?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago
ما همه با هم هستیم
-از امروز شروع فروش سكه در شعب بانكها.
- حراج خرده فروشى برخط املاك تمليكى!
دو نمونه از خبرهای اقتصادی شوق آوری که دیروز شنيدم!
پیامکهای وکالتی کردن حسابهای بانکی جهت خرید ماشین هم که که ماشالله هر روز سرحالمان می آورد!
جالبه همه در حال خریدیم ، پس کى اين بين کار میکند؟ اصلا نیازی به کار جهت کسب درآمد است؟ ( تولید پیشکش!)
اشتباه نكنيد کار فقط - بلا نسبت شما- سگدو زدن نیست، خيلى هم كار مىكنيم ؛ سالهاست که شغل اصلیمان شده "دلالى"! هر كس بسته به جيبش دلار ، سكه ، ماشين ، ملك ، مى خرد و ٦ ماه بعد پولش دو برابر مىشود! از این کار بهتر ،کم دردسر تر و پُر درآمدتر سراغ دارید؟! مسئولین و مشوقینِ ما به دلالی راضی ، ما دلالان هم راضی!
پى نوشت : اخيرا يكى از مراجعينم كه انسان درستكاريست و كار توليدى دارد نااميدانه از مشکلاتش مىگفت :”هر يك قدمى كه تو کار رو به جلو بر مىدارم دو برابرش عقب مىافتم!!"
احتمالا الان او هم در صف خريد سكه ايستاده!
دکتر رضا رضائی ، زمستان ۰۳
https://t.me/drrezarezaie
#صبحانه_با_زرافهها
نگران بودم که به اندازه دیدار اول در جشنواره قبل ، از فیلم لذت نبرم ولی اینبار حتی بیشتر كيف كردم با تکتک سکانسهایش. مثلث سروش صحت، ایمان صفایی و حکیم عمر خیام چه همكارى معرکه ای داشته اند در این اثر .
( حاوی اسپویل)
نگاهی گذرا ؛ موتور خانه ای که آنجا شخصیتهای اصلی - به خیالشان - خودشان را تعمیر! میکنند، مراسم عروسى كه دامادش غیب میشود ولی براى تماشاگر در کل فیلم عروسش غايب است، مرگی که نطفه اش در یک عروسی کاشته میشود و شاید یک دمپایی نابجا ! باعثش میشود، دكترى مست كه به درستی مىگويد هر كارى بکنید ( هر انتخابی) بعدش پشيمان مىشوید، آدمهایی که ایتالیایی سلیس صحبت می کنند ولی هیچکدام ایتالیایی بلد نیستند!عنكبوتى كه در راه بازگشت به خانه بى هيچ گناهى له مىشود، گاوى كه -به موتيفى در كارهاى اخیر سروش صحت تبديل شده- در نگاهش از مرگ مىگوید و زرافههایی که در ارتفاعات ماسال در حال چرا هستند!
اينها را كنار هم بگذاريم؛ اين فيلم كمدىست يا درام؟ فانتزى يا واقعيت؟ كابوس يا بيدارى؟
هنر اصلى سروش صحت و ایمان صفايى دقیقا در همین جاست؛ تلفیق هنرمندانه و موفق هر آنچه ذکرش رفت.
در پایان قطعا باید از فضاسازی عالی ، تدوین موثر و بازیهای بی نقص و تماشایی کار یاد کنم .
نمره ٩/٥
در اين شبهاى تاريك و سرد ، باز هم مىتوان شبهای روشنِ فرزاد موتمن را ديد و چون هر دفعه حظ برد از سينما و ادبياتى كه در همنوايى با هم، ديگرى را به اوج مىرساند .لحن عشق در اين بهترين عاشقانه سينماى ايران (با فيلمنامه درخشان سعيد عقيقى) بىنظير است. حیف است نسل جوان با این "فیلم کالت" آشنا نشوند.
خواهرم، نغمه
که در فصلی از پایان نامه دكترايش به این اثر پرداخته، مینویسد :
«داستان شبهای سپید داستایووسکی (۱۸۴۸) حدود سیزده اقتباس سینمایی در زبانهای مختلف داشته که از شناخته شده ترین آنها اقتباس ویسکونتی ۱۹۵۷ و برسون ۱۹۷۱ در سینمای ایتالیا و فرانسه هست. شبهای روشن موتمن ۲۰۰۳ را میتوان یکی از تاثیرگذارترین اقتباسهای بینافرهنگی این اثر دانست که با تلفیق ادبیات فارسی و شعر، عاشقانهای ماندگار در ذهن مخاطب ایرانی خلق کرده؛ قصهای که در سهگانه ی ویسکونتی، برسون، موتمن ، و سفر زمانی و جغرافیایی از سنت پترزبورگ قرن نوزدهم به لیوورنوی بعد از جنگ، پاریس پس از ۱۹۶۸ و تهران معاصر ، در فضای خاکستری تهران به تولدی دوباره میرسد.»
حالا، در تهران غبار آلود و بیحسی و لَختى همگانى، شايد يادآورى عشق، عجيب ولى الهام بخش باشد.
دیکتاتور بزرگ
“ ماهممون خودشیفتهایم ، خودمون خبر نداریم!”
این جمله هشدار دهنده و درست را ( فارغ از تعاریف علمی خودشیفتگی) مادری در جواب دخترش گفته بود وقتی که دختر ، خواهرش را خود شیفته خوانده بود.
همان موقع به مراجعم گفتم چقدر نظرتان جالب و تامل برانگیز است. در دنیایی که خودشیفتگان تُركتازى میکنند بد نیست حواسمان به خودشیفتگی خودمان باشد، البته کار آسانی نیست، این را همواره دیکتاتورها در طول تاریخ ثابت کردهاند.
دکتر رضا رضائی، روانپزشک، آذر ۰۳
زودپَز
هر روز مقابل آماج اينگونه جملات بايد پاسخگو باشم:
- سرچ كردم ديدم ترىفلو پرازين براى اسكيزوفرنيه!
- تو گوگل نوشته اين دارو خيلى عوارض داره نخوردمش!
- سرچ كردم فهميدم دپاكين مال صرعيهاست، من كه صرع ندارم!
و ديروز وقتى مادرِ بيمارم از شهرستان پشت خط تلفن چنين چيزى گفت -آنهم بيمارى كه بهبودى فوق العاده اى داشت و تلفنى در مسير قطع داروهايش بودم- احساس كردم با كلاشينكوف به مغزم شليك كرده :
"ميگن تو اينترنت نوشته اگه سيتالوپرام را بيش از ٢ ماه بخورن ميرن تو كما !!!!"
هنوز گلوله در سرم مى چرخد!
پزشكى و بخصوص روانپزشكى (كه به نظر مىرسد بخاطر ترس از داروهایش بیشتر درگیر این معضل است) کم مشکل داشت حالا باید با پاسخگوی کسانی باشیم که با یک سرچ چند ثانیه ای دکترای داروسازی، روانپزشکی و انواع تخصصها را کسب میکنند و به ما پزشکانِ به اشتباه سالها در دانشگاه و بیمارستانها درس خوانده و مريض ديده ، درس میدهند!
تقاضایی دارم ؛ یا گوگل و سرچ و اینترنت را کامل کنار بگذارید و به پزشکتان اعتماد کنید یا به دکترای چند ثانیهای که گوگل به شما اعطا میکند دل ببندید و هزینه ویزیتِ گزافی! که قرار است به متخصص بدهید را صرف خرید یک پیتزای سایز کوچک از یک رستوران ارزان قیمت کنید و وقت خودتان و پزشک نابلد را نگیرید!
دکتر رضا رضائی، روانپزشک ، آخر آبان ۰۳
بمب؛ يك عاشقانه
ساعت از ۲ شب گذشته، ناگهان صدای چند انفجار …حمله كردند؟ برخى صداها برايم آشناست ، از اعماق ذهنم میآیند، صداى ضدهوايىست ، چون موشکی پرتاب میشوم به چهار دهه قبل:
علامتى كه هماكنون مىشنويد اعلام خطر و يا وضعيت قرمز است و …بعد آن بوق لعنتی کشدار که تن و بدن ما و همه آدمها را در تاريخ جنگها لرزاند.
چسبهای پهن ضربدر شده روی شیشههای پنجرهها.
وضعيت قرمزهاى پىدرپى و قطع برق و رفتن به پاركينگ با هراس.
میگن خیابون ظفر رو زدن.
با انگشت نشان دادن هواپيماى دشمن و مسير تيرهاى ضدهوايى در آسمان شبهاى تاريك تهران.
تولدى بوده پر از بچه ، بمب صاف خورد تو اون خونه .
نام تمام مردگان يحيى است.
"جنگ جنگ تا پيروزی" را بايد سر صف محكم مىگفتيم و "مرگ بر صدام يزيد كافر” را با تمام وجود نعره مىزديم تا تنبیه نشویم و در سرماى زمستان ديرتر از بقيه صفها نرويم سر کلاس.
خواب بوديم، سپيده زده بود، شديدترين و نزديكترين صداى بمبى بود كه شنيدم، خورده بود به خانه اى پشت دبيرستان انديشه، فاصله هوايى تا خانهی ما براى خلبان يك هزارم ثانيه بود.
امشب راحت بخوابید، دبیر کل سازمان ملل اومده تهران، نمىزنن.
بمب تبديل شد به موشك ، موشك جواب موشك.
خوشحال مىشديم كه موشك تو سر ما نخورده و خانهی ديگرى جاى خانهی ما خراب شده!
زمين فوتبال راهنمايى انديشه شخم خورد و خراب شد و زيرش شد پناهگاه.
مدرسه ها تعطیل شد ، از تهران زديم بيرون، ديگر نمىشد ماند.
انگار صداى مارش حمله و آژير قرمز با هم مسابقه گذاشته بودند.
…
بالاخره جنگ به پایان رسید و لحظاتی حیرتانگیز و تاریخی چند ماه بعد از پایان جنگ؛ نمىدانم شهر پلسفید بود یا زیرآب، اُسرايى که آزاد شده بودند در آغوش خانوادههایشان، اشک شادی بند نمیآمد.
نسل ِمن در كودكى انقلاب ديد، در نوجوانى و ابتداى جوانى ٨ سال جنگ ديد، شهيد و مفقود و جانباز ديد، ممنوعيت شلوار لى و آستين كوتاه را ديد، سيل ديد، زلزله ديد، به قهقرا رفتن اخلاقيات را ديد، آلودگى هوا ديد، تحريم ديد، كرونا ديد، تورم وحشتناك و بىوقفه را ديد، خشك شدن درياچه اروميه را ديد. نسل من خروش و مطالبهگرى فرزندان دهه هشتادىاش را در خيابانها ديد، مهاجرتهاى فلهاى را ديد، نسل من حتى تکه تکه شدن کارگردانِ هامون، فيلم محبوب نسلش را دید…
نسلِ سوختهی ما همه چيز را ديد جز روی خیالانگیز "آرامش” را. نسل ما هرگز طلبی نداشته ولی دنيا براى تكميل ديدههایمان يك جنگ جهانى به ما بدهكار است و …تمام.
دكتر رضا رضائى ، روانپزشك ، ٥ آبان ٠٣
حیوانات شبزی
دخترى ١٢ ساله، چهره رنج كشيده و پر از جوشش هم نمى توانست زيبايىاش را پنهان كند، از كودكى در بهزيستى بزرگ شده بود ، آنقدر كودك بوده كه :
"هيچى از پدر و مادرم يادم نمياد جز جاى شلنگهايى كه بخاطر تنبيهشون رو پشتم مونده …"
به قدری منقلب شدم که تا چند بیمار بعد داروها را دوبار دوبار در نسخه مینوشتم، شاید برای خودم …
دکتر رضا رضائی ، روانپزشک ، ۲۵ شهریور ۰۳
تُفِ سربالا
چند سالی است كه مسئولين دلسوز براى ٥٠ سال آينده ما! نگران رشد منفى جمعيت و انقراض نسل ها شدهاند و تشویق به فرزند آوری مجددا در اولویت قرار گرفته!
جمعیت
کافی است یک روز تعطیل یا حتی یک پنجشنبه سری به دربند، درکه، ، فرحزاد، استادیوم ( خوشبختانه در تهران استادیومها همچنان در دست تعمیرند!) جاده های منتهى به کرج و شمال، پردیسهای سینمایی، سی و سه پل، حافظیه، جزيره كيش و…و…بزنید
ترافیک ، موج جمعیت ، مشکل جای پارک شما را به هر فکری وا می دارد جز نگرانی برای رشد جمعیت !
درضمن يادمان نرود آنها که بچه دار می شوند چند سال بعدش فرزندشان را می فرستند خارج از کشور و خودشان هم پشت بندش می روند!
تفریح
اینها که در بالا نام بردم همه شان قرار است از تفریحات ما ایرانیها باشد ولی هجوم جمعیتِ رو به انقراض ! و متناسب نبودن امکانات در حد جمعیتِ مشتاقِ تفريح ، آنرا به اعصاب خردى و حتى شكنجه تبديل مى كند … هرچند مثل خيلى چيزهاى ديگر "عادت كرده ايم" به عذاب در هرچيزى، حتى تفريح !
سفر
اى كاش تحقيقى انجام شود و آمارى منتشر شود كه در دهه گذشته چند ويلا در خطه شمال ساخته شده ( حتى در ارتفاعاتى كه عقابها از پرواز به آن عاجزند!)
و تحقيق روانشناختى ديگرى لازم است در مورد عشق بى پايان ايرانيها به شمال كشور (كم نديده ام كه طرف چند ساعت رانندگى كرده تا به لب دريا برسد و بعد همان روز همان راه را برگشته و كلى هم كيف كرده!).
ماسال
چند سالى بود - بيشتر به خواست دخترم- مى خواستيم سفرى به ماسال داشته باشيم و از آن جايى كه اگر يك روز مطب را تعطيل كنم بايد ٢ روز اضافه كارى انجام دهم ، بالاخره اين تعطيلات را انتخاب كرديم.
روز بعد از شروع سفر فهميدم ٣ ميليون نفر از جمعيت رو به انقراض! از اقصى نقاط ايران - با و بدون برنامه قبلى-همسفر ما به استان گيلان شده اند!
جاده
چاله هاى عميق ايجاد شده در آسفالتهاى جاده ، ذهن و زبانم را مزين به ناسزا به سازمانهاى با ربط و بى ربط! مىكند( آخر همه چيز به همه چيز ربط دارد) ؛ محض اطلاع اداره ماليات و مسير مالياتهايمان در
صدر جدول اهداف فحشى قرار گرفت!
اولسبلنگاه
از ترافیک شدید رفت و برگشت و بوی لنت ماشینها در راه ییلاقات ماسال گذر میکنم . تا چند کیلومتر بالاتر از اولسبلنگلاه (۱۵۰۰ متر بالاتر از سطح دریا) یعنی تا جایی که جاده آسفالت شده بود رفتیم، باور كنيد در بالاترین نقطه هم آنقدر آشغال و زباله در طبیعت ریخته شده بود که برای گرفتن یک عکس بدون آشغال در کادر کار خیلی سختی داشتیم!
و مژده مژده به مسئولينِ نگرانِ يك قرن ديگر ايران: پوشكهاى كثيف پراكنده شده در ارتفاعات! نشان مى داد كه زاد و ولد رونق پيدا كرده و البته نوزادانى كه قرار است نجاتبخش ما از انقراض باشند دستگاه گوارش بسيار فعالى دارند! لطفا از الان به فكر خورد و خوراكشان باشيد!
و اما در كنار آشغالها آنچه بالاى اقيانوس ابرها بيداد مىكرد سیگار و قلیان و "بوی گل"بود!حتما نوك كوه و بالاى ابرها حالش بيشتره حتى آشغال ريختن!
در حالى كه به اقيانوس ابرها زل زده بودم عمق بركه فرهنگمان را در ذهنم متر مىکردم!
بندر انزلی
انزلی برایم نوستالژیک بود ،به قايقرانمان (با ياد مرحوم سيروس قايقران) گفتم بيش از ٤٠ سال مى شود كه اينجا نيامدهام ، روى تالاب با بغض و گلهمند گفت : اينجا داره آبش کمتر و کمتر می شه، با چند سال قبل قابل مقایسه نیست …
سونامی کم سابقه مسافران به انزلى رسید! چادرهاى مسافرى بىشمار چسبيده به هم کلی سوال به ذهن بيننده میآورد. بگذریم!
آزادراه!
در مقابل اینهمه ماشین آزادراه به گریه افتاده بود ، ترافیک همیشه زجرآورِ رودبار را که پشت سر گذاشتیم، خوشحال انگار از پل صراط عبور کردیم ولی زهی خیال باطل! صف کیلومتری پمپ بنزین دود از کلهام پراند( حکایت بنزین زدنمان پر استرسمان با باک کاملا خالی در پمپ بنزین بعدی در این مقال نمی گنجد!)، مسافران چنان به مجتمع رفاهى هجوم آورده بودند كه ياد فيلمهاى آخرالزمانى هاليوودى افتادم، با خودم گفتم نكنه موجودات فضايى به تهران حمله كردند كه مردم اينگونه از شهر فرار کرده اند!
بالاخره بعد از ١١ ساعت (يك تهران-شيراز!) به خانه رسيديم و سفر تفريحىمان به پايان رسيد…
صداها
صدا توى سرم هست يا توى گوشم؟ عجيبه انگار لنت ترمز ، كمك فنرها و سر سيلندر ماشينم يك صدا دارند فحش مى دهند ، حالا مفاصلم هم همصدا با آنها فحش مىدهند! يك پوشكِبچه آواز مى خواند؛ آهاى آهاى ننه من گشنمه!
يعنى داروى آنتى سايكوتيك براى خودم شروع كنم؟نه صبر مى كنم ، روانپزشك كه نبايد داروى اعصاب بخوره! شايد چاره اش يك سفر تفريحى چند ميليون نفره ديگر باشه! تعطيلات بعدي كى هست؟
بی خیال تجربه و حافظه!
*این طولانی ترین نوشتهام تحت تاثیر قلم عزیز نسین و خاطرات کتابهایش در دوران نوجوانیام است، عنوان مطلب هم کتابی از اوست.
دكتر رضا رضائى ، روانپزشك ، ١٦شهريور٠٣
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago