?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
کیک محبوب من (۲۰۲۴)
خب! دوباره با فیلمی سروکار داریم که در جرگه فیلمهای ایرانی خارج از جریان رسمی - تولید زیرزمینی یا خارج از کشور - قرار میگیرد و یک الگوی آشنا و آزاردهنده در آن تکرار میشود. یک ایده داستانی خوب و برخاسته از یک دغدغه مهم را دارد و به بحرانی در زندگی آدمها میپردازد. دغدغهای از جنس بحران تنهایی که لزوما محدود به مرزهای ما نیست اما در کلاف مشکلات معیشتی و فرهنگی و مذهبی و سیاسی ما شکلی منحصر به فرد به خود گرفته و حال انگار کسی میخواهد اندکی موشکافی کند و حتی کورسویی در این وضع بغرنج وطنی نشانمان دهد.
اما به ناگاه این الگو خودش را نشان میدهد و هر کدام از این مشکلات متعدد که ردپایی در این بحران ما دارند به شیوههایی گاه اغراق آمیز و گاه با ریتمی سرسامآور در مدت زمانی کوتاه از جلوی چشممان رژه میروند و جنبههای نمادین و کنایهآمیزشان بر جنبههای سینمایی و استواری فیلمنامه میچربد. یعنی در طول یک روز با روایتهای مختلفی از ممنوعیت الکل، گشت ارشاد، تابوی ارتباط با جنس مخالف، جنگ تحمیلی، وضع بازنشستهها و تحصنهایشان، فرهنگ مذهبی - سنتی متجاوز به حریم خصوصی، حجاب اجباری و … مواجه میشویم که هرکدام حداقلی از ارتباط با ایده اصلی را برقرار میکنند و به راحتی میتوان آنها را کنار گذاشت. اما از طرف دیگر جزییات هماهنگ شدن همه این تکهها در پازل فیلم چندان مهم نیستند و نه تناقضهای منطقی اهمیت دارند و نه شکل کاریکاتورگونه رخ دادن تمام این اتفاقات در کنار هم چندان مساله کارگردان هستند. از همه مهمتر داستان اصلی - یعنی شکلگرفتن رابطه بین پیرزن و پیرمرد - آنقدر سریع و خام پیش میرود که نه مجالی برای شخصیتپردازی میماند و نه شکل پیشرفت این رابطه در بازهای چندساعته باورپذیر میشود.
در اینجا من مخاطب با یک وضعیتی مواجه میشوم که باید بین دو تفسیر دست به انتخاب بزنم:
یا باید بپذیرم که با نوعی اگزوتیسم سینمایی مواجه هستم که برای مخاطب ایرانی صرفا انگار نوعی جذابیت نوستالژیک دارد، آنهم چون در تجربه زیسته یا جمعی مشترکش میگنجد و حال برایش جالب است که نقدهای گلدرشت از وضعیت آزاردهنده جامعهاش را بر پرده سینما ببیند. برای مخاطب خارجی هم این اگزوتیسم یا با خود بیگانه دیدن آنچه بر پرده میبیند همزمان جذابیت و برانگیختهکردن نوعی دلسوزی را به همراه دارد. بدیهی است که برای هر دو گروه در این حالت ایده اصلی و جزییاتش به سطح یکی از همین مشکلات فروکاسته میشوند.
اما تفسیر دیگری هم میتوانم داشته باشم که مخصوصا در این فیلم بیشتر از نمونههای گذشتهاش معنادار است؛ تفسیری که مساله اگزوتیسم را حل نمیکند اما وضعیت را برای من بعنوان مخاطبی ایرانی قابلتحملتر میکند. اینکه فکر کنم با یک روز از توهم یا رویای شبانه پیرزن در شکلی مجسمشده روبرو هستم. توهم یا رویایی که آن را همانطور که خودش دوست دارد در اوج سرعت به پیش میبرد و در طول همین ریتم سرسامآور همه ترسهای زندگی فردی و اجتماعی خودش را هم تجربه میکند تا در نهایت رقابت با خیال شیرین خودش را به ترسهای درونیشدهاش ببازد و به فاجعهبارترین شکل ممکن به این توهم یا رویا پایان دهد.
سینما هنری است که رنجها و دغدغههای مشترک را قابل فهم میکند، تا زمانی که قابلباور بودنشان در دام اغراقها و اگزوتیسمی کاریکاتوری گرفتار نشوند.
#تاریخ_سینما - بخش چهل و چهارم
The Curse of Greed (1914) - Léonce Perret
فیلم مهم دیگر لئونس پره - پس از کودک پاریس - نفرین طمع (۱۹۱۴) است که مجددا در آن وضعیت کودکی ربودهشده در خلال درامی اجتماعی به تصویر کشیده میشود که در آن طمع بعنوان نیرویی ویرانگر برای فرد و جامعه محوریت دارد. شیوه نورپردازی و انتخاب مکانهای فیلمبرداری هم بر جنبههای ملودرام فیلم اضافه میکنند.
اما فضای روایی فیلم بسیار مردانه است. یعنی مردانی که طمع میکنند، نقشه شوم میریزند و زن داستان - مادر کودک - مانند بسیاری از فیلمهای دیگر این دوران شخصیتی بعنوان نماد معصومیت اما دارای جذابیت - در اینجا به لحاظ مالی - و در اوج سادهلوحی است که تصویری کلیشهای از زن است. کاراکتری که اسیر دست نقشههای شوم مردانه قرار میگیرد و در ادامه مرد دیگری باید پیدا شود تا در سیر حوادث گره ماجرا را باز کند و کودک و مادر را نجات دهد. نگاه ارزشی را هم میتوان به چنین فیلمی داشت جایی که از یک طرف کلاهبرداریهای عموما مردانه تقبیح میشوند و ارزشهای اخلاقی و همینطور نوعی نگاه دینی - که در شخصیت فرد ناجی متبلور میشود - دارای ارزش بالا برشمرده میشود. خلاصهای از مشکلات اوایل قرن بیستم در فرانسه، شکاف طبقاتی و رشد سرمایهداری، بویژه در شهر بزرگی مثل پاریس، و راهحلهای آن یعنی بازگشت به ارزشهای اخلاقی و دینی.
#بازخوانی_اندیشه_کهن - کتاب سوم
ریگودا
بخش دهم
"برای بعضی سوما را خالص میکنند - تا بنوشند - و برخی منتظر کره میمانند. آنهایی که برایشان عسل - سوما - جریان دارد؛ کاش مرد مرده نزد آنها رود."
دنیای مردگان و پس از مرگ انگار دنیایی طبقاتی است. سوما غذای خدایان است و کره غذای انسانها و پدران نیمهالهی است. فرد مرده به همین دلیل امید دارد تا نزد خدایان رود و غذای بهتری بخورد. نزد کسانی که با تاپاس - گرمای مقدس ناشی از اعمال مذهبی - شکستناپذیر شدهاند و نزد خورشید رفتند. آنهایی که مثل قهرمانان در جنگها میجنگند، آنهایی که پول فراوان به کاهنان و شاعران میدهند - همانها که این سرودها را میخوانند - آنهایی که نظم میبخشند، پدرانی سرشار از گرمای مقدس، شاعرانی که راههای مختلفی برای حفظ خورشید میشناسند. نزد آنها که با گرمای مقدس از نو متولد میشوند.
انگار وضعیت طبقاتی سیاسی در سرودها منعکس شدهاست. خدایان اصلی - اربابان دنیایی که اتوریته سیاسی و قدرت دارند در آن جهان هم در بهترین وضعیت تصویر میشوند و گروههای دیگر به واسطه تامین منافع آنها بهشان نزدیک هستند. جنگجویان از این دسته هستند و شاعر هم خودش را در همین دسته جای میدهد چون با شعر خود نوعی دعا میکند و حفظ این موقعیت یا همان خورشید را تضمین میکند و در قبالش پولی هم میگیرد. به علاوه انگار این گروه اسباب توجیه وضع بهتر خود را هم دارد، یعنی ادعا میکند که به گرمای مقدس مجهز است و نظمی در دنیا حاکم میکند. سایر انسانها باید امید داشتهباشند که در جهان دیگر به این دسته نزدیک شوند و راه آن را بیابند.
کتاب دهم ریگودا - سرود ۱۵۴
? Shades and Shadows
? Peter Gundry
Behave (2017) - Robert Sapolsky
**بخش دوازدهم
"مراقب انتخاب کلماتمان باشیم!"**
نترس بودن و اعتماد بیش از حد و خوشبینی متوهمانه که با ترشح هورمون تستوسترون ایجاد میشن میتونن حس خوبی بدن و تستوسترون انگار لذتبخشه. تستوسترون روی رفتار اثر داره ولی نکته مهم اینه که فهم این اثر خیلی بستگی به شرایط و زمینه هر موقعیت داره. مثلا تستوسترون باعث بروز پرخاش نمیشه ولی تو شرایطی که پرخاش وجود داره باعث تشدیدش میشه. یا اینکه باعث ایجاد فعالیت و تحریک آمیگدالا نمیشه بلکه شدت پاسخ و تحریک اون رو - وقتی پیشاپیش وجود داره - زیاد میکنه. مثلا اگه پیشاپیش در موقعیتی یادگیری اجتماعی داره به عنوان مثال به قیافهای خشمگین واکنش نشون میده شدت این واکنش رو بیشتر میکنه.
اینکه تستوسترون به شرایط بستگی داره منجر به فرضیهای شد بنام فرضیه چالش که بیان میکنه افزایش تستوسترون فقط وقتی درگیر یک چالش هستیم منجر به پرخاش میشه. این فرضیه روشن میکنه که چرا مثلا افزایش تستوسترون در زمان بلوغ یا آغاز فصل جفتگیری لزوما باعث پرخاشگری نمیشه. ولی در زمان چالش مثلا رقابت فردی یا گروهی قضیه فرق میکنه و حتی تماشای تیم دلخواه هم باعث این افزایش میشه که نشون میده این افزایش بیشتر مرتبط با جنبههای روانی برای تسلط و کسب هویت با یه تیم یا خودباوری هست تا فعالیت فیزیکی. تو این شرایط وقتی سطح تستوسترون بالا میره و چالشی در کار بوده، احتمال پرخاش بیشتر میشه.
اما این فرضیه یه بخش دوم داره که میگه افزایش تستوسترون بعد از یه چالش لزوما باعث پرخاش نمیشه بلکه باعث هر رفتاری میشه که برای حفظ موقعیت و اعتبار مورد نیازه. این خیلی فرق ایجاد میکنه چون مثلا موقعیتهایی توی یه چالش هست که برای حفظ موقعیت باید خوب و مهربون باشیم یا مثلا موقعیتهایی که حفظ موقعیت یعنی به لحاظ جنسی جذاب بهنظر برسیم. آزمایشهای دیگه هم نشون دادن که کلا توی شرایط مناسب تستوسترون باعث میشه مثلا رفتارهای به نفع جمع رو انجام بدیم و این باز تایید میکنه که تستوسترون باعث رفتارهایی میشه که برای حفظ موقعیت و اعتبار لازم هستند و مشکل اینجاست که توی دنیای ما که هنوز دنیایی مردانه است حفظ موقعیت از طریق خشونت و پرخاشگری ممکن هستند و این رفتارها هستند که به نوعی پاداش دریافت میکنند.
#بازخوانی_اندیشه_کهن - کتاب دوّم
آترا-هاسیس
بخش پنجم
"انسان، خاک است و خون خدایی کشتهشده!"
در باب جنبههای انسانشناسی و جامعهشناسی متنهای سومری و بابلی، گفتیم که سومریها و بابلیها نژاد بشر را وحشی میدانستند که با دخالت خدایان میتوانند متمدن شوند. یک نتیجه مهم این فکر این است که هر جنبهای از زندگی انسان متمدن، چه عمومی و چه خصوصی، مهم یا بیاهمیت، به چشم رفتاری مطابق با الگویی خدایی دیده میشد که ارزش ارزیابی دارد. در میان حماسههای بابلی، آترا-هاسیس بیشتر از همه به این ابعاد اجتماعی پرداختهاست.
اول از همه درباره خلقت انسان، که همان چیزی در اینجا آمده که بهطور کلی در متون اکدی مورد قبول بوده، یعنی آفرینش انسان از ترکیب خاک رس با خون یک خدای کشتهشده. منظور از خاک رس در اینجا بخش مادی از پیکره انسان است و بر این اساس بخشهایی در متنهای کهن وجود دارند که مرگ را بازگشت به خاک میدانند. همین مفهوم بعدها در داستان یهود از خلقت انسان و سفر پیدایش مطرح شد به این صورت که جزای نافرمانی این است که "تو از زمین هستی، و باید به زمین بازگردی". در متون بینالنهرین مفهوم مرتبطی برای خون وجود ندارد ولی با استناد به توصیفات نقل شده دیگر تحلیلی برای آن وجود دارد. مضمون آن این است که: عنصر زندگی که از والدین به فرزندان منتقل میشود چیست و از کجا میآید؟ در داستان آفرینش در تورات آمده که خداوند نفس زندگی را به انسان بخشید و اینگونه حرکت در او آغاز شد. در واقعیت نفسکشیدن بخشی ضروری از زندگی است که با مرگ پایان مییابد و میشود فرض کرد که خون الهی همان چیزی است که زندگی را به ماده میبخشد. به این روایت، نویسنده آترا-هاسیس یک بخش دیگر اضافه میکند که در هیچ کدام از منابع سومری و بابلی دیگر بهجامانده درباره خلقت انسان نیامده و آن دیدگاهی است که برای انسان یک روحی درنظر میگیرد که بعد از مرگ زنده میماند، که اگر انسان به درستی دفن نشود یا متعلقات کافی به همراه نداشتهباشد برای زندهها مشکلاتی ایجاد میکند.
در کل، در اسطوره شناسی کهن به نظر میرسد گوشت خداوند کشتهشده - نه خون - منبعی برای روح انسان است و خون را منبعی برای روح حیوانات میدانند که با مرگ از بین میرود. تکنیک کاربرد موازی اتفاقات در اسطوره در کنار جنبههای تکرارشونده زندگی انسان به نویسنده آترا-هاسیس این امکان را داده که به نهادهای اجتماعی آن دوره هم بپردازد. به عنوان نمونه با این فرض که تولد هر انسان تکرار آن خلقت نخستین و امری الهی است، الهه مادر به عنوان کسی که آدابی الهی برای تولد تعیین میکند گوشههایی از فرآیند مامایی باستان را نشان میدهد. به عبارتی بابلیها این تصور را داشتند که جامعه از طرحی الهی پیروی میکند و بر این اساس تمایزی بین نیازهای فیزیولوژیک تغییرناپذیر انسان و سنتهای محلی قائل نبودند و هر دو را امری الهی میدانستند. چون در جنبههای فیزیولوژیک تولد انتخابی وجود ندارد اسطوره روی جنبههایی از سنتهای محلی که ممکن است فراموش شوند تکیه میکند. سنتهایی مثل نیاز به داشتن آجر تولد برای نه روز، جشن عروسی به همین تعداد روز و فراخوانی ایشتار یا ستاره عشق با نام ایشارا در این مدت.
Behave (2017) - Robert Sapolsky
**بخش نهم
"مغز ما زبان بدنمان را خیلی جدی میگیرد!"**
واکنشهای ناخودآگاه توی مغز مثلا در رابطه با نژاد میتونه نتایج مهم و غمانگیزی داشته باشه. مثلا آزمایشی انجام شده که به افراد عکس کسانی رو نشون دادن که اسلحه یا چیزی شبیه به موبایل دارن و ازشون خواستن به کسی که اسلحه دستش هست شلیک کنند و نتیجهاش تاثیرگذاری اختلاف نژادی روی تصمیمگیریهای ما رو نشون داده که میتونه مشابه وضعیتی باشه که برای آمادو دیالو در سال ۱۹۹۹ اتفاق افتاد که چهار پلیس سفیدپوست وقتی آمادوی سیاهپوست خواست کیف پولش رو از جیبش خارج کنه اون رو با اسلحه اشتباه گرفتند و ۴۱ بار بهش شلیک کردند. یا نشون داده شده که در دادگاه هرچقدر صورت یک سیاهپوست به کلیشههای رایج درباره افراد آفریقایی نزدیکتر باشه مدت زمان محکومیتش هم میتونه بیشتر شده باشه و این عدم بیطرفی ناخودآگاه در تصمیم قضات نقش داره. در توضیح این اتفاق قبلا گفتیم که بعضی اطلاعات میتونن میانبر بزنن و از دریافتکنندههای حسی ما - تالاموس در مغز - مستقیما به جای کورتکس به آمیگدالا برن و قبل از اینکه فکر کنیم این چیزی که میبینیم چی هست به طور حسی به نظرمون بیاد که چیزی دیگر رو دیدیم و مشکل اینجاست که اطلاعات خیلی سریع به آمیگدالا میرسن ولی دقیق نیستن و میتونن اشتباه باشن.
تاثیرات ناآگاهانه دیگری هم وجود دارن که درباره زیبایی هستند. مثلا آدمهای جذاب رو باهوشتر یا مهربونتر یا مورداعتمادتر قلمداد میکنیم یا کمتر اونها رو متهم میکنیم. نکته اینه که بخش یکسانی از کورتکس هم زیبایی ظاهری و هم خوبی رفتار رو ارزیابی میکنه و میزان فعالشدنش وقتی یکی از این دو ویژگی رو ارزیابی میکنه روی ارزیابیاش از ویژگی دیگه هم اثر داره. مثلا وقتی یه صورتی رو زیبا میبینه ممکنه این زیبایی رو به فکر و روان اون فرد هم تسری بده.
اما بجز محرکهای خارجی مغز ما اطلاعات درونی - مثلا احساس گرسنگی یا درد کمر - رو از اعضای بدن میگیره و این اطلاعات روی رفتارهای ما اثر میگذاره. یه تئوری عجیب در این باره وجود داره به نام جیمز-لانگ که تو اواخر قرن نوزده پیشنهاد میداد ارتباط بین احساس و رفتارهای اتوماتیک ما این طوری نیست که ما یه چیزی مثلا ترسناک رو حس کنیم و بدنمون خودبهخود واکنش بده. بلکه درست برعکسه یعنی مثلا ناخودآگاه ما حضور یه شیر رو حس میکنه و باعث میشه ضربان قلب بره بالا و بعدش مغز ما آگاهانه نتیجه میگیره که پس ما باید بترسیم. یعنی ما تصمیم میگیریم که بر اساس واکنش بدنمون چه حسی داشته باشیم. یه شواهدی از این فرضیه حمایت میکنن مثلا افراد افسرده وقتی به زور لبخند میزنن حس بهتری دارن یا وقتی آدمها یاد میگیرن ژست مسلط به خودشون بگیرن مسلط و کماسترستر میشن یا شلکنندههای عضلانی اضطراب رو کاهش میدن. گرچه این نظریه مشکلاتی هم داره ولی در کل میشه استفاده کرد که اطلاعات درونی ما روی احساساتمون اثر میذارن و یکی از مهمترین توضیحاتش درباره ارتباط بین تجربه درد و بروز پرخاش هست. گرچه درد باعث خشم نمیشه ولی بروز اون رو در کسانی که تمایل به ابرازش دارند تشدید میکنه. افراد پرخاشگر رو پرخاشگرتر میکنه.
اما این اطلاعات درونی میتونن اثرات ظریفتری هم روی رفتار داشته باشن مثلا قبلا گفتیم که وقتی کورتکس پیشانی درگیر یه مساله شناختی سخت هست، بعد از اون افراد میتونن بیشتر پرخاشگر یا کمتر مهربون یا خیرخواه و صادق باشند و مثل اینه که مغز میگه من انرژیام برای توجه به دیگران تموم شده.
#بازخوانی_اندیشه_کهن - کتاب دوّم
آترا-هاسیس
بخش سوّم
آترا-هاسیس که ماموریت یافته بود تا قایقی بسازد و از عذاب خدایان بگریزد، حال باید رفتن خود را به بزرگان قومش توضیح بدهد. خیلی صادقانه بهشان میگوید که بین انکی و انلیل بهم خورده و بنابراین چون او پیرو انکی است دیگر جایی در زمین ندارد و با قایق به نزد خدای خود میرود.
آترا-هاسیس رفت و توفان شد. بعد از توفان و نابودی بشر، خدایان ناراحت شدند، برخی از آنها بابت از دست رفتن مخلوقات خود عصبانی بودند و بعضی از نتیجه کار راضی نبودند. حالا کارهایی که بخاطرشان انسان آفریده شده بود - و شامل کشاورزی هم میشد - دیگر کارگری نداشت و از خوردنی و نوشیدنی خبری نبود.
بعد از نجات از توفان، آترا-هاسیس به سرعت پیشکشی به خدایان داد - شاید تا درد و خشم آنها را کاهش دهد - که حرکت خوبی بود چون مزایای این موجود فانی را بهشان یادآوری کرد. انلیل وقتی از ماجرا خبردار شد که انسانی زنده مانده عصبانی گشت و مسلما انکی را مقصر میدانست. اما انکی زیر بار نرفت و در نهایت انلیل به ادامه یافتن نسل بشر راضی شد با این شرط که انکی و الهه مادر آنها را بهتر سازماندهی کنند تا سروصدای کمتری ایجاد شود.
انگار آترا-هاسیس داستانی اجتماعی از روزگاران خود است و به طور شفاهی وضعیت آنها را به تصویر میکشد. نوعی رستگاری بشر و داستان طبقات اجتماعی و کارکردهای آنها. رستگاری انسان در نتیجه دعواهای بین خداوندگان زمین و آب که راضی به ادامه حیات آنها شدهاند.
? Andaluza
? Enrique Granados
#بازخوانی_اندیشه_کهن - کتاب دوّم
آترا-هاسیس
بخش اوّل
داستان آترا-هاسیس به روایت بابلیها و سومریانِ پیش از آنها در زمانی آغاز میشود که فقط خدایان بر روی زمین وجود داشتند و در نتیجه برای تامین مایحتاج خودشان باید زحمت میکشیدند. سه خداوند اصلی یعنی آنو، انلیل و انکی در مورد قلمروهای خودشان به توافق رسیدند. جهان در تصور آنها همچو کیکی چندلایه بود که آنو بهشت را در اختیار گرفت، انلیل در زمین باقی ماند و انکی به آپسو یا قلمرو آبهای زیرِ زمین رفت که چشمهها از آن میجوشیدند. انلیل خدایان جوانتر را به کار گرفت تا کانال و رودها را حفر کنند و در واقع کارهای زمینی را انجام دهند. اما آنها بعد از چهلسال دست به اعتصاب زدند که باعث شد انکی پیشنهاد دهد انسان را به کمک الهه مادر خلق کنند و این کارهای سخت را به او بسپارند. الهه مادر - که مامی، ماما، نینتو یا بِلِت-ایلی نامیدهمیشود - قبول کرد که با همکاری انکی این کار را انجام دهد. انسان باید از گِل ساخته میشد که با گوشت و خون خداوندی ذبحشده ترکیب میشد و سپس خدایان بر آن تف میکردند. این خداوند وی یا وی-ایلا بود. با رسیدن ماه دهم انسان متولد شد و بعد از پایان کار به بلت-ایلی (به معنی دوشیزه خدایان) تبریک گفتند.
بعد از این ماجراها، اسطوره تبدیل به افسانه میشود. تعداد انسانها افزایش مییابد و انلیل که از سروصدای آنها آزرده شده، تلاشهایی را برای کاهش تعداد آنها آغاز میکند. ابتدا وی طاعونی فرستاد اما انکی که به مخلوقات خود علاقه داشت و از طرف آترا-هاسیس - که در افسانه نقش شاهی دارد - تقاضای کمک دریافت کردهبود، راه غلبه بر طاعون را به او آموخت. در روزگار بابلی سنت رایج این بود که انسانها از خدای شخصی خود درخواست میکردند و خدای آترا-هاسیس انکی بود. آترا-هاسیس آنچه را آموخته بود به بزرگان شهر و مردم آموخت و آنها هم درخواستهای خود را به ناماتارا - خدای طاعون - گفتند و وی خشنود از این توجه مخلوقات طاعون را از سر راه برداشت.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago