?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
دربارهی لالایی
به عقیدهی مکدوگال کسانی که از بیخوابی رنج میبرند، ممکن است در گذشته، با فقدان «مادر به اندازه کافی خوب» مواجه بوده باشند. اگر رابطه با مادر ناامن و ناهماهنگ تجربه شده باشد توانایی به خواب رفتن مختل میشود. در این صورت کودک باید والد خودش نیز باشد. کودکانی که فرنزی از آنها با عنوان «کودک عاقل» یاد میکند. در این کودکان مادر خوب درونی نشده و مجبورند شبها بیدار بمانند تا آسیبی تهدیدشان نکند.
ما برای به خواب رفتن نیازمند اطمینان درونی هستیم. نیازمندیم وقتی خوابیم و هشیار نیستیم، خودمان را به دست مادر/محیط نگهدارنده درونی بسپاریم.
لالاییها شعرهایی ساده هستند که با ملودی آرامی توسط مادرها برای بهتر به خواب رفتن نوزادان خوانده میشوند. همین سادگی و آرامی لالاییهاست که آنها را «به اندازه کافی خوب»میکند. نه آنقدر تند و بلند که خواب بچه را به هم بزند و نه آنقدر بیروح که حضور مادر حس نشود. در هر فرهنگی لالایی وجود داشته و دارد و به مثابه تسهیلگر خواب نوزاد از آن استفاده میشود.
در لالاییها معمولا این مفهوم وجود دارد که منِ مادر کنار تو هستم. مراقبت هستم، دوستت دارم، پس به من اطمینان داشته باش و راحت بخواب. انگار که مادرها پیش از هر روانکاوی به اهمیت روانی خودشان پی برده بودند. برای مثال به چند لالایی و «نگهدارنده» بودن آنها نگاه کنید:
لالالالالالالایی
چراغ خونه ی مایی
دیگه از شب نمی ترسم
تو مهتابی تو زیبایی
تو این جایی لالالایی
گل مایی لالالایی
بمونی تا ابد پیشم
نری جایی لالالایی
لالالالا گل فندق جهازت هست توی صندوق
لالالالا گل سُرخم مبادا تو بشی سَر خم
لالالالا گل سنبل عزیز من تویی، چون گل
لالالالا گلم هستی عزیز این دلم هستی
لالالالا گٌلِی قندُم به دیدار تو خرسندُم
بده عُمری به فرزندُم به فرزندِ کِرامندُم
@zehnvazaban
روانکاوی بسیار شبیه کاوش یک باستانشناس در محلی است که قبلا قابل سکونت بوده اما اکنون مخروبه شده است. با این تفاوت که روانکاو در شرایط بهتری کار میکند و چیزهای بیشتری در دسترسش است تا به او کمک کند، زیرا آنچه او با آن سر و کار دارد چیزی نیست که نابود شده باشد، بلکه چیزی است که همچنان زنده است.
زیگموند فروید
@zehnvazaban
در شخصیتی که رانهی زندگی غالب باشد غرور تبدیل به عزت نفس میشود. و هنگامی که رانهی مرگ غالب باشد، غرور تبدیل به نخوت میشود.
ویلفرد بیون
@zehnvazaban
من هر چقدر که از خرمالو تنفر دارم، در عوض انگور را دوست دارم. به نظرم لقب ملکهی میوهها را باید داد به انگور. عمر پربرکتی دارد. از دوران نوزادی که غوره است تا دوران کهولت که کشمش میشود. یا حتی وقتی که روح از پوستش خارج میشود و میرود در کالبد شراب. درد و بلایش بخورد توی سر خرمالو.
دیروز یک ظرف انگور با خودم آوردم سر کار تا بعد از ظهر ترتیبش را بدهم. بعد از ناهار که سطح دوپامین پایین است و ناامیدی و خمیازه و کسالت از چهار جهت حمله میکنند به من. انگور حکم نورِ ته تونل را دارد و یک تنه با تمام این مصایب میتواند دست و پنجه نرم کند و من را به ساحل امن برساند.
ظرف را از صبح گذاشتم روی میز کارم. هر دقیقه چشمم بهش میافتاد و بزاق دهانم میپاشید بیرون. هزار بار دستم رفت سمتش تا درش را باز کنم و ترتیب انگورها را بدهم. اما جلوی خودم را گرفتم. ته مغزم مرد دیلاق و اخمویی زندگی میکند که جلوی من را این طور مواقع میگیرد. معتقد است که استفادهی چیزهای خوب را باید نگه داشت برای زمان مناسب. یک جفت چرم دستکش دارم که چهار سال پیش خریدمشان. شبیه به دستکش جیمزباند. یا شاهزادهی موناکو. خیلی دوستش دارم. اما تا الان دیلاق اجازه پوشیدنشان را به من نداده است. الان حیفه. الان گِلی میشه. الان پاره میشه. همین است که دستکشها ماندهاند ته کمد و گوشههای آن رو به فرسودگی است و مقامش از شاهزادهی موناکو رو به تقلیل است به سمت مقام فعلی بشار اسد.
دیروز لقمهی آخر ناهار هنوز گلو را به سمت معده ترک نکرده بود که رییس بزرگ آمد توی اتاقم. زد روی شانهام و گفت: «دو دقیقه وقت داری بریم توی اتاقم و درمورد فلان چیز و فلان پروژه حرف بزنیم؟» من این دو دقیقهها را میشناسم. اینها همان دو دقیقههایی هستند که معادل گذاشتن کف دست روی بخاری داغ طول میکشند. تا ابد. گفتم بله. چارهی دیگری نبود. آمدم انگورها را با خودم ببرم. اما دیلاق گفت «انگور رو جلوی رییس و وقتِ حرف زدن در مورد فلان پروژه میخوای بخوری؟ حیفه». و نبردم.
دو دقیقه حرف زدن شد پنج ساعت. وقتی برگشتم اتاقم، هوا تاریک بود. فقط کتم را برداشتم و رفتم خانه. انگورها ماندند روی میز. اصلا یادم رفته بودند. تا امروز صبح که برگشتم سر کار. انگورها از حال رفته بودند. یکیشان را گذاشتم توی دهانم و دیدم که مزهی خرمالوی گندیده گرفته. تمام ظرف را برگرداندم توی سطل آشغال. چهار تا فحش دادم به دیلاق و خرمالو. انگورها در هر حالتی پربرکت هستند الا وقتی که فراموش بشوند. لعنت به دیلاق. وقت مناسب برای خوردن انگور همان وقت بود. نه بعد از ناهار.
#فهیم_عطار
@fahimattar
وینیکات و پدیدهی سلبریتی
نوزاد انسان نبودن مادرش را برای مدت کوتاهی تاب میآورد اما اگر این زمان بیشتر شود دچار بیخبری و اضطرابهای شدید میشود.
وینیکات معتقد بود سلبریتیها در ذهن ما جایگاهی نمادین دارند. سلبریتیها ابژههایی درونی هستند که جایگزین پدر و مادرند. علاقهی ما به چک کردن لحظهبهلحظهی زندگی شخصی سلبریتیها به این خاطر است که ما میخواهیم از وجود آنها مطلع باشیم و مطمئن شویم آنها نمردهاند. مثلا چرا ملکه گاها«ملکهی مادر» نامیده میشود یا از «پادشاه» نیز با کلماتی که مرتبط با «پدر» یاد میشود؟ چرا سلبریتیها همیشه محصور میان خبرنگارها و دوربینها هستند و نیز خودشان در فضای مجازی لحظات مختلف زندگیشان را نشر میدهند؟ چون مخاطب دارند و مخاطبان نیز چنین چیزی را از آنها میخواهند.
مشاهدات او دربارهی قشری که در روزنامههای بریتانیا پیگیر احوالات خاندان سلطنتی هستند را میشود به سلبریتیهایی تعمیم داد که در ذهن ما جایگزین پدر و مادر هستند. ما به دنبال آنهاییم تا دنبالشان کنیم و کنترلشان کنیم. گاهی به آنها حمله کنیم و بدترین فحشها را نثارشان کنیم و گاهی با خوشحالی یک سلبریتی در آنسوی دنیا ما نیز خوشحال شویم.
چه بسا که امروز خبری از قشر روزنامهخوان که در آن اخبار سلبریتیها را دنبال کنند نیست اما جایش را فضای مجازی گرفته. مثلا همین اینستاگرام که ساعتها در آن وقت میگذاریم. بالا پایینش میکنیم تا از وضعیت سلبریتیهای موردعلاقهمان باخبر شویم. ویژگیهای آنها را درونی کنیم و اگر مدتی در این فضا نباشند غیبتشان ما را پریشان کند.
@zehnvazaban
برای مطالعهی بیشتر رجوع کنید به سه مقالهی وینیکات:
The use of an object 1969
The manic defence 1935
The place of the monarchy 1970
تداعی آزاد و سوبژکتیویتهی روانکاو
مسیر روانکاوی جادهی پر پیچوخمی است که روانکاو و مراجع در آن همسفرند. تداعیآزاد زنجیرهای است که فرمانش به دست دو ناخودآگاه است. ناخودآگاه مراجع و روانکاو. این زوج به صورت ناخودآگاه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند درنتیجه وقتی خود را به تداعی آزاد میسپارند دستهای از افکار و احساسات پنهان آشکار برای هرجفتشان آشکار میشود. ناخودآگاه روانکاو وظیفهی فهمیدن الگوی این چیزهای پنهان را برعهده دارد. سوبژکتیویتهی روانکاو اینجا نقش اصلی را ایفا میکند. آیا روانکاو همه چیز را میشنود یا شنیدنش گزینشی است؟ او چه چیزهایی را نمیشنود؟ آیا او آنچه را میشنود تحریف میکند؟ مراجع از ناخودآگاه روانکاو اینجا به مثابهی واسطهای برای تفکر استفاده میکند. چنین استفادهای را نوزاد نیز از مادرش میکند. هنگامی که نوزاد احساسات ناشناخته خود را با همانندسازی فرافکنانه به مادر منتقل میکند و مادر این پیامهای پیچیده را به شکلی قابل هضم به نوزاد برمیگرداند تا او بتواند فکر کند. یا زمانی که مراجع دست به ادغام یا جابجایی میزند. مثلا زمانی که مراجع دارد از کارفرمایش شکایت میکند این تیزبینی روانکاو است تا ببینید اینجا چه چیزی جابجا شده؟ کارفرما کیست؟ پدر مراجع؟ آیا شکایتهای مراجع در واقع از خود روانکاو است؟ ناخودآگاه روانکاو در هرلحظه میداند که کجا قرار دارد. اوست که در تداعی آزاد گم نمیشود تا هردو بدانند کجا قرار دارند و برای چه. مثل نوازندهای که مشغول بداههنوازی است در دستگاهی از موسیقی ایرانی است. او نمیداند کلیت اجرا چطور پیش خواهد رفت. دیزایری هم ندارد. اما نت به نت را پیش میبرد. از درآمد شروع میکند. پردهگردانی میکند تا گوشهها را درست به هم متصل کند. به اوج دستگاه میرود و نهایتا فرود میآید و مسیری را که هرلحظه ممکن بود در آن گم یا متوقف شود را به پایان میرساند.
@zehnvazaban
روش تداعیآزاد گرایشهای مستبدانه طبیعی روانکاو به اقتدارگرایی و نیز تمایل مراجع به قرار گرفتن زیر سلطهی دانش فردی دیگر را ملغی میکند. این روش نیازمند این است که روانکاو خاطرات و امیالش را معلق بگذارد و تسلیم نوعی شنیدن شود که او را از ایدئولوژیاش (مثلا نظریههای روانکاوی) محروم میکند. اینگونه است که اتاق درمان تبدیل به جایی برای بازی میشود. جایی که روانکاو و مراجع هر دو با چیزهای پیشبینی نشدهای مواجه میشوند و پدیدههایی را تجربه میکنند که شاید تا پیش از این جرات اندیشیدن به آنرا نداشتهاند.
@zehnvazaban
کلاین معتقد بود که روانکاوان از بررسی ابعاد منفی و تاریک ذهن آدمی گریزانند. یکی از دستاوردهای او بسط مفهوم «رشک» بود. کلاین در سال ۱۹۵۵ این مفهوم را در قالب مقالهای در انجمن روانکاوی بریتانیا خواند. ارائهی این مقاله با اختلاف نظر زیادی همراه بود تا حدی که او از انتشار نسخهی مکتوب این مقاله چشم پوشید. اما او از این مفهوم دست نکشید و آنقدر آنرا بسط داد تا نهایتا کتابی شد با عنوان «رشک و قدردانی» و در سال ۱۹۵۷ منتشر شد.
رشک مفهومی است که ابتدا در رابطهی نوزاد با مادر به وجود میآید. در رابطهی پارهابژهای نوزاد با پستان مادر. زمانی که پستان پرشیر همچون ابژهی خوبی تصور شود که نوزاد از آن متنفر است و به آن حمله میکند تا نابودش کند. چرا که نوزاد تمایلی ندارد این پستان پرشیر او را قطره قطره سیر کند. نوزاد همهی محتویات خوب را میخواهد در نتیجه از آن متنفر میشود و به آن حمله میکند. مثل کشاورزی که فهمید مرغش روزی یک تخم طلا میگذارد. کمی بعد طمع کرد و برای تخم بیشتر شکم مرغ را پاره کرد تا به مخزن این تخمها دسترسی داشته باشد اما هم مرغ را کشت و هم چیزی به دست نیاورد.
رشک در اتاق درمان هم وجود دارد. زمانی که درمانگر همچون ابژهی خوب تصور میشود. همه توان و همهچیزدان و کمده. مراجع چنین رابطهای را تاب نمیآورد و به درمانگرش حمله میکند. گذر موفقیتآمیز از این مرحله سخت نیز احساس گناه شدید را برای مراجع به همراه دارد. مراجعی که تا پیش از این به درمانگر خوبش حمله میکرده و شاید به او آسیب زده باشد. این متضمن جابجایی از موضع پارانویید اسکیزوئید به موضع افسردهوار است.
@zehnvazaban
خودکشی میتواند به دلایل زیادی اتفاق بیوفتد. افسردگی، رنجهای مختلف روانی، احساس گناه، خشم وارونه به خود و غیره. اما شرم میتواند اثر بیشتری بر خودکشی داشته باشد. احساس بیکفایتی، ناکارآمدی، ناتوانی در تاثیرگذاری بر زندگیروزمره و اهداف بلند مدت و زندگی نکردنِ ایدهآلها، طرد شدن از طرف اطرافیان و از بین رفتنِ روابط همه به احساس شرم مرتبط میشوند. و شرم میتواند آسیبپذیری به خودکشی را افزایش دهد.
@zehnvazaban
مشکل فرد اسکیزوئید این است که چگونه عشق بورزد بیآنکه با عشقش نابود کند درحالی که مشکل فرد دپرسیو این است که چگونه عشق بورزد بدون اینکه با نفرت نابود کند.
فربرن
@zehnvazaban
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago