حالا هم سن و سال زمانی‌ام که من رو باردار بودی، مامان.

“Living is easy with eyes closed.”

یاد من باشد تنها هستم؛
ماه
بالای سر تنهایی‌ست.

سپهری

عجیب‌ترین اَبزاری که انسان برای شکنجه دادن خودش استفاده می‌کنه توقع داشتن از دیگرانه.

امان از این عشق، عزیز من، آخ فغان از این عشق.

نه تنها زندگی کردن مبارزه‌ست، که گاهی تنها مبارزه‌ست.

لغزیدن و بار گرفتن؛ مثل یک گلوله در برف.

#یادداشت‌ها

گفت اگه خودت رو نمی‌شناختی و برای اولین بار با آدمی که دیروز نشون دادی مواجه می‌شدی چه فکری درباره‌ی خودت می‌کردی؟ بعد از کلی بررسی و فکر کردن گفتم احساس می‌کردم یه آدم بی‌خیال شل و ولم که نمی‌شه روش حساب باز کرد. گفت خب من چی‌کار می‌تونم کنم که این‌طوری نباشی؟ نه این‌که اَدای این‌طوری نبودن دربیاری و نقاب بزنی و وقتی می‌ری خونه جور دیگه‌ای باشی؛ چی‌کارم کنم واقعن این‌طوری نباشی و به جاش با اَنگیزه باشی؟ و من فهمیدم می‌شه خیلی مثبت فیدبک منفی داد. می‌شه قشنگ به یه چیز زشت اشاره کرد. فهمیدم می‌تونی حرف‌هات رو بذاری توی دهن بقیه جوری که انگار حرف خودشونه و بعد ازشون بخوای برای حل کردن مشکلی که خودشون طرح کردن جوری که انگار مشکل خودشونه، بهت کمک کنن. آفرین. جدی checkmate شدم.

Just living is not enough. One must have sunshine, freedom and a little flower.

Andersen