Salar Seyf

Description
🌍 https://twitter.com/salar_seyf

🌍 https://t.me/salar_seyf

👉🏻Email: [email protected]

📚https://www.iranketab.ir/profile/28049-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%81-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 3 weeks ago

3 months, 2 weeks ago

در فرهنگ استراتژیک ایران، روسیه چگونه ادراک می شد؟

قائم‌مقام فراهانی در نامه‌ای از زبان عباس میرزا به میرزا موسی به این نکته مهم اشاره می‌کند که در «همسایگی روس خبر خوش نمی‌توان یافت» زیرا «جنگشان بلاست و صلح‌شان بلاتر».
همو در منشأت در وصف عباس میرزا، پس از اشاره به موقعیت جغرافیای سیاسی ایران چنین می نویسد:
«این مُلک مختصر را که از سه طرفِ بحر و برّ با روم [ترکان عثمانی] و روس مجاور است و جمیع اوضاعش با دیگر ممالک مغایر، مالک الملکی چنین باید، رزم خواه نه بزم خواه، نامجو نه کامجو، چنانکه این وجود مسعود به نانی قانع است و عزمش به جهانی قانع نیست. فتح و نصرت خواهد و عیش نخواهد، نای جنگش به کار است نه نای و چنگ...».

@Salar_Seyf

3 months, 2 weeks ago
‌**چرا دولتِ هخامنشی برای هگل، مهم …

چرا دولتِ هخامنشی برای هگل، مهم شد؟

سالار سیف‌الدینی

اهمیت دولت هخامنشی در فلسفۀ تاریخ هگل، نه به دلیلِ قدمت، عظمت یا قدرت آن، بلکه به خاطر تطابقِ عملکردِ این دولت با منطقِ فلسفی هگل است.

آنها به جای نابودی تمدن‌های مغلوب، دستاوردهای آنها را حفظ کرده و با ارتقاء به سطحی بالاتر، روح خود را در آنها می‌دمیدند.

این عملکرد با فلسفۀ هگلی هم‌خوان بود. زیرا هگل، نگاه ایستای سنتی را به منطق در یک حرکتِ پویا به‌سوی کل، منحل می‌کند، پس «امر عام»، هرچه را مغلوب شده، حفظ می‌کند و به جزئی از خود بدل می‌سازد، ولی از بین نمی‌بَرد. در این نظام، هیچ‌چیز، گم یا تباه نمی‌شود، مگر این‌که ترفیع یا حفظ گردد. این منطقِ استعلایی، نه مکانیک، بلکه ارگانیک است و در عمل قابلِ مشاهده است. به گفتۀ لوید اسپنسر، اصطلاحِ خاصِّ هگل برای این تناقض «مغلوب کردن» و در عین حال «حفظ نمودن» Aufhebung یا ارتقا است. البته هگل Aufhebung را در معنای رایج لغوی به کار نمی‌برد و همان‌طور که عادت داشت به کلمات معمولی، معنای فلسفی پیچیده می‌داد، مانند پیچیدگی اجزای صدف یا حلزونِ ساده.

هخامشیان‌ دقیقاً چنین کاری با تمدن‌ها و ملل مغلوب می‌کردند. یعنی پس از غلبه، آنها را از هستی ساقط نمی‌کردند، بلکه دستاوردهای تمدنی‌شان را به شکل دیگری درون یک امرِ عام universal به عنوان یکی از اجزای خود به کار می‌گرفتند و با دادن معنای بهتر، آنها را یک مرتبۀ دیگر به بالا، ارتقا می‌دادند، زیرا شاید در عمل می‌دانستند که تمدنِ مغلوب نیز بخشی از هستی خود را از تمدنِ دیگری به ارث، بُرده است و ارزشی تاریخی و ماندگار دارد. برای مثال نمادِ فروهر، از تمدنِ آریایی میتانی و هیتی به معماری آشور رسید و از آنجا به ایرانِ هخامنشی آمد و معنای دیگری یافت. برای همین، هخامنشیان دیالکتیکی بی‌نظیر از وحدتِ کثرت‌ها به نمایش گذاشتند. کثرت‌ها و اجزایی که فقط درونِ آن امرعام، معنا پیدا می‌کرد. اگر ایرانِ امروز می‌تواند این کثرت‌ها را به طور طبیعی حفظ کند، به دلیل فلسفۀ چنین تأسیسی در بنیادِ خود است که «در عمل» شکل گرفته است. این اصطلاحِ «در عمل» نیز دقیقاً با منطقِ دیالکتیکِ هگل، سازگار است، زیرا این منطق یا حکمتِ عملی را فقط در عمل، می‌توان «مشاهده» و کشف کرد.

در منطقِ هگل‌ فقط «امرِ عام» است که حقیقی است و هر مرحله یا لحظه، «جزئی» است و از این‌رو غیرِ اصیل. بنابراین ایدۀ مهمِ او، تمامیت یا امرِ عام است، تمامیتی که هر مرحله یا ایده‌ای را که مغلوب یا مشمول خود ساخته، حفظ می‌کند. در این ساختارِ ترفیعی، مغلوب یا مشمول شدن، فرایندی در حال پیشرفت است که از دوره‌ها درست شده و تمامیتِ آن محصول، فرایندی است که تمامِ لحظه‌هایش را بسانِ عناصرِ یک ساختار و نه در مراحل و دوره‌ها، حفظ می‌کند.

هخامنشیان به همین دلیل، اولین مرحلۀ ورود به تاریخ است و از همین‌رو بر مبنای هگل، هخامنشیان، امپراطوری نبودند، بلکه یک اشتات (دولت) بودند، که از نظر هگل به جهت ماندگاری، با مفهومِ «واقعیت مؤثر» هم‌خوان است.


👇👇👇

@Salar_Seyf

https://t.me/ir_Azariha/20727

3 months, 3 weeks ago
[‍](https://attach.fahares.com/mPu9AHG7F+jUeEZaqOKUGg==) ‌‌

‌‌
ترکیه امروزی، میراثِ تُرکان یا رومیان مسلمان؟

سالار سیف‌الدینی

پروفسور جلال شنگور، استاد جغرافیا و زمین‌شناسی ترکیه، در این مصاحبه (ویدئوی پیوست) می‌گوید که ژنِ تُرک در آسیای میانه، اکثریت است و درصدِ فراوانی آن در آنانولی، هفت درصد تعیین شده است. در برنامۀ استخراج DNA مردمانِ آناتولی، اکثریتِ مردم آن از نظر DNA به هنداروپائیان نزدیک بوده‌اند. شنگور در ادامه می‌گوید «ما وارثِ بیزانس، ما رومیانِ مسلمان هستیم».

یک موضوع مهم در تحقیقاتِ جلال شنگور، اشاره به خاستگاه بالکانی عثمانیان است. روایت او از عثمانی با روایت‌های ایدئولوژیک رایج متفاوت است، چرا که معتقد است، نقطۀ اتکای عثمانی نه فلاتِ آناتولی، بلکه بالکان بود. همان‌طور که می‌دانید، قسطنطینۀ بیزانسی پس از فتح، تبدیل به مرکز خلافت عثمانی شد. این شهرِ محتشمِ رومی، از نظر جغرافیایی بخشی از فلات آناتولی نیست، بلکه بخشی از تراس (تراکیه) است، دیوار به دیوارِ بالکان، یعنی یونان و بلغارستان به شمار می‌رود. تراس شرقی شامل چندین ایل (معادل استان در تقسیمات کشوری ترکیه) از جمله استانبول است. تراش شمالی شامل بلغارستان و تراس غربی در قلمرو یونان واقع شده است. (برای اطلاعات بیشتر نک: چشم انداز و ادراک ژئوپلیتیک ترکیه)

از نظر جلال شنگور، خلافت عثمانی تا پیش از تجزیۀ بالکان، بیشتر بر این حوزه واقع شده بود و آناتولی را به عنوان یک منطقۀ حاشیه‌ای می‌دید، اما جدایی بالکان، عثمانی را بیش از گذشته به سمتِ شرق متوجه کرد و خُلفا ناچار از پناه آوردن به آناتولی شدند.

به طور کلی، جلال شنگور را باید در دستۀ تُرک‌های سفید، یعنی تُرک‌های لیبرال، گریزان از ایدئولوژی، مخالفِ خلافت‌گرایی عثمانی و تُرک‌گرایی دسته‌بندی کرد.

بازگردیم به موضوعِ DNA که جوهرۀ یک انسان است و با کمک آن می‌توان به تبارشناسی پرداخت. مفهوم تُرک، به عنوان اطلاق به یک دولت - ملّت و حتی ملّتِ معمولی، بسیار متأخر است و به تزهای روشنفکران دهه‌های آخر عثمانی مانند یوسف آقچورا باز می‌گردد. آن‌ها مجبور بودند برای گُذار از بحرانی که دامن‌گیرِ امپراطوری چند ملیّتی شده بود راه حلی انتخاب کنند که اصلی‌ترین آنها تأسیسِ یک عثمانی جدید (عثمانی‌های جوان) یا ملّتِ جدید تُرک (تُرکان جوان) بود. پیش از آن، تُرک، بار منفی زیادی داشت و خُلفا و امپراطوران از تُرک نامیدنِ خود و حکومت‌شان پرهیز می‌کردند. دلیل اصلی ان بود که هیأت حاکمۀ عثمانی تُرک نبودند. سلاطین تقریباً همگی مادران و مادربزرگانِ یونانی، روس و اوکراینی یا اسلاو داشتند. دخترانی که در سن کم توسط دزدان دریایی مانند (پیر رئیس) در شبی دزیده می‌شدند و در مرکز خلافت به فروش می‌رفتند و بهترین‌ها نیز نصیب حرم‌سرای خُلفا می‌شدند. وزیران نیز اغلب اسلاو از شبه‌جزیره بالکان می‌آمدند. نیروی نظامی یعنی ینی‌چری‌ها نیز از سربازان مسیحی مسلمان شده (دونمه) تشکیل می‌شد. ساختار ادارۀ مملکت نیز به‌جا مانده از بیزانس بود. حتی امروز نیز موسیقی و رقص رایج در ترکیه در واقع همان موسیقی و رقصی و لباسی است که یونانی‌ها دارند. بسیاری از ساختار، حفظ شده و در واقع به ارث رسیده است. اما ناسیونالیسم متأخر تُرک مجبور بود، روایتی از خود بسازد، که نه عثمانی باشد، نه بیزانسی و نه اسلامی. برای همین در دورانِ آتاتُرک سراغ سومرها و هیتی‌ها به عنوان نقطۀ اتکا رفتند که البته جدی گرفته نشد. تُرکها در مقایسه با سایر ملت‌های همسایه، بسیار دیر به شأن ملی دست پیدا کردند و تجربه نشان داده رابطۀ مستقیمی بین ناسیونالیسم افراطی و جوامعی که دیر به ملیّت می‌رسند، وجود دارد. نمونۀ آن ایتالیا و آلمان است که وحدتِ آنها نسبت به فرانسه، بسیار با تأخیر، اواسط قرن ۱۸٠٠ میلادی ممکن شد، ترکیه یک نمونۀ دیگر است. در این موارد جامعه احساس می‌کند چون دیرتر از سایرین به یک مرحلۀ جدید دست پیدا کرده، باید با سرعت بیشتری حرکت کند. از سوی دیگر جوامعی که دیرتر از بقیه به یک هویّت می‌پیوندند، احساس می‌کنند باید افراطی باشند؛ مانند مردم نورستان افغانستان که تا چندی پیش بودایی بودند، اما همین ولایت، امروز خاستگاه اصلی بنیادگرایی است.

به هر حال یک روایتِ توارث از بیزانس در بین دانشمندان جدی و مستقل ترکیه مانند باسکین اوران (استاد روابط بین‌الملل دانشگاه آنکارا) نیز وجود دارد و امری جدی است و در بین تُرک‌های سفید، کاملاً رایج است.

علاقه‌مندان به این موضوع، می‌توانند کتابِ «ادراک و چشم‌اندازِ ژئوپُلیتیکِ ترکیه» را مطالعه کنند.



@Salar_Seyf

5 months, 1 week ago

افسانۀ جلال آل‌احمد

«امان از قبلۀ مسلمین. مرکز کثافت است، مزبله است، کثافت‌کده‌ای است. نمودار کاملی است از ظاهر و باطن مردمی که به این قبله، نماز می‌گذارند و اصلاً چه بی‌خود ما جهودها را به کثافت مسخره می‌کنیم. اسلام را در زادگاهش، باید نمودار اصلی کثافت دید»
(خسی در میقات، از بخش‌های حذف شده، مجلۀ بخارا، رسول جعفریان، خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی). اینجا

انتشار بخش‌های سانسور شده سفرنامۀ جلال آل‌احمد در حج (به قول خودش بدویتِ موتوریزه)، از سوی رسول جعفریان، بسیاری را به شوک فرو بُرد. آل‌احمد به عنوان یک توده‌ای بریده و ماجراجو، طی دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی برندینگ شد و مرجع تقلید بخشِ بزرگی از روشنفکری دینی و چپ شناخته می‌شد. معروف بود که جلالِ بی‌دین، با رفتن به حج ایمان آورد، ولی آنطور که خودش نوشته، حجِ او صرفاً یک ماجراجویی بود نه از روی اعتقاد، همانطور که سفر به سرزمین اسرائیل (عزرائیل) از روی ماجرا بود. بخش‌های حذف شده از کتاب خسی در میقات، بنا بر مصلحت از سوی خود آل‌احمد و به توصیۀ محمود طالقانی، حذف شدند نه اعتقاد. این حذفیات از جلال موجودی وارونه ساخت و مرجعیتِ روشنفکری به او بخشید.
ضرباتی که جلال از بیرون دانشگاه به پیکرۀ دانشگاه و نظام علم وارد کرد، ضرباتی کاری و جبران‌ناپذیر بود. جلال که هرگز «به مکتب نرفت و خط ننوشت» به غمزه‌های سمی و کتاب‌های زهراگین، عالَمی را فریفت و مسأله‌آموز صد مدرس و روشنفکر برای «خودزنی» شد.
حملاتِ جلال به وحدتِ ملی، زمینۀ رشدِ روشنفکری «ضدِّ ملی» را فراهم آورد. آرزوی اشغال ایران توسط خلافتِ عثمانی به بهانۀ این‌که چه فرقی می‌کند؟ مگر اکنون ایالتی از ایالت‌های امریکا نیستیم... اوجِ منجلاب و باتلاقِ کثیفی بود که آل‌احمد مانند یک مخلوقِ بی‌ریشه و بی‌اصالت در آن دست و پا می‌زد.
رضا براهنی که سرچشمۀ جوشانِ افکار سمی او بود، در جایی، غرب‌زدگی را چیزی در مایه‌های «مانیفیست کمونیستِ شرق» نامیده است. حقیقتاً پیامدهای ویرانگر این کتاب در لجن‌مالی اندیشمندانِ ایرانی و نگاه ایدئولوژیک به هر چیز و نابودی تئوریکِ بنیادهای تجدد و سنت (توأمان) کاریکاتوری از همان مانیفیستِ مارکس است.
در خدمت و خیانت روشنفکران برای آن بود که خائن، جای خادم را بگیرد و گفتارِ غرب‌زدگی در نهایت تا جایی پیش رفت که خود جلال نیز «غرب‌زدۀ مضاعف» نام گرفت.
پروژۀ برندینگِ جلال از سوی کسانی همچون «پدر طالقانی» برای مصرفِ او در راه پیکارِ سیاسی بود تا از او، یک روشنفکرِ متعهد بسازد، تا بتوان از یک معلمِ دیپلمۀ الکلی در برابر اندیشمندانِ مستقل دانشگاهی، تندیسی ساخت.
افکار ضدِّ علم و ضدِّ مشروطۀ جلال و ضربه‌ای که بر پیکرۀ «حکومت قانون» زد به تنهایی با حملۀ مغول برابری می‌کند. تعطیل کردن فکرِ مشروطه و به هیچ‌شمردنِ قانون و دانشگاه، ضربه‌ای عظیم بود ولی برای هیچ... بسیاری از مبارزان مذهبی توجه نکردند بریدن او از «حزب» توده به معنای بریدن از سنت کمونیستی و چپ نبود.
جلال، بادکنکی بود که ساخته شده بود برای پیکارِ سیاسی اما فراتر از پیش‌بینی‌ها باد کرد. مغزی بود سمی و از روی سودا و هوس، که بر هیچ بنیادی تکیه نداشت.
داستان زندگی جلال - که قلمی نرانده جز از روی کینه - نشان می‌دهد که روشنفکری یعنی «حزبِ روشنفکرانِ ایدئولوژیک» سال‌ها با توهمی از واقعیت، مخاطب را سر کار گذاشته بود.
کینۀ جلال به حج و آئین مسلمانان که با بدترین جملات از آن یاد می‌کند، نشان می‌دهد که او چقدر دمدمی مزاج بود و بر هیچ بنیادی تکیه نداشت جز هوس و سودا.
اگر سفرنامۀ اسرائیل او را خوانده باشید، دقیقاً چنین ویژگی دارد، در جایی طرفدارِ اسرائیل و تعلقِ فلسطین به یهودیان است و در جای دیگر طرفدارِ مظلومیتِ فلسطین، اما در نهایت با اسرائیل نیز بد نیست.
جلال، ترور شخصیتِ اندیشمندان و نویسندگان درجۀ یک معاصر را به عنوان یک رسالت، تلقی می‌کرد و ذیلِ نامِ غرب‌زدگی، ده‌ها نویسندۀ مرجع و دانشمندِ عالی این مملکت را لجن‌مال کرد و عاقبت، خودش نیز در سودای افراط در الکل به عدم رفت، اما مغزهای زیادی را تباه کرد و کارخانه فکری خائن‌پروری را به کار انداخت.
احمد فردید که بار اول، اصطلاحِ غرب‌زدگی را ابداع کرده بود، وقتی دید جلال آن را بی‌ملاحظه به این و آن نسبت می‌دهد، خود او را «غرب‌زدۀ مضاعف» نامید‌ اما تمام این مقاومت‌ها چیزی نبود که قلمِ زهرآلود او را متوقف کند.
تکلیفِ جلال با خودش معلوم نبود، یک روز خوب، حالش خوب بود و یک روز بد، روشنفکر بیماری بود که بی‌دلیل به همه چیز حمله می‌کرد. شاید اگر روشنفکر نمی‌شد، یک قاتل سریالی می‌شد که بدون منفعت، آدم می‌کُشد.
به نظرم رازِ جلال همین بود که کسانی چون محمود طالقانی از او یک چهرۀ دیگر بزک کردند و به مخاطبانِ ساده‌لوح فروختند.

??

@Salar_Seyf

5 months, 2 weeks ago

تحلیلی به نام «رأی قومی» برای فرار از توضیح واقعی تحولات جدید سیاسی در ایران

کسانیکه نمیتوانند منطق تحولات سیاسی را توضیح دهند، به ناچار انتخابات اخیر را با مفهومی برساخته بنام رأی قومی میفهمند. اینها دو دسته اند:«برخی» طرفداران جلیلی که نمیتوانند بگویند دلیل واقعی باخت او چه بود؛ و در آنسوی طیف قومگرایان که میخواهند جایگاه خود را از زیرحاشیه به متن سیاست بکشانند.

‏گروه سوم که مایل به تفسیر پراکندگی آرا با توسل به رأی قومی در انتخابات هستند، احزاب یا کارتل هایی مانند اینترنشنال در اپوزیسیون هستند.
این گروهها مدت ها است سیاست را بر اساس شعر و شعار «اصلاح طلب، اصولگرا/دیگه تمومه ماجرا» تحلیل کرده اند، ولی الان نمیتوانند بگویند که اصلاح طلبان در انتخابات رأی آورده اند و سرشت متحول سیاست، اثر خود را بر رابطه نیروها گذاشته است. از این رو ناچار باید به بیراهه بروند تا سرپوشی بر اشتباه تحلیلی گذشته باشد.
هرکس علم سیاست خوانده باشد میداند که منطق مناسبات قدرت و رابطه «ناپایدار» نیروها، از ویژگی های اصلی پراتیک سیاسی است. اکنون چه بخواهیم چه نخواهیم، رابطه نیروها براساس اصل ناپایداری آن به نفع اصلاح طلبان تغییر کرده ولی کسانی مثل مراد ویسی و «حزب» اینترنشنال یا نمیدانند یا نمیخواهند این تغییر را بپذیرند، از این رو به ناچار از یک طرف بر آمار رسمی مشارکت تشکیک وارد کنند و از طرف دیگر بر اساس همان آمار رسمی مجبورند مشارکت انتخاباتی را بر مبنای رأی قومی توضیح دهند تا مبادا خدشه ای بر داستان «دیگه تمومه ماجرا» وارد شود.
اما بنیادهای سیاست چیزی نیست که بتوان آنرا بر اساس شعر و متل ۷ سال قبل تفسیر کرد. رابطه نیروها مدام در حال تغییر است و این اصل منطق خود را بر همه امور تحمیل میکند، چیزی که دیروز تمام شده بود، امروز ممکن است دوباره ظاهر شود و برعکس. هیچ ماجرایی در سیاست برای همیشه تمام نمیشود اما امور پیوسته در حال تغییر اند.
اینکه پزشکیان خوب است یا بد، اصلاح طلبان کارآمد هستند تا نه، موضوعی است جدا و ربطی به تحلیل ساده انگارانه مانند «رأی قومی» ندارد.
میتوان بی اندازه با پزشکیان یا اصلاح طلبان مخالفت کرد اما زدن به بیراهه «رأی قومی» چیزی بیش از یک خود فریبی نیست.
چنین تفسیرهایی برای فرار از تناقضات قبلی ساخته میشوند ولی به نوبه خود به پارادوکس های بیشتری دامن می زند. سیاست عرصه واقعیت است و با «ایدئولوژی براندازی» نمیتوان پیچیدگی های آن را توضیح داد، اگر کسی چنین کرد لاجرم سر خود کلاه گذاشته زیرا روابط و مناسبات تغییر میکنند و ثابت نیستند. دیروز، دیروز بود، امروز، امروز.

نکته پایانی: اعضای ملت ایران یا شهروندان آن، صغیر یا سفیه نیستند که بر اساس عصبیت قومی رأی بدهند و یا مصالح عمومی را فدای اوهام قبیله ای کنند. اگر چنین بود در انتخابات ۱۴٠٠ همتی و مهرعلیزاده که بیشترین نمادسازی های قومی را صورت دادند باید رئیس جمهور می شدند. کسانیکه چنین تفسیرهایی ارایه می دهند در درجه نخست به شعور شهروندی، مردم توهین کرده اند زیرا با این تحلیل مرجع تصمیم گیری آنها را از عقل به غریزه، منتقل کرده اند.

???
@Salar_Seyf

5 months, 2 weeks ago

آزادی فرد کجا تأمین می‌شود؟

✍️ توییت:

«آزادی فرد، تنها درون یک دولتِ متحد، معنا پیدا می‌کند» و ما هیچ آزادی دیگری برخلاف اقتضای ذاتِ یک کشور متحد / دولتِ مقتدر به رسمیت نمی‌شناسیم.

«کشور آزاد جایی است که در آن قانون‌های خوب و جنگ‌افزارهای خوب وجود دارد» اما جنگ‌افزارهای خوب از قانون‌های خوب، مهمتراند زیرا بدونِ اولی نمی‌توان از قانون‌های خوب محافظت کرد. چنانکه کشوری که فاقد «نظم قانونی» است، قادر به تأمین آزادی‌ها نیز نخواهد بود.

تنها یک دولتِ مقتدرِ توسعه‌گرا مبتنی بر «حکومت قانون» است که می‌تواند از آزادی فرد در برابر فشارِ طبقات فرادست و فردوست حفاظت کند، زیرا در غیابِ «نظم و قانون» فقط آنارشی حکومت خواهد کرد، نه آزادی.
???
@Salar_Seyf

5 months, 3 weeks ago

‏پایگاه رأی قومی چقدر در آرای دیروز پزشکیان مؤثر بود؟

هرچند پزشکیان پایگاه رأی جغرافیایی دارد (مثل هر رئیس جمهوری در دنیا که از استان خودش رای میگیرد) اما آمار مشارکت نشان میدهد که حضور پزشکیان در انتخابات، برخلاف تحلیلهای سطحی، محرک پایگاه رأی قومی نبوده. طبق داده ها، مشارکت استان آذربایجانشرقی تفاوت معناداری در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری ۱۴٠٠ نشان نمیدهد و روی ۴۴٪ ثابت است. در حالیکه انتظار میرفت مردم این استان اشتیاق بیشتری برای فرستادن نماینده چهار دوره خود به پاستور داشته باشند.
در اردبیل که در ۱۴٠٠ حدود ۵۵٪ مشارکت داشت، دیروز ۴۶٪ پای صندوق رفته اند. آذربایجان غربی که در ۱۴٠٠،حدود ۴۶٪ درصد مشارکت داشت، دیروز مشارکت ۴٠٪ را تجربه کرد. زنجان هم با حضور ۴۶ درصدی دیروز بیش از ۹٪ افت در مقایسه با سه سال پیش داشت.
نهایتا در کردستانی که مشارکت ۳۷ درصدی را در ۱۴٠٠ ثبت کرده بود، دیروز ۲۷٪ پای صندوق رأی رفته اند.
آمار گواه آن است که تعصبات قومی، هیچ امر مثبتی را در مشارکت انتخاباتی توضیح نمی دهد و تاکید بر کرد و آذری بودن پزشکیان تأثیری بر مشارکت و تحریک رأی دهنده نداشته است.
این یک آموزه مهم برای سیاستمداران و سیاستگذاران است تا توجه کنند که آستانه آگاهی ملی و شهروندی ایرانیان، فراتر از پایگاه رای قومی و حتی شعار و کارنامه قومگرایانه است (هرچند پزشکیان مقداری در کارزار خود سعی کرد از وعده های قومی فاصله بگیرد اما ستادهای به اصطلاح «مردمی» وی در دو استان، عملکرد دیگری داشتند).
بنابراین مردم به عملکرد، برنامه و چشم انداز رأی میدهند نه ریتوریک هویتی.
چه بسا اظهارات قومگرایانه پزشکیان در گذشته که طی انتخابات پررنگ شد (تا جایی که کارشناس صداوسیما نیز این شبهه را در قالب پاسخی از او پرسید) از آرای احتمالی وی کاسته باشد اما چیزی به او نیفروده است.

???
@Salar_Seyf

6 months, 1 week ago

‏‌برای انحلالِ «آزادی» به این نامزد رأی دهید!

روبسپیر، مهمترین شخصیتِ انقلابی فرانسه، به بسیاری از امورِ طبیعی و روالِ عادی جامعۀ فرانسه دست زد. در تقویم فرانسه دست برد: نام ماه‌ها تغییر کرد. به هفته دست زد: "هفته"، ۱٠ روز شد! به ساعت دست بُرد: هر روز ۱٠ ساعت شد و هر ساعت، ۱٠٠ دقیقه و دستکاری‌های دیگر.
اما روبسپیر می‌دانست که نباید به «زبانِ فرانسه» دست‌بُرد بزند.

اکنون کسی نامزد ریاست‌جمهوری ایران شده که اگر به قدرت برسد به «ایرانِ طبیعی» و «طبیعتِ ایران» دست خواهد برد. صحبت‌هایش در مورد زبانِ فارسی، تقسیمات کشوری، آپارتاید (جداسازی) «شهروندان» بر اساس مفهوم مصنوعی و برساخته‌ای به نام «قومیت» - که اصلاً نمی‌دانیم چیست؟ - نوید از یک وحشت بزرگ دارد. او هیچ درکی از توسعه و مکانیسم‌های جامعه ندارد و به لطفِ ذهنِ غیرپیچیده، توسعه‌نیافتگی و فقر را با امور بسیط و سطحی مثلِ «قومیت» توضیح می‌دهد یا هیچ توضیحِ دیگری به جز «قومیت» برای ناکارآمدی، توسعۀ ناموزون، حاشیه‌نشینی، سیاست‌های شهری، سیاست خارجی، نظام مالیاتی و غیره ندارد و این خطرِ بزرگی برای بقای هر کشوری است که به مرحلۀ شهروندی رسیده و دولت شده است. این عقب‌گرد یا ارتجاع، ما را به دورانِ ماقبلِ دولت، پرتاب خواهد کرد که در آن «حقوقِ فردی و شهروندی» اصولاً موضوعیّت ندارد، بلکه موضوع آن «قبایل و قومیت‌ها» است. پس برای انحلالِ فردیت و ملیّت، می‌توان به او رأی داد که به طریقِ اولی به انحلالِ «آزادی‌ها» نیز منجر خواهد شد، زیرا آزادی فقط درونِ یک دولتِ متحد، معنا پیدا می‌کند.

???
@Salar_Seyf

6 months, 2 weeks ago


دربارۀ «بی‌دولتی»

هنگامی که بحرانِ قانون اساسی پروس، اوج گرفت و ناپلئون بخش‌های مهمی از آلمان را ضمیمه کرد، هگل جوان مقاله‌ای نوشت که هیچ‌گاه چاپ نشد، تا زمانی‌که صد سال بعد کشف و منتشر گردید.

این مقاله هگل چنین آغاز شد:
Deutschland ist kein Staat mehr.
«آلمان، دیگر یک دولت نیست». هگل در این مقاله با اشاره به زوالِ نظمِ حقوقیِ پروس نوشت: «زوال یک دولت پیش از هر چیز، زمانی ظاهر می‌شود، که همه‌چیز در تضاد با قوانین در جریان باشد».

او در این رساله با توجه به بحرانِ جنگِ پروس و فرانسه چنین نوشت:
«سلامتِ یک دولت، آن‌گونه که در جنگ نمایان می‌شود در سکونِ صلح، نمایان نمی‌شود. دولت، پدر خانواده است که صرفاً امور عادی را از اتباعش می‌خواهد. اما در جنگ است که استواری رابطۀ اجزا با کل [دولت] ظاهر می‌شود و معلوم می‌گردد که او چه مقدار از امور را تدبیر کرده است که بتواند از آنها [مردم] چیزی [در حین جنگ] طلب کند و نیز آنها تا چه اندازه به درستی می‌توانند این امور را دقیق و از روی رغبت انجام دهند...».

موضوعِ دولت بودن یا نبودن را مفصلاً در کتاب امر ملی توضیح داده‌ام، اما هگل در فلسفه حقوق، کامل‌ترین تعبیر را از دولت به مثابه واقعیتِ مؤثر ایدۀ اخلاقی انجام داده است. از نظر او دولت هخامنشی اولین دولتی است که به این ایده «واقعیت مؤثر» نزدیک می‌شود. یعنی دولتی که امرِ خاص را در کنار امرِ عام قرار می‌دهد، کثرت‌ها و به ویژه کثرت‌های مغلوب را منحل نمی کند بلکه آن را درونِ خود، ادغام می‌کند و سنتزی جدید از آنها ارایه می‌دهد. سپس به یونان و رم و در نهایت اروپا اشاره می‌کند. هگل در توصیف جغرافیای ایران هخامنشی می‌گوید:
«از دیدگاه سیاسی، ایران زادگاه نخستین رایش راستین و دولتی کامل است که از عناصر ناهمگن فراهم می‌آید. در اینجا نژادی یگانه، مردمان بسیار را در بر می‌گیرد ولی این مردم، فردیتِ خود را در پرتو دولِت یگانه، نگه می‌دارند».

اصل برای هگل، چه در دولت هخامنشی چه در یونان و رم و چه در اروپا، برآوردن وحدتی از درون کثرت‌ها است و چون ایرانیان چنین کرده بودند، معتقد بود تاریخ جهان (که همان تاریخ دولت‌هاست) با هخامنشیان آغاز می‌شود. برای مثال کورش هخامنشی، پادشاه لیدی را پس از مغلوب شدن نکُشت بلکه مشاور خود کرد. داریوش بزرگ از معماری آشور، خط ایلام و زبان آرامی استفاده کرده و به جای اینکه ملل مغلوب را به طور کامل منحل و نابود کند، دستاوردهای فرهنگی‌شان را استفاده کرد یا الهام گرفت اما موجودی جدید از آنها به وجود آورد که همان جدید در قدیمی است که هگل شیفتۀ آن بود.
هگل در عین حال که فیلسوف زوال است یعنی مانند ابن‌خلدون‌ انحطاط جوامع را توضیح می‌دهد، فیلسوف تأسیس نیز هست، آنچه را که او تأسیس کرد، نظریۀ تاسیس دولت به مثابه واقعیت مؤثر است. این نوع واقعیت اشاره به هر پدیده ای ندارد، زیرا در آلمانی از مصدر اثرگذاشتن مشتق شده است و خصلت ماندگاری را درون خود می پرورد.

کار مهمی که هگل جوان در آن تاریخ انجام داد، این بود که در حین بحران حقوقی و اشغال پروس، به جای لعن و نفرین عامل خارجی، وضعیت آلمان را از درون تحلیل کرد. یعنی همان راهی که ماکیاوللی هنگام اشغال فلورانس برگزید.
از میان چنین تحلیلی بود که آلمان قدرتمند به تدریج شکل گرفت و به شکوفایی رسید. در میدان فلسفی و نظری آن دوران ابتدا دانشگاه برلین به عنوان دانشگاه جدید رایش، «آلمان را موضوع خود قرار داد» به طوری که هگل، فیشته و شلینگ به عنوان مدیران آن انتخاب شدند تا وضع آلمان را مطالعه کنند و راه توسعه آن را پیدا کنند.
در نهایت با ظهور بیسمارک، آلمان متحد به عنوان یک دولت مقتدر و صنعتی در صحنۀ جهان ظاهر شد. ظهور این دولت مقتدر توسعه‌گرا، از درون وضعِ بی‌دولتی که حدود ۵٠ سال قبل هگل با سرزنش از آن حرف می‌زد، مقداری به این واقعیت برمی‌گشت که پس از شکست از فرانسه و ظهور بحران، «آلمان» موضوع دانشگاه برلین شد. اگر بیسمارک و ویلهلم از درون زوال و انحطاط سال‌های اولیۀ قرن نوزده، دولت مقتدری به وجود آوردند، به این دلیل بود که بر مبنای هگل تکیه کرده بودند و خود هگل نیز بر مبنای جدید در قدیم (هم سنت ارسطویی و هم سنت فلسفی جدید اروپا که در نهایت ماهیتی جدید داشت) ایستاده بود.

هنگامی که هگل به عنوان فیلسوف ملی آلمان نوشت: «آزادی فرد تنها درون یک دولت متحد معنا پیدا می‌کند» ، بسیاری تصور یک دولت ضدِّ آزادی و مستبد را در ذهنِ خود مجسم کردند. اما فلاسفۀ بنیانگذار آلمان متحد، با همین فلسفه حقوق چنان کشوری بنا کردند که به زودی علاوه بر صنعت با دموکراسی و حقوق فردی- مدنی نیز شناخته شد و امروز بسیاری آرزوی اقامت در آن دارند.

???
@Salar_Seyf

7 months, 4 weeks ago

تحلیل ‏خبر: سه میلیارد یورو برای بستن مرز با افغانستان در ۵ سال!

دیوار کشیدن پس از پنج سال( ۱۴٠۸) بین ایران و افغانستان، احتمالا میتواند برای جلوگیری از خروج افاغنه مفید باشد نه جلوگیری از ورود آنها یا پر کردن یک خلأ بزرگ مرزی.
بماند که سفارت ایران در کابل و هرات (وزارت خارجه) برای هرکس که بخواهد بدون مصاحبه و تشریفات ویزا میدهد و وزارت کشور هم برای هر افغانی که بخواهد (ولو با ورود غیرقانونی به کشور) اقامت بلند مدت میدهد.
روزی نیست که خبر عجیبی از جنایت افاغنه علیه شهروندان اعم از قتل، تعرض، تجاوز، همدستی در جنایت یا مداخله در امور داخلی و اجتماعی ایران منتشر نشود و این وضع وخیم تر هم خواهد شد. بنابراین روزگاری تیره منتظر امنیت و آینده ایران است که تصور آن فعلا از قوه تخیل ما خارج است.
امروز خبری منتشر شد که سه میلیارد یورو بودجه برای انسداد مرز با افغانستان اختصاص یافته تا عرض پنج سال، دیواری ساخته شود. در فرضی که کل این بودجه اختصاص یابد و عرض پنج سال نیز به پایان برسد، در فاصله این سالها فجایعی در مملکت رخ میدهد که تا مدتها دامنگیر جامعه خواهد بود و در نهایت دستکم نیمی از جمعیت بی کیفیت افغانستان و بخشی از پاکستان به ایران تزریق خواهد شد در حالیکه خود ما با مهاجرت نیروی کار ماهر (جمعیت باکیفیت) روبرو هستیم که خود قصه ای است پر آب چشم.
این انبوه جمعیت، میتواند مرغ نیم بسمل نظم قانونی را به عصر ماقبل دولت پرتاب کند و انگیزه توسعه و تحول را به دست پر قدرت باد فنا بسپارد. از این رو در آینده با چنان چشم اندازهایی روبرو خواهیم شد که نظم کنونی را به منزله عصر ممتاز دیسپلین اجتماعی به یاد بیاوریم.
در این مدت، کمر امنیت، بهداشت، تولید، نظم و قانون شکسته و احتمالا همان بودجه کذایی نیز خرج مبارزه با تروریسم داخلی خواهد شد.
به همین دلسل هرکس مدافع حضور افاغنه باشد، دوست این مملکت نیست زیرا هیچ چیز مانند آفت افغان نمیتواند، بنیادهای توسعه اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و سیاسی یک کشور را به بهترین شکل نابود کند و همین نظم و قانون حداقلی را هم به صحنه های سوررئالی از «وضع طبیعی انسان» بدل کند.
برای درک عمق فاجعه فقط تصور کنید که کشوری به وسعت و جمعیت امریکا حدودا ۱۳ میلیون مهاجر غیرقانونی دارد. این رقم را مقایسه کنید با وسعت، اقتصاد و جمعیت ایران.
سرانه نیروی پلیس در ایران ۸٠ میلیونی، در بهترین حالت تقریبا کمتر از ۲ پلیس به ازای ده هزار تن جمعیت بود. ولی اگر تعداد افاغنه-که ماشالله همیشه نیازمند پلیس هستند- را ده میلیون نفر فرض کنیم، خواهیم دید که ایران از نظر سرانه پلیس اصلا در رتبه ممتازی قرار ندارد زیرا این رقم در وضع استاندارد جهانی، ۷ پلیس به ازای ۱٠٠٠٠ تن است.
به هر روی کشور در بهترین وضع با هزینه ای بسیار گزاف میتواند از شر آفت افغان خلاص شود که فعلا کرانه آن نامعلوم و امید به آن فوق العاده کم است.
در شرایط کنونی ترکیه مرز با ایران را به دلیل جلوگیری از سیل بنیانکن بزرگ، دیوارکشیده و یونان نیز همین کار را با مرز ترکیه کرده و اروپا نیز متکی به دیوارهای ترکیه و یونان است و هر سال بر سر دو یا سه هزار مهاجر کمتر یا بیشتر چانه می زند!
در این میان به قول شاملو «تنها
ماییم ــ من و تو ــ نظّارِگانِ خاموشِ این خلأ، دل‌افسردگانِ پادرجای حیرانِ دریچه‌های انجمادِ همسفران».
??
@Salar_Seyf

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months, 3 weeks ago