ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 6 days, 18 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 weeks, 3 days ago
?کتاب جدید?
آیا دهان دایناسور بستە میماند؟
نویسنده: جبار شافعیزاده
تصویرگر: سارا میاری
ویراستار: زهره دودانگه
سرویراستار: شهرام اقبالزادە
سال چاپ: اول/۱۴۰۳
پیشنهاد سنی ما: بالای ۷ سال
موضوع: داستان تخیلی/ مهارت حل مسئله
???
@Bookabarana
"برای منصور یاقوتی و کشتی به گل نشستهی آرزوهایش"
جبار شافعیزادە
?عباس معروفی در نشریهی گردون به دلیل جملات کوتاه، ادبیات قائم به ذات و به دور از تقلیدش، او را «چخوف ایران» نامیده است. مجموعه داستان مردان فردا یش در سال ۱۳۵۶ توسط شورای کتاب کودک، معتبرترین نهاد فعال در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان ایران تا به امروز، برندهی بهترین کتاب سال شده است. همین دو مورد کافیست تا بتوان این ادعا را ثابت کرد که منصور یاقوتی به قول شهرام اقبال زاده، دوست دیرین و همولایتی صاحب نامش، از ستونهای محکم و استوار ادبیات داستانی ایران در دو حوزهی ادبیات کودک و بزرگسال است.
?یاقوتی همچنین بهسبب توصیف فضاهای روستایی و زندگی دهقانان و فرودستان، و نیز ارائهی تصویری واقعگرایانه و انتقادی از جامعهی روستایی کردستان ایران، جایگاه مهمی در ادبیات روستایی و ادبیات اقلیمی منطقهی جنوب کردستان ایران دارد. این داستانها در واقع بر اساس خاطرات کودکی نویسنده نگاشته شده و مملو از تصاویر نوستالژیک از ده و روابط گرم و صمیمانهی روستایی است.
?وی همچنین علاوه بر آثار ادبی خود که عمدتاً رئالیسم موسوم به کارگری، واقعگرایی سوسیالیستی هستند، در زمینههای مختلف مانند گردآوری افسانهها، تحقیق در ادبیات فولکلوریک و شاهنامهی کوردی نیز فعالیت کرده است. چنین گسترهای سبب شده تا از وی شخصیتی چند وجهی بسازد، که در تمام وجوه مختلف پایش را جای درستی بگذارد تا نه بلغزد و نه فرو بریزد.
?توجهی جدی یاقوتی به کودکان و نوجوانان، و تاثیرات اجتماعی و روانشناختی جامعهی بزرگسال بر آنان، چه در کسوت معلمی به تاسی از زندهیاد صمد بهرنگی، و چه در لابهلای آثارش، سبب شده تا از او چهرهای فیلسوفوار در حوزهی کودکی بیافریند. فیلسوفی که کودکان و نوجوانان را در نهایت ناامیدی سیاسی ـ اجتماعی، در شرایط گرفتار شدن در "بنبست"* به خلق و کشف امید دعوت میکند، تا سوار بر "مادیان چهل کره"، از دل تمام تاریکیهایی که "آهو دره" را دربرگرفته عبور کنند، و به همراه "بچههای ده خود"شان، "چراغی برفراز مادیان کوه" روشن کنند و بال در بال "توشای پرندهی غریب زاگرس"، به قلب ماجرایی سفر کنند که علیرغم تمام "زخم"ها و دردهای جانکاهش نهایتش پیروزی است. چرا که او باور دارد کودکان امروز "مردان فردا"یند. مردانی که در ذهن هر کدامشان "خرچنگی بلندپرواز" نفس میکشد که بر این باور است، باید یکجا نماند و همواره "گامی به پیش" برداشت، تا در پایان راه به یک "پری چهل گیس" تبدیل شود.
*اسامی برخی از آثار منصور یاقوتی
???
@Bookabarana
Telegram
attach 📎
"بە تعویق افتادن دریا در پنجرە"
بە تعویق افتاده است تنهاییم
بە تعبیر امروز جمعە
کە قدغن است در آن پرواز
باید تبریک بگویم فصل آینده را
به درختی که دیر اتفاق افتاده در زمان
خواهد ریخت بعدتر تصویر سایهاش
بر دیوار خاطرم
سایهی سفر در میانهی دوزخ
سایهی عبور از زنی
که سرآغاز آشوب
سایهی باد
در نهانگاه مجسمههای سنگی شهر
که پرنده میشدند
در آتش
سایهی خودم نیز که رودخانهای خواهد شد
و در روزی تعطیل
در غربت میگسترد
تا فراسوی مرزهای غروب
اگر زمان تنهاییام دیر نمیشد
شاید
شعری برای خلوت کوچه میسرودم
تا از خواب بیدار میشدند بیدهای مجنون
دختران گیسوانشان را
از پنجرهها رها میکردند در باد
تا به خاطر آوردند افسانه
و من آرام آرام ورق میزدم فصلها را
مثلن مینوشتم فرخنده باد اسفند
تا گیج میرفت سر آتش
در واژههام
اعتراف میکردم فرخنده است ماهی
در آخرین دقایق تابستان
با ستارهای که شباهنگ است نامش
تا دختری اسمش را بازمییافت
در زبانام
و در تاریخام هم ستارەای دور درخشیدن میگرفت
شاید مینوشتم فرخندە باد آذر
منظورم مستی نبود اما
بلکه بر درختان
خوشهی دریا نگاهم
دقایق دیگری هم فرخنده میشدند
و حتی فروردین
جز دقایق تاریک تنهاییاش
در یک روز تعطیل
نام چند نفر را باید بنویسم
که مترادف باغچهاند
در دفتر تلفن شمارههای اورژانسی
خورشید گرفتگی شاید اتفاق بیافتد فردا
شمارهای خواهم گرفت
کە در خود دارد
تمام نامهای مستعار آفتاب را
هلاک شوم نیم روزی اگر
در هجوم خیالی نو
شمارهای بگیرم تعبیر کند تمام روئیاها را
غروبی
که سایهام به درازای خیابان
آتش میگیرد ناگهان
شمارهای را خواهم گرفت
اولین پاسخاش باران
امروز
که سرآغاز ماه میلادی درد است
بازیهای بیشتری باید.
پشت پنجره
کتاب دریا در دست
در فکر بیابانام هنوز
به پایان نخواهم رساند صحبت از نهنگها را و
به خاطر خواهم آورد
تک درختی را از حکایت مادرم
پشت پنجره ذره ذره
صدا خواهم زد زنی را ناماش لیلا
میگوید: به تعویق افتاده است تنهاییت
بیاندیش به نقشهی میهن و
ببند پنجره را
به عشق درختی بیاندیشم باید
دیر خواهد شد اگر نه
هر آنچه شعر فرداست.
? #شعر
? #یونس_رضایی
? #ترجمە
? #جبار_شافعی_زادە
سبزند ستارهها
مانند دستهایت که چون پنجههای آفتاب
بر شانههایم میکاری
بهار میرویانی
وسط زمستان اندیشهام .
پاییز
در پاییز دختریست که سهمش از زندگی ، زدودن غبار تنهایی و بردن دلها به میهمانخانهی گرم زندگانیست .
مثلاً خیابان را از درب خانه تا میهمانخانه جارو میکند که مبادا فغان برگهای خشک و رنگ و پریدهی پاییز، زیر پاهای بیرمق انسانها، دلواپسیهایشان را از خواب سنگین عصرگاهی بیدار و در کوچه پس کوچههای شهر دلشان جاری کند.
او دست تمام مردم را میگیرد و به میهمانخانه میبرد. یک نفس گل گاوزبان با نبات زعفرانی مهمانشان میکند، از حافظ و مولانا برایشان میخواند و شور عشق و نور زندگی را در کوچههای خلوت دلشان روانه میکند.
مادرانه به دیگران عشق میورزد، بیقید و شرط.
نمیگذارد اندوه گسستگی پاییز بر قلب انسانها چیره شود. وحدت ... زندگانی و تن واحده را عمیقاً شناخته و همینها را در کالبد انسان ها جاری میکند.
آری در پاییز ، کسی؛ هست.
تا چشم یاری میکند چاقوست
نشسته بر آواز قناری
تا چشم یاری میکند سیاهی است
هجوم آورده با سپاهی
تا پیراهن آخرین مادر را تسخیر کند
تا چشم یاری میکند شغال است
زوزه میکشد در بحر رجز
هراس دارد برملا شود
خواب پلنگی را دزدیدە
که هر نیمه شب
پتوی جنگاوری را
از آواز ماه پر میکرد
? #شعر
? #محمد_موفقی
? #ترجمە
? #جبار_شافعی_زاده
???
@khodneviis
چگونه خواهم توانست
با تو یکی شوم؟
بهشتی اگر بگو
تا هر آنچه خداست را سجده برم
دوزخی اگر بگو
تا زمین را پر کنم از گناه
میهنی اشغال شدهای اگر بگو
تا پوستم را پرچمات کنم
ور بسان من کولیای آوارهای
مرزی پیرامون من بکش
و از من موطنی برای خودت بساز
? #شعر
? #عبدالله_پشیو
? #ترجمە
? #جبار_شافعی_زاده
???
@khodneviis
"جهان در پوست گردو اتفاق میافتد"
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق میافتد
زن پنجره
پنجره زن
زن این شعر
در نیمکرهی شرقی
دقیقهاى مانده به پنجره
توى غروب میافتد
لطفن این پنجره را پیش از آفتاب
در نیمکرهی غربی بگذارید
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
زن اتفاق بیفتد پشت پنجره
و مرد را نگاه کند
که اتفاق مىافتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق میافتد
مرد زن
زن مرد
مرد این شعر
در نیمکرهی غربی
یک قدم مانده به زن
میرود از خیابان
لطفن زن این شعر را
بگذارید در نیمکرهی شرقی
شاید شعر
از پوست گردو بیاید بیرون
مرد بماند در خیابان
و زن را نگاه کند
که اتفاق مىافتد
در خیابان
شورش را درآورده این شعر
در پوست گردو اتفاق میافتد
زن خیابان پنجره مرد
مرد خیابان پنجره زن
? #شعر
? #جبار_شافعی_زادە
? #تابلو
? #فرامرز_خانی
???
@khodneviis
"اتفاقی ساده در آغوشام"
سادهتر از آب سخن خواهم گفت
و آینهها را مدام تکرار خواهم کرد در خویش
آینههایی که دقیقه از پس دقیقه
تصویر دختری را
پنهان میکنند در صورتشان
سپیدهدم
پیشتر از آنکه بشکند سکوتاش را سنگ
سرگردان دختری
بی نام و بی نشان
در آوازهای روشن
پیشتر از آنکه خزیده باشد در روشنی
راه فردا
خودم را رها کردم از تاریکی
در پی نامی که نامعلوم
ساده خواهم شد پس از باران
مانده تا سر برسد از فصلی نو
رگباری هنوز
دختری را دیدهام چتر برافراشتە
تا هممعنای طاووسی شود که نامش مقدس است
زان سان دختری
که چتر را آتش میزند در باران
و میبارد بر خاطراتام نرم
دوست دارم
با زبان روان پرندهای سخن بگویم غروب
ساده شوم چون رفتار یکی بال
که تمام هر آنچه میداند
آسمان است و حجمی آبی
چرا که به جستجوی پرندهای هستم
که در آینهای آغاز کرد پروازش را
میهن بود
بعدتر
از مادر زاده شدند بیشمار بال
در افق دور چشمانام
باید دیگرگونه بالی بیابم همرنگ آسمانی صاف
رازی از پرواز را به من آموخت
و ناپیدا، در هزارهی روشنی
سادهتر زین گونه چگونه بگویم؟
شما مگر زبان آتش را نشنیدهاید خلایق!؟
نه دستور زبانی؛ که معانی روان باشد در آن
نه آینهای تا گم شدن
بال و پر مشعل در سخن است و دیگر ویرانەی تنهایی
سادهتر از باد حتا سخن خواهم گفت
در جستجوی دختری
ناپیدا در تنهایی
روزی خود را سپرد به همهمهی خیابان
روزی که آخرین فصل سکوت بود
فریاد برآورد:
آی مردم آی!
رایتان سپیده است یا تاریکی؟
آی همرهان من!
چشمانتان به آینه خو گرفته یا تصویری مبهم از اشباح؟
بخروشید و
به نام مادینهی خیابان عشق بورزید
که سرآغاز فصلی نو از خونتان
برخیزید و
چشم در چشم شوید با نگاه پرگرفتهتان
هر کدامتان آینهای باشید از دریا!
انعکاس اقیانوس را ندیدهاید در خیابان مگر؟
ناپیدا شوید در همدیگر
همقطاران من!
ناپیدایی بسی زیباتر از تنهایی به وقت غروب
سادهتر از خیابان شوم شاید
دختری اگر شانه به شانه همراهی کند زبانام را
بنشیند در آوازهای دلتنگیام
نامام را صدا بزند:
و بپرسد
فرزند کدامین رویای این سرزمینی تو!؟
من نیز بی هیچ هراسی بگویم
پسر رویای کوه و خندهی خیابانام خانم!
اگر که پرسید نامات را به من بگو
خواهم گفت:
نامام توست به زبانی دیگر
نامام گفتگوی باران است به معنایی دیگرگونهتر
نامام میهن است در تعبیری روشن
سادهتر از آن یارای سخنام نیست
قسم به اشباحی که هجوم آوردهاند به آینه
در دست خواهم گرفت دست دختری را
ساده در آغوشاش یکی آواز خواهم شد
تا آینهها تکرار کنند ناممان را سپیدهدمان
از این سادهتر اتفاقی دیگر را نمیدانم
? #شعر
? #یونس_رضایی
? #ترجمە
? #جبار_شافعی_زادە
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 6 days, 18 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 weeks, 3 days ago