#ترجمه فیلم 👆🏻

امروز با شکلی خداحافظی می کنیم که در خدمت یک آگاهی بود،
به یک دوست،
یک پاسدار،
یک روح وفادار.
  کارهای زیادی انجام شد تا این بدنه عملکردی داشته باشد و بتواند با امید به وظایف خود عمل کند....

در دوران تاریک،
لحظات بسیار روشنی فرا می‌رسید
و در زمان‌های روشن، تاریکی نیز ظاهر می‌شد.

و سپس تصمیم نهایی گرفته شد.
....

ببخشید دوست عزیز اگر هنوز وقتش نبود. 
با عرض پوزش،
اگر می شد این کار را زودتر یا خیلی دیرتر انجام داد. 

شاید تصمیم درستی بود،
شاید هم نبود. 
در لحظه، چگونه بدانیم؟....

اکنون انجام شده است و دیگر هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد.

شما حتی نمی دانید داستان شما چقدر شبیه به آنچه که معبد در حال حاضر از آن می گذرد است.

مکانی که در آن بزرگ شده‌اید و افرادی که با آنها محاصره شده‌اید نیز تغییر خواهند کرد و ممکن است دیگر هرگز مثل قبل نباشند...

پس از تحمل این همه چالش، زمان شما با ما به پایان می رسد. 

و درست مانند شما،
می‌توانستیم خودمان را به گونه‌ای متفاوت در آزمایش‌های پیچیده معبد پیش ببریم.

با دستان بسته عمل کردن آسان نیست.
  با چشمان پوشیده، دیدن آن حتی سخت تر است. 

ترس مانع از تصمیمات ما شد و اعمال ما را به اشتباه سوق داد...

زخم‌های باز شده ممکن است زخم‌های عمیقی بر جای بگذارند

که به زمان طـــولانی برای بهبود نیاز دارند و به عنوان یادآوری گذشته قابل مشاهده هستند. 

علیرغم سایه افکنی، ما همچنان می کوشیم آموزه های باستانی را حفظ کنیم و آن را با تمام وجود و از عمق درک خود با هر موجودی به اشتراک بگذاریم. 
ما از بهترین ها و بدترین ها درس گرفتیم. 
و راه خرد معبد ما را فراتر می برد.

ما از حمایتی که شما در طول سالیان متمادی از انجمن و استادان ما داشته اید سپاسگزاریم....

و ما برای شما آرزو می کنیم که با ما قوی باشید و به تمرین خود ادامه دهید....

🌹

سگــی در معبــد شائـــولین میمیره
( یوتانایزش کردن)
چه مراسم زیبایی گرفتن
و چقدر حرفهای معنی دار و قشنگی گفتن....
چقدر عـشق و احترام🙏🏻❤️🕊✨
(ترجمش طولانیه پست بعدی براتون میذارم)

حرفها شاید مرحمی باشه برای داغ دل ما که گاهی مجبور شدیم این کار رو با عزیزانمون بکنیم....💔❤️‍🔥

🌹

او از من خواست آن عنکبوت را بِکُشَم!

اما من به جایش، #صلح آمیزترین سلاح را برداشتم، یک فنجان و یک دستمال را!
عنکبوت را بیرون بردم و اجازه دادم راهش را برود...

اگر روزی ناخودآگاه، در مکانی نادرست، در زمانی نادرست بودم، همینجوری اتفاقی و نه از سر مزاحمت؛
امیدوارم با همین مهربانی و رحم به من خوشامد گفته شود...💜

#حرمت‌حیات🌱

🌹
.

تو در آغوش من خورشید بودی
به دستت میسپارم چشمهایم را
گل زیبای من
باران همیشه با تو خواهد بود...

گل سرخ عزیز من
تو دستم را نوازش کرده ای
حتما
تب یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود...

?
الن♡??

بــــی تو مــــن بـــــارانـــم.. ??????

?

خداحافظ عزیز جانم
زخم رفتنت خوب نمیشه

من خود ب چشم خویشتن
دیدم که جـــانم میرود❤️?

‏من بودم و
دل بود و
کناری و
فراغــی...

این عشق کجا بود
که ناگه به میان جست...

وحشی بافقی

?