محمّد حسين كريمي پور

Description
.. اين هم حرفي است.
گاهي حرف حساب!
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 3 days ago

1 year, 5 months ago

سیلیِ ۸۸ !
محمد حسین کریمی پور

۱۴ سالست نظام هر ضربه ای می خورد، اوّل می گوید وای از ۸۸ ! حتی در اعتراضات سال مهسا، نظام گویا خطر را هنوز در جریان اصلاحات و معترضان ۸۸ می جوید. در روزگاری که موسوی مدتهاست از اصلاح عبور کرده، طالب رفراندوم بین المللی برای تعیین نوع نظامست. در زمانه ای که حتی خاتمیِ همیشه امیدوار هم، امیدی نمی بیند. در ایامی که جوانان نه گوششان به خاتمی بدهکارست نه نگاهشان به موسوی نگران! در روزگاری که دیگر سالهاست هیچ آدم موجهی امیدی به اصلاح این قُبُل منقل ندارد!

پس چرا دردِ سیلی ۸۸ ، التیام نمی یابد؟
بگمانم توجه به چند نتیجه جنبش ۸۸، به یافتن پاسخ کمک می کند:
۱- افولِ مشروعیت دینی حکومت
ولایت فقیه انتخاب جریانِ اصلیِ حوزهٔ شیعی در مسالهٔ حکومت نبوده و نیست. قبلا درین باب نوشته ام. اما به هر حال با غلبهٔ آ خمینی بر حکومت ایران، گفتمان ولایت فقیه نزد تودهٔ شیعی، سطحی از مشروعیت یافت. در نهضت سبز موجی از ایرانیان بر علیه ولی فقیه به خیابان ریختند که غالبا مذهبی بودند. وقتی سرکوب خشن در سراسر کشور شروع شد، شعارها از مطالبهٔ حق رای فراتر رفت و تدریجا مسلمانان سبز به موضع ایرانیان غیر مذهبی در مطالبهٔ پایان حکومت دینی، نزدیک شدند. کم کم رهبران جنبش بالاخص موسوی هم بهمین راه رفتند. ج ا تتمه اعتبارِ دینیِ نسبی خود را در میان بخش بزرگی از مسلمانان ایرانی از دست داد. مسلمانانی که ولایت فقیه را نه متناسب با منافع ایران می دیدند نه همخوان با تعالیم اسلام. حالا حکومت سکولار دموکراتیک، تنها مطالبهٔ بی دین ها نبود!
۲- عریان شدن ذات حکمرانی
ج ا هیچگاه حکومت اخلاق مندی نبود. اما در ۸۸ در سطح کل کشور تقریبا همهٔ جامعهٔ شهری از نزدیک شاهد و متاثر از سطح نازل و خشنی از اخلاق حکمرانی شد. سازماندهی هزاران اوباش جهت سرکوب تظاهرات و عملکرد قضاتی مثل مرتضوی و ایجاد کهریزک ها، آبرویی برای نظام نگذاشت. کمتر فامیل ایرانی، تجربهٔ دست اولی از خشونت حکومت دینی بر تن و بدن عزیزانش نداشت. حتی زنان به کرات در خیابان کتک خوردند. ارتباط عاطفی بخش بزرگی از ملت با سپاه و بسیج که در زمان جنگ شکل گرفته بود، گسست. پس از ۸۸، نظام لخت و عور و نازیبا در وسط معرکه ایستاده بود.
۳- تسری بی اعتمادی در قاعدهٔ نظام
از ۸۸ به بعد آنهاکه به دلایل مذهبی با ج ا همراه بودند مدام در معرض فرسایش اند. این دسته از حزب الهی ها، سرمایه اصلی نظامند. آنها با مسلمانان متدین و روحانیونی روبرویند که گاهی در گوشی و‌ زمانی علنی از مضرات حکومت دینی و‌ هتک حرمت مذهب می گویند. حکومت که قبلا با محمود سالاری کم اعتبار شده بود حالا با قدرت گیری نظامیان هر روز از محیط زیستی ها تا آبان تا مهسا تا اوقاف افتضاح جدیدی بار می آورد و‌ حجت را تمام می کرد. ریزش در جامعه مذهبی ادامه داشت و دارد.
۴- ریزش اعتبار بین المللی
جهان فرض می کرد اکثریت مردم ایران، حامی نظامند. وقایع ۸۸ و راهپیمایی سکوت، اعتبار هسته اصلی قدرت را در دنیا شکست. تا جایی که وقتی نظام تصمیم‌گرفت با دنیا تعامل کند، مجبور شد دست بدامن دولتی شود که وامدار جنبش سبز بود. دنیا روحانی و ظریف را رفرمیست می دید که با آنها در آن سطح تعامل کرد.
۵- ترس از رفراندوم بین المللی
نظام بهتر از من و شما می داند نهضت اصلاحات تمام شده است. اما باور دارد تودهٔ عظیمی که برای حرکت بسوی یک زندگی بهتر بدان دل بستند و ناامید شدند، نمرده اند. مردمانی که ربع قرن از صندوق نیمه جان ناامید نشدند، هنوز راه حل بدون خشونت را ترجیح می دهند. اما دیگر گول شعبده انتخابات استصوابی را نمی خورند.
نظام می بیند این مردم از رفتار اپوزیسیون در ماههای اخیر ناامیدند اما می دانند ادامه دیکتاتوری موجود هم دارد کارِ ایران را تمام می کند. ملت می داند باید فورا کاری بکند تا کشور نپاشد! اما چکار؟ بگمانم نظام از گزینهٔ رفراندوم تحت نظر نهادهای مستقل بین المللی خوف دارد. می ترسد روزی مطالبهٔ عمومی این باشد و اپوزیسیون معتبری در داخل ایران برای تامین آن شکل گیرد. شاید فکر می کند ممکنست حتی امثال موسوی روزی تسهیلگر این امر شوند. البته با این ملت چل تکه و این حکومت متصلب، این گزینه از دید شخص من دور ازدسترس می نماید.

بهرحال، حق بدهید آقایان سیلی ۸۸ را فراموش نکنند. بعد از آن بارشان، بار نشد که نشد.

@M_H_Karimipour

1 year, 9 months ago

.. فدایِ تو!

1 year, 9 months ago

اِستِیشن

رحیم قمیشی

اِستِیشن یعنی ایستگاه، اما در حوالی اهواز و در نزدیکی کوت‌عبدالله، جایی بود بسیار زیبا که طبق معمول اسمش انگلیسی و با مسما بود، به نام استیشن. برای کارمندهای شرکت نفت.
در آخر خواهم گفت چرا امروز یاد آنجا افتاده‌ام.

آقای میرحسین موسوی در حصری که ۱۳ ساله شده، برادر بزرگش "میرعبدالله موسوی" را از دست داد. قبلا هم در حصر، پدر بزرگوارش را از دست داده بود، که یادم هست به او اجازه شرکت در تشییعش را ندادند.
معلوم است که دل آدم می‌سوزد.

جناب آقای میرحسین!
ما فریادمان را زدیم، بدون ترس، که این حصر ظالمانه است، جنایت است، کینه‌توزی است، ضد بشری است…
ولی فایده‌ای نکرد!
آنها که با تو درافتاده‌اند اصلا عاطفه ندارند. جان برایشان مهم نیست، آنها همه هنرشان در گرفتن جان است و بستن پرونده زندگی.
و امروز، هم تو و هم خانواده‌ات را، از زندگی ساقط کرده‌اند و چنان در نخوت و خودبینی غرقند که عین خیال‌شان نیست.
اجازه ندادند برادر بزرگت را برای آخرین بار ببینی، صورتش را ببوسی، از او حلالیت بگیری، یک خداحافظی ساده. حتی به اندازه یک زندانی محکوم هم، برایت حرمت قائل نیستند.
چه می‌گویم، برخی هنرشان همین است.
حرام کردن زندگانی‌ها!

اما جناب میرحسین عزیز!
نخست وزیر محبوب امام
عضو شورای محترم انقلاب
شخصیت مهم جمهوری اسلامی
خوبست در این مصیبتی که گرفتار شده‌ای، به‌یاد بیاوری، آن موقع که تو در قدرت بودی، آقای شریعتمداری (مرجع تقلید) هم به حصر رفت، و شنیدم برای درمان هم اجازه‌اش ندادند به بیمارستان برود. او را به تلویزیون آوردند تا به گناه ناکرده اعتراف و استغفار کند!
و آن موقع من و شما ساکت بودیم.
چون جان برای ما ارزش نداشت.

وقتی خرمشهر را گرفتیم، و صدام گفت من برگشتم سر مرز و اماده‌ام جنگ را تمام کنیم، شما نخست وزیر بودی، عملیات‌های برون مرزی شروع شد، در رمضان و والفجر مقدماتی و والفجر یک و... چندین هزار شهید دادیم، موفق نبودیم، و همینطور ادامه پیدا کرد.
و من و شما فریاد نزدیم، چرا این همه شهید برای اهداف بلندپروازانه‌ای که هرگز به ان نمی‌توانید برسید.
مگر جان بهایی ندارد، چه عراقی چه ایرانی!
و بابت این سکوت‌مان نیز، هرگز عذرخواهی نکردیم!

و سپس آقای منتظری، آقای صانعی و واکسن کرونا، و هواپیما، و تظاهرات، و سپس هر که دوستش نداشتیم.
"جان" چه ارزشی دارد!؟
و‌ما ساکت بودیم.

اما میرحسین عزیزِ دردکشیده!
موضوع اِستِیشن را تنها می‌توانم خیلی خلاصه‌ بگویم، تا دردهایمان بیش از این با خاطرات تلخ انبوه‌تر نشود.
برادر!
همان موقع که تو نخست‌وزیر بودی، خانواده‌ای در استیشن اهواز زندگی می‌کردند، که چهار دختر داشتند، یکی از یکی زیباتر و مهربان‌تر، که اتفاقا هم‌بازی‌های کودکی‌ام بودند.
یکی‌شان نشریه مجاهد برده بود دبیرستان، که گرفتندش، و بردند به زندان.
یک دختر ۱۸ ساله.
و من و تو ساکت بودیم.

ایکاش ماجرا همین جا تمام می‌شد.
سال ۶۷ به مادرش می‌گویند برود و لوازمش را از زندان تحویل بگیرد.
که او مُرده!
و بعد انتهای بهشت‌آباد اهواز، تپه‌خاکی را نشانش می‌دهند، که دخترت اینجاست، او اعدام شد.
و من و تو ساکت بودیم.

کاش قصه آن ساکن نگون‌بخت استیشن، همین جا تمام شده بود.
مادر باور نمی‌کند.
نیمه شب گورکن خبر می‌کند، پول خوبی به او می‌دهد، تا مخفیانه برایش قبر را بشکافد.
مگر می‌شود دختر ۱۸ ساله اعدام شده باشد، سربه‌سرش گذاشته‌اند تا او بترسد!
اما گورکن که گور را می‌کَنَد دختری آنجا خوابیده بوده. در لباس زندان!
دخترش...

مادرش به من می‌گفت، دختر نوجوانم را بخاطر یک نشریه گرفتید؟ زندان کردید! اعدامش کردید!؟
او مسلمان بود، چرا غسلش ندادید، چرا کفنش نکردید…

جناب آقای مهندس موسوی
و ما همچنان داشتیم نفس می‌کشیدیم
و تماشا می‌کردیم.
و به مردم می‌گفتیم آن دوران طلایی…
و فرصت نمی‌کردیم بگوییم؛ مردم ما را ببخشید.
سکوت‌مان را، که خودش همکاری بود در جنایت!

من امروز با تو در فوت برادر عزیزت همدردم، ناراحتم، عذاب می‌کشم.
ولی بالاخره پیام‌های تسلیت برایت سرازیر می‌شود، می‌دانی مراسم برایش می‌گیرند، تشییع جنازه، و احترام، اما باز دل‌مان برایت می‌سوزد، از این‌همه کینه‌توزی‌ دشمنانت.
میرحسین جان!
آن مادر، که دق کرد و رفت پیش خدایش چه بگوید؟

همیشه می‌گویم خوش به‌حال آنهایی که در همین دنیا متوجه کارهای اشتباه‌شان می‌شوند، چه سرنوشت بدی دارند آنهایی که همین فرصت معذرت‌خواهی و طلب بخشش از مردم و بازگشت را پیدا نمی‌کنند!

و‌من خوشحالم که امروز تو با تحمل این رنج‌ها، متوجه می‌شوی این عاقبت رضایت ما بوده در آن زمانی که قدرت داشتیم، صدا داشتیم، و فریاد نزدیم.

خدا کند آزاد شوی، با هم برویم استیشن، خانه آنها را نشانت بدهم.
همان‌جا که در کودکی با آن دختر نازنین، قایم باشک بازی می‌کردم، یا به زبان بچگی‌هایم قایم موشک.
حالا او قایم شده
و من هرگز نمی‌توانم پیدایش کنم...

@ghomeishi3

1 year, 11 months ago

رمزهای اشتباه پدرها

آدم‌ها وارد فروشگاه می‌شدند و اغلب با دست پر بیرون می‌آمدند اما یک نفر مردد، دم در ایستاده بود. مردم می‌آمدند و می‌رفتند و او همچنان ایستاده بود. یکی دوبار خواست وارد شود اما پشیمان شد و بازگشت. یک بار هم تصمیم گرفت بگذرد و برود اما باز هم نتوانست. آخرش دل به دریا زد و وارد فروشگاه شد.
می‌شناختمش. مردی بود زحمت‌کش و بی‌نهایت محترم. شنیده بودم دستش تنگ است و درآمدش کفاف زندگی‌اش را نمی‌دهد. کارگر بود و در کارگاهی نزدیکی‌های شهر از صبح تا غروب عرق می‌ریخت و غروب به میدان‌ تره‌بار می‌رفت و تا ساعت 10 شب بار خالی می‌کرد.
قدیم‌ها کهنه ماشینی داشت که سر راهش تا خانه، چند نفر را جا به جا می‌کرد اما ماشینش به خرج افتاد و دیگر نتوانست تعمیرش کند. از ماشین پیاده شدم و داخل فروشگاه رفتم.
فروشگاه شلوغ بود و پشت صندوق صف کوچکی تشکیل شده بود. حوالی قفسه مواد غذایی دیدمش. دو بسته ماکارونی، یک قوطی کنسرو، یک بسته قند و شاید یک قوطی رب گوجه فرنگی در دست داشت و در صف صندوق ایستاد. سرش پایین بود و دستانش می‌لرزید.
کارتش را کشید اما موجودی کافی نداشت. جیب‌هایش را گشت و به این بهانه که کارت دیگرش را فراموش کرده، عذرخواهی ‌کرد و پلاستیک خریدهایش را روی میز گذاشت. به فروشنده اشاره کردم که حساب می‌کنم اما متوجه نشد و پیرمرد با شرمندگی از فروشگاه بیرون رفت.
چه لحظه‌های دردناکی بود؛ آن تنه خوردن‌های دم در فروشگاه، حساب و کتاب کردن درباره این‌که چقدر در حسابم پول باقی مانده، آیا می‌توانم برای خانواده‌ام غذایی ببرم؟ و آن شرمندگی پایان کار.

این روزها پدرهای زیادی شرمنده خود و خانوده‌شان می‌شوند و دیدن چنین صحنه‌هایی خیلی دردناک است. پدرهای مغرور و با شرفی که حاضر به پذیرش کمک هیچ‌کس نیستند و از صبح تا شام جان می‌دهند اما باز هم دست خالی به خانه می‌روند. روزهای سختی برای پدرهاست. دستشان را باید بوسید.

*موتور‌سواری که خریدهای فراموش شده پیرمرد را دستش رساند، ‌گفت هر چه اصرار کردم قبول نکرد، به شرطی پذیرفت که در اولین فرصت حساب و کتاب کند.

☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 3 days ago