مراقب خودتون باشید.
کمتر بهش(آره همون) فکر کنید
با خودتون مهربون تر باشید
و یادتون نره کنار خودتون بمونید.?

-Do you have a plan?
-I don’t even have a “pla”.

:«هر آدمی باید یکی رو داشته باشه تا وقتی لبه‌ی پرتگاه بود،بتونه بهش یه زنگ بزنه؟»
سوالش رو میپرسه و با خودش فکر می کنه
که اون، کسی رو داره؟
-آره
این پاسخ رو برای سوالِ ذهنیش درنظر میگیره
:«پس خوش بحالت که داری!»
-من؟
مدتی میشه که از دسته‌ی آدم‌ها خارجم.
:«غم انگیز نیست؟»
-رقت انگیزه
اوه نه!
جدا بودن از آدم‌ها؟
ابدا.
:«کسی رو برای تنگیِ نفس هات نداشتن!»
و طوری که انگار خوب فهمیده با خودش زمزمه کرد.

تو را که به همواره گناه‌کاری متهم بودی
و به تنهایی محکوم!

متهم اظهار پشیمانی نکرد؛

به خواب‌م بیا؛
شاید آنجا سهمِ من باشی.

انگار تمام داستان ها تا همینجا نوشته شده بود

اتفاقا تو هم دوستم داشتی، ولی فقط شاید گاهی.

دست هایت را باز کن
به اندازه یک آغوش در زندگی ات برایم جا باز کن
من چه کسی هستم به جز نوشته هایی که گاه تو بخوانیش یا ردش کنی
مرا بخوان
بند بند وجودم را نه
سطر سطر کلماتم را بخوان
من چیزی نیستم جز آوایی ناموزون میانِ رنج های کلمات
من را ناچیز تر از صرفِ حالم نکن
مرا بخوان؛

آیا شما شکایت دارید که همش داریم فوروارد می کنیم؟
اگر بله
منم؛)))