آکادمی جام

Description
@JaamAcademy
در جستجوی آگاهی و معنا

ارتباط با ادمین:
@Mm_135
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 Monate, 3 Wochen her

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 Monate, 1 Woche her

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 Monate her

1 month, 1 week ago

💠*⭕️تکنیک 5 دقیقه پایانی
دکتر وین دایر؛ نویسنده کتاب های موفقیت و معنویت
*

بروس لیپتون در کتاب خود با عنوان زیست‌شناسی باور، رابطه ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه را با زبان تکنولوژی اینگونه بیان می‌کند: «ضمیر ناخودآگاه مانند پایگاه اطلاعاتی، فاقد احساس و قضاوت نسبت به برنامه‌های ذخیره‌شده در آن است و کار آن فقط این است که برنامه‌ای را بگیرد و بدون هرگونه پرسش یا حتی قضاوتی، آنها را اجرا کند. ضمیر ناخودآگاه یک وسیله سخت‌افزاری برنامه‌پذیر است که تجربیات و احساسات ما از زندگی، در آنجا ثبت می‌شود و شرایط و اتفاقاتی هماهنگ با این اطلاعات ثبت شده را برای ما مهیا می‌کند. در تمام اوقاتی که ضمیر خودآگاه شما در حال استراحت است، ضمیر ناخودآگاه شما در حال دریافت و پردازش تمام آن چیزهایی است که بر روی آن ثبت کرده‌اید و آماده می‌شود تا تصاویر دریافتی را در دنیای بیرونی متجلی کند.
پنج دقیقه پایانی روز که تصمیم دارید برای مدت حدود هشت ساعت به قلمروی ضمیر ناخودآگاه‌تان وارد شوید، حساس‌ترین دقایق تمام 24  ساعت شبانه روز شما است. در این 5  دقیقه پایانی روز، به ضمیر ناخودآگاه‌تان می‌گویید قرار است بعد از برخاستن از خواب، خداوند کدام خواسته شما را تحقق ببخشد. همانطور که در رختخواب دراز کشیده و احساس می‌کنید چشمان‌تان سنگین شده و ضمیر ناخودآگاه شما آرام گرفته است، از این دقایق آخر بیداری برای ارتباط با خالق هستی استفاده کنید  و بگذارید آخرین چیزی که به ذهن ناخودآگاه خود ارسال می کنید عمیق‌ترین خواسته‌های شما باشد.
بنابراین در دقایق پایان بیداری‌تان و در حالت خواب آلودگی، از خودتان بپرسید: اگر رویاهای من هم اکنون تحقق پیدا کند، چه حسی خواهم داشت؟ همین فکر را حفظ کنید تا به تدریج آن حس مورد نظر به وجود بیاید!

💠*⭕️نکته مهم:هرگز با ناراحتي و نگراني به خواب نرويد. حتي اگر مسائل خيلي جدي در زندگي شما وجود داشته باشد. شما مي‌توانيد به آساني عادت استفاده از لحظات قبل از خواب‌تان را بشکنيد. به اين معنا که در آنچه مورد ناراحتي و نگراني شما مي‌شود، تجديد نظر کنيد. از اين فرصت مهم استفاده کنيد و به افکار مثبتي بپردازيد که در عالم خیالتان  قرار داده‌ايد. اگر افکار منفي به سراغ شما آمد به خودتان بگویید که فردا در موردش فکر می‌کنم. اگر قبل از خواب دچار نگراني شديد متني الهام‌بخش بخوانيد و یا كاري انجام دهيد تا احساس آرامش به شما برگردد. 5 دقیقه پایانی را صرف متعالی‌ترین وجه زندگی خود کنید. (*رفرنس خلاصه شده کتاب آرزوهای تحقق یافته وین دایر؛ توسط محمد برخورداری)

**آکادمی جام؛جستجوی آگاهی و معنا

ما را در سایر رسانه‌ها دنبال کنید:اینستاگرام | لینکدین | بله | ایتا |** سروش

@JaamAcademy

1 month, 2 weeks ago

💠⭕️سه اصل ترک اعتیاد (پاکسازی دیجیتال)
دکتر کال نیوپورت، استاد علوم کامپیوتر دانشگاه جورج تاون

صورت مساله خیلی واضح است: سال‌ها پیش شرکت‌های دخانیاتی از طریق معتادکردن ما پولدار شدند. و اکنون «غول‌های شبکه‌های اجتماعی» مانند متا (واتس‌اپ و اینستاگرام و فیس‌بوک) و ایکس (توئیتر سابق) و گوگل (مالک یوتیوب) به عنوان «شرکت‌های دخانیاتی مدرن» هستند. محصولاتی را می‌فروشند که تا حد امکان اعتیادآور طراحی شده‌اند. و اکنون شرکتی مانند متا که دارنده واتس‌اپ، اینستاگرام و فیس بوک است بیش از 1 تریلیون دلار ارزش بازاری دارد! چه می‌توان کرد؟ مینمالیسم دیجیتال که مبتنی بر سه اصل است را به کار بگیریم:
شلوغی پرهزینه است.
بهینه‌سازی مهم است.
هدف، رضایت‌مندی است.

*◻️اصل اول: شلوغی پرهزینه است: ا*قتصاد جدید، هنگام محاسبه‌ ارزش واقعی چیزی، تمام هزینه‌ها‌ را نیز در نظر می‌گیرد. برای مثال، اگر می‌خواهید به جای پیاده‌روی، با ماشین به شهر بروید، قیمتی که برای ماشین می‌پردازید، تنها هزینه‌ آن نیست، بلکه زمان، استرس و تلاشی که برای به دست آوردن این پول و نگه‌داشتن ماشین در امنیت و تعمیر و نگهداری آن می‌کنید، نیز بخشی از هزینه است. در نهایت، ممکن است اگر درست حساب و کتاب کنیم مجموع هزینه‌های ماشین‌داری و حمل‌و‌نقل با ماشین بیشتر از پیاده‌روی باشد. همین موشکافی باید در مورد هر رسانه دیجیتالی که وارد زندگی‌تان می‌کنید، اعمال شود. از خود بپرسید که واقعا چه چیزی از آن به دست می‌آورید و هزینه زمانی، روانی و توجهی آن چقدر است؟

*◻️اصل دوم: بهینه‌سازی مهم است.* این اصل مبتنی بر «قانون بازده نزولی» است. برای مثال، اگر در حال تولید اتومبیل هستید، اولین کارگری که اضافه می‌کنید، خروجی شما را افزایش می‌دهد. دومین کارگر هم همین طور. اما در نهایت به نقطه‌ای می‌رسید که خط مونتاژ دیگر توان تحمل فشار بیشتر را ندارد. کارگران به هم برخورد می‌کنند و همه چیز شروع به کند شدن می‌کند.
حالا از مثال تولید خودرو می رویم به دنیای دیجیتال. می‌خواهید از دنیا باخبر شوید و عضو هیچ سایت یا کانال خبری نیستید. رفتن از صفر به دو سایت/کانال خبری، پیشرفت بزرگی خواهد بود. اما اگر عضویت در ده کانال بشود دوازده تا، آنگاه بازده این دو تای آخر ممکن است نزولی/منفی شود. چون خیلی به شما آگاهی و ارتباط اضافه نمی‌کند، اما زمینه ساز حواس‌پرتیِ بی‌پایان و غیرقابل‌درک خواهد بود. به جای افزودن بی‌حساب و کتاب، باید تعداد ابزارهای خود را بهینه کنید.

◻️اصل سوم: از آمیش‌ها الهام بگیریم! [فرقه عجیبی وجود دارد به نام آمیش‌ها که کماکان بر اساس روش‌های قدیمی نیاکان‌شان مانند استفاده از اسب برای کشاورزی و حمل‌و‌نقل و پوشش سنتی استفاده می کنند و البته بخشی از اعضای این فرقه ممنوعیت استفاده از برق و تلفن دارند. اجتماع و خانواده برای آنان بسیار مهم است] آمیش‌ها ضد تکنولوژی نیستند. بدون آزمایش تکنولوژی، آن را رد نمی‌کنند. گاهی اوقات، از یک دستگاه فرزکاری پیشرفته استفاده می‌کنند. ولی اگر این تکنولوژی از ارزش‌های اساسی آن‌ها که خانواده و اجتماع است، پشتیبانی نکند، ممنوع می‌شود. شما باید همین رویکرد مبتنی بر ارزش را برای هر ابزاری که استفاده می‌کنید، به کار ببرید. آیا این ابزار واقعا به ارزش‌ها و اهداف شما سود می‌رساند و از آن‌ها پشتیبانی می‌کند، یا بدون آن بهتر هستید؟ منطق اصلی این است: تنها چیزهایی را وارد زندگی خود کنید که شادی به ارمغان می‌آورند.

💠*⭕️پیشنهاد پایانی: پاکسازی دیجیتال و سپس بازگرداندنِ گزینشیِ ابزارهای خاص
اگر اصول مینیمالیسم دیجیتال برای‌تان خوشایند است، پس راه شروع آن گذراندن چند هفته پاکسازی دیجیتال است. چند روز، برنامه‌ریزی کنید تا تمام فناوری‌های غیرضروری را از زندگی خود حذف کنید؛ هر چیزی که برای ادامه کار و عملکرد روزانه به طور مطلق به آن‌ها نیاز ندارید.
پس از این چند هفته، دوره بازگرداندنِ فکرشده ابزارها آغاز می‌شود. سه سوال در مورد هر فناوری‌ بپرسید:
◻️سوال اول: آیا این فناوری از چیزی که من عمیقا به آن اهمیت می‌دهم، پشتیبانی می‌کند؟ اگر چنین است، به سوال دوم بروید.
◻️سوال دوم: آیا این بهترین راه برای حمایت از این ارزش است؟ مثلا ممکن است اینستاگرام از ارزشِ در تماس بودن با اقوام دوردست پشتیبانی کند، اما تماس اسکایپی با آن‌ها هر یکشنبه، راهی بسیار معنادارتر برای انجام این کار نیست؟
◻️*اما اگر چیزی از دو سوال اول عبور کرد، وقت آن است که به سوال نهایی برسیم: چگونه می‌توانم از این ابزار به گونه‌ای استفاده کنم که بیشترین سود را داشته باشد و کمترین آسیب را بزند؟ (رفرنس: خلاصه شده از مدیر سبز)

**آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا

ما را در سایر رسانه‌ها دنبال کنید:اینستاگرام | لینکدین | بله | ایتا |** سروش
@JaamAcademy

1 month, 4 weeks ago

💠⭕️داستان فوق العاده جذاب متشکرم چارلز! + تحلیل راهبردی

چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسيار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه‌اش را گرفت، آمد پایین و نشست.

هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می‌آورد؟

مدتی بعد وی به یکی از برنامه‌های پر‌بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.

وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه‌دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت‌سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوس‌باز بود. هر شب بایک زن به خانه می‌آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه‌هایم مواد مصرف می‌کردند و....
و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی‌کردم بلکه هم‌پای او و دوستانش می‌شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه‌ها نبود هیچکدام زنده نمی‌ماندند. تا اینکه یک روز ...

همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمی‌دانم که کجا رفت و چرا؟. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره‌ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.

روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه‌هایم را اداره کردم. بچه ها به‌شدت احساس خوشبختی می‌کردند و من تازه می‌فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده‌ام. وقتی دیدم بچه‌هایم با چه لذتی درس می‌خوانند و با من همکاری می‌کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...

امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی‌کرد هرگز به توانایی‌هایم پی نمی‌بردم. چون من ذاتا انسانی بی‌اراده و وابسته بودم.

مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی‌ات شد و چگونه کمکت کرد؟

زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر من بود.

☑️⭕️تحلیل راهبردی:
ماکسیم گورکی نویسنده انقلابی روسی جمله‌ای دارد که زیبا و هوشمندانه است: در کالسکه گذشته شما هیچ‌جا نمی‌توانید برسید!
مساله همین جاست. ما اگر بخواهیم همه آن‌چه را که داریم همیشه با خود داشته باشیم همچون کودکی هستیم که در نهایت در کالسکه بی‌اراده و وابسته بزرگ خواهیم شد. بزرگ شدن و موفقیت با از دست دادن است که معنا پیدا می‌کند.
شما هرگز نمی‌توانید لذت اقیانوس را درک کنید مگر اینکه شهامت از دست دادن آرامش ساحل را داشته باشید.
از این پس هر گاه چیزی (یک پشتوانه قوی، اعتبار، شهرت، شبکه ارتباطی، پول و ...) را از دست دادید، دو راه دارید: یکی اینکه تا آخر عمر حسرت از دست دادن آن را به دوش بکشید و همچنان در ذهن خود به او وابسته بمانید و یک راه دیگر این است که بگویید: متشکرم چارلز!
یعنی اینکه تاکنون برای موفقیت و آرامش و زندگی به تو وابسته بودم از امروز سعی می‌کنم مسیر دیگری پیدا کنم. بگذارید چارلزهای زندگی‌تان بروند. خدا بزرگ است و امکانات وسیعی در اختیار تک‌تک ما قرار داده است.

دکتر مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki

**آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا

ما را در سایر رسانه‌ها دنبال کنید:اینستاگرام | لینکدین | بله | ایتا |** سروش

@JaamAcademy

3 months, 3 weeks ago

?????

تا حالا شده برای خدا شعر عاشقانه بخونی؟

? توی کامنتها با یک بیت با خدا حرف بزنید.

تلگرام‌ | اینستاگرام | بله

4 months ago

?*⭕️دوازده نکته از امپراطوری که لباس های روستایی می پوشید
مارکوس آئورلیوس، امپراطور روم و فیلسوف رواقی
*

می خواهیم جملاتی را بخوانیم که مربوط است به بیش از 1800 سال پیش! قبل از اینکه مطلب او را بخوانیم بد نیست بدانیم که او فرمانروایی بود که فرمانروایی را دوست نداشت. او از کودکی علاقه‌مند بود که فیلسوف شود اما به ناچار امپراطور شد. او را یکی از «پنج امپراتور خوب» دانسته‌اند. او همچون روستایی‌ها لباس‌های ساده می‌پوشید. مارکوس آئورلیوس تأملات خود را مثل بسیاری از فیلسوفان در پشت میز تحریر اتاق خویش ننوشته‌ است؛ بلکه ثبت آن‌ها مربوط به حدود سال‌های 170 میلادی در میدان جنگ است. اورلیوس هنگام نوشتن کتاب در میدان جنگ به سر می‌برد و بسیاری از قسمت‌های کتاب را شب‌ها و کنار چادر و در صحنه‌ جنگ نوشته است. او صبح‌ها در برابر دشمنانش می‌جنگید اما شب‌ها در نوشته‌هایش با آن‌ها همدردی می‌کرد. هیچ‌یک از فصل‌های کتاب برای کسی نوشته نشده است و تمام کتاب را مارکوس خطاب به خودش نگاشته است. لحن کتاب بسیار صریح و ساده است.
ما دوازده نکته از نکات او را انتخاب کرده‌ایم.

1)مرا بردار و هر جای این جهان که می‌خواهی بینداز! هر جا که باشم، خدا قلبم را خوشحال و راضی نگه می‌دارد؛ که این نتیجه وقتی‌است که کردار و رفتار ما، در انطباق با طبیعت و حقیقت باشد.
2) زمانی که روز خود را آغاز می‌کنید، به این فکر کنید که چه موهبت با ارزشی‌است که زنده‌اید، نفس می‌کشید، تفکر می‌کنید، لذت می‌برید و عشق می‌ورزید.
3) شادی زندگی شما به کیفیت افکارتان بستگی دارد.
4) خودت را در رویاهای داشتن چیزهایی که نداری غرق نکن، اما موهبت‌هایی که دارا هستی را بشمار، و شکرگزارانه به خاطر داشته باش که چطور رؤیای داشتن‌شان را در سرت می‌پروراندی اگر نداشتی‌شان.
5) هدف زندگی این نیست که با اکثریت همراه شوی. هدف در نپیوستن به جمع بی‌خردان است.
6)  وقتی که رنج‌ها مجبورت می‌کنند احساس تلخی کنی، اصلی که باید به خاطر بسپاری، این است که: افتادن اتفاق تلخ بداقبالی نیست، بلکه تحمل رنج‌ها بدون از دست دادن امید، عین خوش‌اقبالی است.
7) مجبور نیستی هر پیش‌آمد بیرونی را تبدیل به موضوعی برای رنج بردن کنی.
8) همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم. اگر یاد بگیریم تا نسبت به آنچه هیچ اهمیتی ندارد، بی‌اهمیت باشیم.
9) مرگ خودت را تصور کن و فکر کن که زندگی‌ات را به تمامی زندگی کرده‌ای و مرده‌ای. حال، آن فصل‌ها را که زندگی نکرده‌ای به یاد بیاور و زندگی‌‌ات را به کمال زندگی کن.
10) بهترین انتقام این است که شبیه دشمنت نباشی.
11) این مرگ نیست که باید انسان از آن بترسد، بلکه او بایستی از این که هیچ‌گاه زندگی کردن را آغاز نکند، بهراسد.
12) هرگز به آینده اجازه نده که مزاحم امروز تو شود.(رفرنس)

?*⭕️تحلیل پایانی از آکادمی جام:*
بخش مهمی از اندیشه‌های این فیلسوف- شاه همچنان زنده است و تنها بر اساس یک ایده او کتاب‌های پرفروش در قرن 21 نوشته شده است. به عنوان مثال به نکته شماره هشت دقت کنید: «همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم، اگر یاد بگیریم تا نسبت به آنچه هیچ اهمیتی ندارد، بی‌اهمیت باشیم». همین آموزه، اصل و اساس و نکته بنیادین کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها است که مارک منسن آن را نوشته و بسیار پر‌فروش است. این کتاب تا 2023، بیش از 15 میلیون فروخته شده است.
نکته‌ای که می خواهیم یادآوری کنیم این است که فقط خواندن و شنیدن ایده ها مهم نیست، خوب بودن ما به اندیشه هایی نیست که در حافظه داریم بلکه کیفیت انسانیت ما در ایده‌هایی است که آن را زندگی می‌کنیم! یکبار دیگر برگردیم و دوازده آموزه او را مجدد مرور کنیم و یک مورد (فقط یک موردش) را انتخاب کنیم و آن را زندگی کنیم. فقط و فقط یک آموزه برای شروع!

آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا
https://t.me/JaamAcademy

4 months, 1 week ago

?*⭕️بگو که دل بسته اش هستی!
دکتر محمود مقدسی، دکترای فلسفه و دانش آموخته روانشناسی
*

واقعیت این است: ما خیلی به دیگران نیازمندیم، امّا جسارت ابراز کردنش را نداریم. ما به بودنِ دیگری، به نگاهش، تحسینش و یاری‌اش نیازمندیم. اغلبِ ما تابِ تنهایی را نداریم. عجیب هم نیست، ما آدم‌ها برای تنهایی ساخته نشده‌ایم. ما دل‌بسته‌ایم.

امّا هزار کار می‌کنیم تا به دیگری نگوییم که به او نیاز داریم، نگوییم قدرش را می‌دانیم، نگوییم که اگر نباشد جای خالی‌اش آزارمان می‌دهد، نگوییم که برایمان مهم است. گاهی بلد نیستیم. آخر چند نفر از ما ابرازِ صادقانه را دیده‌‌ایم؟ چند نفر از ما یاد گرفته‌ایم که آدم‌ها می‌توانند وسط روزهای معمولی زندگی بگویند قدر هم را می‌دانند و چقدر خوب است که هستند. چند نفر از ما چنین چیزی را خطاب به خودمان شنیده‌ایم؟ گاهی هم مسئله بلد نبودن نیست، ترسیدن است. می‌ترسیم ابراز کنیم و در بازیِ قدرت دستِ بالا را از دست بدهیم، می‌ترسیم ابراز کنیم مبادا دیگری طلبکار بشود، می‌ترسیم بگوییم برایم مهمی، اما آن دیگری (پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست، شریک) شبیهش را به ما نگوید. می‌ترسیم بگوییم و دیگری را بترسانیم، می‌ترسیم وابسته به نظر برسیم، می‌ترسیم دیگری رهایمان کند، می‌ترسیم مسئولیت زیادی روی دوش‌مان قرار بگیرد. می‌ترسیم احساساتی به نظر برسیم. می‌ترسیم دیگری ما را پس بزند. خلاصه اینکه خیلی می‌ترسیم و ابراز نمی‌کنیم.

به جایش چه می‌کنیم؟ اجتناب می‌کنیم، بهانه می‌گیریم، دعوا راه می‌اندازیم، بدبین می‌شویم، طوری رفتار می‌کنیم که گویی بود و نبود دیگری فرقی برایمان ندارد، بی‌توجهی می‌کنیم و ... . اما واقعیت این است که نیاز داریم از نیازمان به دیگری بگوییم، از قدردانی‌مان حرف بزنیم و در دلِ همین ابراز، با او درباره مشکلات‌مان با هم گفتگو کنیم.

ابراز نیاز به دیگری و قدردانی در واقعیت کارِ آسانی نیست. ولی آموختنی است. اوضاع می‌تواند بهتر از این باشد. (رفرنس: محمود مقدسی)

?*⭕️نکته کوچک پایانی از آکادمی جام:*
خداوند با همه بزرگی‌اش، با همه بی‌نیازی‌اش به‌راحتی به انسان‌های متعالی ابراز علاقه می‌کند. همانا خداوند مطهرین، توابین، پارسایان، پاکیزگان، نیکومنشان، دادگران، توکل‌کنندگان و بازگشت‌کنندگان را دوست دارد. ما نیز در روابط‌مان در چارچوب اخلاق (ادب و حیا) می‌توانیم به خوبی به پدر، مادر، همسر، فرزند و سایر اعضای خانواده‌مان ابراز محبت کنیم و بگوییم که بودنت برای من مهم است! همین جملات ساده می‌تواند راهی به افزایش کیفیت زندگی باشد.

آکادمی جام، جستجوی آگاهی و معناhttps://t.me/JaamAcademy

4 months, 2 weeks ago

?⭕️ساعتی که برای جف بزوس، ۴۲میلیون دلار آب خورد!
مگان اوگبلین، نویسنده گاردین، نیویورک تایمز

۲۵ سال پیش، یک طراح ایده ساعتی را داد که قرار بود ده‌هزار سال عمر کند، عقربه‌هایش به‌جای ثانیه‌ها و ساعت‌ها، سده‌ها را نشان بدهد و صدای کوکش هر هزار سال یک‌بار بلند شود. چه کاری بیهوده‌تر از این؟
و جف بزوس (خالق و مالک سهام مدیریتی آمازون و جزو ده ثروتمند جهان) روی این ساعت 42 میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده است؟ و چه سرمایه‌گذاری بیهوده‌تر از این؟ 

بلندای این ساعت بیش از ۱۵۰ متر و پاندول آن به بزرگیِ یک انسان است. چرخ‌دنده‌های آن در دایره‌ای به قطر ۲.۵ متر پهن شده‌اند. این ساعت قرار است کاربردی باشد، احتمالاً کاربردی‌تر از هر ساعت دیگری که تاکنون ساخته شده، اما دقیقه و ساعت را نمی‌شمارد. جایی که باید عقربۀ دوم باشد، نشانکی وجود دارد که در پایان هر سده پیش‌روی می‌کند. بانگ فاختۀ (اگر خاطرتان باشد آن پرنده ای که در ساعت های قدیمی بیرون می‌آمد) این ساعت در آغاز هر هزاره به گوش خواهد رسید.
ساعت ده‌هزارساله، یا «ساعت اکنون طولانی»، از تخیل دنی هیلیس، طراح ابررایانه‌ها، بیرون جهید؛ او پیشنهاد ساخت آن را در مقاله‌ای برای مجلۀ وایرد در سال ۱۹۹۵ داد. این پاسخی بود به مسئله‌ای که هیلیس نام آن را گذاشته بود «آیندۀ آب‌رونده»، یا ناتوانیِ آدمی از فکرکردن به فراسوی عمر خویش. او استدلال کرد که جاه‌طلبانه‌ترین و پاینده‌ترین پروژه‌های تمدن‌های پیشین- اهرام مصر، کلیساهای جامع قرون وسطا- طی چندین نسل ساخته شده‌اند و نیازمند نوعی تفکر درازمدت بودند که در ما مفقود است. او نوشت: «می‌دانم که بخشی از داستانی هستم که بسیار پیش‌ از آنکه به یاد بیاورم آغاز شده و دیرزمانی پس‌ از آنکه کسی مرا به یاد بیاورد، ادامه خواهد داشت». و بالاخره جف بزوس برای ساخت آن سرمایه‌گذاری ۴۲ میلیون دلاری کرد. (رفرنس: مقاله در دورانی که همه‌چیز تاریخ مصرف دارد...، نشریه ترجمان با تلخیص و تصرف)

*?*⭕️تحلیل از آکادمی جام**
بنیاد اکنون طولانی (The Long Now Foundation) پشت ساخت این ساعت ۱۵۲ متری است. این بنیاد می گوید که «اکنون» یا «این روزها» (Now)  کلا به اندازه سه روز گسترده است: دیروز، امروز و فردا. این زمانه (Now a days) هم کلا به اندازه سه دهه گسترده است. دهه پیشین، دهه جاری و دهه آتی. که می شود سی سال. اما ما به اکنون طولانی Long Now فکر می کنیم: یعنی ۱۰ هزار سال قبل به علاوه ۱۰ هزار سال آینده. اکنونِ طولانی! چرا؟ چون ابتذال شتابان نوآوری ما را از چشم‌انداز سال‌های خیلی دورِ آینده و گذشته محروم کرده است.
ما عادت کرده‌ایم به کوتاه‌نگری، عادت کرده‌ایم فقط به اندازه عمر خودمان به هستی و زندگی نگاه کنیم. به خاطر «سندروم آینده آب رونده»، هر روز کوتاه نگرتر می‌شویم. و این کوتاه‌نگری احتمالا به خودمحوری، خودخواهی و خودجهان‌پنداری منجر می‌شود.
همه چیز را سریع می‌خواهیم، همه چیز را شتابان می‌خریم و همه چیز را به سرعت کنار می گذاریم. بسیاری از چیزهایی که دور می‌ریزیم نه به این خاطر که بی‌فایده است بلکه به این خاطر که از آن ها گذشته‌ایم. به این خاطر که می‌خواهیم هر چه سریع تر به چیز جدیدی برسیم.
اگر ما به عنوان یک انسان نگاهی بلندمدت و ده هزار ساله به جای هشتاد ساله به زندگی داشته باشیم آنگاه:
محیط زیست برای مان می‌شود گنجینه.
منابع آب و غذا و انرژی می‌شود امانت.
حیوان و گیاه و طبیعت بی‌جان می‌شود هم‌زیست (بر وزن هم شهری یا هم‌نوع).
نسل‌های بعدی می‌شوند امانت‌سپار
و نسل ما می‌شود امانت‌دار!
و می‌فهمیم که وقتی خداوند ما را به عنوان خلیفه خود بر روی زمین انتخاب کرد مسوولیتی بزرگ و شگرف بر دوش ما گذاشت. مسوولیتی که مستلزم نگاه بلندمدت است. نگاهی فراتر از هشتاد سال زندگی متعارف. حالا شاید نگاه مان به این ساعت عوض شده باشد. دیگر ساخت این ساعت بیهوده به نظر نمی‌رسد. این ساعت تلنگری است برای همه ما که هر از چند گاهی به جای آنکه از چشمان خود به جهان و زمان بنگریم، از چشمان خدا به هستی و روزگار نگاه کنیم.

آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا

https://t.me/JaamAcademy

4 months, 4 weeks ago

?*⭕️من یک معتادم!
دکتر محمود مقدسی، دکترای فلسفه و دانش آموخته روانشناسی*

گفت: من صرفاً مضطرب نیستم. من به اضطراب معتادم.

پرسیدم: یعنی چی؟

گفت: گمونم منظورم روشنه. اعتیاد چطوریه؟ اگر مواد بهت نرسه، حالت بد میشه. فکر و ذکرت میشه پیدا کردن مواد. می‌دونی لذت خاصی نمی‌بری امّا نمیخوای درد و خماری بکشی. برای من اضطراب هم همین‌ شکلیه. اضطراب نداشته باشم، حالِ خودمو نمی‌فهمم. فکر می‌کنم یک چیزی جاش خالیه، احساس ناامنی می‌کنم، حس می‌کنم حواسم به خودم نیست. حس می‌کنم به قدر کافی مراقب خودم نیستم. ناخودآگاه شروع می‌کنم به گشتن دنبال اضطراب تازه. انگار ذهنم بهش نیاز داره. چرخ‌دنده‌های ذهنم نیاز دارن باهاش درگیر باشن، اگرنه هرز می چرخن و سر و صدا راه میندازن.

گفتم: گمونم می‌فهمم چی میگی. انگار ذهن آدم حالت دیگه‌ای رو بلد نیست یا نمی‌تونه تاب بیاره. اضطراب داشته باشه، فضا با همه دردش، امن و آشنا میشه براش. حس می‌کنه توی خونه‌‌ست.

گفت: آره، همینه. می‌بینی چه حالِ بدیه. اضطراب داری، میخوای ازش فرار کنی. اضطراب نداری، دنبالش می‌گردی. اصلاً عامل اضطراب درست می‌کنی برای خودت. زندگیت میشه اجتناب، میشه فرسایش. زندگیت هر روز کوچیک‌تر میشه. گاهی فکر می‌کنم این اعتیاد و خو کردن به اضطراب، مالِ اینه که از بچگی زیاد اضطراب کشیدم، برای چیزهای زیادی توی عمرم ناامن بودم، زیاد در معرض اضطراب بودم و انگار اضطراب بخشی از بودنِ من شده. تازه می‌دونم که اضطراب وجودی هم داریم، اضطراب مرگ و تنهایی و ... .

گفتم: آره. بخشیش مالِ ساختار روانِ خود فرده که به سرشت و کودکیش بر می‌گرده (حتی می‌تونه کودکی خیلی سختی هم نباشه)، بخشیش مالِ محیط اجتماعی گذشته و الانشه و بخشیش هم اضطراب‌های بودن در این جهانه. موافقم که ما، خیلی از ما، زیاد در معرض خطر بودیم و همیشه نیاز به هشدارِ اضطراب داشتیم. از انقلاب و جنگ بگیر تا یک دنیا بحرانِ بیرونی دیگه که همینطور ادامه داره. انگار ذهنمون برای بقا مدام نیاز به اضطراب داره و حتی بهش معتاد شده. سخته، خیلی سخته.

گفت: آره. سخته. من گاهی رویای زندگی با اضطراب کمتر رو می‌بینم. زندگی قشنگی می‌تونه باشه، حتی توی همین دنیا.  (رفرنس: کانال تلگرامی محمود مقدسی )

?*⭕️تحلیل پایانی از آکادمی جام:
فکر می‌کنم وقتی متن بالا را می‌خوانیم این شرایط برای همه آشناست. بسیار با این متن همدلی می‌کنیم. مساله اضطراب در جهان معاصر کمی جدی‌تر از شرایط گذشته است. ما نسبت به گذشتگان، دسترسی به آب، غذا و مسکن بیشتری داریم. فناوری باعث شده است که رفاه بیشتری داشته باشیم اما در مورد اضطراب مطمئن نیستیم که اوضاع ما بهتر باشد. در این نوشته کوتاه نمی‌خواهیم راه‌حل ارایه کنیم. فقط یادآوری می‌کنیم که دین، فلسفه و علم (به ویژه روانشناسی) سه منبع متفاوتند برای درمان اضطراب. هر کدام از منظری به این مساله می‌پردازند. این سه منبع، گاهی توصیه‌های متفاوتی دارند و گاهی اوقات توصیه‌های مشترک. یکی از توصیه‌های مشترک دین، علم و فلسفه، سپاس‌مندی و شکرگزاری است.
ملودی بیتی* نویسنده آمریکایی می‌گوید قدردانی گذشته ما را معنا می‌کند، برای امروز آرامش می‌آورد و برای فردا چشم‌اندازی مثبت ایجاد می‌کند. اعتیاد به اضطراب را جدی بگیریم.

آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا
https://t.me/JaamAcademy

5 months ago

?*⭕️از احساس بدبختی تا درک خوشبختی با دو گام*پروفسور بری شوارتز، استاد دانشگاه اسوارث مور آمریکا

[بعد از مدت‌ها یک ماشین خریده‌ایم. دو روز اول ذوق داریم اما بعد از مدتی دچار حسرت، مقایسه و احساس بدبختی می‌شویم. همین اتفاق در مورد ازدواج، ارتقای شغلی، گرفتن مدرک دکترا نیز می‌افتد.] این روزها داشتن انتخاب‌های بیش‌ از حد باعث ایجاد اضطراب در ما شده، به‌ویژه موقعی که با حسرت از دست دادن گزینه‌هایی که انتخاب نکرده‌ایم، مقایسه با دیگران و شاید مهم‌تر از همه، تمایل به داشتن بهترین‌ها از هر چیز (به‌گزینی) همراه شده است. ما می‌توانیم گام‌هایی برداریم که بسیاری از این منابع اضطراب را کاهش دهیم و حتی متوقف کنیم، هرچند کار آسانی نیست. این کار نیازمند تمرین، نظم و شاید شیوه جدیدی از اندیشیدن است. [دو راهکار عملی برای گذار از بدبختی به خوشبختی پیشنهاد می شود]

* تکنیک اول: ایجاد تجربه سابجکتیو مثبت:* ارزیابی ما از انتخاب‌هایمان به شکل عمیقی تحت تأثیر گزینه‌های "جایگزین" است که انتخاب خودمان را با آن‌ها مقایسه می‌کنیم. برخی گزینه‌های جایگزین [مثلا خانه ای که می‌توانست بهتر باشد یا جایگاه شغلی‌ای که می‌توانست کم چالش‌تر باشد یا رشته تحصیلی که می‌توانست جذاب‌تر باشد] فقط در ذهن و تخیلات ما وجود خارجی دارند و مقایسه و فکرکردن به آن‌ها علاوه بر تخیل لذت‌بخش، جنبه‌های ناامیدکننده‌، حسرت‌بخش و ناخوش‌کننده هم دارد. هنگامی‌که به گزینه‌های بهتری فکر می‌کنیم که یا غیرواقعی هستند یا عمیقا آن‌ها را نمی شناسیم و فقط جنبه‌های مثبت آن را می‌دانیم، انتخابی که واقعا کرده‌ایم ممکن است برایمان بدتر به نظر برسد و هنگامی‌ که به گزینه‌های بدتر می‌اندیشیم، انتخابی که کرده‌ایم می‌تواند برایمان بهتر به نظر برسد. اگر بتوانیم آگاهانه تلاش کنیم که بیشتر به جنبه‌های مثبتِ انتخابمان فکر کنیم می‌توانیم تجربه سابجکتیو (ذهنی-درونی) خود را بهتر کنیم. ضمن این‌که اگر جنبه‌های منفی انتخابمان را کمتر به خاطر بیاوریم، کمتر احساس ناامیدی می‌کنیم.
تحقیقات نشان می‌دهند که شاکر بودن به‌طور طبیعی برای بیشتر انسان‌ها رخ نمی‌دهد. معمولا ما بر اثر نارضایتی از انتخابی که کرده‌ایم به‌سوی فکرکردن به سایر گزینه‌ها کشانده می‌شویم. هنگامی‌که زندگی زیاد خوب پیش نمی‌رود، ما درباره این‌که "چه می‌شد اگر زندگی‌مان بهتر بود" زیاد فکر می‌کنیم. اما هنگامی‌که زندگی خوب پیش می‌رود ما دوست نداریم زیاد به این موضوع فکر کنیم که "چه می‌شد اگر زندگی‌مان بدتر بود".

* تکنیک دوم: ژورنال خوشبختی:* ممکن است قبولاندن این موضوع به خودتان که "سپاس‌مندی یا شاکر بودن را تمرین کنید" دشوار باشد.  پیشنهاد می‌کنم که یک دفترچه یادداشت در کنار بالش خود بگذارید. هرشب هنگامی‌که می‌خواهید بخوابید، پنج اتفاقی که در طول روز اتفاق افتاده و شما از آن راضی هستید را بنویسید. این چیزها ممکن است بزرگ باشند (ارتقای شغلی، ازدواج) و یا کوچک (تابیدن نور خورشید از پنجره اتاق‌خواب، شنیدن یک جمله زیبا از یک دوست، خوردن یک تکه ماهی برشته که آن را دوست داشته‌اید، خواندن یک مقاله پرمحتوا در مجله).
البته ممکن است شما موقع انجام این کار احساس حماقت کنید. ولی اگر این کار را ادامه دهید متوجه می‌شوید که با گذشت زمان، انجام آن برایتان آسان و طبیعی می‌شود. در روزهای بعد می‌بینید که حتی در روزهای خیلی معمولی هم چیزهای زیادی برایتان رخ داده که می‌توانید از آن قدردان باشید. درنهایت متوجه می‌شوید که احساس‌تان نسبت به زندگی بهتر و بهتر شده است. (رفرنس: تناقض انتخاب، ترجمه کیوان شعبانی‌مقدم- سیدسجاد حسینی به نقل از کانال تلگرامی مدرسه علوم انسانی  با تغییر و بازنویسی)

آکادمی جام
جستجوی آگاهی و معنا

https://t.me/JaamAcademy

7 months ago

?⭕️ خوش به حال جام لبریز از شرابمیثاق محرابی، پژوهشگر عرفان و ادیان
دوستی دارم که عاشق شطرنج بازی کردن است. می‌گوید شطرنج، مشابه زندگی است. فوت و فن‌های خاص خودش را دارد. باید با تدبیر امورت را پیش ببری. تدابیر و حرکات توست که تقدیرت را رقم می‌زنند. هرچند این تعبیر را در مورد فوتبال و امور دیگری هم شنیده بودم، و معتقدم که هر کسی دنیا را با قالب علاقه‌مندی خودش می‌بیند، اما چون با بحث شطرنج شروع شد، خوب است که در همان مورد بنویسم.

فرقی که مهره‌های شطرنج با سایر بازی‌های دارای مهره (مثل تخته نرد، منچ و ...) دارد این است که اولا هر مهره، جای به‌خصوصی در صفحۀ شطرنج دارد، و دو این‌که هر مهره از لحاظ نوع رفتار با مهره‌های دیگر متفاوت است.

یعنی خود مهره، نوع حرکتش را مشخص می‌کند. مثلا مهره اسب، فقط می‌تواند حرکت L داشته باشد، و مهرۀ فیل فقط حرکت ضربدر. این مهره‌ها، خارج از این حرکات خاص، هیچ حرکت دیگری نمی‌توانند داشته باشند، حتی اگر فضای اطرافشان خالی باشد و یا برای محافظت از شاه و وزیر نیاز به کمکش باشد. مگر این‌که کسی از قواعد بازی تخلف و تخطی کند.

اما در تخته نرد، حرکت تمام مهره‌ها، مشابه یکدیگر است و ویژگی خاصی که هر یک را از دیگر مهره‌ها جدا کند، ندارند. فرق نمی‌کند که کدام مهره، در کجای صفحه باشد، فقط حرکتشان محدود به عددی است که تاس برایشان تعیین می‌کند.

اگر بخواهم شباهتی با زندگی انسان‌ها در این بازی‌ها پیدا کنم، شطرنج به شرایط زیستی ما انسان‌ها نزدیک‌تر است. ما انسان‌ها، در عین این‌که زندگی اجتماعی داریم و با یکدیگر در امور همکاری می‌کنیم، اما هر کدام‌مان توانمندی و ویژگی منحصر به خودمان داریم. هر انسانی استعداد خاص خودش را دارد و قادر به انجام وظایف خاصی است. هر انسانی در نوع خودش، نمونه و یکتاست و مانندی ندارد. هر کدام از ما، جایگاه خاص خودمان را در خلقت داریم. انتظاری هم که از ما می‌رود، طبق همین جایگاه است.

یک اتومبیل را در نظر بگیرید. تمام اجزای آن اتومبیل، برای عملکرد درستش، ضروری هستند. حتی یک پیچ یا مهرۀ اضافی در کل اتومبیل یافت نمی‌شود. از آن طرف هم، با کم شدن یک قطعۀ کوچک، کار اتومبیل به مشکل می‌خورد و ممکن است مانعی برای حرکت و یا کار صحیح آن ایجاد شود.

هر یک از ما، در نظام خلقت، برای منظوری خاص، خلق شده‌ایم، به این معنا که وظیفه‌ای خاص بر عهده‌مان گذاشته شده است. تفاوت استعداد و توانمندی انسان‌ها، دلیل برتری کسی بر دیگری نیست، آن‌چه مهم است انجام درست وظایف طبق مسوولیتی است که بر عهده‌مان گذاشته شده است. جام هر کدام‌مان اندازۀ مشخصی دارد.

جام کسی به اندازۀ استکانی کوچک است و دیگری به اندازۀ پارچی بزرگ. کسانی هم هستند که مخازن چند صد لیتری برای ذخیره دارند. مهم اندازۀ این جام‌ها نیست، مهم پر شدن این جام‌هاست. کسی برتر است که نسبت فضای پر شده به حجم کل جامش بزرگتر باشد. خوش بحال کسی که این نسبت در او، عدد یک باشد یعنی ظرفیت انسانی‌اش را پرِ پر کرده باشد.

چه زیبا گفت آن شاعر: خوش به حال جام لبریز از شراب، و این یعنی کسی‌که جامش را از عشق پر کرده باشد.

آکادمی جام؛ جستجوی آگاهی و معنا
@JaamAcademy

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 Monate, 3 Wochen her

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 Monate, 1 Woche her

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 Monate her