?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 3 weeks ago
معناشناسی عطف بر ضمیر مجروری
سؤال: عطف بر ضمیر مجروری بدون اعاده جارّ مانند «مررتُ بکَ و زیدٍ» چه حکمی دارد؟
جواب: نحات بصره اعاده جار در ما نحن فیه را واجب میدانند. بدین روی جمله «مررتُ بکَ و زیدٍ» طبق دیدگاه نحویان بصره نادرست است و باید «مررتُ بکَ و بزیدٍ» گفته شود. گفتنی است دلیل بصریها قیاس و اجماع است؛ [شرح سیرافی بر الکتاب، ج٣، ص١۴۵].
با این همه، این قیاس _افزون بر اینکه فاقد شروط انتاج است_ اجتهاد در برابر نص و غیر قابل پذیرش است. ادعای اجماع نیز مردود است زیرا نحات کوفه و شماری از نحات بصره مانند اخفش و یونس و قُطرُب و بوعلی اعاده جار را واجب نمیدانند!
غیر از متقدمین نامبرده، بسیاری از متوسطين مانند ابن مالک و ابن هشام و سیوطی و ابن عقیل و ابوحیان و بسیاری از متأخرین مانند آلوسی و ابن عاشور و عباس حسن نیز عود خافض را واجب نمیدانند.
شواهد متعددی از قرآن و شعر و نثر و روایات وجود دارد که نشان میدهد اعاده جارّ واجب نیست:
1️⃣شاهد قرآنی: «تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَ ٱلۡأَرۡحَامِ»؛ [نساء، آیه ١]. یعنی همدیگر را به خدا و بستگان قسم میدهید. الأرحام بنابر قرائت حمزه مجرور و عطف بر ضمیر مجروری در به شده، بدون اینکه حرف جر باء بر سرش درآمده باشد.
2️⃣شاهد شعری: «فما بكَ و الأيامِ من عجبٍ». یعنی در تو و روزگار هیچ تعجبی نیست. این شعر از شواهد سیبویه است که الأیام مجرور و معطوف بر ضمیر مجروری در بكَ شده، و حرف جر باء اعاده نشده است.
3️⃣شاهد منثور: «ما فيها غيرُه و فرسِه». یعنی در خانه جز او و اسبش کسی نیست. این جمله را قُطرُب از عرب حکایت کرده است. چنانکه روشن است فرس مجرور و عطف بر ضمیر مجروری در غیره شده است. اگر اعاده جار واجب بود باید گفته میشد: «ما فیها غیرُه و غیرُ فرسِه».
4️⃣شاهد روایی: «صلی الله علیه و آلِه». این جمله دعائی و نظایر آن بارها و بارها در صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا و ... آمده است.
5️⃣شاهد روایی: «کان قیامُه زیادةً فی مکروهنا و شیعتِنا». این روایت در مقدمه صحیفه سجادیه آمده است یعنی قیام او سبب فزونی اندوه ما و شیعیان ما خواهد بود. شیعةِ مجرور است و بر ضمیر مجروری نا در مکروهنا عطف شده است. اگر اعاده جار واجب بود باید چنین گفته میشد: «کان قیامُه زیادةً فی مکروهنا ومکروهِ شیعتِنا».
6️⃣شاهد روایی: «لاَ يَجُوزُ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ أَشْبَاهِهِ»؛ [وسائل الشیعة، ج١، ص٢١۵]. یعنی از غُساله و مانند آن جایز نیست وضو گرفته شود. أشباه مجرور و عطف بر ضمیر در منه است.
و البته شواهد بسیاری بر عدم وجوب عود جار وجود دارد که همین اندازه کفایت میکند.
افزون بر اینها مواردی وجود دارد که بصریها هم نمیتوانند قائل به وجوب اعاده جار بشوند:
١. جایی که معطوف اسم مؤول باشد نه اسم صریح، مانند: «شجاعة زيد عجبتُ منها و أنه يبخل»، یعنی از شَجاعت زید و بخیل بودنش تعجب کردم. شاهد در أنه یبخل است که بر ضمیر مجروری ها عطف شده است. حذف جار قبل از أنَّ و أنْ مطرد و قیاسی است.
٢. جایی که تکرار جار موجب اشتباه و موهم دوگانگی شود، مانند: «رأيتُ صديقَك و زيدٍ». در اینجا میخواهید بگویید: دوست مشترک تو و زید را دیدم و اگر بگویید: «رأيتُ صديقَك و صدیقَ زيدٍ» مخاطب گمان میکند دو نفر را دیدهاید: دوست او و دوست زید را، در حالی که این خلاف مقصود است.
گاهی هم هدف گوینده از عدم ذکر جار، ادعای یگانگی است هرچند در واقع چنین نباشد، مانند حدیث پیشگفته «کان قیامُه زیادةً فی مکروهنا و شیعتِنا» که امام با حذف جار به دنبال حذف دوگانه اندوه اهل بیت و اندوه شیعیان اهل بیت است. به بیان سادهتر امام با این رفتار زبانی میخواهد بفرماید اندوه شیعیان ما اندوه ما اهل بیت است. نظیر همین تحلیل معناگرا را درباره صلوات نیز میتوان تصور نمود.
اینها همه نشانگر جواز عطف بر ضمیر مجروری بدون اعاده جار است. و در برخی مواضع هم نشان دهنده رجحان و حتی وجوب عدم اعاده است.
باری، در صحت و فصاحت و بلاغت عطف بر ضمیر مجروری بدون اعاده جار تردیدی وجود ندارد، گرچه در واقعِ لغت، اعاده بیشتر از عدم اعاده است.
🖋️محمد نادری
@adb_arbi
شافعی:
إِلامَ أُلامُ و حتّى متى / أُعاتَبُ في حُبّ هذا الفتى
و هل زُوّجَت فاطمٌ غيرَه / و في غيره هل أتى هل أتى
تا کی در عشق این جوانمرد ملامت ببینم و تا چند زخم زبان بشنوم؟!
آیا کسی جز او همسر فاطمه بود و آیا جز در حق او هل أتی فرود آمد؟!
ولادت با سعادت مولى المتقین و قائد الغر المحجلين أمیر المؤمنین امام علی بن أبی طالب علیه السلام بر همه شما مبارک باد.
@adb_arbi
اخفش؛ از بصره تا کوفه
کلمه اخفش صفت مشبهه و به معنای کسی است که چشمش ضعیف و کم سو یا روزکور باشد. لذا افرادی که چنین مشکلی در بینایی داشتند ملقب به لقب اخفش میشدند. به همین مناسبت شب پره نیز در لغت عرب خفاش نامیده میشود.
یازده بلکه دوازده نحوی با لقب اخفش وجود دارد [حاشیة الخضری، ج١، ص۴٠٨] و مشهورترین آنها سه نفرند:
١.اخفش اکبر (استاد سیبویه). نام او أبو الخطّاب عبد الحمید بن عبد المجید است.
٢.اخفش اوسط (شاگرد سیبویه). نام او ابوالحسن سعید بن مَسعَدة است.
٣.اخفش اصغر (شاگرد ثعلب و مبرّد). نام او ابوالمحاسن علی بن سلیمان بن الفضل است.
در میان این اخافش ثلاث نیز، اخفش اوسط مشهورتر است و مقصود از اخفش در صورت اطلاق و نبود وصف، همین فرد است.
اخفش از لحاظ ادبی در زمره مهمترین نحات مکتب بصره و از نظر عقیده و مذهب، شیعه بوده است؛ [تنقیح المقال، ج٣١، ص٢٨٨]. او شاگرد خصوصی سیبویه بوده و تنها طریق به کتاب سیبویه به شمار میرود. با این همه، اخفش پس از درگذشت استادش مبانی الکتاب را مورد نقد جدی قرار داد و با نحات کوفه مانند کسائی مراودات زیادی برقرار کرد. از همین رو آراء نحات کوفه متأثر از آراء اخفش شد و از همینجا عبارت پرتکرار «إلا الأخفش و الكوفيين» پدید آمد.
@adb_arbi
نکته بلاغی عدول از مسافر به على سفر
?سؤال: در آیه شریفه «يَـٰٓا أَيُّهَا ٱلَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ ... فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرࣲ فَعِدَّةࣱ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ» وجه عدول از «مسافرا» به «علی سفر» چیست؟ با اینکه مقتضای وحدت سیاق این بود که بفرماید: «فمن كان منكم مريضا أو مسافرا». لطفا توضیح دهید.
?جواب: صفت مشبهه مانند مریض مفید تلبّس است. به عنوان نمونه «علي مریض» نشانگر آن است که علی متلبس به مبدأ مرض است و بعبارة أخری بالفعل متصف به صفت مرض است. به بیان سادهتر «علي مريض» یعنی علی هم اینک بیمار است.
اما اسم فاعل مانند مسافر نص در تلبس نیست و در استقبال نیز به کار میرود، مثلا گفته میشود: «علي مسافر»، با اینکه هنوز سفر نکرده و بنا دارد مثلا فردا صبح حرکت کند.
این در حالی است که روزه از کسی که عزم سفر کرده _مادامی که سفر نکرده باشد_ ساقط نیست.
بدین روی قرآن کریم از تعبیری بهره جسته تا نص در تلبس باشد زیرا «علی سفر» استعاره تمثیلیه به معنای «على مَركَب السفر» است یعنی آن که بر مرکب سفر سوار است و این تعبیر برای مستقبل به کار نمیرود.
@adb_arbi
لغزش صرفی در ترجمه قرآن
هُدنا در آیه شریفه «إنا هُدنا إليك» [اعراف، ١۵۶] فعل ماضی معلوم، صیغه متکلم مع الغیر، از «هادَ يهودُ»، به معنای توبه و بازگشت است، یعنی ما به سوی تو بازگشتیم. شاعری گفته است:
يا راكبَ الذنبِ هُدْ هُدْ / و اسجُدْ كأنكَ هُدْهُد
برخی از مترجمان به اشتباه هُدنا را از «هَدیٰ يَهدي» و مجهول و به معنای هدایت شدیم گرفتهاند! در حالی که اگر از این ماده بود باید هُدينا میشد. چند نمونه از ترجمههای نادرست را ملاحظه میکنید:
ارفع: به سوی تو هدایت یافتیم
معزی: همانا هدایت شدیم به سوی تو
یاسری: البته ما راه يافتيم به سوى تو
صفارزاده: ما بهسوى تو هدايت شدهايم
جلال الدین فارسی: ما راه به تو يافتهايم
@adb_arbi
درنگی بر ممنوعیت ابتداء به نکره
@adb_arbi
الإنسان أسیر السهو والنسيان
همانگونه که میدانید کلمه «خمر»، طبق لغت فصیحه، مؤنث سماعی (مؤنث مجازی معنوی) است.
در عنفوان جوانی مشغول بحث لمعه بودم؛ به یاد دارم شهید اول رحمه الله در کتاب الغصب بارها ضمیر راجع به خمر را مذکر آورده بود!
شهید ثانی رحمه الله متفطن اشتباه شهید اول شده و تذکر میدهد و میگوید: کان علیه تأنيث ضمائر الخمر لأنها مؤنث سماعي.
اما جالب اینجاست که شهید ثانی خود در سطر بعدی گفته خودش را فراموش میکند و چندین بار برای خمر ضمیر مذکر میآورد!!
مرحوم کلانتر در حاشیهاش متوجه اشکال شهید ثانی میشود و میگوید: همان اشکالی که بر شهید اول وارد کردی بر خودت هم وارد است و لا عصمة إلا لله.
جالبتر اینکه مرحوم کلانتر هم در ادامه دچار لغزش میشود و نه یکی دو بار که بارها برای خمر ضمیر مذکر برمیگرداند!!!
@adb_arbi
اشکال عجیب سید علی خان بر رضی
?بر پایه دیدگاه جمهور نحویان از جمله رضی استرآبادی کاربست واژۀ «کافَّة» به صورت مضاف نارواست و فقط منصوب به عنوان حال به کار میرود.
?️سید علی خان مدنی در شرح جمله «وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِي كَافَّتِهِمْ» از دعای ٢۶ صحیفه سجادیه چنین مینویسد:
«میگویم: فروغ حق در این بند از دعا تاریکی شک را درهم میشکند و همین گواهِ بسندهای است بر اینکه کَافَّة در سخن شیوا به صورت مضاف نیز به کار میرود زیرا امام سجاد علیه السلام شیواترین عرب در زمان خود بوده است. پس باید زمخشری پای بر گُرده خطاکارپنداران خود بگذارد و بگذرد. و بدین ترتیب، این سخن که عبارت زمخشری بسانِ روایت اوست ثابت میگردد. و شگفتی جز از رضی -که خدایش از او راضی باد- نیست، زیرا با وجود جایگاه بلند صحیفه در مذهب شیعه، بدین عبارت آگاهی نیافته و پنداشته کَافَّة تنها در سخن متأخران و کسانی که نمیتوان به گویش آنها اعتماد داشت اضافه شده است و خداست که حق را میگوید و راه را مینماید.»؛ [ریاض السالکین، ج ۴، ص ١۶۴].
?شگفتآورتر آنکه سید علی خان خود نیز در شرح صمدیه بر این عبارت از صحیفه سجادیه آگاهی نیافته است! [نک: الحدائق الندیة، ص ٣٢۴].
@adb_arbi
?درنگی بر تفاسیر معاصر?*
?️علامه فقید سید هاشم حسینی تهرانی، نویسنده موسوعه گرانسنگ علوم العربیة*
@adb_arbi
تعبیری چالشبرانگیز در خطبه فدکیه
سؤال:
حضرت زهرا علیها السلام پس از ایراد خطبه فدکیه از مسجد بیرون میآید و راهی منزل میشود. آنگاه روایت میفرماید: «اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ». مقصود از آرام و قرار گرفتن خانه چیست؟! به نظرتان نباید اینطور گفته میشد: اسْتَقَرَّتْ بِالدَّارِ، یعنی حضرت در خانه آرام و قرار گرفت، نه اینکه خانه به سبب حضرت آرام و قرار بگیرد. ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید.
جواب:
روی هم رفته سه پاسخ به عنوان احتمال داده شده است:
١.مقصود آرام و قرار گرفتن خانه است؛ زیرا جمادات هم در نگرش توحیدی دارای ادراک و شعورند و لذا خانه با رفتن حضرت مضطرب و بیقرار شده بود و با رجوع آن حضرت آرام و قرار گرفت. جمله یادشده، بر طبق این احتمال، حقیقت است.
٢.مقصود آرام و قرار گرفتن اهل خانه است. طبق این احتمال جمله مشتمل بر مجاز حذف است، به معنای استقر بها أهلُ الدار، مانند آیه شریفه «واسأل القریة».
٣.مقصود آرام و قرار گرفتن حضرت زهراست؛ طبق این احتمال جمله مشتمل بر قلب است، مانند «أدخلتُ الخاتَمَ في إصبعي».
برای اطلاع از این پاسخها میتوانید به بحار الأنوار و من فقه الزهراء مراجعه نمایید.
لکن به باور نگارنده مقصود چیز دیگری است و احتمالات یادشده گر چه از لحاظ ادبی مشکلی ندارند لکن استعمال عرب آنها را تایید نمیکند. جمله «استقرت بها الدارُ» ویژه خطبه فدکیه نیست بلکه جملهای است پرکاربرد و در قد و قواره مثَل سائر و معنای واضح و روشنی هم دارد.
استقرار در تعابیری مثل «استقرت بها الدارُ» و «استقرت بك النوی» و «استقر به المجلسُ» و ... به معنای آرام و قرار گرفتن در مقابل مضطرب و پریشان و بیقرار بودن نیست بلکه به معنای مستقر شدن در مقابل متحرک بودن است. لذا این تعبیر و نظایر آن برای بیان به خانه رسیدن یا از مسافرت برگشتن یا اقامت کردن یا به خانه اندر شدن یا نشستن به کار برده میشود که جامع همه این معانی، مستقر شدن و از حرکت بازایستادن است. نمونههای زیر را ملاحظه کنید:
١.ثُمَّ اِنْكَفَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَيْهِ وَ يَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَيْهِ فَلَمَّا اِسْتَقَرَّتْ بِهَا اَلدَّارُ قَالَتْ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ اِشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ اَلْجَنِينِ [الاحتجاج، ج١، ص١٠٧].
٢.فَأَلْقَتْ عَصَاهَا وَ اسْتَقَرَّتْ بِهَا النَّوَى/كَمَا قَرَّ عَيْناً بِالْإِيَابِ الْمُسَافِرُ
٣.لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى بَلْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى [دعای ندبه].
۴.فلما دخل و استقر به المجلس ...
۵.لَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهِ الدَّارُ بِالْيَمَن ...
بنابراین، تعبیر فلما استقرت بها الدارُ در خطبه فدکیه به این معناست: وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به خانه رسید و در آن مستقر شد و ارتباطی به اضطراب و بیقراری و ناآرامی حضرت ندارد، هرچند در واقع چنین بوده باشد.
گفتنی است نسبت استقرار به خانه، مجاز در اسناد به علاقه مکانیت است.
@adb_arbi
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 3 weeks ago