?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago
این نگاه چقدر قشنگ بود!
«آقا گفتن شما خانمهای خوشفکر
باید فرزندان بیشتری بیارید،
چون اون فرزندان
با فکر شما تربیت میشن.»
اگر توی تمام عمرم یک دعای مستجاب داشته باشم میخوام این دعا باشه.
خدایا بقیهٔ عمر مرا بگیر و به عمر او اضافه کن، چرا که او عمود این خیمهست…
باورم نمیشه!
یه روزی وسط مباحثه و تحلیل فهمیدم ایران علم ساخت موشکشو از سوریه داره و حالا خوندم که تمام زیرساختهای نظامی سوریه داره میسوزه و خاکستر میشه و کاملا بیدفاع... به همین راحتی :)
داشتم inside out ِ دو رو میدیدم و دیدم که با بزرگ شدن و نوجوونی رالی چهار تا احساس دیگه هم به احساسات اصلی اضافه شده :) هیجان، خجالت، کسالت و حسادت!
و تقریبا غالب داستان اینطور بود که هیجان، شادی رو کنار زده بود و سرپرستی احساسات رو به عهده گرفته بود و میتازوند! یه جا که شادی از رسیدن به مرکز احساسات عاجز شد گفت فکر میکنم رالی با بزرگ شدن دیگه به شادی نیازی نداره درحالیکه حماقتای هیجان و ترکیبش با کسالت و حسادت و خجالت اجازه نمیداد نوبت به شادی اصلی برسه...
اگر از دیدگاه تربیتی بخوام نگاه کنم میگم که نوجوونی سنیه که بخاطر بروز احساسات جدید مجالی برای حکمرانی احساسات اصلی نیست و این احساسات فرعی و بیاصالت هستن که تو رو میچرخونن.
و درنهایت؟ در عین عجز و ناتوانی از بهم ریختگی روحی دورهی نوجوونی فقط اصالت دادن به احساسات اصلیه که میتونه منجی تو باشه و تو رو به روحِ پاک و فطرتت برگردونه.
فلذا خیلی به احساسات نوجوونیتون تکیه نکنید. میگذره.
این ترم زهرا باید بخاطر یک سری واحدهای مونده، روزاشو تنها تو قم سپری کنه و ما بخاطر یک امتحان داده نشده دو روز مهمون جامعهایم و برمیگردیم. خلاصه که وقتی بابام منو رسوند پیش زهرا تا باهم بریم قم گفت زهرا دخترم اصلا نگران نباشیا. ما میایم بهت سر میزنیم. نوکرتم هستیم :) زهرا چی بگه خوبه؟ خیلی ممنونم دایی. مهربونیتون... قشنگه :)))
آقاي جليلي رنج بحث كردن با آدم غير متخصص و هوچي رو با لبخندهاش نشون ميده.
دلم براي اين مرد و وضعيتي كه گرفتارش شده ميسوزه
دوستم داشت میگفت چه کار تبیینی واسه فضای مجازی داشته باشم؟
گفتم طبق تجربه، غالب و یا همهی مخاطبان مجازی ما باتوجه به سلیقه و روحیهمون، مذهبی و اهل حق و انقلابیان.
خیلی نمیشه مثلا در اینستاگرام خودمون، ایتا و بله کار تبیینی کرد و بشه هم اثرگذار نیست!
هرکس میخواد کار کنه بهتره یکم برگرده عقبتر، بین دوستهای مدرسه، دوستهای همسایه و دوستهای دانشگاه تبیین کنه. من خودم در وهله اول به خانواده زنگ زدم که با فلانیها که ندونسته به پزشکیان رای دادن، صحبت کنید یا دستشونو بگیرید بیرید رای بدید.
اگر شما با اونا ارتباط ندارید، مامان و بابا و خاله و عمو رو بفرستید که بهشون زنگ بزنن!
همه باید یه کاری کنیم.
آینده حکمرانی برای نسل شیعه در خطره.
فاطمه سادات زنگ زده که:
من با دیدن یهسری از اطرافیانم مردد شدم، الان باید به وظیفهم و کسی که خودم میدونم اصلحه رای بدم یا به فکر مصلحت جمع باشم؟
گفتم برات از صحیفه امام دلیل میارم که هرکس باید به وظیفه خودش عمل کنه ولی چرا فکر میکنی فلانی به مصلحت جَمعه؟ فقط بخاطر اینکه نفر سوم اصطلاحطلبی رای نیاره به این راضی شدی؟ در ضمن به این فکر نکردی اصلحی که تو بهش میرسی به مصلحت جمع خواهدبود؟ تناقض داره که! و اینکه همیشه نمیتونی به اطرافیان ثقه و مورد اعتمادت نگاه کنی. ممکنه ضعف و دلیلی که برای تو حجته که به فلانی رای ندی برای اونا محرز نشده باشه ولی وقتی به تو رسیده مسئولیتت بزرگتر از این حرفاست که پیرو نظرشون باشی. همه در پیشگاه خدا بابت تمام تصمیمها و دلیلها و حجتها پاسخگوییم. فارغ از نتیجه به فکر تکلیف و وظیفهی خودت باش نه ترس از آینده!
داشتم آب میخوردم، زهرا اومد بالاسرم کرم بریزه، دیدم هرچی میگم ول نمیکنه، آخرِ بطری رو ریختم روش و سریع دوییدم سمت فاطمه سادات پناه گرفتن. فاطمه سادات اولش خندید ولی زهرا رفت پارچ آب آورد :| هیچی دیگه هرچی آب تو پارچ بود ریخت رو من و فاطمه سادات و تخت سادات. این شد که یه جنگ جهانی راه افتاد. همزمان یه دختره اومده بود راجعبه برنامه بیدار شدن واسه نمازشب بگه که این بیچاره هی توضیح میداد به فاطما و فاطما هی حواسشو پرت میکرد مارو نبینه و تو پس زمینه سه نفر میدوییدن دنبال هم و لباس همو میکشیدن و بطری جدید پیدا میکردن و آب میریختن و فوش میدادن که یهو دیدم دختره گذاشت رفت و احتمالا فکر کرد اینا تربیت خانوادگی ندارن و نمازشب زوده واسشون و بعد ما موندیم و یه حجره خیس. فاطما رفت دنبالش که پیداش کنه دیدیم با مسئول شب اومد تو. دختره که مونده بود به این همه سروصدا چی بگه گفت چه خبررره؟ زهرا چی بگه خوبه؟ خیلی ریلکس لباس فاطمه ساداتو ول کرد موهاشو مرتب کرد گفت سلامتی :))))
#حجرهنشینی
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 1 week ago