موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان

Description
پس از حذف نسنجیدۀ گذرگاه تلگرامی خود در تیر ماه 1399، به خواست شماری از دوستان این گذرگاه را برای کارهای خود پدید آوردم. از پنجم مهرماه 1403 آن را گسترش دادم تا از دیگران نیز مطالبی را در فلسفه،علم، هنر، سیاست، و فرهنگ بازنشر دهم. https://t.me/musaakrami
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

4 months ago
موسی اکرمی در کنار شاملو، بهار …

موسی اکرمی در کنار شاملو، بهار ۱۳۷۲، فردیس کرج، خانه‌ی شاملو

*⃣"بامدادِشاعر" در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ چشم بر این جهان گشود و در ۲ امرداد ۱۳۷۹
"بِدرود"گویانو "رقصان"گذشت "از آستانه‌ی اجبار،
شادمانه و شاکر
".

*⃣شعر شاملو آینه‌ی تمام‌نمائی است كه چهره‌ی روشنفكران راستين ايران معاصر،  شايد روشنفكران راستين دیگر سرزمين‌ها در دیگر دوران‌ها، را در خود بازتاب می‌دهد.

*⃣با هم از او و دربارۀ او و روشنفکران غریب صلیب‌بردوش بخوانیم:

*?"هرگز از مرگ نهراسيد"
و
«از ايمان خود،
چون كوه،
يادگاری جاودانه،
بر تراز بی‌بقای خاك»
نشاند
و
"آهنگ پُرصَلابت تپش خورشيد را
روشن‌تر
پُرخشم‌تر
پُرضربه‌تر از پيش»
شنید
و
«در بدترين دقايق اين شام مرگزای
 چندين هزار چشمه‌ی خورشيد»
در دلش جوشید
«از يقين»
و
«چراغی به دست»
«چراغی در برابر»
«به جنگ سیاهی»
رفت
و
«برگ را سرودی کرد»
«سرسبزتر ز بيشه»
«موج را سرودی کرد»
«پُرنبض تر ز انسان»
«عشق را سرودی کرد»
«پُرطبل‌تر ز مرگ»
«سرسبزتر ز جنگل»
«برگ را سرودی کرد»
«پُرتَپش‌تر از دل دريا»
«موج را سرودی کرد»
«پُرطبل‌تر از حيات»
كه
«هرگز شب را باور نکرد»
و
«به تيغ تاريكی گردن نداد."
*#احمد_شاملو#الف_بامداد

4 months, 1 week ago

ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین?

بریده هائی از رمان "آریا*"
◀️***نوشته‌ی موسی اکرمی
انتشارات نگاه، چاپ یکم، ۱۳۹۵

◀️به مناسبت رویدادهای ۳۰ تیر ۱۳۳۱
*⃣جمعه، یکم امرداد ماه ۱۳۵۰**

میرزا بهمن [در گفت‌وگو با آریا و کیانا] با لبخند رضایت می‌گوید:
- «حالا به عرایضم خوب گوش کنید. اوّل باید از قضیۀ شهادت آن دو عزیز بگویم. نمی‌دانم چقدر با تاریخ جریانات ملّی شدن صنعت نفت و نقش گروه‌ها و احزاب و فعالیت‌های افراد و قیام مردم و کودتای 28 امرداد سال 1332 آشنا هستید، آن‌ هم به روایت چه کس یا چه گروهی. ولی احتمالاً شنیده‌اید که آن روز مهم شهادت آن دو عزیز روز دوشنبه سیِ تیر 1331، برابر با 28 شوال 1371، بوده. درست امروز که جمعه یکم امرداد 1350 است می‌شود نوزده سال و دو روز. از یک ‌طرف روز افتخار و از طرف دیگر روز نحس! یک روز واحد از دو دیدگاه.
"در بیست و پنجم تیرماه دکتر مصدق از نخست‌وزیری استعفا می‌کند. ما سه نفر، یعنی من و جمشید و هوشنگ، که سروگوشمان خیلی می‌جنبد در این روز در اراک هستیم، در دفتر یکی از این گروه‌های سیاسی که بعداً ممکن است بفهمید که چه گروهی است. تا خبر استعفا از رادیو پخش می‌شود، پیش از اعلام نخست‌وزیری قوام‌السلطنه ما سه نفر همراه عده‌ئی دیگر از گروه‌های مختلف با چه بدبختی‌ئی ماشینی پیدا می‌کنیم و خودمان را می‌رسانیم به تهران. تا حدی سروصورتمان را بسته‌ایم و احتیاط‌ می‌کنیم تا کسی ما را نشناسد. با این که سیامک پسرعموی من در تهران زندگی می‌کند و بسیار خوشحال می‌شود که به خانه‌اش برویم، ترجیح می‌دهیم برویم به مسافرخانۀ دو طبقۀ آپادانا در نزدیکی شمس‌العماره. سعی می‌کنیم با هرکسی که از اوضاع مملکت خبری دارد صحبت کنیم. دفاتر احزاب و گروه‌های سیاسی طرفدار مصدق در خیابان فردوسی و نادری غلغلۀ آدم‌های موافق و مخالف‌اند."
....
روزهای بیست و ششم و بیست و هفتم و بیست و هشتم تیر از کلۀ سحر پا می‌شویم و تا آخر شب در کوچه و خیابان و دفتر این گروه و آن گروه پرسه می‌زنیم و یقه‌ئی برای دکتر مصدق می‌درانیم که نپرسید! از هیجان مشارکت در تظاهرات و کمک به برافروخته‌تر شدن آتش مصدق‌خواهی سر از پا نمی‌شناسیم.
کلۀ سحر بیست و نهم تیر هم از مسافرخانه می‌زنیم بیرون و مثل خیلی‌های دیگر می‌افتیم در خیابان و تمام روز شعار می‌دهیم و بحث می‌کنیم. ... غروب این روز آیت‌الله کاشانی هم اطلاعیۀ معروفش در مخالفت با نخست‌وزیری قوام را داده که من در حوالی میدان فردوسی، جلوی یک صرافی، کسی را می‌بینم که ما سه نفر او را می‌شناسیم. او که در لباس اجباری همراه با یک گروه نظامی در داخل یک ماشین روباز نظامی است، یک‌باره ما سه نفر را می‌بیند. ای دل غافل!"
...
[پس از گم شدن جمشید و هوشنگ، پدربزرگ‌های آریا و کیانا در ۳۰ تیر] "قضیه را با مسئول مسافرخانه در میان می‌گذارم. منِ مرد گنده می‌زنم زیر گریه! او شناسنامه‌های جمشید و هوشنگ را به من می‌دهد و می‌گوید اوّل به بیمارستان‌های اطراف و بعد هم به کلانتری ‌سر بزنم. وای! ... می‌گردم و می‌گردم و می‌گردم! ... سر از پا نمی‌شناسم. نه خوابی، نه غذایی. دارم سگ دو می‌زنم. تا صبح. خبری نیست که نیست! ادامه می‌دهم. تمام سه‌شنبه را می‌گردم. به بعضی از جاها دو-سه بار و سه-چهار بار سر می‌زنم. ...
سه‌شنبه هم تمام می‌شود. مجبور می‌شوم بروم موضوع را با پسرعمویم سیامک در میان بگذارم. ساعت ده شب. قول می‌دهد که کمکم می‌کند و من با تب و لرز می‌افتم در خانۀ آن‌ها. میان خواب ‌و بیداری اوایل صبح دو تا از دوستانش می‌آیند به کمک. تلفن پشت تلفن و دوباره همراه آن‌ها می‌افتم به جستجو.
چه تقدیری! ... روز چهارشنبه یکم امرداد 1331 است، بعدازظهر، حدود ساعت سه و چهل دقیقه، در سردخانۀ بیمارستان. ... ای وای! بلائی که انتظارش را نداشتم سرمان آمده. هر دو جنازه را می‌بینم و شناسایی می‌کنم. خودشان‌اند. دنیا به چشمم تیره و تار است. وحشتناک‌تر از این صحنه‌ئی ندیده‌ام. دو عزیزم. دو برادرم. دو دوستم. ... کاش خودم جای یکی از آن‌ها، جای هر دوی آن‌ها بودم و چنین چیزی را نمی‌دیدم. دیوانه کننده است. خود خودم دارم با این چشمانم در بیداری کابوس می‌بینم. نه! کابوس نیست. واقعیت است. این بنده خدائی که جنازه‌ها را نشانم داده می‌گذارد تا نگاهی به آن‌ها بیندازم. دارم می‌بینم که هر دو تا با تک‌تیر کشته شده‌اند.
بله! تیری به پیشانی جمشید خورده و تیری به ناحیۀ قلب هوشنگ. ..."
بغض فروخورده‌ی کیانا و آریا می‌ترکد و هر دو می زنند زیر گریه:
- "بابا جمشید! بابا هوشنگ!"

#سی_تیر_۱۳۳۱
#دکتر_محمد_مصدق
#آیت‌الله_کاشانی
#قوام‌السلطنه
#رمان_آریا
#موسی_اکرمی

4 months, 1 week ago

بریده هائی از رمان "آریا*"
◀️***نوشته‌ی موسی اکرمی
انتشارات نگاه، چاپ یکم، ۱۳۹۵

◀️به مناسبت رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱**

*⃣چهارشنبه۳۰ تیر ۱۳۵۰:

آریا روبه‌روی مادر می‌نشیند و می‌گوید:
- «جالب این‌جا است که تا تابلوها تمام شدند و خوابیدم و خوابم برد خواب عجیبی دیدم. عجیب و گیج‌کننده.»
مادر با تعجب به آریا نگاه می‌کند و می‌گوید:
- «خواب؟! چه خوابی؟ خیر است ان‌‌شاءالله!»
آریا برمی‌خیزد و می‌گوید:
- «واقعاً عجیب است! خودم هم ...»
- «خودت چی؟»
- «خودم هم باورم نمی‌شود!»
- «تو و پدرت ایمان و اعتقادی به خواب ندارید و من بدبخت هم اگر خواب ببینم مسخره‌ام می‌کنید!»
آریا خنده‌کنان می‌گوید:
- «من کی باشم که مسخره کنم، آن‌ هم این مادر گُل خودم را! فقط و فقط دو تا بحث ناقابل دارم؛ یکی رابطۀ خواب با واقعیت بیداری است؛ یکی هم رابطۀ خواب‌های عجیب و غریب با تعبیرهائی که با هزار من سریش به آن خواب‌ها نمی‌چسبند!»
- «حتی همین پریشب پدرت اهمیتی نداد که من پریروز پس از رفتن او به سر کار چه خوابی دیده‌ام. ... ولش کن! حالا تو بگو چه خوابی دیده‌ای.»
آریا لب برمی‌چیند و می‌گوید:
- «اگر نخواهی جزئیات را بپرسی من خیلی راحت خواب همین دو تا پدربزرگم را دیدم، با همین قیافه‌ها. قاتلشان پیدا شده بود و همۀ مردم همه‌جا می‌گفتند قاتل جمشید کیانی و هوشنگ کاویانی پیدا شده و همه هم باور کرده بودند! آن ‌قدر همه ‌چیز عادی بود که انگار نه انگار خواب می‌دیدم.»
مادر چشم غُرّه می‌رود و می‌گوید:
- «استغفرالله! چه خوابی! پیدا شدن قاتل پدر و عمویم! یعنی چه؟! این دو نفر مثل خیلی‌های دیگر در درگیری سیِ تیر معروف شهید شده‌اند. نوزده سال پیش. ارتش یا شهربانی بوده که به دستور مقامات بالا تیراندازی کرده، از رئیس ارتش یا نمی‌دانم رئیس شهربانی بگیر و برو بالا تا برسی به قوام نخست‌وزیر و شخص اوّل مملکت.»
بعد مادر می‌زند زیر گریه و ادامهدمی‌دهد:
- «ما حتی دقیقاً نمی‌دانیم کجا دفنشان کرده‌اند؟ در چه وضعی؟ آن‌وقت تو پس از نوزده سال می‌گویی خواب دیده‌ای که قاتلشان پیدا شده؟! خودت همین دیشب برای من بیچاره صغرا-کبرا چیدی که ربط خیلی دقیقی بین واقعیت و خواب وجود ندارد. خواب با آرزوها و تمایلات ربط دارد و از این جور حرف‌ها. حالا انگار خواب خودت را خیلی هم جدّی  می‌گیری در حالی که مربوط به قضیه‌ئی است که تو هنوز به دنیا نیامده بودی!»
- «پس دیدی خود تو هم به خواب باور نداری؟! تازه خواب من خیلی شسته-رفته تر و واضح‌تر از بیشتر خواب‌های عجیب و غریب جناب‌عالی است که گاهی تعریف می‌کنی و تعبیرهای عجیب‌وغریب‌ترشان را هم می‌گویی خانم خانم‌ها! خوابم آن‌قدرطبیعی بود که دلم می‌خواهد باورش کنم. یعنی به دلم افتاده که باورش کنم.»
آریا به مادرش نگاه می‌کند تا شاید واکنش بهتری نشان دهد. مادر انگار غرق افکار خودش است.
آریا به‌آهستگی می‌گوید:
- «جالب این‌جا است که در این خواب انگار من نقش ...»
آریا همچنان به مادر نگاه می‌کند تا شاید علاقه‌ئی به خوابش نشان دهد.
...
مادر به‌ طرف ‌تابلوها می‌رود تا نام‌های تابلوها و امضای نقّاش را در پایین آن‌ها نگاه کند: «جمشید کیانی فرزند مختار» و «هوشنگ کاویانی فرزند مختار»، هر دو با امضای «آریا (مختار) کیانی» و تاریخ «چهارشنبه سیِ تیرماه 1350».
بغض مادر می‌ترکد:
- «واقعاً که عجب روز مهمّی تمامشان کرده‌ای! البته آن روز دوشنبه بوده. ... بمیرم برایشان. ...»
بغض راه گلویش را می‌بندد. می‌کوشد بر خودش مسلط شود.
...
آریا مکث می‌کند تا خلاصۀ اخبار ساعت دو را بشنود و با دلخوری می‌گوید:
- «طبق معمول دریغ از یک خبر درست‌وحسابی و جذاب! امروز روز سی تیر است. چه کسی به یاد می‌آورد که در این مملکت چه اتفاق‌های وحشتناکی افتاده؟ چه کسانی قربانی شده‌اند؟ چه کسانی جنایت کرده‌اند؟ چه کسانی سود آن جنایت‌ها را برده‌اند؟ چه کسی یادش مانده؟ چه کسی به فکر انتقام یا حداقل حفظ و انتقال خاطره‌های رویدادهای مهم تاریخی است؟ آی همۀ شهدای راه وطن ...»
...
آریا با بغضی در گلو می‌گوید:
- «نوزده سال و یک روز پیش در این موقع هر دو زنده بودند. ... وای که اگر می‌شد زمان به عقب برمی‌گشت و فاجعۀ سیِ تیری اتفاق نمی‌افتاد و پدربزرگ‌های من کشته نمی‌شدند و آن ‌همه رویدارهای ناگوار اتفاق نمی‌افتادند چه می‌شد؟ ... نه! ... ولی ... رویدادهای ناگوار از نظر چه کسانی؟ ... اصلا رویداد ناگوار یعنی چه؟ هر کس دوست دارد که رویدادهای خاصّی اتفاق نمی‌افتادند؟ زمان به حرف چه کسی گوش دهد و چگونه به عقب برگردد و چه رویدادهائی اتفاق نیفتند؟ چه تناقض‌هائی که پدید نخواهند آمد! از یک طرف ترتب زمانی نقض می‌شود از طرف دیگر اموری که در زمان واحد با هم متناقض بودند امکان تحقّق همزمان پیدا می‌کنند. ... اصلاً چنین چیزی امکان تحقّق ندارد. ..."

#سی_تیر_۱۳۳۱
#دکتر_محمد_مصدق
#آیت‌الله_کاشانی
#قوام‌السلطنه
#رمان_آریا
#موسی_اکرمی

ادامه در فرسته‌ی بعدی?

4 months, 1 week ago

**عدالت بین‌المللی رالزی و نابسندگی آن 

◀️موسی اکرمی 

به مناسبت ۱۷ جولای، "روز جهانی عدالت بین‌المللی"

World Day for International Justiceمجله‌ی نگاه نو*، سال سی و سوم، شماره‌ی ۱۴۱، بهار ۱۴۰۳، صص. ۱۸۳-۱۹۳ درآمد: از دغدغۀ عدالت در اخلاق و سیاست تا عدالت بین‌المللی رالزی

*عدالت، در دو سپهر فردی و اجتماعی، مفهومی کانونی در فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی است. فزون بر جایگاه برجسته‌ای که عدالت در اساطیر و ادیان داشت، در فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی نیز برترین جایگاه را یافت چنان که سقرات بلندترین و پیچیده‌ترین گفت‌وگوی خود در کتاب سترگ جمهوری را با «پرسش از چیستی عدالت» آغاز کرد.

*⃣سرانجام طرح بزرگ افلاتون برای سامانۀ بهینۀ سیاسی گِرد بحث پیرامون بنیادهای نظری و عملی تحقق عدالت شکل گرفت. ارستو نیز دستیابی به عدالت فردی و جمعی را در دو اثر جاودانۀ اخلاق نیکوماخوسی و سیاست برترین آماج حکمت عملی خویش قرار داد. چنین بود که، بر پایۀ آموزه‌های بنیادین افلاتون و ارستو، مفهوم عدالت - با هر تعریفی که از آن عرضه می‌شد - به ستون فقرات اخلاق و سیاست در همۀ دستگاه‌های فلسفی‌ای تبدیل شد که از این دو فیلسوف، با هر گونه پیشینۀ فکری یونانی و نایونانی، سرچشمه گرفته بودند.

*⃣با شکل‌گیری فلسفۀ سیاسی مدرن نیز تحقق عدالت همچنان اهمیت خود را حفظ کرد چنان که، برای نمونه، عدالت در کنار صلح آماج دستگاه گستردۀ دولت در لویاتان تامس هابز بود. با پدیدآیی لیبرالیسم بر زمینۀ فردگرایی مدرنیته آزادی فردی چنان اهمیتی یافت که عدالت در سایۀ آن قرار گرفت. با تحلیل کسانی چون کانت آشکار گردید که از نظریۀ «قرارداد اجتماعی»ی استوار بر آموزۀ «وضع طبیعی» نمی‌توان به عدالت دست یافت. با پدیدآیی سوسیالیسمی که دغدغۀ عدالت داشت دو جریان لیبرالیسم و سوسیالیسم در تأکید بر آزادی و عدالت در برابر یکدیگر قرار گرفتند.

*⃣هرچند شماری از فیلسوفان بزرگ همواره به هر دو مقولۀ آزادی و عدالت باور داشتند، ولی نگرش‌های عدالت‌طلبانۀ لیبرال‌هائی چون جان استوارت میل از یک سو، و دیدگاه‌های آزادیخواهانۀ طیفی از سوسیالیست‌های مخالف بلشویسم و خوانش‌های اقتدارگرایانه و تمامت‌خواهانه از مارکسیسم از سوی دیگر، نتوانستند به آشتی درخوری میان عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی دست یابند. 

*⃣علی‌رغم پدیدآیی طیفی از سوسیال دموکراسی با خوانش‌هائی آشتی‌جویانه از آزادی و عدالت، سه ربع از سدۀ بیستم همچنان جلوه‌‌گاه رویارویی لیبرالیسم مدعی آزادیخواهی و سوسیالیسم مدعی عدالت‌طلبی بود تا این که جان رالز، در مقام یک فیلسوف اخلاق و فیلسوف سیاسی لیبرال، با تأثیرپذیری از فیلسوفان لیبرال برخوردار از گرایش عدالت‌طلبانه، کوشید ضمن پایبندی اصولی به سنت دیرین لیبرالیسم اروپایی-آمریکایی عنصر عدالت‌طلبی را باخوانشی ویژه از لیبرالیسم ترکیب کند.

*⃣نخستین روایت ویژۀ او از فلسفۀ عدالت لیبرالی در کتاب ارجمند نظریه‌ای در بارۀ عدالت (1971، A Theory of Justice) تجلی یافت. او در عرضه‌داشت روایت خود از عدالت بر بنیادهای فلسفی-مابعدالطبیعیِ فراتر از دیدگاه‌های سیاسی رایج در یک جامعۀ لیبرالیِ بالفعل همچون آمریکا تکیه داشت. در رویارویی با نقدهای گوناگون در کتاب لیبرالیسم سیاسی (1993، Political Liberalism) کوشید با وفاداری بیشتر به پراگماتیسم آمریکایی به برداشتی سیاسی از عدالت دست یابد که به تبیین عدالت بر پایۀ واقعیات یک جامعۀ لیبرال دموکراتیک، با آرمانی چون همکاری منصفانۀ شهروندان عاقل و معقول و آزاد و برابر برای دستیابی به یک جامعۀ بهسامانِ برخوردار از تکثرگرایی معقول در زمینه‌ای از آموزه‌های فراگیر فلسفی و دینی و اخلاقی، می‌پرداخت. 

*⃣رالز سرانجام در کتاب قانون مردمان (1999، The Law of Peoples) برداشت خویش از عدالت را بر روابط بین‌الملل، یا روابط میان کشورها به کار بست. نظر به بهره‌گیری رالز از پشتوانۀ نظری آموزۀ عدالت خود در فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی، و دغدغۀ او در کاربست این آموزه بر روابط بین‌الملل، به‌ویژه به پیروی از کوشش مهم کانت در طرح روابط بین‌الملل درخور برای دستیابی به صلح پایدار، می‌توان با اندکی احتیاط و تسامح از آموزۀ «عدالت بین‌المللی رالزی» سخن گفت و به سنجش نقاط قوت و ضعف آن و میزان شایستگی‌آن برای آیندۀ جهان پرداخت.

بخش‌های اصلی جستار:

۱. از صلح بین‌المللی تا عدالت بین‌المللی
۲. از عدالت رالزی تا عدالت بین‌المللی رالزی
۳. ارزیابی شتابزدۀ  عدالت بین‌المللی رالزی

رالز در کوشش برای فرارَوی از استدلال‌های سنتی توانست با تمرکز بر جهانشمول بودن اصل کلی انصاف کاربست‌پذیر بر همه دولت‌ها راهکار ویژۀ خود برای تقویت نظم عادلانه‌تر جهانی را عرضه کند. او، با روش‌شناسی ویژۀ خود در طرح نظریۀ عدالت در سطح ملی، به آموزه‌هائی در سطح بین‌الملل پرداخت.

#عدالت
#جان_رالز
#عدالت_بین‌المللی
#قانون_مردمان
#موسی_اکرمی

4 months, 2 weeks ago

**آرامگاه ایراندخت بزرگ، مریم میرزاخانی، در سرزمینی دیگر

شرایط دشوار و تکلیف ما

◀️موسی اکرمی

*⃣از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد ‌هزاران بیش**

۲۳ تیر ماه سالروز درگذشت غمبار مریم میرزاخانی (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶-۲۳ تیر ۱۳۹۶)، ریاضیدان بزرگ ایران و جهان است.

پس از درگذشت او روزنامهٔ شرق یادداشتی از من را منتشر کرد:
روزنامهٔ شرق، پنج شنبه پنچم امرداد 1396، شمارۀ 2921، صفحۀ 11 (زاویه)

١) من، همچون بسا کسان دیگر، همچنان در سوگ درگذشت ای ایراندخت بزرگ، «بر درگاهِ کوه»، «در معبر بادها [...] در چارراه فصول، در چارچوب شکسته پنجره‌ئی که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه می‌گیرد»، «می‌گریم» و خواهم گریست.

٢) من، در جایگاه کسی که چندین‌سال است در سطح تحصیلات تکمیلی هم تاریخ علم دوره‌ی اسلامی (نجوم، ریاضیات، فیزیک و فناوری) تدریس کرده‌ام، هم فلسفه‌ی ریاضیات، بر این باور - شاید ناراست - هستم که در ایران و جهان اسلام دست‌کم پس از غیاث‌الدین‌جمشید کاشانی (کشته شده در یکم تیرماه ٨٠٨ خورشیدی، با عمری نزدیک به عمر این ایراندخت بزرگ)
اولا هیچ‌کس دستاوردی در ریاضیات به بزرگی دستاورد این شهبانوی ریاضیات نداشته است و
ثانیا هیچ‌کس به افتخارات بزرگی در حد افتخارات جهانی او دست نیافته است.

۳) ازاین‌رو تردید ندارم که این ایراندخت بزرگ جاودانگی یافته است به جاودانگی ریاضیات، هرگاه در نگاهی واقع‌گرایانه جهان کشف شونده‌ی ریاضیات را جاودانه و ازلی-ابدی بدانیم، و به جاودانگی بس فراتر از ریاضیات هرگاه آن را برساخته‌ی آدمی تلقی کنیم، برساخته‌ای که به گونه‌ای ابداع می‌شود.

٤) از این دیدگاه این ایراندخت ما به همه‌ی انسان‌ها، همه‌ی فرهنگ‌ها و همه‌ی جوامع تعلق دارد؛ همان‌گونه که ریاضیات، با هر نگاهی که به آن داشته باشیم، به همگان، از گذشته تاکنون و آینده، تعلق دارد.

٥) این شهبانوی ریاضیات در عالم خاکی، بر پایه قوانین ذیربط
دو کشور ایران و آمریکا، دارای دو تابعیت و دارای دو وطن
، بوده است؛ نخستین وطنش ایران و دومین وطنش آمریکا.

٦) پیکر بی‌جان او در دومین وطنش، در دیاری جز زادگاه او، به خاک سپرده می‌شود تا زیارتگاه خاکی همه‌ی رندان اندیشه و فرهنگ جهان شود.

٧) همه می‌دانند که هرگاه شخصیت یک فرد در زادگاهش شکل گرفته باشد، معمولا چنان است که تا پایان عمر مهر زادگاه و نخستین وطنش هرگز در سایه‌ی مهر دومین وطن او قرار نمی‌گیرد، به‌ویژه آنکه نخستین زادگاه کشوری چون ایران باشد که خود زادگاه و مهد هنر و ادب و دانش و فرهنگ و حکمتی به‌راستی بی‌همتاست.

٨) نخستین واکنش من به خبر انتشاریافته درباره‌ی محل خاک‌سپاری او، افسوس و دریغ بود که ایران و ایرانی از حضور جسم درخاک‌خفته‌ی او بی‌بهره خواهد بود.

٩) با اندکی تأمل پذیرفتم که این امر دلایل و علل خاص خود را داشته است و باید بپذیرم که خانواده‌ی ارجمندش همه‌ی مقتضیات را در نظر گرفته و به چنین تصمیمی رسیده‌اند. به‌آسانی می‌توان دلایل و علل بسیاری را در تشکیل «سبب کافی» یا «علت تامه» چنین تصمیمی یافت.
آشکار است که در اینجا برای پرداختن به چنین عللی مجال درخوری فراهم نیست، ولی مایلم نگاهی به وجوه منفی یا علل سلبی یا عوامل بازدارندهی احتمالی بیندازم و همه نخبگان فکری و مسئولان دلسوز کشور را به همدلی و هم‌فکری و تأمل و راهنمایی در حرکت به‌سوی آینده دعوت کنم.

◀️١. به یاد داریم که این ایراندخت ما بازمانده حادثه‌ی جانکاه سقوط اتوبوس حامل دانشجویان شرکت‌کننده در مسابقات ریاضیات دانشجویی به دره، در ٢٦ اسفندماه ۱۳۷٦، بود. پرسش‌های بسیاری درباره‌ی این حادثه وجود دارد. برخی از این پرسش‌ها درباره‌ی مسائلی مرتبط با پرونده‌ی قضائی این رویدادند که شماری از آنها هنوز پاسخی درخور نیافته‌اند. برخی پرسش‌های مهمی‌اند که همواره می‌توان آنها را طرح کرد:
اگر این ایراندخت ما هم کشته شده بود چه می‌شد؟ در آن صورت او دیگر نمی‌توانست کاشف یا مبدع آن ریاضیاتی باشد که برنده‌ی مدال فیلدز شود.
آیا این ریاضیات را کس دیگری کشف یا ابداع می‌کرد؟
آیا کاشف یا مبدعی دیگر، هر که بود، می‌توانست باز هم نخستین زن جهان یا نخستین ایرانی برنده‌ی این مدال باشد؟
اگر نازنینانی چون آرمان بهرامیان، رضا صادقی، علیرضا سایه‌بان، علی حیدری، فرید کابلی، مرتضی رضایی و مجتبی مهرآبادی زنده مانده بودند، آیا آنان نیز بخش دیگری از ریاضیات را کشف یا ابداع نمی‌کردند؟
این کشف‌ها یا ابداع‌ها چه تأثیری در جهان ریاضیات و فیزیک و هنر و فرهنگ و حتی سیاست می‌داشتند؟

*⃣به‌راستی فقدان چنین نخبگانی زیانی بس عظیم است. هم بر شخص آنان باید گریست، هم بر نوع انسان که نتوانسته است از نبوغ آنان بهره گیرد.

علاقمندان را به مطالعه‌ی همه‌ی نوشته در نشانی‌های زیر دعوت می‌کنم:

http://musaakrami.blogfa.com/post/167

https://www.cgie.org.ir/fa/news/178620/
#مریم_میرزاخانی
#مهاجرت_نخبگان

M.Akrami/موسی‌اکرمی: ازتعبیرتاتغییرجهان

آرامگاه ایراندخت بزرگ (مریم میرزاخانی) در سرزمینی دیگر و تکلیف ما

آرامگاه ایراندخت بزرگ (مریم میرزاخانی) در سرزمینی دیگر و تکلیف ما روزنامۀ شرق، پنج شنبه پنچم امرداد 1396، شمارۀ 2921، صفحۀ 11 (زاویه) موسی اکرمی

4 months, 2 weeks ago

من و رأی‌دهی در تعیین هفتمین رئیس قوه‌ی اجرایی / رئیس جمهوری

◀️موسی اکرمی

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.
احمد شاملو (الف. بامداد)
*⃣من از فلسفه-خوانانی هستم  که همواره به نقش فلسفه در تعبیر جهان و تغییر جهان باور داشته‌ام.

ازاین‌رو بی آن که بخواهم درگیر کنشگری سیاسی حزبی یا گروهی شوم، همواره در حدی که برایم مقدور بوده است نسبت به فرایندهای کلان و خرد سیاسی در کشور و جهان حساس بوده‌ام و،
در تأملاتی که پیرامون مسائل گوناگون سیاست و اقتصاد و فرهنگ و جامعه و محیط زیست و آموزش و بهداشت و جوانان و زنان و اقلیت‌ها و محرومان داشته‌ام، از چند سال پیش کشور را درگیر بحران‌های ویرانگری یافته‌ام که در نوشته‌ها و گفته‌های خود بارها به آن‌ها اشاره کرده‌ام، برای نمونه نک. ویراست سوم نوشته‌ای با فرنام "چه باید کرد" در ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱:

https://t.me/musa_akrami/1043 و https://3danet.ir/musa-akrami-what-should-we-do/

*⃣پس از چند بار پرهیز از شرکت در رأی‌گیریهایی که نقض اصول انتخابات آزاد یک جامعه‌ی دموکراتیک در آن‌ها آشکار بود،
با همه‌ی نقدی که به
۱) ساختار و کارگزاران حاکمیت سیاسی کشور  و
۲) نظارت استصوابی
داشتم،
و با نگرانی بسیار نسبت به سرنوشت کشورمان
ناظر رویدادهای مرتبط با تعیین رئیس قوه‌ی اجرایی جدید بودم.

*⃣با شنیدن خبر تأیید صلاحیت شش تن برای نامزدی ریاست جمهوری، در تاریخ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، با اندک توجهی به شخصیت و اندیشه‌های نامزدها به آزمودن حافظه‌ی خود پرداختم و غزل‌های شماره‌ی ۱ و ۱۱ و ۱۱۱ از دیوان حافظ را از ذهن گذراندم و بی‌درنگ در این گذرگاه تلگرامی پس از ذکر ابیاتی از آن غزل‌ها متن زیر را نوشتم:

"بی‌درنگ از ذهن [من] چنین گذشت که "در هر ناامیدی همواره بسی امید برخاستن ققنوس و ققنوسهائی از خاکستر و خاکسترها است."
پاینده ایران
به امید آزادی و عدالت و صلح
":?

https://t.me/musa_akrami/1247

پس از ان در گفت‌وگو با روزنامه‌ی هم‌میهن تحلیل خود از "روشنفکران و انتخابات" را بیان  کردم:?

https://t.me/musa_akrami/1263 و  https://t.me/musa_akrami/1264

*⃣ سپس، بی آن که سود شخصی مستقیمی از برنده شدن نامزد اصلح خود داشته باشم، به جمع‌بندی نهایی و تصمیم به شرکت در "انتخابات" رسیدم.

دلایلم برای این کنشگری نخست به گونه‌ای تلویحی در یادداشتی برای روزنامه‌ی هم‌میهن با فرنام "رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این است ..." بیان شدند که در آن ضمن اشاره به گونه‌ای تردید هملتی موضع خود را کمابیش آشکار ساختم:

https://t.me/musa_akrami/1273

در تاریخ‌گذاری آن یادداشت از روز جشن تیرگان، روز کمانکشی آرش کمانگیر، یاد کردم.

*⃣پس از آن در واکنش به تقلیل احتمالی مواضع من و شماری از اهالی فلسفه و جامعه‌شناسی  به کنشگری سیاسی مصلحت گرایانه‌ی شهروندانی فرود آمده از برج عاج خواص یادداشتی را با فرنام "حرکت بر لبه‌ی تیغ: از کنشگری مصلحت گرایانه تا برج عاج نشینی منفعلانه" در این گذرگاه تلگرامی منتشر کردم:

https://t.me/musa_akrami/1275

◀️سرانجام کسی که نامزد اصلح من بود با هر کم و کیفی برنده‌ی رویداد تعیین رئیس قوه‌ی اجرایی اعلام شد.

*⃣در پیوند با این انتخابات گفتنی‌ها در موارد زیر بسیارند:
الف) اهمیت آن
ب) اهمیت مشارکت یا عدم مشارکت در آن
پ) اهمیت نتيجه‌ی نهایی آن

اینک که چهار روز از اعلام نتيجه‌ی این "انتخابات" می‌گذرد، هر چند تیرگیهایی در افق پساپشت و افق روبه‌رو دیده می‌شوند، امید می‌رود که
رای‌دهندگان از رأی دادن خود پشیمان نشوند،
رئیس قوه‌ی اجرایی در قامت رئیس جمهوری ظاهر شود،
رأی نادهندگان صادقی که نیکخواه راستین کشورند دست از نقد ویرانگر تا تخطئه‌ی رأی‌دهندگان بشویند و با تببین این رویداد بر بافتار و بستر حرکت تاریخی کشور از میان بیابان سرتاسر سنگلاخ و خار مغیلان تعارض و تنازغ نیروهای پیشرو و واپسگرا به اتحادی سازنده در استراتژی و تاکتیک با  رأی‌دهندگانی دست یابند که همچنان منتقد اصولی مشکلات ساختاری و کارگزاری حاکمیت هستند.

*⃣در پیوند با این انتخابات و اهمیت و پیامدهای آن نوشته‌ها و گفته‌های تحلیلی و تبیینی بسیار از سوی اندیشه‌ورزان و کنشگران درون و بیرون کشور منتشر شده و منتشر می‌شوند که باید به برخی از آن‌ها توجه کرد.

یکی از این گونه نوشته‌ها با فرنام "قابله‌گری تاریخی: از نفی به اثبات" از آقای
کمال اطهاری است که، با چشمپوشی بر اختلاف نظرم  در پاره‌ای از تعابیر و نگرش‌ها و دریافت‌ها، علاقه‌مندان را به خواندن آن دعوت می‌کنم:?

https://cutt.ly/PegdFSHY

جناب اطهاری از دو بند پاره‌شعر شاملو بند دوم را در آغاز نوشته‌ی خود قرار داده‌اند.

#ایران
#انتخابات

Telegram

موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان

***🍁*** پرسشِ همچنان مبرمِ «چه باید کرد؟» ***✍️*** #موسی\_اکرمی (۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱) اشاره: پیش از این من دو بار در پیوند با بحران‌های موجود در میهنمان ایران متنی را با عنوان «چه باید کرد؟ » در گذرگاه تلگرامی خود منتشر کرده‌ام: در ۱۱ امرداد ۱۳۹۷/ دوم اوت ۲۰۱۸ و ۲۴ دی ماه…

4 months, 2 weeks ago

نوشته‌ای در باره‌ی زنده‌یاد دکتر داریوش شایگان

◀️**سیاحت شایگانی بر بال فلسفه و ادبیات: از ساحت سنّت‌گرایی و عشق به ایران تا پسامدرنیته و جهان‌میهنی

◀️موسی اکرمیسیاست‌نامه، سال هشتم، شماره‌ی ۳۰، بهار ۱۴۰۳ صص. ۱۸۶-۱۹۳ *⃣بخش‌های نوشته:

۱. از پژوهش‌گری نظریه‌پرداز با سویه‌های فکری ایجابی تا روشنفکری تحلیل‌گر با سویه‌های فکری سلبی

۲. نگرش شایگان و تداوم نگرش تجددستیزانۀ فردید و آل احمد

۳. گذر [شایگان] از کربن و فلسفه و عرفان به سوی ادبیات

۴. [شایگان چونان انسانی] ایرانی و جهان‌میهن**⃣*پاره‌ای از آغاز سخن:

دکتر دایوش شایگان فزون بر برخورداری از سویۀ پژوهش‌گری در فرهنگ شرق و غرب، یک «روشنفکر فرهنگی» اندیشه‌ورز نیز بود که نظرپردازی با سویه‌های ایجابی را با تحلیل‌گری با سویه‌های سلبی پیوند داد. او در بیش از شش دهه اندیشه‌ورزی‌ و نگارش کوشش‌های جدی‌ای برای فهم سویه‌های فرهنگی زیست-جهان خود در دو سپهر ایرانی-اسلامی-شرقی و غربی، و همچنین تبیین این سویه‌ها داشت که طبعاً به نظرورزی‌هائی در قالب مفاهیم ویژۀ وام گرفته از دیگران یا برساختۀ خود نیز پرداخت. 
ولی بیشتر نظرورزی‌های شایگان را نمی‌توان در چارچوب یک سامانۀ فکری همساز یا یک دستگاه نظری برخوردار از ویژگی‌هایی با سبک و نگرش و مبانی کمابیش ثابت جای داد. او برای فهم و تبیین پاره‌ای از آفرینش‌ها و رویدادهای فرهنگی ایرانی و ناایرانی کوشید با خوش‌ذوقی ویژه‌ای از اصطلاحات شماری از نظریه‌پردازان غربی بهره گیرد، و حتی خود مفاهیم و اصطلاحات ویژه‌ای را بیافریند تا با یاری آن‌ها برخی از پدیده‌ها و مظاهر هنری، فکری، فرهنگی، و حتی کنشی را تفسیر یا تببین کند. **⃣پاره‌ای از سخن پایانی*:
دریغاگو باید بود که دغدغۀ پسامدرنیِ بسیاردانانی چون شایگان نه صدق گزاره‌ها در علم، فلسفه، دین، عرفان، و اسطوره‌ بلکه خلوت زندگی ویژۀ روشنفکری فرهنگی در هیاهوی بیرونی جامعۀ سرشار از تبعیض و استثمار و بیعدالتی و ستمگری بود.
او کنش‌ها و واکنش‌ها‌ی ویژۀ روشنفکری فرهنگی خود را در زمان و مکانی با مقتضیات عینی خاص داشت تا شیوۀ زندگی‌ کمابیش فرازمانی و فرامکانی خود را حفظ کند.
او کوشید از هر دستاورد فرهنگی، از پیشاتاریخ تا آخرین دستاوردهای پسامدرن غرب، بهره گیرد و زیست‌شیوه‌ای داشته باشد که شاید کسانی بدان غبطه خورند یا آن را نقد کنند و چنین بیندیشند که شوالیۀ حکایت ما، در دوری از غم نان، با همۀ نگرش مهرآمیزش به هستی و به همۀ انسان ها، در سیاحت زمین و آسمانش، اگر هم مجالی برای تأمل در بارۀ واقعیت بیدادگرانۀ وضع موجود داشته ‌است، چشمان ذهنش از پس عینک تسامح لیبرالی و استبدادستیزی و ایدئولوژی‌ستیزی با شیوۀ عافیت‌طلبانه نتوانسته‌اند واقعیت خاستگاه آن استبداد و آن ایدئولوژی و راه رهایی از آن‌ها را بیابند. 
چنین بود که شایگان نتوانست اندکی از دغدغه‌های خود را به واقعیت زندگی رنج‌دیدگان از صورتبندی اقتصادی-اجتماعی و ساختار سیاسی استبدادپرور و ایدئولوژی‌آفرین پیوند زند و در سرنوشت سیاسی-اجتماعی آنان تأثیر مثبت مستقیم داشته باشد. او در تحلیلش از جامعه و سیاست و مطالبات مردمان گرفتار گونه‌ای دوری یا تبعید خودخواسته از واقعیت تاریخی رنج‌دیدگان تاریخ شد، و در تبیین اسکیزوفرنی احتمالی خود و نسل خود و نابازیگری احتمالی در تکوین تاریخ و حتی در نگاهی به کلیت «منطقۀ ما» از پایگاه فراتاریخی خود همه را در «تعطیلات تاریخی» سیصد چهارصد ساله یافت، و با این سخن دهان عده‌ای از مخاطبان را که بازیگران تاریخ را، با همۀ خطاهای احتمالی آنان، نمی‌دیدند و از رنجشان بی‌خبر بودند به هاج‌وواج شگفتی‌زدگی در برابر غیبت نادانستۀ همگانی از تاریخ گشود. 

یاد شایگان برای کسانی که با هر بخش از نوشته‌هایش تجربۀ زیستۀ پرماجرا در ساحت فرهنگ را بازتجریه کرده‌اند گرامی است، و شیفتگی جانش برای دریافت و عرضه‌داشت هر آنچه از آفریده‌های زیبای روح آدمی در هر فرهنگی است، به‌راستی چنان شورآفرین است که می‌تواند دست کم لحظاتی خواننده را از تماشای افق‌های تجربۀ او سرمستی ‌بخشد. شاید زیست و سیاحت شایگانی درخور کسانی باشد که در آیندۀ رها از استبداد و ایدئولوژی، در شرایط زیست بهینه و نیکبختی همگانی، زندگی خواهند کرد، و برخورداری از هوش و احساس انسانی را در لحظه-لحظۀ زندگی به نمایش خواهند گذاشت و ارج خواهند نهاد. 

#داریوش_شایگان
#روشنفکر_فرهنگی
#آسیا_در_برابر_غرب
#پسامدرنیسم
#جهان‌میهنی
#افسون_زدگی_جدید
#هویت_چهل_تکه
#تفکر_سیار
#تجددستیزی
#تعطیلات_تاریخی
#موسی_اکرمی

4 months, 3 weeks ago

**شادباش پیروزی در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران

*⃣شادباش به نهمین رئیس جمهوری برگزیده‌ی ایران
*⃣سلام و درود و شادباش به آقای دکتر مسعود پزشکیان
*⃣شادباش به همه‌ی کنشگران انتخاباتی
*⃣شادباش به همه‌ی رأی‌دهندگان به رئیس جمهوری برگزیده
*⃣شادباش به همه‌ی وابستگان صادق و نیکخواه جناح رقیب
*⃣شادباش به همه‌ی تحریم کنندگانی که تحریمشان به امید آینده‌ی بهتر برای ایران بود
*⃣شادباش به همه‌ی ایرانیان در سراسر میهن و جهان

◀️به یاد همه‌ی کسانی که برای آزادی و عدالت و صلح و استقلال کشور ایران، و برای ایرانی آزاد و آباد و سربلند فداکاری کرده و سختی‌ها کشیده و حتا از جان گذشته‌اند.

◀️به امید دریافت پیام همه‌ی ایرانیان - از رأی‌دهندگان تا تحریم کنندگان و فاقدان امکان رأی‌دهی‌، به ویژه از انتخابات مجلس قانونگذاری در سال ۱۳۹۸ تا کنون - از سوی همه‌ی  مسئولان دلبسته‌ی راستین به آرمان‌های انقلاب ۱۳۵۷، استقلال و پیشرفت و صلح برای کشور، و آزادی و عدالت برای مردم

◀️به امید موفقیت رئیس جمهوری برگزیده در
عمل به وعده‌های خوب عملی انتخاباتی،
تشکیل کابینه‌ای از شایستگان پاکدست،
مبارزه با هر گونه تبعیض و قانون‌گریزی و فساد، 
پاسخگویی در برابر قانون و مردم برای اعمال خود،
تعامل با  کارشناسان شایسته در زمینه‌های گوناگون سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و علمی و هنری و
پذیرش نقد و تحلیل و تببین علمی از برنامه‌ها و فعالیت‌ها
همه به منظورغلبه بر بحران‌های گوناگون در کشور و حل مشکلات بنیادی انباشته شده در زمینه‌های
?سیاست داخلی،
?سیاست خارجی،
?اقتصاد به طور کلی،
?تولید،
?بازرگانی خارجی و داخلی قانونمند،
?فرهنگ و هنر،
?اموزش و پرورش از مهد تا دانشگاه،
?بهداشت و خدمات پزشکی،
?محیط زیست،
?حقوق زنان،
?حقوق اقلیت‌ها و دگراندیشان،
?جوانان
?محرومان و حاشیه‌نشینان
?اشتغال،
?دستمزد،
?انواع بیمه،
?حقوق بازنشستگی
?قوانین مناسب
?شایسته‌سالاری در مناسب گوناگون

◀️به امید همکاری صادقانه‌ی همه‌ی مقامات و نهادهای ذیربط با رئیس‌ جمهوری برگزیده به نام سعادت مردم ایران و پیشرفت کشور

◀️به امید همکاری حداکثری نیکخواهانه‌ی همه‌ی وابستگان صادق جناح رقیب با رئیس جمهوری برگزیده ضمن حفظ مواضع انتقادی اصولی به نام پیشرفت کشور و سعادت مردم

و همچنین

◀️به امید ایجاد فضای مناسب نقد و همکاری همه‌ی منتقدان گوناگون وضع موجود در راستای اصلاحات و تحولات لازم در چارچوب آزادی و عدالت و صلح و امنیت و منافع ملی#همه_برای_ایران#ایران_برای_همه‌_ایرانیان موسی اکرمی
شنبه، شانزدهم تیرماه ۱۴۰۳
?*?*??

4 months, 3 weeks ago
4 months, 4 weeks ago

*شاعر [-فلسفه‌ورزِ] درگذشتۀ ما – اسماعیل خویی – کدام است: «برگ گل سرخِ افتاده در جوی لجن‌زار» یا «شمیم سفر کرده از روی آن برگ»؟
?*?
به مناسبت زادروز آقای دکتر اسماعیل خویی (۹ تیر ماه ۱۳۱۷-۴ خرداد ماه ۱۴۰۰)

◀️جناب استاد شاعر آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی سروده‌ئی را در سوگ زنده‌یاد اسماعیل خویی شاعر- فلسفه‌ورز کشورمان منتشر کرده‌اند که سرکار خانم سایه اقصادی‌نیا در بازنشر آن – در گذرگاه تلگرامی خود - «لجن‌زار» را «پروبلماتیک‌ترین» واژۀ آن سروده دانسته‌اند.

◀️در این‌جا درآمد کوتاه خانم اقتصادی‌نیا همراه با خود سرودۀ جناب استاد شفیعی را، مطابق نگارش خانم اقتصادی‌نیا و با افزودن چند نشانه در درون دو قلاب به منظور آسان‌تر خواندنِ احتمالیِ سروده، تقدیم می‌کنم:

*«شفیعی‌کدکنی و مرثیه‌ای پروبلماتیک برای خویی»
شفیعی‌کدکنی در رثای خویی مرثیه‌ای به تاریخ 5 خرداد 1400سروده و منتشر کرده است. نام شعر «آن سوی دیوار» است و هرچند ظاهر آن بدواً گویای تأثر شاعر از شدنِ خویی دور از وطن می‌نماید، مجموعۀ صور خیال آن رمزگانی مسئله‌زا را پیش چشم مخاطبان می‌نهد: لجن‌زار کجاست؟ دیوار و باغ استعاره از چیست؟ شاعرِ رفته در این میانه کدام است؟ هر تعبیری به تعابیر دیگر دامن می‌زند و هر موجی که برمی‌خیزد، بر موج دیگر می‌نشیند تا مخاطبان را در دریای شعر غوطه‌ور سازد. اینک شعر:
شمیمی که از روی برگِ گُلِ سرخ
[-] گُلی سرخ
افتاده در جوی
جوی لجن‌زار [-]
سفر می‌کند تا درِ باغ و آن سویِ دیوار[،]
به هر لحظه کز برگِ گُل می‌شود دور
تَبَه می‌کند هستیِ خویشتن را[.]
ولیکن چه پروا[:]
چنان مست در لذّتِ بخشش است او
که هرگز فرایاد نارد
تباهیِ جان و
تُهی دستیِ خویشتن را[؛]
همان پوید و
جوید او
مستیِ خویشتن را.»
*⏩

◀️خانم اقتصادی‌نیا در ادامه، با بیان برداشت شماری از ایرانیان دوستدار جناب خویی، خود نیز فرض را بر این قرار داده‌اند که جناب استاد شفیعی شاعر-فلسفه‌ورزِ درگذشتۀ ما را به «گل سرخ افتاده در جوی لجن‌زار» تشبیه کرده‌اند.

◀️ ولی برداشت من - با همۀ باوری که به دقت نظر سنجشگرانۀ ستودنی سرکار خانم اقتصادی‌نیا دارم - این است که در این سروده شاعر-فلسفه‌ورزی چون زنده‌یاد اسماعیل خویی به «شمیم سفرکرده از روی برگ گل سرخ افتاده در لجن‌زار» تشبیه شده است نه به خود آن گل. (خانم اقتصادی‌نیا آن «شمیم» را نه شاعری چون اسماعیل خویی بلکه شعر او دانسته‌اند).

◀️باور من این است که در این سروده آن گل سرخ که در جوی لجن‌زار افتاده است چیز دیگری است!

◀️آشکار است که همۀ سرودۀ جناب استاد شفیعی نه در وصف آن «گل سرخ افتاده در جوی لجن‌زار»، بل در وصف همان «شمیم» است که «از روی برگ آن گل سرخ افتاده در جوی لجن‌زار» سفر کرده و چنین و چنان می‌کند و چنین و چنان است.

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#اسماعیل_خویی
#سایه_اقتصادی‌نیا
#موسی_اکرمی

موسی اکرمی - یازدهم خرداد ماه 1400 ??

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 days, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 2 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago