@lotus_shop_24

بچها عضو شید??
چنله نیلوفره مدیر خون آبی
هم مطمئنه هم با کیفیت هم قیمت مناسب?

یکتا الهی فدات شم من خواهر قشنگمممم
میدونی چقدر دوست دارم دیگه
تو عشق منی خوب?♥️

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ https://t.me/pedarkhandeh_nostal میشه حمایت کنی?

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ خوشکلا من امروز چنل زدم حمایتم میکنید؟??? ? | @ghayedi10 |

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
خوشکلا من امروز چنل زدم
حمایتم میکنید؟???
? | @ghayedi10 |

#part_54 《رزا》 چند روزی بود از سفر برگشته بودیم ، حسابی خودم مشغول کار کرده بودم که ذهنم درگیر مسئله های دیگه نشه! سعی میکردم یه جوری برم و بیام که کمتر با بابا هم کلام‌ بشم! از حرفای تکراریش کلافه بودم ، الانم این ماجرا بهونه ای جدید براش درست کرده بود! آخر…

#part_54
《رزا》
چند روزی بود از سفر برگشته بودیم ، حسابی خودم مشغول کار کرده بودم که ذهنم درگیر مسئله های دیگه نشه!
سعی میکردم یه جوری برم و بیام که کمتر با بابا هم کلام‌ بشم!
از حرفای تکراریش کلافه بودم ، الانم این ماجرا بهونه ای جدید براش درست کرده بود!
آخر عکس توی پاکت گذاشتم از اتاق زدم بیرون رفتم دم در تحویل پیک دادم!
برگشتم داخل نیک داشت با یکی بحث میکرد کمی‌ نزدیک اتاقش شدم:نیکی جان خواهر من!
نباید این قبول میکردی ،‌ گفته بودم خطرناک!
ببین آروم باش یکم ، حلش میکنیم الان آروم باش!
کمی از اتاق فاصله گرفتم استرس گرفته بودم چند دیقه گذشت نیک اومد بیرون:ااا اینجایی کارت تموم شد؟
_آره
خوبی عصبی به نظر میرسی
+نیکی حسابی با این پرونده ای جدیدش به مشکل برخورد؟
_اتفاقی که براش نیوفتاده؟
+نه اتفاقی نیوفتاده ولی یه جوری گیر کرده هر چی دست و پا میزنه باز یه جا یه مشکلی هست!
_نیک
+جانم
چند لب زدم چیزی بگم ولی انگار حرفای که تو ذهنم بود روی زبونم نمیومد در اخر فقط یه کلمه اومد رو زبونم:هیچی!
+مطمعنی هیچی نیست؟
_آره خیالت راحت چیزی نیست
+من کارم تموم شده ، ساعت هشته بریم خونه!
_اره منم کاری ندارم
وسایلم و بردارم میرم ، تو میخوای برو!
+ماشین اوردی!
_اره عزیزم
+صبر میکنم بیای باهم بزنیم بیرون!
سری تکون دادم سمت اتاقم رفتم وسایلم برداشتم ، همراه نیک از آتلیه زدیم بیرون!
خم شدم بوسه ای رو گونه اش زدم:فعلا عشقم!
لبخندی زد از کنارش رد شدم سمت ماشین رفتم دستی براش تکون دادم و سوار شدم!
وسطای راه بودم که تلفنم زنگ خورد با دیدن اسمش نفس کلافه ای کشیدم تماس وصل کردم زدم رو اسپیکر:بله عمو!
+رزا کلی از اون روز گذشته ولی هیچ خبری دریافت نکردم!
_من نگفته بودم کمک میکنم!
+دختر تو مث اینکه من جدی نگرفتی!
_اصلا این کار از دست من برنمیاد!
مکالمه های خواهر و برادریشون اصلا با من در میون نمیزارن!
تنها اتفاق قابل تعریف اینه که نیکی این مدت عصبی و کلافه اس سر این پرونده ای کوفتی!
+اینارو که خودم میدونم بچه!
من میخوام بدونم کاری کرده برای حل این مشکلات!
_نمیدونم!
+پس یه کاری کن که بدونی!
تلفن و قطع کرد یه گوشه نگه داشتم و سرم گذاشتم رو فرمون نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم!