𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago
دیگه عاشقانهتر از این متن مولانا
نمیشد گفت:
«من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم» ♥️
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
خلاصه کتاب قورباغه ات را قورت بده در یک دقیقه:
قانون اول: فکر نکن بخورش.
اگه دو تا قورباغه روی میز هست و تو قراره اونا رو بخوری نگاه کردن بهشون و تعلل کردن هیچ چیزی رو حل نمیکنه همین الان قورباغه رو قورت بده
کار سختی که باید انجام بدیو همین الان انجام بده.
قانون دوم : اول زشته رو بخور
اگه دو تا قورباغه روی یک میز هست اول اونی که زشتتره رو بخور، اول اون کاری که سخت تره رو انجام بده
وقتی اول صبح کارای سختو انجام بدی اعتماد به نفس پیدا میکنی برای ادامه روزت.
✨ @sts_ketabyar 🔹 کانال کتابیار
گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بیما زین طعنهها گذر کن
#مولانا
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
پدری برای از بین بردن بداخلاقی و زود عصبانی نشدن فرزندش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و به او گفت: هر موقع عصبانی شدی یک میخ به دیوار روبرو بکوب!
روز اول پسرک ۳۰ میخ به دیوار کوبید و روزها و هفتههای بعد توانست با کمتر کردن عصبانیت خود میخهای کمتری به دیوار بکوبد.
پسرک کم کم آموخت که عصبانی نشدن از فرو کردن این میخ ها به دیوار سخت آسانتر است و به این ترتیب پسرک این عادت خود را ترک کرد و شادمانه به پدر خود گفت که سربلند بیرون آمده.
این بار پدر به او یادآوری کرد حالا به ازای هر روزی که عصبانی نشود یکی از میخها را از دیوار خارج کند، روزها گذشت تا بالاخره یک روز پسرک به پدرش رو کرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است.
پدر دست او را گرفت و به آن طرف دیوار برد و به او گفت حالا به سوراخهایی که در دیوار به وجود آوردهای نگاه کن! این دیوار دیگر هیچ وقت دیوار قبلی نمیشود.
وقتی عصبانی میشويد حرفهايی را میزنيد كه پس از آرامش پشيمان میشويد كه در حالت خوشبينانه از طرف مقابل معذرتخواهی میكنيد اما تاثير حرفهايی كه در حالت عصبانيت زدهايد مانند فرو كردن چاقویی بر بدن طرف مقابل است، مهم نیست چند مرتبه به شخص روبرو خواهید گفت معذرت میخواهم مهم این است که زخم چاقو بر بدن شخص روبرو خواهد ماند.
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
#چشم_انداز
🔮 دوستان این تکنیک ها را فقط
در مواقع و افراد خاص استفاده کنید :
❤️۱ - اگر یکی ازت معذرت خواهی کرد نگو "اشکالی نداره" ازش تشکر کن و او دیگه
اشتباه را تکرار نمیکند.
💛۲ - اگر یکی مسخرت کرد بجای دعوا یا گریه برایشان بخند ، خجالت زده میشوند
😄۳ - اگر یکی ازت پرسید "ساعت چنده" یا "میدانی حالا چه زمانیه" فقط سرت را تکان بده و بگو بله
💚۴ - برای اینکه طرفی که داره سرت داد میزند را متوقف کنی برایش بگو "روز بدی داشتی؟
💛۵ - اگر میخواهی یکی حرف زدن را تموم کنه یک چیزی که صدا بده را بنداز زمین و همینجوری که ان فرد را نگاه میکنی از روی زمین برش دار
💚۶- اگر میخواهی حواس همه را متوجه خودت کنی و مرکز توجه باشی با حالت شوک زده به آسمان نگاه کن ، این کار احساس مختلفی را برایشان به وجود میاره!
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
#داستان_کوتاه
پدرم هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید
که چراغ اتاق یا پکه روشن است
ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت
چرا خاموشش نمیکنی و برق را هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد و میدید آب چکه میکنه
با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب
را خوب نبستی و هدر میدی!!!
همیشه ازم انتقاد میکرد...
بزرگ و کوچک در اَمان نبودند
و مورد گپ پدرم قرار میگرفتن...
حتی زمانی که مریض هم بود رها کن ماجرا نبود.
تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید
و کاری پیدا کردم ...
امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ
برای کار مصاحبه بدهم!
اگر قبول شدم این خانه خسته کننده،
این دارالمجانین را برای همیشه ترک میکنم
تا از پدرم و گپهایش برای همیشه راحت شوم.
صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم
بهترین لباسم را پوشیدم و خواستم برم بیرون!
گرده های خاک را از روی بوتم دور میکردم
که پدرم لبخند زنان بطرفم آمد با وجود
اینکه چشمایش ضعیف بود و چین وچروک
چهره اش هم گواهی پاییز را میداد
بمن چند مقداری پول داد و گفت:
مثبت اندیش باش و خودت را باور کن،
از هیچ سوالی تنت نلرزه!!
نصیحتش با اکراه قبول کردم
و در دلم غُر غُر میکردم که در بهترین روزهای
زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست...
مثل اینکه این لحظات شیرین را میخواهد زهر کنه!
خدا حافطی گرفتم؛ از خانه به سرعت خارج شدم
و به طرف شرکت رفتم...
به نگهبانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!
هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت
فقط چند عدد کاغذهای راهنما بود !!
به محض ورودم متوجه شدم دستگیر
از جایش در برآمده ...
اگه کسی برایش بخوره میشکنه.
یاد پند آخر پدرم افتادم که همه چیز را مثبت ببین.
فوراً دستگیر را سرجایش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچهٔ شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابام افتادم که آب رو هدر ندم ...
شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم و آب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!
به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم و منتظر نوبت شدم!
وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره و لباس و کلاسشون رو دیدم، احساس خجالت کردم؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شون تعریف میکردن! دیدم که هر کسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک و پوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا!!! فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!
یاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود😳
توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کردن... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
یاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم: نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟! سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مدّ نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی و تلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند!!!!!!!
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم!
دوان دوان خانه آمدم و پدرم را در آغوش گرفتم
گریه کردم و معذرت خواستم
اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
دیر یا زود تو هم پدر یا مادر میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه. ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید.
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
🔮با قانون 8+8+8 به زندگیت نظم بده:
1- 8 ساعت سخت کار کن.
2- 8 ساعت خواب آرام و راحت داشته باش.
3- 8 ساعت هر کاری که دوست داری بکن.
ما قدر زمانی که داریم رو نمیدونیم، براش برنامه ریزی نمیکنیم برای همینه که هیچوقت تایم برای کار هایمان نداریم، یا تایم خوابمان درست نیست یا کسلیم، یا کل روز ول میچرخیم و نمیدانیم چیکار کنیم. این قانون به زندگیت نظم میدهد و تایمت را تنظیم میکنه.
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
آنچنان جای گرفتی، تو به چشم و دل من
که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا
#مولانا
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز
#ادیب_نیشابوری
🌍 @sts_information | معلومات عمومی📚
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 2 hours ago