??????? ??????

Description
در اتاق بی وزن
انعکاسی نوسان داشت
پس من کجا بودم؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بودم ...




https://telegram.me/BChatBot?start=sc-515274-dVfIAkY
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

2 years, 2 months ago

”وقتی بیست سالم بود، همان روزهایی که همه چیز طعم تازه‌ای دارد و به معنای واقعی جوان هستی. واسه اولین بار گلوم پیش یکی گیر کرد، از اون عشق‌های اساطیری، عاشق زیباترین دختر دانشکده شدم. سلطان دلبری و غرور، تقریباً همه دانشکده بهش پیشنهاد داده بودن و اون همه رو…

2 years, 2 months ago

یه حمایت از همه عزیزان می‌خوام که لطف کنن همراه اینکه پست هارو فروارد میکنن برای عزیزانشون کانال رو هم معرفی کنن تا حضور همه قوت قلبی برای ما باشه که بتونیم خواسته هاتون رو جامعه عمل بپوشونیم ‌
اگر که هم لینک مارو توی استاتوس و اصتوری هاتون بذارید هم عالیه ?❤️

ری اکشن هاتون پایدار

2 years, 2 months ago

”وقتی بیست سالم بود، همان روزهایی که همه چیز طعم تازه‌ای دارد و به معنای واقعی جوان هستی.
واسه اولین بار گلوم پیش یکی گیر کرد، از اون عشق‌های اساطیری، عاشق زیباترین دختر دانشکده شدم.
سلطان دلبری و غرور، تقریباً همه دانشکده بهش پیشنهاد داده بودن و اون همه رو از دم رد کرده بود.
حتی یه بار یکی از استادها بهش پیشنهاد ازدواج داد، می‌دونی او در جواب چی گفت؟ گفت: هه!
آخه «هه» هم شد جواب؟ استاد هم اون ترم از لجش هممون رو مردود کرد!
اما خب من فکر می‌کردم یه جورایی بهم علاقه داره، گاهی وقت‌ها وسط کلاس حس می‌کردم داره من رو یواشکی دید می‌زنه، ولی تا برمی‌گشتم داشت تخته رو نگاه می‌کرد و با دوستش ریز ریز می‌خندید.
توی اون مدتی که همکلاسی بودیم من حتی یک کلمه هم نتونسته بودم باهاش صحبت کنم.
تا اینکه یه روز وقتی که داشتم بازیگرهای تئاتر جدیدم «باغ آلبالو» اثر چخوف رو انتخاب می‌کردم به سرم زد که اونم توی تئاترم بازی کنه.
البته من هیچ وقت از هنرم سوء استفاده نمی‌کردم و این کار رو برخلاف اخلاق‌مداری یه هنرمند می‌دونستم، ولی می‌تونستم به هوای تئاتر حداقل کمی باهاش حرف بزنم.
با اینکه حدس می‌زدم شاید کنف بشم و به گفتن یک «هه» قناعت کنه، ولی رفتم پیشش و قضیه رو واسش گفتم، اون هم رو کرد بهم و گفت:
اِ…واقعا؟ باغ آلبالو؟ نقش مادام رانوسکی؟
گفتم: نه! نقش آنیا، دختر مادام رانوسکی.
گفت: ولی من مادام رانوسکی رو خیلی دوست دارم!
گفتم: باشه، مادام رانوسکی، تو فقط بیا.
خلاصه بهترین روزهای زندگی من شروع شد، صبح‌ها به شوق دیدنش از خواب بیدار می‌شدم، عطر می‌زدم، کلی به خودم می‌رسیدم، سرخوش بودم، توی پلاتو ساعت‌ها بهش خیره می‌موندم و در آخر تمرین تئاتر، گفتگو‌های دلپذیری بین ما شکل می‌گرفت.
کاش آن روزها تموم نمی‌شد، چون زمان تکرار شدنی نیست، دیگه هیچ وقت یه جوان بیست ساله نمی‌شم، فقط می‌تونم آرزو کنم خواب آن روزها رو ببینم…
تئاتر باغ آلبالوی من به بهترین شکل با بازی آن دختر زیبا اجرا شد و تراژدیک‌ترین اثر واسه من رقم خورد، چون روز قبل از اجرا وقتی داشتیم مهمان‌های ویژه رو دعوت می‌کردیم از من خواست تا واسه نامزدش اون جلو یه صندلی رزرو کنم!
از اون روز به بعد من دیگه یه جوان بیست ساله نبودم، بیست سالگی خیلی زودگذره و پس از اون دیگه چیزی واست تازگی نداره!“

2 years, 2 months ago

من و تو ??

2 years, 2 months ago

کمک کن جاده‌های مه گرفته
منِ مسافر رو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوتر های خسته
روی یخ‌بستگیِ شاخه نمیرن
کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم

2 years, 2 months ago

تورو از تپش قلبت شناختم ?
تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه?
منو به جشن نور و آینه بردی?
چرا از سایه های شب بترسم?
تو خورشیدو به دست من سپردی☀️

2 years, 2 months ago

شب که میشه ، اکثر کانال ها پیام های ناشناس خودشون رو فعال میکنن و با حجم زیادی پیام و حرف و حدیث روبرو میشن یا اینکه با چالش گذاشتن سرگرمیی ایجاد میکنن سرگرمیی از این مدل زیاد بلد نیستیم اینجا امشب ماه قرصش کامل بود و مهتابش زیباتر از بقیه شب ها خواستم بگم…

2 years, 2 months ago

ریشه در من می‌دواند ، پرسشی پیگیر با تشویش ...??

2 years, 2 months ago

گاهی بدست نیاوردن، نرسیدن خود معجزه ای بزرگ است که شاید خیلی دیر به چشم بیاید. گرچه صدای آه بعضی حسرت ها بلند و خسته کننده آدم را به انتهای ناامیدی می رساند اما بعدها خواهیم فهمید جای پای بعضی آدم ها اگر ماندنی میشد و بعضی از اتفاقات اگر بیش از پیش خاطره ساز میشدند دیگر امیدی نمی ماند که به انتهای ناامیدی برسد اشک ها کش دار و روح پریشان تمام عمر را عزادار بود..
باید بپذیریم بعضی بدست نیاوردن ها شانس فوق العاده ایست که می توانست آغازگر یک ویرانی بزرگ تر باشد، زخم های عمیق تر باشد..! گاهی بدست نیاوردن، نرسیدن معجزه ای بزرگ است که چشم ها توان دیدنش را ندارند،‌ باید زمان ها بگذرد تا بفهمیم معمای این گره بازنشده را...

2 years, 3 months ago

همیشه نزدیک چیزهایی بمان که باعث می‌شوند احساس زنده بودن بکنی

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago