• لذت متن | ابراهیم سلطانی •

Description
آیا لذت نویسنده، لذت خواننده را تضمین می‌کند؟ هرگز. نویسنده فقط می‌تواند امیدوار باشد که مکانی «برای دیالکتیکِ اشتیاق»، برای «سرخوشی پیش‌بینی‌ناپذیر» بیافریند.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago

5 months, 3 weeks ago

سه نفری، فارغ‌بال اما اندیشناک، گپ می‌زدند. بدون آن‌که بفهمند، عکس‌شان را گرفتم. بعد، متوجه شدند. برای دوربین ژست گرفتند: سر و سینه را صاف کردند و لبخند زدند. عکس دوم را گرفتم. در عکس اول، زندگی هست؛ در عکس دوم، نمایش. آیا بین زندگی و نمایش فاصله‌ای هست؟ یا زندگی چیزی نیست جز نمایشی بزرگ؟

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

5 months, 3 weeks ago

همکارِ آمریکایی‌ام، در کودکی، دو سال آلمان زندگی کرده بود و دیگر به آلمان نرفته بود تا وقتی که، برای شرکت در یک کنفرانس، با هم رفتیم. در پروازِ رفت، نگران بود که زبان آلمانی را کاملاً فراموش کرده باشد. به فرودگاهِ فرانکفورت که نزدیک شدیم، با تعجب گفت: «واژه‌ها دارند به من بازمی‌گردند.» انگار پرندگانِ مهاجر به خانه بازگشته باشند: جغرافیای خاطرات و فراموشی.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

5 months, 4 weeks ago

بالاخره گفتم. درست نشنید. پرسید: «چی؟ چی گفتی؟» در همان چند ثانیه‌ی تردید و تأمل، در همان چند ثانیه‌ای که واژه‌ها «هنوز» در هوا معلق بودند، اما «هنوز» شنیده نشده بودند، نظرم عوض شد. گفتم: «هیچی.» در واقع، در فاصله‌ی دو «هنوز»، واژه‌ها «هیچ» شدند: پوچ و پراکنده. مثل حشراتی که فقط چند لحظه در این جهان زندگی می‌کنند: مثل Mayfly Americana.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months ago

می‌گویند امیر نادری بلیطی یک‌طرفه خرید و از ایران برای همیشه رفت؛ رفت که برنگردد. به قول خودش: «کات!» اما خیلی‌ها از ایران رفتند که برگردند. نه نادری برگشت، نه آن‌ها. نتیجه یکی بود: بازنگشتن. بازنگشتن‌ها به هم شبیه‌اند، اما رفتن‌ها متفاوت‌اند: یکی با خیالِ خوشِ بازگشت می‌رود، یکی از خیالِ بازگشت، خالی‌ست.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months ago

بسیاری از قطعه‌های موسیقی، کشتی‌هایی آواره‌اند؛ اما بعضی قطعه‌ها، قایق‌هایی کوچک‌اند که در بندری لنگر انداخته‌اند: در بندرِ یک حادثه، یک یاد، یک لحظه‌، یک شخص. سرنوشتِ این قبیل قطعات در دریایِ جانِ هر فرد، به سرنوشتِ آن بندر بستگی دارد.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months ago

چند سالی‌ست که، به دلیلِ گسترش و نفوذِ شبکه‌های اجتماعی، پدیده‌‌ی «درس‌گفتار» رواج بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است. این درس‌گفتارها را می‌توان به دو گروه بزرگ تقسیم کرد.

  1. در گروه اول، درس‌گفتارهای کسانی قرار می‌گیرد که در یکی از حوزه‌های علوم اجتماعی یا انسانی تخصص دارند و در درس‌گفتارهای‌شان گزارشی غیرتخصصی از حوزه‌ی کار و تحقیق و تخصص خود را به مخاطبانِ عام عرضه می‌کنند. مثلاً مورخی که درباره‌ی تاریخ ایران، یا جامعه‌شناسی که درباره‌ی وبر، یا روان‌‌شناسی که درباره‌ی مکاتبِ روان‌شناسی معاصر درس‌گفتاری برگزار می‌کند، در این گروه قرار می‌گیرد. این گروه از متخصصان، با استفاده از ابزارهای جدید، دستاوردِ سال‌ها تحصیل و پژوهش‌ و تدریسِ خود را در اختیار طیف بسیار وسیع‌تری از مخاطبانِ علاقه‌مند قرار می‌هند.

  2. گروه دوم ، اما به نحو چشمگیری، متفاوت است. مثلاً چند روز پیش دیدم کسی که هیچ تخصصی در ادبیات، و به‌طور خاص ادبیات غرب، ندارد، آگهی داده که می‌خواهد درس‌گفتارهایی درباره‌ی ده‌ها نویسنده‌ی مهم غرب از یونان باستان تا قرن بیستم برگزار کند. نمونه‌ها بسیار فراوان‌اند. قضاوت درباره‌ی این گروه بسیار سخت‌تر است. از یک سو، این افراد توان سخن گفتن و مخاطب پیدا کردن دارند و لابد مخاطبان از آن‌ها چیزک‌هایی یاد می‌گیرند که وقت و پول خود را در اختیارشان قرار می‌دهند. اما از سوی دیگر، رفتارِ این گروه، دست‌کم سه آسیب بزرگِ فرهنگی به‌بار می‌آورد.

یک. این قبیل افراد معمولاً با خواندنِ یکی-دو متن درجه دوم (secondary source) خود را شایسته‌ی تدریس می‌یابند. آن‌ها شایسته‌ی چنین مقامی نیستند. منظورم این نیست که فقط کسانی که مدرکِ دانشگاهی دارند، شایسته‌ی چنین موقعیتی هستند. اما تردیدی ندارم که کسی که در تمام یا بسیاری از زمینه‌های علوم اجتماعی و انسانی اظهار نظر می‌کند و درس می‌دهد، قطعاً شایسته‌ی چنین موقعیتی نیست. چطور ممکن است کسی بتواند در زمینه‌ی فلسفه و روان‌شناسی و علوم‌سیاسی و جامعه‌‌شناسی و ادبیات و عرفان و …به دیگران «درس» بدهد؟

دو. محصول کار چنین کسانی قابل اعتماد نیست. دانش و بصیرت درباره‌ی یک موضوع خاص، با خواندن یکی-دو متن به دست نمی‌آید. البته، فردی که مدام حرف می‌زند و مخاطبی برای خود دست و پا کرده است، می‌تواند با خواندن یکی-دو متن، چند جلسه درس‌گفتار برپا کند. اما آن‌چه در اختیارِ مخاطب خود قرار می‌دهد یا خلاصه‌ی دست و پا شکسته‌ی همان متن‌هاست یا ترکیبِ عجیب و غریب و غیرقابل اعتمادی از ایده‌های پراکنده و نامرتبط.

سه. از همه‌ی این‌ها مخرب‌تر، تبدیل کردنِ این درس‌گفتارها به کتاب است. کسی که دو-سه کتاب درباره‌ی یک موضوع می‌خواند، ده جلسه درباره‌ی آن موضوع حرف می‌زند، و بعد کسانِ دیگری آن حرف‌ها را پیاده می‌کنند و کتاب می‌سازند، تنها کاری که نمی‌کند، «نوشتنِ» کتاب است. اگر سخت‌ نگیریم، این کار کلاهبرداری فرهنگی‌ست. اگر سخت بگیریم، سرقت ادبی‌ست.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months ago

«دکمه رو بده، من براش لباس می‌دوزم.» این بهترین تعریفِ آدمِ رؤیاپرداز و خیال‌اندیش است: کسی که در دلِ دکمه‌ها لباسی برازنده می‌بیند.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months, 1 week ago

بعضی مکالمات به راه رفتن روی یخِ نازک می‌مانند: هر لحظه ممکن است ترک بردارند و اهالیِ مکالمه به اعماقِ دریاچه‌ای بسیار سرد سقوط کنند که انتظارش را نداشتند. بعد، البته، دست و پا می‌زنند. و در نهایت، از دریاچه خارج می‌شوند. اما اهالی مکالمه، خیس‌اند و بادی موذی، که معلوم نیست از کجا می‌وزد، از درزهای لباس‌های‌شان به درونِ جان‌های‌‌شان می‌خزد.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

6 months, 1 week ago

حافظ غزلی دارد که ردیفِ آن یک فعل سادهٔ منفی‌‌ست: «نشد». او در غزل ده بار می‌گوید: نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد:

«گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد»

انگار جان و جهانِ خودش را خلاصه می‌کند: جانِ گداخته از کارهایی که آغاز شد اما تمام نشد؛ جانِ سوخته در حسرتِ آرزوهای وحشی و خامی که رام نشد. تأکید هم می‌کند «که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد.» بله، سعی کردم، اما نشد که نشد.

#ابراهیم_سلطانی

@ThePleasureOftheText

9 months ago

گفت‌و‌گوی سقراطی تلاشی‌ست دیالکتیکی برای آشکار کردن نادانیِ مدعیانِ دانایی. بناست نتیجۀ این گفت‌وگو، «رهایی از جهل» مرکب باشد. گفت‌و‌گوی فرویدی تلاشی‌ست طبیبانه برای گشودن گره‌هایی که در اعماقِ تاریکِ جانِ بیمار او را مضطرب می کند. بناست نتیجۀ این گفت‌‌وگو، «رهایی از تنش» و اضطراب باشد. گفت‌وگوی گادامری تلاشی‌ست فیلسوفانه برای سفر به افق‌های فکریِ دیگران. بناست نتیجۀ این گفت‌وگو، «رهایی از موقعیتِ» خویش و درکِ بهترِ موقعیت دیگران باشد. به این ترتیب، گفت‌وگو، بیش از آن‌که راهی به حقیقتی باشد، راهی‌ست به گونه‌ای از رهایی.

@ThePleasureOftheText

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 2 weeks ago