𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago
دختر خانمهای عزیز روزتون مبارک.
البته توی پرانتز بگم که من واقعا برام سواله اونایی که پسر دارن چی کار میکنن؟ یعنی به پسراشون در مقابل دوبار دوبار جشن گرفتن روز دختر چی میگن؟ بالاخره برای تربیت یه انسان، یه سری اصولی وجود داره، یکی از اون اصول اینه که به اون موجود کوچولو، با همین حرکتهای به ظاهر ساده نشون بدیم مهمه، با بقیه آدما برابره، جدی گرفته شده و از این حرفا. بگذریم.
از ما تبریک روز دختر گذشته، به ما دیگه روز مادرو تبریک میگن، من هم مادر کاملی نیستم، خیلی که تلاش کنم ممکنه بتونم برای بچهام مادر کافی یا مناسبی باشم، اما در مسیر بزرگ کردن دخترم، تلاش میکنم به اینا برسم:
- بهش یاد بدم بتونه نه بگه، در هر شرایطی اگه چیزی رو دوست نداشت یا اذیتش میکرد بتونه ردش کنه و ازش حمایت کنم تا حس نکنه داره کار بدی میکنه و باید رضایت همه رو جلب کنه.
- بهش نشون بدم در هر شرایطی دوستش دارم، حتی وقتی از دستش عصبانیام، وقتی خودم ناراحتم، وقتی کاری که کرده رو دوست ندارم، خودش رو همیشه و بدون هیچ قیدی دوست دارم.
- توانایی حل مسأله رو بهش یاد بدم، دنیا پر از زنهایی ئه که به جای حل مسأله پشت ویژگیهای جنسیتیشون قایم میشن.
- بهش نشون بدم که تحت هر شرایطی، خانواده اوله، خانواده اولویته و هرجای دنیا که بره و هرکس که بشه، این اولویت تغییری نمیکنه.
- احساسش رو تایید کنم و اعتبارش رو زیر سوال نبرم، اگه از چیزی میترسه، حتما براش ترسناکه، اگه چیزی ناراحتش کرده حتما ناراحتکننده اس، حتی اگه من با مغز سی و اندی سالهام نفهممش و توی کنار اومدن با احساساتش تنهاش نمیذارم.
- بهش یاد بدم مسئولیت کار خودش رو بپذیره، حتی اگه الان براش مسئولیت، به معنی حمل کردن کیفش یا جمع کردن وسایلش باشه، بدون حس مسئولیت نسبت به دنیای بیرون بزرگش نمیکنم تا بعدا از دنیا طلبکار باشه.
- بهش عشق و محبت میدم، تا فکر نکنه اگه کس دیگهای کوچکترین توجهی بهش کرد، داره کار خاصی میکنه.
- باهاش حرف میزنم، در مورد همهچیز، حتی وقتی به اندازه کافی سرحال نیستم و حوصله خودم رو هم ندارم تا سکوت براش نشه تنبیه و بعدا آدما نتونن با سکوتشون بهم بریزنش.
- بهش یاد میدم بتونه نه رو بپذیره، بتونه با حس ناکامی و شکست کنار بیاد و بفهمه زندگی یعنی همین، ترکیب شدن و نشدن و شکست و پیروزی و غم و شادی.
- بهش یاد میدم برای خودش و شخصیتش تعریفی توی این دنیا پیدا کنه تا هر روز دست به دامن یه ترند برای تعریف خودش نشه.
- بهش نشون میدم استاندارهای زیبایی معمولا گذرا و احمقانه ان و راهی جز پذیرفتن خودمون و مراقبت از بدن و پوستمون با زندگی سالم نداریم.
نمیدونم چقدر تو اینا موفق باشم اما بعداً بهش میگم که همه تلاشم رو کردم و همه تلاش آدم، از نتیجه مهمتره.
پ.ن: اگه پسر داشتم هم همینارو بهش یاد میدادم، انسان تربیت کردن یه اصولی داره که دختر و پسر بودن خیلی تو اون اصول تفاوتی ایجاد نمیکنه.
تو آنتایمی، من نیستم. تو رابطه هردو به سمت هم خم میشیم. بدون این که بشکنیم.
من میدونم تو دوستم داری و اگر هم روی زمانبندیهامون تاکید بیشتری داری، به خاطر این نیست که بخوای من رو اذیت کنی...
طی زمان هم تو زمانبندیهات رو کمی نرمتر تعیین میکنی، هم من به ساختار آنتایم تو نزدیکتر میشم.
تو نمیتونی «پول» بخوری...
اگر خشمگین نشوی، اصلاً نمیتوانی از خودت محافظت کنی...
او از من پرسید:
"پس اینکه خشمم را احساس کنم چه فایدهای دارد؟".
من گفتم:
"اگر خشمت را احساس نکنی، مثل این است که پاهایت را از دست داده باشی و بعد از من بخواهی به تو کمک کنم تا درست راه بروی.
اگر خشمگین نشوی، اصلاً نمیتوانی از خودت محافظت کنی".
کتاب: حل و فصل شرم و مکانیسمهای دفاعی
?
یکی از اصلیترین ویژگیهای اینستاگرام برش زدنه.
استوریها و پستها برشی از یک اتفاق کامل در زندگی ما هستند.
ریلزها برشی از یک ویدئوی کامل هستند.
کپشنها برشی از تمام آنچه فکر میکنیم و میخواهیم بگوییم هستند.
حتی آهنگهای روی ویلزها... آنها برشی از بهترین قسمت یک موزیک هستند.
و نکته همینجاست. برشی از بهترین قسمت، بهترین زاویه، بهترین رویداد و بهترین چهرهی ما.
.
+ آن موزیک را دانلود میکنی و میبینی نه همچین هم جالب نبود، فقط همان تیکه جالب و قابل شنیدن بوده که در اینستا شنیدی.
+ با فردی قرار میگذاری و میبینی صرفا با همان آرایش و لباس و ژست و افکت زیبا و دلربا و جذاب بوده و نه در تمام زوایایی که تو از نزدیک میبینی.
+ به دوستت میگویی استوری باشگاهت رو دیدم، چقدر خوبه که مرتب ورزش میکنی و پاسخ میشنوی آره البته مداوم نیست ده روزی یه بار شاید برم. فرصت نمیکنم (!!)
+ پست جشن تولد و خندهی عمیق یک زوج را میبینی و با خودت میگویی خوش بحالشان... و بعد برحسب اتفاق میفهمی که این زوج به علت دعواها و کشمکشهای بسیار تصمیم به طلاق گرفتهاند.
مثال بسیار است و شما بهتر از من این چیزها را میدانید.
من فقط داشتم به این فکر میکردم که اینستاگرام چطور توانسته با بریدن بهترینها از زندگی ما، یک دنیای خیالی بسازد که هیچکداممان ساکن آن نیستیم.
دریغا که ما زندگی را بدون برش و بدون کات کردن تجربه میکنیم. بهترینها را در کنار بدترینها... شیرینی را در کنار تلخی... عشق را در کنار هجران.. شوق و هیجان را در کنار دلتنگی و حسرت...
شاید بهتر آن باشد که وقتی در حال گشت و گذار در اینستاگرامیم، ته ذهنمان این باشد که «این فقط یک برش از تمام واقعیت است. یک برش از زیباترین بخش آن»
چون رو مود خیلیامون تأثیر مثبت داره، اینجا گذاشتم که گوش کنیم و ماهیهای اوزون برون هم با هم ورزش کنن?
فستیوالی برای جنایت
یک بازی سرگرم کننده این بود که میانِ دو تصویرِ مشابه، شخص باید اختلافها را پیدا میکرد. در این بازی، خودِ تصویر هیچ اهمیتی نداشت و شرکتکننده، به کلیتِ تصویر هیچ توجهی نمیکرد؛ آنچنان که هیچکس در مورد زیبایی یا زشتی، اخلاقی یا غیراخلاقی بودنِ تصویر، فکر نمیکرد. هدف، سرگرمی بود و فقط جزییات را با هم مقایسه میکردیم تا اختلافها را پیدا کند. در این بازی، مراجعی (مانندِ اخلاق) که فراتر از بازی بودند، به تعلیق درمیآمدند و لذا مرجعی جز تصویر وجود نداشت.
حالا ما متمدنتر شدهایم و این بازی را نه در سطحِ جزییات، بلکه در سطحِ کلیاتِ تصاویر انجام میدهیم؛ تصاویرِ فاجعهبار جنگ صهیونیسم و حماس را میبینیم و به مقایسه مینشینیم که کدام یک بدتر است؟ کدام یک مظلومتر است؟ این پرسشها، در بسترِ بازی و سرگرمی مطرح میشود.
اینستاگرام که از گذشته میدانِ مسابقهی بصری بود، حالا گامی فراتر رفته و «جنایت» را به یک سرگرمیِ دیداری تبدیل کرده. تصاویر به مانند فیلمهای سینمایی، میآیند نه برای اینکه نمایندهای از واقعیت باشند و مخاطب را به قضاوتِ اخلاقی وادار کنند؛ بلکه هدف، همچنان سرگرمیست و نهایتِ کنش اخلاقی، به استوری گذاشتنِ مصرفگرایانه تنزل پیدا کرده ...
حالا در این هیاهوی پر هرج و مرج، مراجعی مانندِ اخلاق و انسانیت و وطن و غیره فروپاشیدهاند و مثلِ همان بازیِ قدیمی، این تصویر است که به یگانه مرجع تبدیل شده. حتی زمان نیز کنار گذاشته شده و اکثر مصرفکنندگان به گذشته بها نمیدهند؛ آنها به جای اینکه با توجه به «واقعیت» دست به تفسیرِ تصاویر بزنند، به شکلی معکوس تصاویر را اصل قرار میدهند و بر اساس تصاویر، به تفسیرِ واقعیت میپردازند. موضعگیریها نه بر اساس انسانیت، بلکه براساس سلیقهی شبهسیاسی و لجبازیست.
شاید این شوخیِ روزگار باشد که این جنگ، از یک فستیوالِ فیزیکی شروع شد و حالا تبدیل به یک فستیوال مجازی شده ...
این دیوارِ خاکی
آخرین ایدهای که قبل از بازداشت بهش فکر میکردم، رابطهی متناقض نسل امروزی با خانواده بود؛ این تناقض را زمانی درک کردم که در مورد اضطراب گفتگو میکردیم و دوستان گفتند که از یکسو از طرف والدینشان دچار اضطراب میشوند و از سویی دیگر این اضطراب را حمل میکنند که مبادا اتفاقی برای والدینشان بیفتد. چرا این تناقض وجود دارد؟ این رابطه به چه چیز شبیه است؟
با استفاده از استعاره میتوانیم اینگونه بگوییم که رابطهی نسل امروزی باخانواده، شبیه کسیست که دستش را به دیواری گرفته و بلند شده ولی همچنان برای حفظ تعادل و ایستادن، نیازمند تکیه کردن به آن دیوار است؛ دیواری کاهگلی و خاکی.
او که به شیکپوشی معتقد است، واضح است که به این خاکی شدن معترض میشود و مدام گلایه میکند؛ اما در پسِ ذهنش میداند که اگر دستش را از دیوار رها کند، میافتد. تناقض همین است ... نه!
متاسفانه تناقضِ عمیقتری وجود دارد که ناشی از ارزشی مقدستر از شیکپوشی و نظافت است؛ یعنی استقلالِ متوهمانهی فردمحور! این انسانِ تکیه داده به دیوار، میخواهد روی پاهای خودش بیاستد و عارش میآید که بپذیرد موجودی اجتماعیست. او میخواهد یک فرد باشد و زندگیش محدود به خودش باشد؛ اما خاکی که روی دست و لباسش نشسته و دیواری که مدام جلوی چشمش ظاهر میشود، به او یادآوری میکند که موجودی مستقل نیست و لذا خشمگین میشود.
به عبارتی اواز این دیوار شکایت دارد چون گواهی بر این است که خواستهی مقدسش (مستقل شدن)، محقق نشده؛ او به جای اینکه به خودش و ارزشهایش شک کند، از دیوار خشمگین میشود.
طنز ماجرا اینجاست که هر چه بیشتر خشمگین میشود، بیشتر مستاصل میشود و در نتیجه بیشتر مجبور است که دیوار تکیه کند تا تعادلش بهم نخورد و هر چه بیشتر تکیه میکند، بیشتر میفهمد که موجودی مستقل نیست و در نتیجه مجدداً خشمگین میشود و این چرخهی باطل همینطور میچرخد ... چگونه میتوان این چرخه را شکست؟ شاید اولین کار، باید بازتعریف مفهوم استقلال با توجه به ماهیتِ اجتماعی انسان باشد.
اما غرض از بیان این مطلب، این بود که بگویم من از اینکه به دو سلسله کوه تکیه کردهام، نه تنها شرمگین و خشمگین نیستم، بلکه ...کلام در انتقال این قسمت از درونیاتم، قاصر است.
قطعاً ادعا نمیکنم که بهترین خانواده را دارم و یا هیچ مشکلی بینمان وجود ندارد و از نسل امروزی هم نمیخواهم که رو به والدین سجده کنند. فقط میگویم هیچکس نمیتواند روی دوپای خودش بایستد و هر انسانی، نیازمند یک تکیهگاه است؛ تکیهگاهی میتوان با او به گفتگو نشست و ضمن گلایه کردن بابت خاکی کردن لباسمان، سپاسگزارش بود.
این دیوار شاید مقدس باشد یا نباشد؛ ولی در هر دو صورت، مهمترین چیزیست که در زندگی داریم.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 days, 19 hours ago