روایت #کریسمس ?

نیمه‌های شب بود که نقی صدای پایی را از پشت بام شنید. ذوالنقار برکشید و به بالای بام رفت. مردکی ریشو با جامه‌ای سرخ دید که به زور می‌خواست وارد دودکش شود. امام فریاد زد: مردک در این نیمه شب اینجا چه می‌کنی؟ نکند از اشقیایی هستی که جدم را کشتند، با این جامه‌ی قرمزت؟
پیرمرد آرام گفت: یا نقی! سانتا کلوزم (پاپا نوئل) و برای کودکان سامرا هدیه می‌آورم چنانکه جدت علی نان به خانه بیوه زنان می‌برد.
امام نیشخندی بر لبش نشست و با چشمکی فرمود: اَی ناقلا! پس تو هم با بیوه زنان جماع میکنی؟
پیرمرد گفت: نه به نقی قسم که این کار پلیدی است! هدف من تنها دلخوشی کودکان است.
امام با عصبانیت فرمود: اگر اینگونه است از چشمم افتادی که شنیدم جدم گفت جاهل را نبینی مگر کار بیهوده کند! سپس با ذوالنقار آن ملعون را به دو نیمه ی نامساوی تقسیم کرد و کیسه ی هدایا را به عنوان غنیمت جنگی تصاحب نمود.

منبع: سرود کریسمس، باب اسکروج

@iNaghi ?

روزی عربی بادیه نشین بر امام نقی و یاران که در حال شمردن عوایدی سهم امام و خمس و زکات بودند دخول نموده و نعره برآورد: هوی نقی، تو که مدعی هستی که معصومی و پسر پیغمبری چرا بدهیت را نمی دهی؟
اصحاب برخاستند تا با اعرابی برخورد کنند که در همین حال دست امام با طمانینه بالا رفت و ایشان فرمود: همانا ما برای عدل و داد به امامت رسیده ایم نه ظلم و ستم. ای اعرابی بدهی ما به تو چقدر است؟
اعرابی که خوشحال می نمود گفت: ای پسر فاطمه، محصول یک سال مرا گرفتید و فرمودید پولش را بعدا می دهید. اگر لطف بفرمایید می شود ده هزار دینار؛ از هزینه های جانبی و بهره اش هم به خاطر گل روی شما و جد بزرگوارتان گذشتم.
حضرت ناگهان یادشان آمد که این اعرابی را با آن اعرابی که فقط سه چهار دلو ماست از او بلند کرده بود اشتباه گرفته است! پس فریاد زد: مردک مگر نمی دانی که آن محصول سهم امام محسوب می شد؟! شرم بر تو! آخر چرا اینقدر به مال دنیا چسبیده و از آخرت غافل گردیده ای؟
نقل است حضرت سپس انگشت شست دست مبارک شان که هنوز در هوا بود را به حالت No Mercy به سمت پایین گرفته و اصحاب در طرفه العینی اعرابی را شقه شقه نموده و سپس محتویات جیبش را بر مجموع عوایدی اضافه نمودند.

منبع: حیله النقوی، باب ستاندن سهم امام

@iNaghi ?

امام نقی (ع) در یکی از مسافرت های خود به فرنگ، یک زن بلوند و زیبای فرنگی گرفت. روزی که امام از دست او عصبانی شده بود مسواک را برداشت و به سوی او رفت.
زن: چی کار میکنی نقی؟
نقی: می خواهم با این مسواک بزنمت. اما نگران نباش، باید طوری بزنم تا کبود نشود.
نقل است زن فرنگی که به حقوق خود آگاه بود، مسواک را از امام گرفته و در ماتحت مبارک حضرت جاسازی کرده و سپس ایشان را با یک تیپا از منزل بیرون نمود.
از ابن مقعد یوبسانی روایت است حضرت پس از این واقعه همواره به اصحاب تاکید می کردند که در ازدواج به شباهت های فرهنگی اهمیت ویژه دهید!

منبع: خاطرات امام نقی در فرنگ، باب خاطرات تلخ

@iNaghi ?

امام نقی:

والا ما می‌خواستیم به جدم حسین در روز عاشورا کمک کنیم ولی شمر و یزید تمام راه های موجود را بسته بودند. فلذا ما هم گفتیم مهبل الامهم!

@iNaghi ?

از "ابو حشر ابن شقشقی" در کتاب ارزشمند "شق الشوشول" روایت است روزی یک کشتزار عرزشی (که هم الله را دوست می داشت و هم عبدالله را) خدمت امام نقی رسید و با عشوه گری از ایشان پرسید: یابن راسولولا، آیا تمام این اتفاقات اخیر در منطقه به این معنی نیست که "ظهور" نزدیک است؟
حضرت که آب از دهان مبارک شان سرازیر شده بود فرمودند: شاید؛ ولی تمام آن عمل های زیبایی و هفت قلم آرایش و چادر مکش مرگ مای تو قطعا به این معنی است که "نعوظ" نزدیک است.
نقل است کشتزار عرزشی که از سرنوشت شوم خود آگاه شده بود فرار را بر قرار ترجیح داده، لاکن دیگر خیلی دیر شده بود!

@iNaghi ?

از ابو مفلس ابن مفلوک روایت است روزی امام نقی و اصحاب از دشتی می گذشتند که ناگهان شیر نر بزرگی به امام حمله ور شد. تمام اصحاب حضرت با دیدن شیر گریختند به جز مروان ابن غیض که با شیر درگیر شد و شیر را از پای درآورد.
حضرت بی درنگ ذوالنقار کشید و مروان را از پشت به دو نیم تقسیم کرد.
اصحاب پرسیدند: یابن راسولولا چرا چنین کردید؟ مروان که جان شما را نجات داد!
حضرت فرمود: به خدا قسم که او حب من و جدم علی را به دل نداشت و شیعه ی واقعی ما نبود؛ کسی که شیعه ی واقعی ما باشد فقط گنده گوزی می کند و به وقت عمل که می رسد همچون شما غیبش می زند!

منبع: شخصیت شناسی شیعیان، جلد زرده

#سوریه

@iNaghi ?

امام نقی:
خو دیلاقِ ملعون حداقل مثل سنوار یه تیکه چوبی چیزی پرت می کردی تا این بچه شیعه ها یه خرده ارضا بشن!

@iNaghi ?

امام نقی:
خدا بچه شیعه را پیرو گرگ بیابان نکند.
پاش بیفته میگه امام که پوست و استخوانه!

@iNaghi ?

لاکن باز هم به علم لدنی شیعه ایمان نمی آورید؟

@iNaghi ?

از ابن خشتک روایت است امام نقی هرگاه در منزل اصحاب چشمشان به آیفون تصویری می‌افتاد ناگهان منقلب شده و بر مظلومیت مادرشان بی بی فاطمه می گریستند.

#فاطمیه

@iNaghi ?