua_iNhYIFv1
رمان این دوره از کارگاه رمانخوانی کتابخانهٔ بابل «جنایت و مکافات» اثر فئودور داستایفسکی است.
| برای مشاهدهٔ اطلاعات کارگاه، ثبتنام و حضور در کارگاه رمانخوانی جنایت و مکافات اینجا کلیک کنید |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستایفسکی در جدال شک و ایمان
آن لحظه چه بر سر ایمان داستایفسکی آمد؟
در تابلوی هانس هولباین چه دید؟
■ در کانال یوتیوب ما ببینید:
🎞 https://youtu.be/R5xw5VLn7ys
گوینده: آزاد عندلیبی
نویسنده: علی شاهی
تدوین: تحریریهٔ کتابخانهٔ بابل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| برای ثبتنام و حضور در کارگاه رمانخوانی جنایت و مکافات اینجا کلیک کنید |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادبیات زیر سایهٔ تروما
ـــــــــــــــــــــــــ
علی صدر
تحلیلِ شخصیتهای رمان و نمایشنامه بر مبنای علمِ روانشناسی یک چیز است، آفریدنِ آنها بر اساسِ اختلالات و بیماریها یک چیزِ دیگر. نقدِ ادبی بر اساسِ معیارهای روانشناسی یک چیز است، نوشتنِ قصه بر طبقِ دستورالعملهای تشخیصِ اختلالها چیزِ دیگر. و درنهایت، منتقدِ آگاه به روانشناسی یک چیز است و تخیلاتِ نویسندهی اسیر در میانِ دفترچهی راهنمای دکترِ روانپزشک چیزِ دیگر.
پیامِ اصلیِ جستاری بلند از منتقدِ ادبیِ نیویورکر با نام «پروندهای علیه طرحِ تروما» [لینک در متنِ وبسایت] این است که بسیاری از رمانها، نمایشنامهها، فیلمنامهها و درنتیجه فیلمها و سریالها، پس از فراگیری و چیرگیِ مفهومِ تروما در جوامع، بیش از آنکه روایتگرِ کاراکترهایی بدیع یا ماجراهایی تازه باشند، عموماً توصیفی از یک یا چند تروما و پیامدهای آن در زندگیِ یک یا چند شخصیتاند.
برای آنها که احیاناً نمیدانند، از نظرِ علمِ روانشناسی، تروماً واکنشِ عاطفیِ فرد به رویدادی سهمگین و دشوار نظیرِ تصادف، مرگِ نزدیکان، تجربهی سوءاستفادههای جسمی و عاطفی، مشاهدهی خشونتهای شدید و نظایرِ آن است.
یکی از جاافتادهترین نظریهها در چراییِ آفرینشِ قصه و داستان در تاریخ بشر و البته موفقیتش ـــکه به هزارها سال پیش از ابداع خط و نوشتن بازمیگرددـــ این است که آدمی خود را در داستان مییابد و بدین طریق میتواند از محدودهی تنگِ زندگیِ خویش خلاص شود. خواننده خود را و بخشی از زندگی و دنیای اطرافِ خود را در داستان میبیند و آنگاه تخیلات و تصوراتِ نهفته در داستان، به او امکان میدهد شکلی دیگر از زندگی را که در اسارتِ واقعیتِ اطرافش نیست تجربه کند. یا دستکم با همدلی و یا همدردی با شخصیتهای داستان کمی از جهانِ خویش فاصله بگیرد و شکلی دیگر از زیستن را تجربه کند؛ از جفای روزگار انتقام بگیرد، سرنوشت محتوم را تغییر دهد، عشقِ از دسترفته را بازیابد، به زندگیِ تهی معنا دهد یا در روزگارِ نوستالژیک و دستنیافتنیِ گذشته نفس بکشد و قدم بزند.
وقتی میگوییم شخصیتهای آثارِ ادبی آدمهاییاند مثلِ ما منظورمان این نیست که تصور میکنیم یک روز صبح مثل گرگور سامسا همچون حشره از خواب بلند میشویم یا همچون مورسو ممکن است در نتیجهی مرگِ مادر و درخشش آفتاب و کمی کلافگی و سوتفاهم چند گلوله در بدنِ آدمی غریبه خالی کنیم. تجربهی مسخشدگیِ سامسا و بیگانگیِ مورسو در اشکالی لطیفتر یا نیرومندتر، تجربهی زندگیِ انسانِ مدرن بودند و خوانندگانی از چند نسل لحظاتی از زندگیِ خویش را در آینهی آن شخصیتها دیدند و از آن تشابه عمیقاً تأثیر گرفتند. خواری و زبونیِ جیووانی در رمانِ توسریخور اثر دانونزیو زنندهتر و رقتانگیزتر از آن است که کسی خود را همچون او ببیند اما هرکس ممکن است در لحظاتی از زندگیِ خویش که به سرفرودآوردنی نالازم انجامیده به یاد او و تصویرِ رقتبارش بیفتد.
شخصیتهایی هم در گذرِ زمان و به کمک ماندگاری در ذهن و روانِ جوامعی متفاوت در طولِ دههها و قرنها به شکلِ الگو در میآیند؛ همچون هملت که تصویرگرِ تردیدِ وجودیِ آدمیست و مکبث همچون تمثالِ طمع و پلیدی، راسکولنیکف که تصویرگرِ احساسِ گناه است و دن کیشوت که تجلیِ انسانی غرق در توهمات انگاشته میشود.
لینکِ متنِ کاملِ مقاله در وبسایت:
از گراهام گرین تا ایرج پزشکزاد
ـــــــــــــــــــــــــ
رامین احمدی
دُن کیشوت شوالیهای سرگردان است که با دنیای مادی بیرون از خود گلاویز میشود. خروج دُن کیشوت از خانهاش را آغاز سفر نویسندهٔ مدرن نامیدهاند. در مقایسه، ما در فرهنگمان بهجای شوالیههای سرگردان صوفیهای سرگردان داریم. عطار زندگی روزانهاش را وامینهد برای سفری عارفانه و بریدن از زندگی مادی. ولی سفر واقعی صوفی سرگردان به مقصدِ شناخت جهان دیگریست. متافیزیکی بودن آن سفر، طی طریق برای رسیدن به وحدت وجود، جزئیات آن را درونی و از نگاه ناظر خارجی محو و بنابراین از دسترس نقد خارج میکند. فقط صوفی سرگردان از شکست یا پیروزی خود آگاه است. سرنوشت سرگردانان سفر درونی سرنوشتی مخفیست.
دایی جان اما نه شوالیهٔ سرگردان است و نه صوفی سرگردان. دایی جان اشرافیت سرگردان ایرانیست و تنها کاریکاتوری از شوالیهٔ سرگردان سروانتس. همانطور که چپ ما کاریکاتوری از چپ غربی میشود و راست و لیبرال و سلطنتطلب و ملّیگرای ما چون کاریکاتورهای نسخهٔ غربی خود بر صحنهٔ سیاسی و فرهنگی ظاهر میشوند دایی جان هم کاریکاتور دُن کیشوت است. برای اینکه بفهمیم چرا کاریکاتور است به درک روشن و عمیق دُن کیشوت احتیاج داریم تا بیاموزیم که چطور از پروست تا جویس و گرین هیچیک از تأثیر سروانتس و برداشت از روش او رهایی نیافتند. اینکه بفهمیم که تنها بهخاطر تقدم زمانی نیست که آن را «تولد نوول» نامیدهاند و چرا تا به امروز مهمترین شاهکار رمان ادبیات جهان است. اما برای درک اینکه چرا و چگونه این پدیدههای غربی وقتی در فرهنگ ما تبلور پیدا میکنند به کاریکاتوری از اصل خود بدل میشوند محتاج نگاهی درونگرا، انتقادی و بیرحم به فرهنگ خود هستیم. درک نکتهٔ اول نیازمند مطالعه و تحقیق در بیرون و درک نکتهٔ دوم نیازمند تفحصی درونیست...
لینکِ متنِ کاملِ مقاله در وبسایت:
دربارهٔ چند اثر سانسورشده از چند نویسندهٔ بزرگ
ـــــــــــــــــــــــــ
اکرم پدرامنیا
سانسور از آغاز تاریخ نوشتن چون سایهای نویسندهها و هنرمندان را دنبال کرده و بنا به نوشتههای باقیمانده از دوران سقراط درمییابیم که بخشهایی از نوشتههای او هم در زمان زندگی خودش به بلای سانسور گرفتار آمدهاند، اما این سایه بیش از همه برای آثار ادبی شوم بوده است.
نخستینباری که خود واژهٔ «سانسور» در تاریخ ادبیات مکتوب استفاده و ثبت شده به متون برجامانده از سال ۴۴۳ میلادی برمیگردد. از آن به بعد و از روزی که صنعت چاپ، حتی در ابتداییترین نمونهاش روی کار آمد سانسور روزنامهها و سپس کتابخانهها نیز شکل گرفت و تا امروز ادامه دارد و حتی در کشورهای صنعتی و پیشرفته هم نمونههایی از سانسور آثار ادبی دیده میشود که در این نوشته میکوشم خلاصهای از این نمونهها و آثار را بررسی کنم. اما پیش از آن بهتر است هدف از سانسور را بررسی کنیم.
سانسور در روم و یونان باستان به هدف شکل دادن به رفتار، اندیشه و شخصیت شهروندان جامعهٔ آن زمان بنا گذاشته شد و امروز به خوشبینانهترین شکل میتوان گفت هدف از سانسور هر اثر و اندیشه عبارت است از اینکه فرد یا افرادی بر اساس معیارهایی خاص میخواهند شهروندان یک جامعه را در امان نگه دارند از خواندن یا شنیدن برخی آثار و اندیشههایی که از نظر آنها میتواند برای سلامت فکر و رفتار این شهروندان ضرر داشته باشد. میتوان گفت سانسور هر متنی در سراسر جهان یک معنی در پس خود دارد و آن اینکه فرد یا گروهی از آن جامعه بیش از دیگر شهروندان میدانند که چه چیزی برای جامعه خوب است و چه چیزی بد.
در دهههای گذشته آثار ادبی نویسندگان سرشناس بسیاری با بهانههایی چون ترویج اندیشههای نادرست و ناشایست، بدآموزی و ایجاد پریشانی در اندیشه، سانسور یا منع شدهاند که در ادامه به شماری از آنها و چگونگی برخورد با آثارشان اشاره میکنم. به گفتهٔ جورج اورول، «دشمن آزادی اندیشه همواره با بهانههایی بهظاهر درست، همچون دفاع از نظم در برابر پراکندگی اندیشه ادعای خود را به جامعه تحمیل میکند و موضوع درست در برابر نادرست و شایسته در برابر ناشایسته را تا بالاترین اندازهٔ ممکن مخدوش نگه میدارد» و در بیشتر موارد این بهانهها چنان بیربطند که مارک تواین چنین تعبیرشان میکند: «سانسور به مردم میگوید نباید استیک بخورید چون نوزادتان نمیتواند آن را بجود.»
کورت و نه گات
به باور بسیاری از ادبشناسان جهان، «کورت و نه گات»، مارک تواین قرن بیستم بود و هر دوی این نویسندهها از بهترین طنزنویسهای آمریکایی بودند. سلاخخانهٔ شماره پنج دربارهٔ سفر سربازی از جنگ جهانی دوم در زمان است و نشان میدهد که بیشتر انسانهای کرهٔ زمین از هیچ ارزش و اهمیتی برخوردار نیستند و کاری را انجام میدهند که مجبورند انجام دهند. سلاخخانهٔ شمارهٔ پنج یکی از محبوبترین کتابهای قرن بیستم و یکی از ممنوعترین آنهاست. بهانههایی که سبب ممنوعیت گستردهٔ این کتاب شد، زبان رک، صحنههای جنسی، خشونت و توهین مذهب بود.
هارپر لی
رمان کشتن مرغ مقلد نوشتهٔ هارپر لی از آثار ماندگار ادبیات کلاسیک است که نخستینبار در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. بهرغم آنکه ویراستار این اثر به نویسنده هشدار داده بود که این رمان فروش خوبی نخواهد داشت، تا امروز بیش از سی میلیون نسخه از آن به زبان انگلیسی به فروش رسیده و به بیش از چهل زبان دنیا ترجمه شده است. رمان کشتن مرغ مقلد یکی از بحثبرانگیزترین آثار تاریخ امریکا بوده و حتی در سال ۱۹۹۵ این اثر را به بهانه داشتن بنمایهٔ نژادپرستی از مدارس سنتا کروز در ایالت کالیفرنیا جمع کردند و خواندش را در مدرسههای این شهر ممنوع کردند. سپس در شهر لیندیل از ایالت تگزاس به بهانهٔ برخوردش با ارزشهای جامعه ممنوع شد.
لینکِ متنِ کامل مقاله در وبسایت:
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago