?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago
? مولوی به چهار زبان زندهی دنیا با صدای بهشتی ِ دکتر محمد معین
? دکتر محمد معین در روز ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در محلهی زرجوب رشت به دنیا آمد. در سال ۱۳۰۴ دورهی ابتدایی را در رشت، دوساله به پایان رساند! و دورهی دوم متوسطه را در رشتهی ادبی در دبیرستان دارالفنون به پایان برد.
در سال ۱۳۱۸ به تهران منتقل شد و در دورهی دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ثبت نام کرد و پس از چندی به دبیری دانشکدهی ادبیات منصوب شد.
در یک روز سهشنبه، در سال ۱۳۲۱ از پایاننامهی خود با عنوان «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی» دفاع کرد.
معین به همکاری علامه علیاکبر دهخدا برگزیده شد. طبق اساسنامهی مصوب شورای دانشگاه، ریاست سازمان لغتنامه بهعهدهی دکتر محمد معین گذاشته شد.
ایشان این سمت را تا آخرین روزی که در دانشگاه تهران، خودنویس از دستش بر زمین افتاد، بر عهده داشت.
?یادش گرامی!
☘ دکتر احمد مهدوی دامغانی در بارهی حاضرجوابی و طنز کلام استاد بدیعالزمان فروزانفر روایت میکند:
«یک بار مرحوم... با وجود نصّ صریح کلامالله مجید، از استاد پرسید: مگر شما به جن اعتقاد دارید؟
[استاد] فرمود: مگر با زیارت جناب عالی جای انکاری باقی میماند؟
و اضافه کرد: به مصرع سعدی عمل فرمایید که: «آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی» و بالمعاینه جن را مشاهده فرمایید».
نام ابتدایی بدیعالزمان فروزانفر در دورهی جوانیاش محمدحسین بشرویهای بود. بعدها خود را جلیل ضیاء بشرویهای، بعدتر جلیل فروزانفر، و عاقبت بدیعالزمان فروزانفر نام نهاد.
تخلص شعری وی ابتدا ضیا بود و سپس ترجمهی همانرا که فروزانفر است، برگزید.
او لقب ِ «بدیعالزمان» را در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، بهسبب سرودن قصیدهای در وصف بهار، از احمد قوام (قوامالسلطنه) والی خراسان دریافت کرد.
?☘
☘
کسی که مردم را نشناسد، خدا را هم نمیشناسد. اینرا بدانید، هرقدر زبان ِ ملت ِ خود را کمتر بفهمید و هرقدر پیوندتان را با مردم بیشتر قطع کنید، به همان اندازه اعتقادتان را به میهنتان از دست میدهید و آنوقت یا از خدا برمیگردید یا به آن بیاعتنا میشوید.
این عین ِ حقیقت است.
#داستایفسکی
شیاطین (جنزدگان)
? درآمدی بر زیباییشناسی سنتّی و نو
(گفتاری از زندهیاد دکتر #قیصر_امینپور)
دوشنبه، یکم خردادماه ۱۳۸۵، نشست سیصد و دهم شورای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی
سعدی، در زمانهای پا به هستی ِ تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی ما گذاشت که ایران، دستخوش ِ یکی از تلخترین رخدادهای زمانهی خود شده بود و آن، یورش وحشیانه، دَدمنشانه و ویرانگر مغول بود.
ایران و ایرانیان، پیش از حملهی مغول، دو تازش ِ زلزلهوار و سیلآسای دیگری را تجربه کرده بودند -یورش اسکندر و حملهی اعراب- و هنوز، درگیر پیامدهای آن بودند که فتنهی مغول، گریبانمان را گرفت.
وحشیگریهای قوم بیفرهنگ مغول، در ادامهی آن دو تازش ِ مرگبار، همهی هستی ما را طعمهی خشم و خرافات، حرص و حسد، جهل و جنون و فقر و فجور آنان کرد. با اینحال، شاید تقدیر، بر آن بود تا سعدی، از خاک ِ فارس بر آید و بخشی از فرهنگ ما را با گلستان، بوستان و غزلیاتش، به حافظهی تاریخ بسپارد و آن را سندی از مجموعه افتخارات ما کند.
هر منصفی -از هرجای جهان- که به آثار سعدی، نظر کند و همزمان، ما و مغول را بر ترازوی خِرد بگذارد، درخواهد یافت که ددمنشیهای مغول، بیدادی نبوده است که تنها، دامن این خاک را گرفته؛ ستمی بود که بر انسانیّت رفت.
سعدی و دانایانی چند که از تیغ ِ توحّش رَستند، سندی شدند بر حقانیت فرهنگ ملّتی که در آتش جهل و جنون ِ حاکم خویش، سلطان محمّد خوارزمشاه و دیوصفتان بیگانه، سوختند.
سعدی، آزادهای است که هستی، به این سرزمین، هدیه داد تا شور زندگی را بار دیگر در دلها زنده کند و به مردم ما بیاموزاند تا ققنوسوار، از زیر خاکستر خویش، سر بردارند و هزارهی تازهای را رقم بزنند.
اگر طبیعت ایران، به قلّههایی چند، نامبُردار شده است، تاریخ ِ ما را قلّههایی چون فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و... در چشم ِ جهانگردان و جهانیان، عزیز و پُرشکوه کردهاند.
سعدی، با گلستانش، تاریخ اجتماعی ما را ثبت کرد، با بوستانش، کششهای روحانی و عارفانهی ما را به نمایش گذاشت و با تغزلهای دلنشینش، عشق را که تنها شعلهی تابناک زندگی است، در آتشگاه ِ فرهنگ، شعلهور نگه داشت تا جهان، گواهی دهد که مردم ما به زیستن و ماندن و آفرینش ِ افتخارات بشری، میارزند.
سعدی، کوشش کرد تا برای ایرانیان، جواز زندگی بگیرد؛ در زمانهای که حکیمان ما نیز، برگریز ِ کُشتگان را در خزان زودرس ِ مغول، «باد ِ بینیازی ِ خداوند» میدانستند.
در عظمت سعدی، همین بس که باید گفت: او، بر ما ایرانیان، حق حیات دارد و زندگی فرهنگیمان را به او و دانایانی چند، وامداریم.
روزش را گرامی میداریم و به جان، دوست میداریمش.
✍ م. فرهنگ ۱۳۹۹/۱/۳۱
ابراهیم اَدهَم، یکی از عارفان ِ بنام ِ فرهنگ ِ ایرانی و اسلامی است. به روایت ِ عطّار در تذکرةالأولیاء، او پادشاه بلخ بود و قدرت و سَطوَتی شگفت داشت. سلامت روحی و تأمّلات و تفکّرات ِ درونی، عقل و دل ِ او را آماده کرده بود تا اسب ِ روحش، به تازیانهی تذکّری، از دام تعلّقات و شوکتی که قدرت، در اختیارش گذاشته بود، بجهد.
او، به واقعهای، قصر سلطنت خویش را وامیگذارد و به قول حافظ، «سلطنت ِ فقر» را برمیگزیند.
اگرت سلطنت ِ فقر ببخشند ای دل!
کمترین مُلک ِ تو از ماه بُوَد تا ماهی
ابراهیم ِ ادهم، سلطنت ِ ثروت را رها کرد و سلطنت ِ فقر را پیش گرفت تا قلمروش را که تنها به بلخ محدود بود، تا پهنهی ماه تا ماهی (خاک تا افلاک)، گسترش دهد.
عطّار میگوید: واقعهای، دنیا را بر دل ابراهیم، سرد کرد و ابراهیم، کوخ را بر کاخ، ترجیح داد و خاکنشین شد. آن واقعه این است:
*?واقعهی دلشکار*
«روزی، بار ِ عام بود. ارکان ِ دولت، هریک بر جای خود ایستاده بودند و غلامان در پیش او، صف زده. ناگاه، مردی با هیبت، از در درآمد، چنانکه هیچکس را از خَدَم و حَشَم، زَهرهی آن نبود که گوید که: تو کیستی؟ و به چه کار، میآیی؟
آن مرد، همچنان، میآمد تا پیش تخت ابراهیم.
ابراهیم، گفت: «چه میخواهی؟»
گفت: «در این رِباط (کاروانسرا)، فرو میآیم.»
گفت: «این، رِباط نیست، سرای من است.»
گفت: «این سرای، پیش از این، از آن ِ که بود؟»
گفت: «از آن ِ پدرم.»
گفت: «پیش از این، از آن ِ که بود؟»
گفت: «از آن ِ فلانکس.»
گفت: «پیش از او از آن ِ که بود؟»
گفت: «از آن ِ پدر ِ فلانکس.»
گفت: «آنهمه، کجا شدند؟»
گفت: «همه برفتند و بمردند.»
گفت: این، نه رِباط باشد؟ که: یکی میآید و یکی میرود.»
این بگفت و به تعجیل، از سرای، بیرون رفت.
ابراهیم، در عقبش روان گشت و آواز داد (صدایش کرد) و سوگند داد که: بِایست! تا با تو سخنی گویم.
گفت: الأمرُ اَعجَلُ مِن ذلک (کارم پُرشتابتر از آن است که بایستم) و ناپدید گشت».¹
عطّار، سخنان این درویش را که گویی به شکار ِ دل ِ ابراهیم آمده بود، عامل ِ اصلی ِ تَرک ِ سلطنت میداند.
از نظر عطّار و ابراهیم، قدرت، کاروانسرایی است که یکی میآید و یکی میرود. بیچاره حاکمی که دل به این کاروانسرای ببندد و برای قدرت ِ چندروزهاش، نفسها را بشمارد، آزادگان را در بند نگه دارد، فریاد گرسنگان را نشنود، از آه ِ یتیمان و بیکسان نهراسد، قلمها را بشکند، جَریدهها را بدرد، راه را به چاه ختم کند و آتش در دین و دنیای مردم بزند.
این یادداشت، بهانهای است تا روزی را که به نام ِ عطّار ِ نیشابوری، نامبُردار شده است، گرامی بداریم و به ندای درویش ِ درون، گوش بسپاریم و دل به کاروانسرای قدرت و شوکتی که فرداها از آن ِ دیگران خواهد شد، نسپاریم.
یاد و روز عطّار، گرامی باد!
✍ م. فرهنگ ۱۳۹۹/۱/۲۵
ـــــــــــــــــــــــــ
۱- عطّار نیشابوری، تذکرةالأولیاء، بهتصحیح دکتر محمّد استعلامی، چ چهارم، تهران، انتشارات زوّار، ۱۳۶۳، ص ۱۰۳.
#عطار
تذکرةالأولیا
(با تلخیص)
صدا: #مصطفی_کاظمی_ازغدی
? قدیمیترین فیلم رنگی از تهران
سال ۱۳۲۴
این فیلم صامت، قدیمیترین فیلم رنگی موجود از تهران است که در سال ۱۳۲۴ توسط یک سرباز آمریکایی، در طی مدت مأموریتش در ایران ضبط و تهیه شده است.
در این ویدئوی باکیفیت، اولین تصاویر ثبتشدهی رنگی از شهر تهران، مردم آن و همچنین زندگی آمریکاییهای مقیم پایتخت را در زمان اشغال ایران توسط متفقین، میبینیم.
توضیحات بین تصاویر، ترجمهی متون اصلی فیلم هستند.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago