𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 1 day ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
?ترامپ در حال بازگشت؟
"سه شنبه بزرگ" انتخابات درون حزبی در آمریکا به پایان رسید و با توجه به نتایج اکتسابی ترامپ و بایدن تقریبا تکلیف دو نامزد جمهوریخواه و دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری روشن است و از هم اکنون هم دو نامزد بنای کار خود را بر رقابت با یکدیگر در انتخابات نوامبر 2024 آمریکا گذاشته و انتخابات درون حزبی آمریکا به عرصه تبلیغات و رقابت انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شده است.
اکنون پرسش کانونی در داخل آمریکا و خارج آن این است که بایدن و ترامپ کدامیک در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده خواهند شد؟
پیداست که انتخابات پیش روی آمریکا جنجالیتر از قبل خواهد بود. برای نخستین بار دو رئیس جمهور فعلی و قبلی با هم رقابت میکنند و ترامپ عزم خود را جزم کرده که انتقام باخت 2020 و یک دورهای شدن خود را با یک دورهای کردن ریاست جمهوری بایدن بگیرد.
هر دو نفر از خصوصیات شخصیتی و شخصی خاصی برخوردار هستند که آنها را از روسای جمهور قبلی آمریکا متمایز میسازد. از یک طرف، بایدن هم اکنون هم پیرترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست که قصد دارد چهار سال دیگر هم در این پست بماند و از سلامت جسمانی و قدرت تمرکز بالایی برخوردار نیست و گافها و حرکات عجیب او تردیدهایی را در توانایی جسمانی بایدن برای رهبری آمریکا در چهار سال آتی برانگیخته است.
از دیگر سو نیز ترامپ جنجالیترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا با رفتارهای عجیب منحصر به فرد است چنانچه تاکنون سابقه نداشته که رئیس جمهور سابق و نامزد ریاست جمهوری آمریکا با این حجم اتهام (91 اتهام در 4 پرونده قضایی) مواجه باشد.
این مسائل و مشکلات، بایدن و ترامپ را در وضعیتی نامطلوب از نظر رایدهندگان آمریکا قرار داده و اخیرا حدود 60 درصد در نظرسنجی AP-NORC هر دو را فاقد توانمندی ذهنی کافی برای تصدی عالیترین سمت در آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان میدانند. به هر حال، قرعه فال برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری به نام ترامپ و بایدن افتاده است که حضور آنها در قدرت از عوارض پیری سیستم سیاسی است که با برآمدن ترامپِ ساختارگریز هویدا شد و سپس مخالفان او کسی جز بایدن را یارای حذف او ندیدند و اکنون نیز با وجود این که حتی طیفی از دموکراتها تمایل ندارند بایدن 81 ساله با این مشکلات جسمانی نامزد حزبشان در انتخابات شود، اما چه بسا برای جلوگیری از بازگشت ترامپ خود را ناگزیر به این کار میدانند.
نکته مهم این واقعیت است که حضور ترامپ در قدرت به عنوان شخصیتی جنجالی و همچنین تا حدودی بایدن در این سن و سال اگر در کشوری فاقد ساختار سیستماتیک قدرت بود، آن را تا مرز فروپاشی میبرد؛ اما این اتفاق در آمریکا نیفتاد که علت آن را باید در ساختار قوی نهاد قدرت در این کشور جست که موجب حفظ نظامِ قائم به سیستم و نه فرد آمریکا از سال 1776 تاکنون شده است و بر خلاف تصورات، این مساله صرفا معطوف به هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان نیست. وجود همین ساختار نهادمند است که تیم مدیریتی تواتمندی به ویژه در حوزه اقتصادی را در کنار بایدن قرار داده است که با پوشش ضعفهای او، بحران اقتصادی ناشی از کرونا را کنترل و شاخصهای اقتصادی آمریکا را تا حدود زیادی بهبود ببخشد.
با این حال، تداوم حکمرانی افرادی چون ترامپ در سایه دو قطبیهای شکل گرفته میتواند این ساختار را به مرور زمان به شدت تضعیف کند.
با وجود دورخیز ترامپ و موقعیت بهتر او در نظرسنجیهای انتخاباتی در مقابل بایدن، فعلا برای پیش بینی نتیجه ماراتن انتخاباتی آمریکا زود است و ظرف چند ماه آینده متغیر یا متغیرهای تاثیرگذار امروز له یا علیه هر کدام از دو نفر میتوانند دستخوش تغییرات جدی شوند. به عنوان مثال یک محکومیت قضایی ترامپ قبل از انتخابات و یا حادث شدن مشکل جسمانی حادی برای بایدن در سایه وضعیت کنونی او میتواند وضعیت را له یا علیه هر کدام دگرگون کند.
پارامترهای تاثیرگذار در انتخابات پیشروی آمریکا، اقتصاد و انرژی، مهاجرت، مسائل مرزی، قضایای اجتماعی همچون سقط جنین و مسائلی چون جنگ غزه در ایالتهای تعیین کننده است. اخیرا حمایت بایدن از اسرائیل در این جنگ باعث شد که بیش از 100 هزار دموکرات در انتخابات مقدماتی به نفع بایدن رای ندهند.
اما اقتصاد همچنان مهمترین فاکتور انتخاباتی است.
تا این لحظه، جمهوریخواهان متحدتر از 2020 و دموکراتها به علت جنگ غزه تا حدودی متشتت شدهاند.
در این میان، خیلیها منتظر بازگشت ترامپ هستند از پوتین (علی رغم اظهارات اخیر او) گرفته تا بن سلمان که بعید نیست قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا از عادیسازی روابط با اسرائیل به امید پیروزی ترامپ پرهیز کند تا این اتفاق به نام او ثبت شود.
همچنین بازگشت ترامپ به قدرت احتمالا اوضاع خاورمیانه را آشفتهتر کرده و سیاست او در قبال ایران هم نیازی به شرح چندانی ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?تعارفات ایران و مصر!
دیدارها میان مقامات ایران و مصری ادامه دارد و اخیرا هم وزرای خارجه دو کشور ضمن دیداری دیگر در ژنو کلی تعارفات دیپلماتیک رد و بدل کردند و از اهمیت روابط دو جانبه گفتند. قبلا هم روسای دو کشور در حاشیه نشست سران عربی و اسلامی در ریاض در نوامبر گذشته دیدار و گفتگو کردند.
اما با وجود همه این دیدارها و میانجیگری عمان هنوز قفل روابط باز نشده است؛ این در حالی است که روابط با عربستان بدون این که مسبوق به چنین دیدارهایی باشد با میانجیگری چین شکلا احیا شده و بعد از توافق، دیدارها در سطوح عالی شروع شد. اما در رابطه با مصر و ایران قضیه معکوس است؛ دیدارها در سطوح عالی شروع شده و ادامه دارد اما روابط احیا نشده است.
اما چرا؟ واقعیت این است که سوای مخالفت و شروط بخشی از ارکان قدرت مصر برای احیای روابط با ایران از جمله دستگاه اطلاعاتی این کشور، اما علت اصلی مخالفت تل آویو و به تبع آن هم واشنگتن به دلیل موقعیت مصر در همسایگی اسرائیل و غزه است.
بر کسی پوشیده نیست که محاصره غزه تنها از جانب اسرائیل نیست، بلکه مصر هم با بستن گذرگاه رفح در آن نقش دارد؛ اما دولت مصر چه خواسته به علت حکمرانی حماس در این منطقه چه ناخواسته به علت فشارهای اسرائیل حاضر نیست حتی در این شرایط انسانی بغرنج غزه در این جنگ گذرگاه را باز کند و اتفاق قابل تاملی هم که در این جنگ افتاد این بود که مصر بر خلاف گذشته هیچ چیزی را بدون نظارت و بازرسی اسرائیل (از طریق گذرگاه العوجه و سپس بازگشت به گذرگاه رفح پس از طی ۲۰۰ کیلومتر مسافت رفت و برگشت) وارد غزه نمیکند.
حال که دولت مصر تا این اندازه به هر دلیل و انگیزهای با اسرائیل هماهنگ است و این همه اعتراض در سطح منطقه و جهان را به جان میخرد بدون این که گذرگاه رفح را باز کند، چطور حاضر است که از مخالفت و مانع اسرائیل با احیای روابط با تهران عبور کند؟
البته موانع بعدی هم به نظر نگارنده مخالفت امارات و به احتمال زیاد عربستان است که اگر کمکهای اقتصادی آنها نبود که بحران اقتصادی کنونی مصر دشوارتر از امروز بود.
اما در این میان مصر و ترکیه که طی یک دهه گذشته علیه همدیگر خط و نشان میکشیدند و روابط بسیار پرتنشی داشتند، به این آسانی با هم آشتی کردند و اردوغان که یک زمانی منتقد سرسخت سیسی بود، به قاهره رفت و رئیس جمهور مصر هم تا پای پلههای هواپیما رفت و از او استقبال کرد.
چرا؟ در کنار این که مانع اسرائیلی وجود نداشت، اما دلیل مهم اقتصادی است. مصر و ترکیه در یک دهه گذشته با وجود روابط پرتنش سیاسی اما مناسبات اقتصادی خود را حفظ کرده و احیانا توسعه هم دادند؛ اما نقش این متغیر در روابط ایران و مصر صفر است.
در واقع اقتصاد قاهره و آنکارا را با هم آشتی داد؛ به این دلیل که منافعی اقتصادی وجود داشت و دو طرف بر آن شدند که آن را توسعه دهند، اما چون روابط خارجی ایران اساسا پیوست اقتصادی خاصی نداشته و ندارد و اقتصادمحور نیست، اساسا منافعی هم شکل نگرفته است که دیگران را ترغیب به توسعه آن یا احیا و تقویت مناسبات سیاسی کند.
در کنار آن نیز شکل گیری منافع اقتصادی جدی هم در شرایط تحریم و تنشهای امنیتی منطقهای برای طرفهای دیگر از لحاظ سیاسی پردردسر و پرهزینه است و از این رو، عطای آن را به لقایش میبخشند.
ناگفته هم نماند که روابط هم احیا شود اینگونه نیست که اتفاق خارق العادهای بیفتد و به دلایل مختلف به احتمال زیاد عمق روابط در همین سطحی خواهد بود که الان هست، اما جدا از عامل اسرائیلی و دیگر عوامل منطقهای، نگرانی مصر این است که در صورت احیای رسمی روابط الزاماتی ایجاد میشود که دیگر محملی برای قید و بند و محدودیتهای کنونی برای دسترسی ایران به داخل مصر و نزدیک شدن به غزه و….. باقی نمیماند .
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?یک کشوری یا دو کشوری؟!
این روزها با طولانیتر شدن جنگ غزه حرف و حدیث از راهکار دو کشوری نیز برای حل و فصل این ابربحران خاورمیانه بالا گرفته است و متحدان غربی اسرائیل و در راس آنها آمریکا بیش از دیگران آن را مطرح میکنند و اخیرا نیز کاخ سفید از به رسمیت شناختن احتمالی کشور فلسطین سخن گفته است.
ریشه این راهکار به همان قطعنامه 181 تقسیم فلسطین در سال 1947 باز میگردد اما گویا تحت این عنوان برای نخستین بار به وسیله نوام چامسکی پس از شکست سخت کشورهای عربی در جنگ 66 روزه 1967 مطرح شد.
با انعقاد پیمان اوسلو در سال 1993 دوباره این ایده احیا شد و متعاقب "انتفاضه الاقصی" و سپس تشکیل کمیته چهارجانبه بینالمللی (آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل) در 2002 و ارائه "نقشه راه" مبتنی بر طرح جرج بوش رفته رفته قوت گرفت و کنفرانسهای صلح متعددی نیز پس از آن برگزار شد، اما راه به جایی نبرد و به موازات آن شهرکسازی در کرانه باختری و قدس شدت گرفت و با محاق رفتن جریان چپ، جامعه اسرائیلی نیز روز به روز راستگراتر شد؛ تا جایی که دیگر مذاکرات صلح میان دو طرف از مارس 2014 به کلی از طرف دولت نتانیاهو متوقف شد.
این که چه شد وضع به اینجا رسید، داستان مفصلی است که شرح آن در این مقال نمیگنجد.
قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، آمریکا در چارچوب انتقال ثقل سیاست خارجی خود از خاورمیانه به مواجهه با چین و روسیه به دنبال کاهش تنشها در منطقه و آرامسازی اوضاع البته با محوریت ادغام اسرائیل در نظم منطقهای بود. در این راستا هم تا حدودی از فشار حداکثری ترامپ علیه ایران فاصله گرفت و به تفاهمات پشت پرده روی آورد. همچنین به آشتی ایران و عربستان نیز چراغ سبز نشان داد و عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان و آتش بس در یمن را در دستور کار جدی قرار داد؛ اما ناگهان ابربحران جهان دوباره سربرآورد و محاسبات و اولویت دیگری در برابر سیاست آمریکا قرار داد و این کشور در کنار حمایت قاطع از اسرائیل در این جنگ دوباره راه حل تشکیل دو کشور را مطرح و بر سر زبانها انداخت.
اما پرسش اینجاست که آیا اساسا چنین راهکاری شانسی برای عملیاتی شدن دارد یا خیر؟ ناگفته نماند که عنوان راه حل "دو کشوری" یا "دو دولتی" در حالی که یکی 75 سال قبل تشکیل شده و دیگری هنوز تشکیل نشده در نوع خود قابل تامل و جالب است. درست است که منظور وجود دو کشور در کنار یکدیگر است، اما وقتی یکی وجود دارد و دیگری نه، جا داشت که عنوان راه حل، تشکیل کشور فلسطین میبود که بار معنایی آن ذهنیت جهانی را بیشتر معطوف به ریشه بحران میکرد. به هر حال فارغ از آن، واقعیت این است که در شرایط فعلی و در کوتاه مدت و میان مدت شانس خاصی برای تشکیل کشور فلسطین وجود ندارد؛ به دلایل متعدد و در راس آنها سه دلیل عمده:
نخست این که مطابق قطعنامههای سازمان ملل، جغرافیای اصلی این کشور کرانه باختری (حدود 6 هزار کیلومتر مربع) است که در سایه رشد گسترده شهرکسازی و حضور نیم میلیون یهودی در این منطقه و اشغال آن، عملا جغرافیایی برای تشکیل چنین کشوری باقی نمانده است.
دوم این که در طرف اسرائیلی هم اجماع بیسابقهای در جامعه و نیروهای سیاسی حاکم و اپوزیسیون علیه تشکیل این کشور وجود دارد که برونداد آن را میتوان حمایت گسترده اخیر 99 نماینده از 120 نماینده کنست از طرح نتانیاهو در مخالفت قاطع با به رسمیت شناختن کشور فلسطین مشاهده کرد. مخالفان این طرح هم عموما نمایندگان عرب کنست و چند نماینده چپگرای یهودی بودند. این رایگیری نشانگر این است که ایدئولوژی راست تندرو تا جایی در اسرائیل رسوخ یافته است که صرف شناسایی اعلامی کشور فلسطین را بر نمیتابد، چه برسد به تشکیل آن. در این خصوص نیز بنی گانتز و لاپید و نتانیاهو هم نظر هستند.
اما دلیل سوم این که سیاست بینالملل با مرکزیت آمریکا نیز با وجود مواضع اعلامی به دلایل مختلف فاقد اراده کافی برای وارد آوردن فشار بر اسرائیل برای پذیرش این امر است و از این رو، طرح شناسایی اعلامی کشور فلسطین قبل از تشکیل آن از جانب آمریکا هر چند فی نفسه میتواند فشار اعلامی جزئی بر تل آویو وارد کند، اما منجر به تشکیل کشور فلسطین نخواهد شد و به نظر میرسد که دولت بایدن دو هدف دیگر را در پس این طرح دنبال میکند؛ نخست فراهم کردن محملی برای اقناع عربستان به عادی سازی روابط با اسرائیل همزمان با پایان جنگ غزه و یا پس از آن و دوم نیز کنترل تاثیرات منفی حمایت همه جانبه واشنگتن از تل آویو در این جنگ بر وجهه جهانی آمریکا و موقعیت داخلی بایدن و دموکراتها در این شرایط انتخاباتی.
البته راه حل "یک کشور برای دو ملت" نیز که در گذشته قذافی تحت عنوان "اسراطین" مطرح میکرد و امروز طرفدارانی دارد، قابلیت اجرا ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?حماس و ابتکار پاریس!
بالاخره پس از یک هفته حماس پاسخ خود به طرح پیشنهادی نشست چهارجانبه پاریس را ارائه داد. هنوز اسرائیل واکنشی رسمی به پاسخ حماس نشان نداده است؛ اما قطر به عنوان طرف میانجیگر اظهار خوشبینی و نخست وزیر آن اعلام کرده که پاسخ حماس متضمن ملاحظاتی است اما امیدوار کننده است.
وزیر خارجه آمریکا هم که در قطر به سر میبرد، گفته است که فردا در سفر به اسرائیل با مقامات آن درباره پاسخ حماس گفتگو خواهد کرد. اما همین که بلینکن ملاحظه و مخالفتی مطرح نکرده است، میتوان آن را حمل بر موافقت اولیه آمریکا هم کرد. بایدن نیز در واکنش به پاسخ حماس گفته که این پاسخ «تا حدودی مبالغهآمیز است» و تاکید کرده است که «مذکرات را ادامه خواهیم داد .. الان نمیخواهم وارد جزئیات شوم.»
واقعیت این است که در پیشنهاد پاریس در سایه پافشاری طرف فلسطینی بر توقف جنگ تلاش شده بود که از طریق اشاره به آتش بس نسبتا طولانی مدت، طرح را برای حماس قابل پذیرش کنند؛ با این حال، این طرح پیشنهادی بیشتر حول محور آزادی گروگانهای اسرائیل و تبادل اسرا پیریزی شده و بیشتر تامین کننده خواسته اسرائیل بود و مساله توقف جنگ در هالهای از ابهام بود و صرفا به آتش بسهای موقت طولانی مدت در مراحل چندگانه اجرای توافق اشاره شده و به نوعی این احتمال مطرح شده بود که ممکن است که به توقف جنگ ختم شود.
در کل، آن گونه که از اظهارات مسئولان فلسطینی بر میآید، این طرح اشاره صریحی به چهار خواسته اصلی غزه یعنی توقف جنگ، خروج نیروهای اسرائیلی، رفع محاصره و بازسازی نوار غزه نکرده بود.
از این رو، نتانیاهو به نوعی انتظار داشت که حماس چارچوب توافق پیشنهادی را رد کند؛ اما این تشکیلات چنین موضعی اتخاذ نکرد و به نوعی توپ را در زمین دولت اسرائیل انداخت. گویا حماس نه موافقت کاملی با طرح پیشنهادی کرده است و نه مخالفت کاملی و راهی میانه در پیش گرفته است که در چارچوب آن، کلیه شروط و خواستههای اصلی پیشگفته را در پاسخ خود گنجانده و برنامه زمانی مشخصی را نیز پیشنهاد کرده است.
در واقع حماس از این طریق تلاش کرده است که با ندادن پاسخ منفی از یک طرف، خود را از مظان اتهام تلاش برای ادامه جنگ برهاند و از دیگر سو، دستاویز و بهانهای در اختیار نتانیاهو برای رهایی از فشار معترضان و خانوادههای گروگانها قرار ندهد. همچنین این روزنه را برای توقف جنگ و حل این بحران انسانی بیسابقه در نوار غزه نبندد و در کنار چنین پاسخی خواستههای خود را در مذاکرات پیگیری کند.
اکنون با پاسخ حماس توپ در زمین نتانیاهو است و برای او هم بسیار سخت و دشوار است که در سایه فشار داخلی برای انعقاد توافق تبادل اسرا به شکل صریح مخالفت خود را با پاسخ حماس اعلام کند و احتمالا فعلا بدون اتخاذ موضعی روشن مشغول بررسی آن شود.
از این رو، احتمالا فعلا مذاکرات و فرایند دیپلماسی زیر آتش جنگ برای رسیدن به راه حلی برای پایان این بحران ادامه پیدا کند. باید منتظر ماند و دید این روند به کجا ختم میشود؛ هر چند ممکن است احیانا مذاکرات تا مرز فروپاشی برود، اما بعید است که در نهایت این اتفاق بیفتد و به نظر میرسد که جنگ نه یک طرفه بلکه از طریق توافق به پایان خواهد رسید و این اتفاق هم متضمن دلالتهای مهمی خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?گسترش جنگ یا تنش!
با گذشت چهار ماه از جنگ غزه هنوز هشدارها نسبت به گسترش جنگ در منطقه ادامه دارد. پر واضح است که مقصود هم جنگی با طرفیت مستقیم ایران و متحدان آن است و الا احتمال شعله ور شدن جنگی با مشارکت دولتی عربی وجود ندارد.
خطی تحلیلی از ابتدا، گسترش جنگ به منطقه را امری گریز ناپذیر میدانست و با هر حادثه و اتفاقی هم دوباره این گزاره تکرار میشود و اخیرا هم پس از حمله به پایگاه آمریکایی "برج 22" در شمال شرقی اردن در مرز سوریه بیش از قبل پر و بال گرفت.
نگارنده از همان روزهای نخست جنگ غزه با شناخت پیشینی نسبت به سیاستها و رفتارهای بازیگران درگیر در جنگ غزه و معذوریتها و محدودیتهای آنها، وقوع جنگی منطقهای چه میان حزب الله و اسرائیل و چه میان ایران و اسرائیل و به تبع آن میان ایران و آمریکا را بعید میدانست و تجربه چهار ماه جنگ کنونی نیز صحت این گزاره را نشان داد.
پس از حمله "برج 22" و تهدیدهای آمریکا باز گفته شد که حمله به اهدافی در داخل ایران دور از ذهن است.
واقعیت این است که تنش منطقهایِ ناشی از جنگ غزه فعلا کاملا تحت کنترل بوده و با وجود افزایش دُز آن در هفتههای اخیر، احتمال گسترش جنگ در منطقه تا "این لحظه" همچنان پایین است. امروز همه بازیگران، ایران و حزب الله از یک طرف و آمریکا و اسرائیل از طرف دیگر تقریبا دست یکدیگر را خوانده و به خوبی میدانند که طرف مقابل تمایلی برای ورود به یک جنگ ندارد و از این رو، همه طرفها تلاش میکنند تا در چارچوب این معادله نهایت فشار ممکن را به طرف مقابل وارد کنند؛ اما به شکلی مدیریت شده و کنترل شده؛ به گونهای که تنش از قاعده شکل گرفته خود در این چهار ماه عدول نکند و اوضاع از کنترل خارج نشود.
شیوه تعامل ایران و آمریکا پس از حمله به پایگاه "برج 22" نیز موید این مدعاست. از یک سو، تعلیق عملیاتها علیه اهداف آمریکایی از جانب برخی متحدان ایران در عراق قبل از شروع حملات آمریکا تلاشی برای کنترل تنش و جلوگیری از خروج آن از قاعده پیشگفته بود و از دیگر سو هم حملات تلافیجویانه آمریکا علی رغم گستردگی آن و تخریب برخی زیرساختهای نظامی در عراق و سوریه با تاخیری تقریبا یک هفتهای آغاز شد که هدف از آن کاهش حداکثر تلفات طرف مقابل و فراهم نمودن امکان جابجایی نیروهای ایرانی و خودداری از هدف قرار دادن آنها بود.
با این حال، به نظر میرسد که دولت آمریکا در چارچوب همین معادله به دنبال تداوم این حملات است تا ضمن تصفیه حساب، معادله میدانی جدید در محورهای درگیری در منطقه ایجاد کند و به شکلی کنترل شده توان نظامی متحدان تهران و حضور و نفوذ نظامی ایران در منطقه را به چالش بکشاند و تضعیف کند.
در مقابل، بعید است که حملات آمریکا باعث توقف حملات طرفهای مقابل شود. هر چند شاید بر کمیت و نوع این حملات اثر بگذارد، اما ادامه مییابد.
به نظر میرسد که حملات به نیروها و پایگاههای آمریکا در منطقه در پستوی فشار به آمریکا برای فشار به اسرائیل برای توقف جنگ هدف به چالش کشیدن حضور نظامی آمریکا در منطقه را نیز دنبال میکند.
اما افزایش تقابل کنترل شده ایران و آمریکا در منطقه در نتیجه تحولات اخیر که ممکن است در هفتههای پیش رو هم شدت هم یابد و حتی حملاتی خارج از قاعده این چهار ماه رخ دهد، و ادامه این روند کلیت جنگ غزه را تحت الشعاع قرار میدهد و نگاهها در منطقه و جهان را به سمت تقابل پیشگفته میبرد.
در نتیجه، بالا رفتن این تنش و تقابل در منطقه در این شرایط فعلا تا حدودی بر جنگ غزه سایه افکنده اما در صورت تشدید این وضعیت منطقهای پرتنش، جدا از این که واشنگتن دستکم خود را در قید و بند این فشارها در منطقه نمیداند، بلکه در مقابل، تنفسی برای اسرائیل و به ویژه نتانیاهو در مواجهه با افکار عمومی جهان و همچنین اعتراضات داخلی فراهم میکند و نیز حساسیت و تمرکز جهانی بر وقایع جنگ غزه را کاهش میدهد؛ به ویژه که این اتفاق میتواند حساسیت افکار عمومی در آمریکا را از فشار بر بایدن و اسرائیل به علت بحران انسانی غزه به تنش کشورشان در خاورمیانه با ایران معطوف کند.
کما این که چنین تنشی برخی کشورهای منطقه امثال عراق را نیز درگیر و الزامات و اولویت دیگری را بر آنها تحمیل میکند و حتی تنش در دریای سرخ و باب المندب نیز که با جنگ غزه در ارتباط مستقیم است و بر این مبنا برخی ناظران و کنشگران غربی قبل از تنش اخیر میان ایران و آمریکا برای حل بحران در دریای سرخ خواهان پایان جنگ غزه بودند، رفته رفته تحت الشعاع قرار گرفته و از دریچه تقابل ایران و آمریکا به آن نگریسته میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
? درباره تصمیم حزب الله عراق!
✅در حالی که در میانه تهدیدهای مکرر آمریکا، همه منتظر حملات احتمالی آن در منطقه در تلافی حمله یکشنبه گذشته به پایگاه "برج 22" بودند که دیشب بیانیه گردانهای حزب الله عراق مبنی بر تعلیق عملیاتهایش علیه آمریکا موجب بهت و تعجب خیلیها شد و ناظران فراخور نوع نگاه خود به مسائل منطقه به تفسیر و تحلیل آن پرداختند. در این میان، برخی این تصمیم حزب الله عراق را تاکتیکی و موقتی دانستند. اما واقعیت این است که این بیانیه در این شرایط تهدید و پرتنش حمل بر عقبنشینی میشود.
✅حال این عقبنشینی یا معطوف به تفاهماتی پشت پرده با آمریکا یا نتیجه رایزنی و تفاهم تهران و بغداد و یا فشار دولت عراق برای پایین کشیدن فتیله تنش در سایه تهدیدات فزاینده واشنگتن است. اگر احتمال نخست درست باشد که میتوان گفت که در کنترل تنش و دامنه حملات احتمالی آمریکا تا حدودی موثر است. البته قبلا هم گفته شد که به احتمال زیاد این حملات علیه اهدافی در سوریه و عراق و منطقه صورت گیرد و بعید است که حملهای به داخل ایران صورت گیرد.
✅با این حال، تصمیم حزب الله عراق به فرض صحت «فرضیه تفاهم با آمریکا» بعید است که این کشور را از اقدامات تلافی جویانه به طور کلی منصرف کند. در کنار آن هم این اتفاق صرف نظر از علل و عوامل دخیل در آن، شاید از شدت و حدت و دامنه واکنش آمریکا در این مقطع بکاهد، اما در مقابل هم میتواند مشوق تشدید فشارها و تهدیدهای پشت و پس پرده سیاست برای تکرار تجربه حزب الله عراق با بقیه گروههای عراقی و غیر عراقی در منطقه باشد.
✅در هر صورت در میان علل پیشگفته، آنچه بیشتر محتمل است، فشار ودولت عراق است که میتواند منجر به تفاهماتی جداگانه با ایران و آمریکا شده باشد. این فشار نیز احتمالا معطوف به تهدیدها و فشارهای آمریکا برای اعمال تحریمهایی علیه بغداد و یا انجام حملاتی سنگین در صورت عدم تحرک جدی برای پایان دادن به حملات گروههای عراقی نزدیک به ایران به مراکز آمریکایی باشد. در این صورت، احتمالا بغداد با متقاعد کردن حزب الله عراق چه به طور مستقیم چه غیر مستقیم از طریق تهران تلاش میکند اقدامات احتمالی آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد.
✅ بغداد حمله یکشنبه گذشته به پایگاه آمریکایی در شمال شرقی اردن را محکوم و با اردن همدردی کرد.
این موضع عراق در راستای مخالفت با حملات در داخل این کشور به منافع آمریکاست. جدا از این که بغداد بارها اعلام کرده است که نمیخواهد به صحنه رقابت و تنش میان قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شود، واقعیت اما این است که عراق حتی اگر هم بخواهد خود را در موقعیتی نمیبیند که با آمریکا درگیر شود و از هر گونه تنشی در این روابط پرهیز میکند. صرف نظر از این که قسمی از سیاستمداران عراقی حضور آمریکا را در عراق برای ایجاد موازنه در مقابل نفوذ تهران ضروری میدانند، اما مهمترین انگیزه دولت عراق از اجتناب ورود به تنش با آمریکا نگرانی از تبعات آن است.
✅بر خلاف برخی که نفوذ و تاثیرگذاری آمریکا در عراق را در حضور نظامی آن خلاصه میکنند، اما این نفوذ نه صرفا سخت افزاری به خاطر وجود حدود سه هزار نظامی آمریکایی، بلکه بیشتر معطوف به اهرمهای نرمی چون اقتصاد است. امروزه شریان اقتصادی عراق عملا در اختیار آمریکاست که از سال 2003 در نتیجه توافقاتی به بهانه محفوظ ماندن اموال عراق از شکایت کشورهای متضرر از سیاستهای صدام، درآمدهای نفتی عراق به حسابی در فدرال رزرو آمریکا واریز میشود و با وجود منتفی شدن علت پیشگفته با پرداخت کل غرامت جنگی 52 میلیارد دلاری به کویت و اعلام نبود شکایت از کشور دیگری برای دریافت غرامت، هنوز هم درآمدهای نفتی عراق به همان حساب در بانک مرکزی آمریکا واریز میشود و با وجود انتقال مدیریت و نظارت بر این اموال به بانک مرکزی عراق در چارچوب توافقنامه سال 2008، ولی آمریکا همچنان بر این اموال که به حدود 115 میلیارد دلار رسیده است، نظارت دارد و عراق نمیتواند حتی یک دلار از آن را بدون موافقت بانک مرکزی آمریکا برداشت کند.
✅برداشت از این حساب هم مکانیسم خاص خود را دارد که ابتدا بانک مرکزی عراق باید طی درخواستی دلیل و محل هزینه اموال را توضیح دهد و بررسی این درخواست نیز حدود 20 روز طول میکشد و دلار از طریق هواپیما با محاسبه هزینه انتقال و بیمه به بغداد منتقل میشود.
در کنار آن هم عراق در دو سال اخیر سرمایهگذاری در اوراق بهادار آمریکا را دو برابر کرده و به 40 میلیارد دلار رسانده است. در کنار آن هم عراق برای پیشبرد پروژههای کلانی چون توسعه فاو هم به اموال خود در آمریکا نیاز دارد هم به تنشی نشدن روابط خارجیاش.
✅بنا به شرحی که رفت اساسا فرمان تجارت خارجی عراق دست آمریکاست و همین کفه تاثیرگذاری آمریکا بر سیاستهای کلان بغداد در تقابل تهران و واشنگتن را بیشتر کرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?ترور در قلب بیروت!
ترور صالح العاروری (ابو محمد) معاون رئیس دفتر سیاسی حماس در حقیقت "دستاوردی" بود که اسرائیل طی سه ماه جنگ در غزه به دنبال آن از طریق ترور یحیی سنوار و فرماندهان ارشد قسام بود، اما محقق نشد و در بیروت به آن دست یافت.
با طولانیتر شدن جنگ غزه و عدم تحقق اهداف آن، بنیامین نتانیاهو که این روزها جایگاهش در جامعه اسرائیلی به حضیض رسیده است، به همراه طیف حاکم تحت فشار سنگین افکار عمومی قرار دارد که با این ترور و خلق نمایشی از پیروزی تلاش خواهد کرد که فضا را به نفع خود تلطیف کند، اما این وضعیت در صورتی که دستکم با قسمی از تحقق اهداف در نوار غزه و ترورهای مشابه تکمیل نشود، پایدار نخواهد بود و موقتی است.
اما بعید نیست که اسرائیل بخواهد با تصویرسازی پیشگفته از این ترور، آن را به عنوان مدخلی برای توافق و پایان جنگ در سایه عدم تحقق اهداف در غزه قرار دهد.
العاروری رئیس دفتر سیاسی حماس در کرانه باختری نیز هست و از این جهت ایجاد جایگزینی به وزن او برای حماس با توجه به وضعیت خاص کرانه باختری،-بازداشت و ترور بیشتر رهبران و فعالان برجسته حماس در آن از سالها قبل - و همچنین تلاش او برای انتقال تجربه نظامی غزه به کرانه باختری آسان نیست.
این ترور پس از تهدیدات مکرر دولت اسرائیل به ترور رهبران حماس در خارج طی جنگ کنونی صورت گرفت، اما با این حال نشست العاروری و دو فرمانده قسام در یکی از دفاتر شناخته شده حماس در ضاحیه جنوبی لبنان (پایگاه اصلی حزب الله)، از یک سو بیانگر این است که ترور محصول عملیات پیچیده امنیتی نبوده و از دیگر سو نیز گویای نوعی اطمینان خاطر این مقام حماس نسبت به عدم تغییر موازنه وحشت شکل گرفته از 2006 و معادله کنونی میان اسرائیل و حزب الله در نتیجه پرهیز دو طرف از وقوع جنگ و کشیده شدن تنش تا بیروت بوده است؛ به ویژه که دبیر کل حزب الله لبنان قبلا تهدید کرده بود که ترور هر شخصیتی در لبنان فارغ از هویت و تابعیت او با پاسخ قاطع مواجه خواهد شد.
اما اسرائیل امروز با این ترور در اقدامی بیسابقه دامنه آتش را به بیروت کشاند. از این رو، پس از آن و در سایه تهدیدهای پیشین رهبر حزب الله همه نگاهها معطوف به واکنش آن به این ترور است؛ تروری که حزب الله را در برابر تصمیم سختی قرار داده است؛ از یک سو، عدم واکنش "قوی" مطابق تهدیدات پیشین نه تنها میتواند معادله ترس بازدارنده پس از 2006 با اسرائیل را از موضوعیت بیندازد، بلکه واکنش تند نیز میتواند لبنان را درگیر جنگی کند که حزب الله در این سه ماه از آن پرهیز میکرد.
در کنار آن هم عدم واکنشی که معادله پیشگفته را به حالت قبلی خود بازگرداند، چالشی جدی برای تاثیرگذاری تهدیدات سید حسن نصر الله در آینده ایجاد میکند که اسرائیلیها معمولا در تعامل با جبهه لبنان آن را جدی تلقی میکردند. کما این که در این صورت این ترور میتواند فتح بابی برای گسترش دامنه ترور فرماندهان نظامی ایرانی و غیر ایرانی از سوریه به لبنان هم باشد.
نوع واکنش اسرائیل به این ترور و عدم پذیرش رسمی مسئولیت آن نشان میدهد که یا به علت بیم از گسترش دامنه جنگ به خارج از غزه خواسته است با این رفتار از شدت واکنش حزب الله بکاهد و یا این که خود را در مظان اتهام آغازگر جنگ در صورت وقوع آن پس از واکنش حزب الله قرار ندهد.
البته احتمال نخست بیشتر است و در این صورت میتوان گفت که دولت اسرائیل با برآوردی معطوف به تحولات سه ماهه اخیر در جبهه شمالی و نوعی اطمینان خاطر دست به این ترورِ زده است که به جنگ منجر نمیشود.
از این رو، اهداف اسرائیل از ترور العاروری را نمیتوان صرفا در حذف فیزیکی یک رهبر برجسته حماس خلاصه کرد و شکستن معادله یاد شده با حزب الله را نیز میتوان از دیگر اهداف مهم آن برشمرد.
حزب الله طی بیانیهای ترور را «تحولی خطرناک میان دشمن و محور مقاومت» و نه صرفا با خود حزب توصیف کرده و گفته است که «هرگز بیپاسخ و مجازات نخواهد ماند». اینجا ذکر «محور مقاومت» در بیانیه حزب الله قابل تامل است و باید دید که پاسخ به کلیت محور واگذار شده یا این که خود حزب پاسخ جداگانه در راستای حفظ موازنه یادشده پاسخ خواهد داد.
البته در این میان، بعید نیست که حزب الله دامنه آتش را به شکل حساب شدهای فراتر از شهرکهای اسرائیلی در مرز لبنان گسترش دهد، اما در این صورت نیز باید دید که محدوده آن تا کجا خواهد رفت و این که توام با چه سطحی از حملات موشکی و یا پهپادی خواهد بود؟
در کل، بعید است پاسخ احتمالی منجر به جنگ با لبنان شود، اما در نهایت نوع و سطح آن و واکنش اسرائیل در شعله ور شدن یا نشدن جنگ تعیین کننده خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?روسیه و اسرائیل؛ در بر همان پاشنه است!
اظهارات پنجشنبه وزیر خارجه روسیه در گفتگو با خبرگزاری "نووستی" و شبکه "روسیه 24" نشان داد که انتقادات نسبتا بیسابقه مسکو از کشتار غیرنظامیان و محاصره غزه در طول سه ماه اخیر، برخاسته از تحولی محتوایی در قبال این ابرمناقشه خاورمیانه نیست.
لاوروف در این مصاحبه همپوشانی در هدف "ریشهکنی نازیسم" در دو جنگ اوکراین و غزه را مطرح و از نتانیاهو به خاطر عدم انتقاد از روسیه ستایش کرد. در حالی که تهران با روسیه درباره انگیزه حمله به اوکراین همدلی کرده بود، اما مسکو این گونه اهداف خود در این جنگ را به اهداف اسرائیل در جنگ غزه پیوند زد!
در یک اتفاق نادر، در تحلیل جنگ غزه برخی عمدتا با گرایش ضد روسی و برخی روسوفیلها به یک نقطه تلاقی رسیدند و آن هم گمان «ضد اسرائیلی شدن سیاست روسیه در خاورمیانه» است. بدین ترتیب که از یک طرف، برخی "طوفان الاقصی" حماس را به روسیه و عامل "جنگ انرژی" آن منتسب کردند که مفروض این تحلیل ضد اسرائیلی شدن سیاست خاورمیانهای روسیه و اتحاد آن با محور ایران است و از دیگر سو نیز همین پیشفرض نیز خروجي تحلیل برخى روسوفيلها از انتقادات روسیه از اسرائیل در طول جنگ غزه است که برخی کارشناسان آن را نشانه دوری روسیه از تل آویو و نزدیکی به "محور مقاومت" پنداشتند.
اما به نظر میرسد که هیچ تحول مبنایی در سیاست کرملین در قبال اسرائیل رخ نداده است. بله! روسیه تا حدودی از منتفعان جنگ غزه است و آن هم به علت پدیدار شدن مشغله و اولویت دیگری برای ناتو یعنی آمریکا و تشتت در تمرکز غرب بر جنگ اوکراین است؛ اما این انتفاع لزوما به معنای دست داشتن روسیه در "طوفان الاقصی" نیست. اگر به طور سطحی به مسائل نگاه شود که باید جنگ اوکراین را هم کار محمد بن سلمان بدانیم! چون او را از انزوای ناشی از قتل خاشقچی خارج ساخت و وزنه ریاض را در معادلات جهانی بالا برد.
در پس طرح گمانه پیشگفته بیاطلاعی از نفوذ لابی یهودی در روسبه و ساختار قدرت در آن نيز نهفته است که اگر مسکو چنین نقشی داشت حمله هفتم اکتبر قبل از اجرا خنثی میشد.
تحولات 83 روز جنگ نیز نشان میدهد که طرح عامل انرژی در ورای "طوفان الاقصی" و سخن گفتن از تلاش روسیه برای حذف اسرائیل از بازار انرژی اروپا تا چه اندازه ناصواب است. همین عامل روسی در صورت صحت میطلبید که روسیه حماس را قبلا مجهز به موشکها و تجهیزاتی میکرد که با هدف قرار دادن میادین گازی اسرائیل در دریای مدیترانه، آن هدف گازی روسیه را تحقق ببخشند؛ اما این میادین هیچ آسیبی ندیدند. دلیلش هم ساده است؛ چون حماس هیچ امکاناتی برای حمله به آنها در اختیار نداشت.
برخی دیگر از جمله روسوفیلها نیز به شکل دیگری در تحلیل مواضع روسیه در این جنگ با سخن گفتن از تحول در سیاست روسیه در قبال مناقشه خاورمیانه و اسرائیل دچار خطای ادراکی شدند. چنان که قبلا نیز گفته شد این انتقادات تند بیشتر با هدف ارسال پیامی هشدارآمیز به اسرائیل برای خودداری از کمک نظامی به کییف و همچنین مچگیری از آمریکا و فشار بر آن در پرونده اوکراین مطرح شد و البته اهداف دیگری هم چون تعمیق نفوذ نرم روسیه در دو جهان عرب و اسلام و منطقه در پس آن نهفته است.
هر چند سیاست مسکو در قبال منازعه فلسطین با غرب تفاوتهایی دارد و روسیه مانند آمریکا و بعضا اروپا حامی پروپاقرص اسرائیل نیست، اما سیاست اعمالی مسکو در منطقه در دوره پساجنگ سرد بیشتر در جهت همسویی با اسرائیل و منافع با آن تعریف شده است که حضور نزدیک به دو میلیون یهودی روس تبار در اسرائیل، مراودات بیشتر آنها با روسیه و همچنین در هم تنیدگی منافع برخی زرسالاران یهود با اصحاب قدرت در روسیه، این منافع را فربهتر کرده است.
به عنوان مثال، حملات اسرائیل به اهداف ایرانی در سوریه و تداوم آن که بدون قسمی همکاری و حداقل چراغ سبز مسکو امکانپذیر به نظر نمیرسد، خود برونداد صورت بندی امنیت اسرائیل به عنوان اولویت سیاست و منافع خاورمیانهای روسیه است که لاوروف در شهریور 1400 بر این اولویت تاکید کرد و در این جنگ نیز گفت که کشورش هیچ توافقی را که به امنیت اسرائیل ضربه بزند، نخواهد پذیرفت و اشاره به تشکیل کشور فلسطین هم از اهمیت آن مولفه در سیاست منطقهای کرملین نمیکاهد.
در این میان نیز به نظر میرسد که این رویکرد روسیه در سوریه میرود که برگردانی سوری نیز در جهت مخالف منافع ایران پیدا کند و پیش نشانههای آن را میتوان در موضع سست دمشق و بدون تحرکی دیپلماتیک در قبال جنگ غزه، سکوت چند روزه در قبال ترور سردار موسوی و سپس اکتفا به بیانیه وزارت خارجه، آن هم سه روز پس از ترور و نپرداختن به این مساله در رسانهها و تریبونهای رسمی سوریه دید. ناگفته هم نماند که محکومیتی نیز از جانب روسیه صورت نگرفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?ترور در فقدان موازنه!
دیروز ظرف کمتر از یک ماه و در بحبوبه جنگ غزه سومین فرمانده ایرانی و البته ارشدترین آنها در سوریه به وسیله اسرائیل ترور شد. خط تحلیلی غالب، ترور سردار موسوی را تلاش اسرائیل برای کشاندن ایران به درگیری مستقیم و گسترش جنگ در منطقه میداند.
اما این تحلیل چندان واقعبینانه به نظر نمیرسد و روند تحولات جنگ غزه طی 80 روز گذشته عکس آن را نشان میدهد. اتفاقا تشدید حملات به سوریه و این ترورها معطوف به نوعی اطمینان خاطر اسرائیل است که منجر به گسترش جنگ نمیشود. نه تل آویو و نه آمریکا در این شرایط، گسترش دامنه جنگ را به مصلحت خود نمیدانند.
اگر تل آویو در صرافت گسترش جنگ در منطقه بود، بهانه و مستمسک آن که هم اکنون هم با لبنان و یمن فراهم است و با افزایش سطح آتش و تغییر قواعد درگیری مدیریت شده با حزب الله این امر به راحتی محقق میشود. حال، وقتی اسرائیل تا این اندازه از ورود به جنگ با حزب الله پرهیز میکند و یا واکنش به حملات حوثیها در دریای سرخ را به آمریکا موکول کرده و آمریکا نیز از بیم گسترش جنگ در منطقه تاکنون اقدام خاصی نکرده است، سخن گفتن از برنامه اسرائیل برای کشاندن ایران به درگیری مستقیم محلی از اعراب ندارد.
در همین لبنان که حزب الله هم اکنون در سطحی مشخص وارد درگیری با اسرائیل شده و شاهد حملات روزانه دو طرف به یکدیگر اما کنترل شده و مدیریت شده هستیم، برخی رهبران شناخته شده حماس روزانه در این جنگ کنفرانس خبری برگزار میکنند؛ اما در حالی که اسرائیل بارها تهدید به ترور آنها در داخل و خارج از غزه کرده است؛ چرا تاکنون اقدامی علیه آنها و همچنین رهبران و فرماندهان حزب الله در لبنان انجام نمیدهد؟ پاسخ روشن است. به این دلیل که این امر میتواند قواعد درگیری کنونی را از کنترل خارج و منجر به جنگی گسترده شود که اسرائیل نمیخواهد و البته بعید هم نیست در آینده چنین ترورهایی انجام شود. کما این که حزب الله هم تمایلی به آن ندارد و گرنه سطح آتش را در واکنش به تحولات غزه به نحوی افزایش میداد که تل آویو ناگزیر از ورود به جنگ شود.
علت در اینجا در وجود سطحی از موازنه وحشت میان اسرائیل و حزب الله نهفته است، در حالی که هنوز چنین موازنهای میان راس هرم محور یعنی ایران با اسرائیل در جبهه سوریه و به نوعی در سطح خرابکاریها و ترورها در داخل خود ایران نیز شکل نگرفته و همین خود دست تل آویو را باز گذاشته تا در چنین شرایطی که در میدان جنگ زمینی در نوار غزه با دشواریهای خاصی در جهت تحقق اهداف جنگ از جمله در سطح ترور رهبران و فرماندهان تراز اول حماس یعنی یحیی سنوار، محمد ضیف و مروان عیسی روبرو است؛ در مقابل اما ترور فرمانده ایرانی این فرصت را در اختیار نتانیاهو قرار میدهد تا به عنوان دستاوردی دندان گیر و یک پیروزی ترویج دهد.
البته تحلیل پیشگفته نسخه پیچی و تجویزی برای واکنشی تند و مستقیم که ممکن است سطح درگیریها را افزایش دهد نیست. کما این که این موازنه و بازدارندگی یک شبه خلق نمیشود و رسیدن به این نقطه در سوریه قبلا چه بسا آسانتر بود؛ اما به نظر میرسد که گذشت زمان تحقق آن را دشوارتر کرده است.
موضع روسیه که روشن است و تجربه این چند سال نشان میدهد که تمایلی برای متوقف کردن حملات اسرائیل به اهداف ایرانی در سوریه ندارد و چه بسا آن را هم در راستای حذف رقیب ایرانی در این جغرافیا پس از تحقق هدف مشترک به نفع منافع خود هم بپندارد.
به نظر میرسد دولت سوریه نیز تمایلی به همکاری در این زمینه و تبدیل شدن این کشور به عرصه جنگ میان ایران و اسرائیل ندارد. این را میشود در عدم موضعگیری خاص دمشق تا این لحظه نسبت به این ترور صورت گرفته در سوریه با وجود گذشت یک روز از آن مشاهده کرد. همچنین تا این لحظه این واقعه بازتاب چندانی در رسانههای دولتی سوریه از جمله خبرگزاری سانا نداشته است.
در طول این جنگ هم که نه تنها برای حماس بلکه برای کلیت محور سرنوشت ساز است، سوریه غایب بزرگ آن است و جز یکی دو بار موضعگیری اعلامی معمولی در سطحی کمتر از حتی عربستان، مصر و اردن تحرکی دیپلماتیک نداشته و عامل بیعملی در این سطح را نباید به تنش قبلی دمشق با حماس فروکاست.
بر کسی پوشیده نیست که واکنش به چنین حملاتی در عمل معذوریتها و محدودیتهای خاص خود را دارد، اما آنچه مشکل را بغرنجتر و بیشتر بازدارندگی ایران را آسیبپذیر کرده و میکند، مواجهه اعلامی شعاری و سطحی با پروندههای حساس و متعاقب آن زیاده روی در تهدید و وعد و عید از جمله از روز نخست همین جنگ تاکنون است که اساسا "تهدید" را از حیز انتفاع انداخته و همین رویه به بازدارندگی نرم و سخت ایران آسیب زده است. کما این که همین ادبیات به مرور زمان انتظاراتی ایجاد کرده که بیپاسخ ماندن آنها حتی برای قشر هوادار محور چه در داخل چه در منطقه پرسشبرانگیز شده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
?نشستی که شاید نبودش بهتر بود!
دیروز ریاض میزبان نشست سران عربی و اسلامی برای کمک به مردم غزه و توقف این جنگ ویرانگر بود که از همه خطوط قرمز و قوانین جنگ عبور کرده است؛ اما خروجی نشست که در بیانیه پایانی نمود یافت، فراتر از محکومیت و درخواست نرفت و تهی از حداقل تصمیمگیری و کار عملی ممکن و تعریف مکانیسمی مشخص برای کمکرسانی و یا راهاندازی کارزاری فشار دیپلماتیک جدی برای توقف جنگی بود که در خطابههای "آتشین" رهبران عربی و اسلامی از اردن و مصر و عربستان گرفته تا ایران و ترکیه جنگ نسل کشی، جنایت علیه بشریت، مجازات دسته جمعی و غیره توصیف شد.
واقعیت این است که برگزاری چنین نشستهایی بیشتر معطوف به معذوریتهای اخلاقی و سیاسی ناشی از حساسیت بالای ملتهای عربی و اسلامی (البته با درجاتی متفاوت) نسبت به تحولات فلسطین است؛ اما در عمل، منافع ناهمگون، سیاستها و اتحادهای ناهمسو، اختلافات و رقابتهای درونی و نگرانی از پیامدها قدرت هر گونه تحرک جمعی را از دنیای اسلام حتی از مخالفان اسرائیل گرفته است؛ چه رسد به کشورهایی که با آن رابطه دارند.
در چنین وضعیتی هم که توافقی برای یک کار جمعی بشردوستانه و رساندن یک لیتر سوخت یا بسته کمک پزشکی برای بیمارستانهای غزه وجود ندارد، پیشنهاد ایران به نشست برای کمک نظامی و تسلیحاتی آب در هاون کوبیدن است و موضوعیت ندارد.
کمک نظامی به حماس و گروههای فلسطینی در غزه و ارسال نیرو در این شرایط ژئوپلتیک حاکم بر منطقه اساسا امکانپذیر نیست و هیچ کشوری حاضر به چنین ریسکی نیست. کما این که معضل اساسی غزه همین بحران انسانی بیسابقه است.
بهتر بود که رهبران اسلامی بر حداقلهای بشردوستانه ممکن تمرکز میکردند و درباره انجام آنها تصمیمات مقتضی گرفته میشد که نشد. گزینههای غیرنظامی زیادی فروتر از ورود امکانناپذیر به جنگ در این شرایط وجود دارد که میتوانست فشاری را متوجه آمریکا و اسرائیل کرده و به توقف جنگ کمک کند، اما ارادهای برای چنین کاری وجود ندارد و بیشتر کشورها منتظر اقدام دیگری هستند.
به عنوان مثال، عربستان حداقل میتوانست با تهدید به از دستور کار خارج کردن عادیسازی روابط با اسرائیل فشار آورد و ترکیه نیز که مواضع اعلامی سفت و سختی اتخاذ کرده است، میتوانست از طریق قطع و حداقل محدود کردن صادرات نفت به اسرائیل از طریق بندر جیهان و قطع و کاهش تجارت با آن فشار وارد کند؛ تقریبا شبیه همان کاری که در سال 2017 با اقلیم کردستان عراق پس از برگزاری همه پرسی انجام شد، اما واقعیت این است که آنکارا در این مواقع فارغ از مواضع اعلامی، بسیار حسابگرانه برخورد میکند و تاکنون از اتخاذ چنین تصمیمی نظر به پیامدهای سیاسی خاص آن در آینده و بیم کأن لم یکن شدن کاشتههای دو سال اخیر پرهیز میکند.
حال که اقدامات تنبیهی پیشگفته محتمل به نظر نمیرسد، کشورهای عربی و اسلامی حتی در خصوص ارسال کمکهای بشردوستانه به ویژه برای کودکان و غیرنظامیان غزه نیز به راهکار و تصمیمی عملی نرسیدند. این کمکها امروز بیش از هر زمانی فوریت و اولویت دارد. دیروز در گفتگویی که با یک دوست روزنامه نگار در غزه داشتم، حرفهایی درباره فجایع انسانی در این منطقه زد که مو به تن آدمی سیخ میشود؛ این که در قرن 21 چنین بربریت افسار گسیختهای رخ میدهد.
میگفت مواد غذایی در بیشتر مناطق تمام شده و امروز تنها غذای کودکان و نوزادان غزه بیسکویتهای ارسالی و آب شور آن هم در زیر وحشت و رعب غیر قابل توصیف ناشی از بمباران شدید و بیوقفه است. این دوست تعریف میکرد که برخی خانوادهها حتی این بیسکویت و آب ناسالم را هم ندارند و در خانههای خود به ویژه در شمال غزه محبوس شده و دسترسی به هیچی ندارند. تاکید میکرد که عمق فاجعه غزه پس از توقف جنگ بیشتر نمایان خواهد شد؛ زمانی که اجساد کودکان و زنانی در خانهها یافت شود که بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادهاند.
حالا که گذرگاه رفح چنین وضعیتی دارد و مصر در مواجهه با تهدیدهای آمریکا و اسرائیل قادر به تصمیمگیری و اقدام مستقلانه نیست و گویا دیکتاتورها صرفا میتوانند برای مردمان تحت استبداد خود زورآزمایی و عرض اندام کنند، خطابههای "آتشین" رهبران عربی و اسلامی میطلبید که حداقل همین 57 کشور تصمیم مشترکی میگرفتند که مثلا یک کشتی غیر نظامی حامل کمکهای جمعی بشردوستانه را از طریق آبهای بینالمللی مدیترانه با حضور مقامی از هر کشور عربی و اسلامی عازم بندر غزه کنند که بعید بود اسرائیل یک کشتی حامل مقاماتی از 57 کشور را به قعر دریا بفرستد.
لب کلام این که وقتی رهبران 57 کشور عربی و اسلامی یکجا جمع شوند و عاجز از اتخاذ تصمیمی عملی و فوری برای رساندن یک لیتر سوخت برای بیمارستان کودکان سرطانی و دو کارتن بیسکویت بیشتر برای کودکان گرسنه غزه باشند، این خود فاجعهای بزرگتر از فجایع غزه و میتواند در حد یک آبروریزی جمعی است.
@Sgolanbari
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 week, 1 day ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago