دلبر دکتر💊💉🩺

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

1 year, 5 months ago

#دلـــبـر_دکتر79 ?? بغض کرده زل زده بودم به درام رو به روم..ترسیده بودم اگه باباعلی ناراحت میشد چی؟؟ اگه نسرین جون ازم بدش میومد.. دستمو روی صورتم گذاشتم و اروم اشک ریختم. صداشون و میشنیدم رحیم به باباعلی گقت - این دختری که اینجاس..عروس خانواده ما بوده…

1 year, 5 months ago

#دلـــبـر_دکتر78 ?? با صدایی که میلرزید اسمشو صدا زدم - اراد؟؟ - برو داخل بیرونم نیا دلبر - زنگ بزنم پلیس اراد؟ چرخید و بهم چشم غره رفت.. رفتم عقب و وایستادم جلوی در.. اراد یقه ی رحیمو گرفت - میخوای زن منو ببری!! همزمان با رحیم و شاهرخ..منم خشک شدم!…

1 year, 5 months ago

#دلـــبـر_دکتر77 ?? بقیه کارارو باباعلی انجام داد..رفت شکایت کرد و برگشت. اراد بین موندن و رفتن مونده.. تقریا غروب بود که زنگ در و زدن.. نسرین جون اتاقش بود و اراد حموم.. فکر کردم باباعلیه برای همین از جا پریدم و دویدم سمت در.. در و باز کردم و برگشتم -…

1 year, 5 months ago

#دلـــبـر_دکتر76 ?? برگشت و نگاهم کرد.. مظلوم زل زدم بهش - میشه نری؟؟ هنوز میترسم لبخند زد و نشست. دستشو از تو دستم دراورد و خودش دستمو گرفت - باشه بخواب.. چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم..ولی حرکت اروم و نوازش وار انگشتاش و بازی با انگشتام نمیزاشت.. خودشو…

1 year, 5 months ago

#دلـــبـر_دکتر75 ?? سرمو تکون دادم - خیلی تزسیدم فقط.. لبخند زد و موهامو زد عقب - موهات هنوز خیسه..میخواستم بعد شام خشک کنم موهاتو..گشنه خوابیدی برای همین نصف شب از خواب بیدار شدی - تشنم بود چشم غره ای برام رفت..دوباره اب و داد دستم - برم یه چیز بیارم…

2 years, 1 month ago

[#دلـــبـر_دکتر75 ??

سرمو تکون دادم
- خیلی تزسیدم فقط..
لبخند زد و موهامو زد عقب

- موهات هنوز خیسه..میخواستم بعد شام خشک کنم موهاتو..گشنه خوابیدی برای همین نصف شب از خواب بیدار شدی

- تشنم بود

چشم غره ای برام رفت..دوباره اب و داد دستم
- برم یه چیز بیارم بخوری؟؟

- نه اشتها ندارم

هر چند ثانیه یه بار میچرخیدم و به پنجره نگاه میکردم..
نگاهم اون سمت بود که یهو دستشو گرفت به چونم و سرمو چرخوند سمت خودش
با تعجب نگاهش کزدم

- میخوای حواست و پرت کنم از این اتفاق؟؟

با تعجب نگاهش کردم
- چی؟ چطور؟؟

لبخند زد و یهو خم شد روی صورتم..با تعجب زل زدم بهش که یهو اروم لباشو گذاشت روی لبام..
خودشو جلوتر کشید و دستشو گذاشت روی گلوم..
شروع کرد به بوسیدن..بوسه هاش خشن و تقریبا تند بود..
نه زیاد میتونستم همراهی کنم.نه پسش بزنم..
فقط چشمامو بسته بودم و داشتم لذت مبردم..
وقتی کشید عقب چشمامو باز کردم

- لبات خیلی خوشمزن..

زل زد بهم و اروم گفت
- نمیزارم کس دیگه ای طعمشو بچشه

لب گزیدم و زل زدم بهش..
لبخندی زد و یه بوسه اروم روی لبم گذاشت..
- الان بهتری؟؟

چیزی نگفتم
- همیشه دومتر زبون داری..دو دیقه که ماچت میکنم لال میشی..
سریع پتو رو تا روی بینیم بالا کشیدم..

سرشو دوباره اورد نزدیک..یکم خودمو عقب کشیدم ولی بی توجه تند و سریع پیشونیم رو بوسید

- بخواب ...یکم دیگ هوا روشن میشه](https://t.me/deldar_doktoor)

خواست بلند بشه که مچشو گرفتم

2 years, 1 month ago

[#دلـــبـر_دکتر74 ??

- هیچی نشده فداتشم..فک کنم دزد بوده..
دلبر و دیده رفته

نسرین جون هینی کشید و اومد نشست پیشم
- خوبی مادر؟؟
- اره..یکم شوکه شدم فقط..

هنوز قلبم تند میزد
یکم بعد اراد اومد تو و در و بست
- فکر کنم دو نفر بودن.چفت درم دست کاری کرده بودن..
بااباعلی زد روی دستش
- یا حضرت عباس..زنگ بزنیم صد و ده؟؟

- کاری که نکردن.ولی محض احتیاط فردا هم زنگ میزنم پلیس بیاد هم جوشکار..

- باشه باباجان دستت درد نکنه..بچه رنگش مثل گچ سفید شده

اراد اومد سمتم و بغلم کرد
به باباعلی گفت
- یه لیوان اب طلا براش میاری بابا...مامانجان شمام برو بخواب دیگه..خودتم حالت بهتر از دلبر نیست..قرصتم بخور..بابا حواست به مامان باشه

- چشم.

برد منو اتاق و گذاشتتم روی تخت..
خودمو جمع کردم و نشستم..
دیگه حتی میترسیدم به پنجره نگاه کنم..انگار فهمید که پاشد و پرده رو انداخت
بااعلی اب طلا رو داد بهمون و خودش رفت به خانومش برسه
اب و که خوردم یکم بهتر شدم

- چیکار داشتی میکردی؟؟

- رفتم اب بخورم..

نگاهی بهم کرد
- اونقدر ترسیدی لبات کبود شدن..

- خیلی ترسناک بود..قدش خیلی بلند بود..داشت خبره منو نگاه میکرد ولی من جز سیاهی سایش هیچی نمیدیدم.
اصلا انگار ادم نبود

خندید
- پس جن دیدی](https://t.me/deldar_doktoor)؟

2 years, 1 month ago

[#دلـــبـر_دکتر73 ??

دوباره صدام زد
- دلبر؟؟ خوابیدی؟؟

چشمام و بسته بود..چرخیدم و پشتمو کردم بهش..
یکم صبر کرد و رفت بیرون..
منم چون خسته بودم واقعنی خوابم برد..

نمیدونم ساعت چند بود که از خواب بیدار شدم..
هوا هنوز تاریک بود..
خمیازه ای کشیدم و رفتم سمت پنجره..
نور ماه حیاط و روشن کرده بود و داشتن اذان میگفتن..
چرخیدم و از اتاق رفتم بیرون..
مستقیم رفتم تو اشپزخونه و برای خودم اب ریختم..
موهام هنو نم داشت..
اب و که خودم همونطوری گیج و منگ و خواب الود از اشپزخونه زدم بیرون..
داشتم میرفتم که یهو حس کردم یکی داره نگاهم میکنه..
همین که چرخیدم با دیدن سایه ای سمت پنجره خشک شدم..
نمیتونستم عکس العملی نشون بدم چون شوکه شده بودم..
طرف داشت نگاهم میکرد و من جز سیاهی هیچی نمیدیدم..
حس کردم حرکت کرد..
قلبم اونقدر تند میزد که داشتم پس میفتادم..
یهو خودمو انداختم روی زمین و جیغ بلندی کشیدم..
بلافاصله در اتاقا باز شد..
اول اراد و بعد باباعلی اومدن بیرون..
پس اون چی بود؟؟ کی بود؟؟

از ترس داشتم میلرزیدم..
اراد سریع دوید سمتم

- چیشده دلبر؟؟ چرا داری میلرزی..

انگشتمو گرفتم سمت پنجره ای که رو به حیاط بود
- ی..یکی..یکی اون بیرونه..

اینو گفتم و با ترس خودمو عقب کشیدم
باباعلی نشست پیشم

- چی دیدی باباجان اونجا؟؟

- یکی داشت نگاهم میکرد.. خودم دیدمش..
اراد نشوندتم روی مبل ..
به باباعلی اشاره کرد بشینه پیشم و خودش رفت سمت در
بازش کرد و رفت بیرون..
از استرس چنگ زدم به دسته ی مبل..
نسرین جون داشت میومد بیرون

- چیشده مادر](https://t.me/deldar_doktoor)؟؟

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago