چنین صبور نبودم، زمانه یادم داد!

•تردست

به ماه می‌نگریستم و تورا می‌دیدم!

•تردست

بعضی وقتا که فراغت پیدا می‌کنم، میام اینجا پیام‌های زمانبندی شده درست می‌کنم که همیشه متن باشه اینجا، امشب داشتم فکر می‌کردم اگه فردا بی من شروع شد، هنوز میاد صدا نوتیف این کانال...

در مورد تو، کتاب نوشتم و پاک کردم.
آنقدر حسودم که نمی‌خواهم کسی درموردت چیزی بداند!

•تردست

مشکل بزرگی داشت!
نمی‌دانست می‌دود که به جایی برسد؟
یا می‌دود تا از جای فعلی فرار کند...

•تردست

من با آنکه انتقام‌جو و کینه‌توز نیستم، حافظه‌ام در مورد جراحات و تحقیر‌ها، به‌رغم بزرگواری‌ام، بسیار قوی است. نمی‌دانم دیگران نیز همین‌طورند یا نه؟

‏ داستایفسکی
جوان خام

اما شرایط به گونه‌ای بود که نمی‌دانستم چه باید کرد. نه می‌دانستم چه می‌خواهم و نه می‌دانستم چه می‌شود. در نهایت به سمت دریا قدم زدم و روی آب خوابیدم. آنقدر از تصمیم گرفتن متنفر شده بودم که اجازه دادم موج، هر کجا که دوست دارد مرا ببرد.
فردا، احتمالا روز بهتریست!

✍️ #محمد_مهدی_تردست

باد میرقصید و هو هو می‌کرد؛
چون موهای تو را نوازش کرده بود!
و من به باد حسودی می‌کردم...

✍️ تردست

و تو؟
بوی باران!

•تردست

عجب شرایطیست. آدم نمی‌داند بار روی دوشش را، روی دوشش نگه دارد، و کشان کشان مسیر را ادامه دهد. یا همه‌اش را روی زمین بگذارد و کنار بارش دراز کشد. ✍️ #محمد_مهدی_تردست