Achcaan team

Description
این کانال برای انتشار آثار استعدادهایی هست که در تیم نویسندگی من حضور دارن. هدف بالا بردن آمار کتاب‌خوانی، دیده شدن استعدادهای جوان و تولید آثار باکیفیت. امیدوارم حمایت کنید. آیدی بنده:
@Achcn
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago

8 months, 3 weeks ago

یه لحظه از این تکرارِ مداومِ چرخه‌ی بندگی کردن برای اضطراب دست بکش. سرت رو بالا بگیر، ببین پاییز شده. آسمون قشنگ‌تر از همیشه‌ست، انگار می‌خواد یه چیزی بهت بگه. ولی تو درگیرِ این پایینی، درگیرِ وِز وزِ مردم درباره‌ی ظاهرت، درگیر راه‌هایی که نرفتی. نمی‌بینی نور خورشید از لای شاخه‌ها چقدر حرف برای گفتن داره. می‌خواد بهت بگه زندگی حتی فراتر از هدفِ فتح کردنِ دنیاست. زندگی اصلاً درباره‌ی رسیدن نیست، درباره‌ی بوی خاکیه که بعد از بارون می‌پیچه.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

9 months ago

اون آدم خوبی که می‌تونستم باشم، ولی نشدم، از بین کتاب‌های نخونده‌ی کتابخونه‌م نگاهم می‌کنه. سر کلاس از توی کیفم سرش رو می‌آره بیرون و جواب سؤال‌های استاد رو می‌ده! از قهرمانی‌هاش می‌گه، از اینکه چقدر همه دوسش دارن، یا اینکه چقدر سختی کشید تا یه نویسنده بشه. همیشه می‌خواد بگه می‌تونستی من باشی، ولی نخواستی. اون انتخاب‌هایی که توی زندگیم بهشون حتی یه ذره هم فکر نکردم، یا اون عادت‌های به ظاهر بی‌اهمیت؛ گاهی توی مهم‌ترین لحظه‌های زندگیم زمینم زدن. همون زمین خوردنا باعث شدن اون دیوِ کوچولویی که همیشه همراهمه، ساخته بشه.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

9 months, 1 week ago

وقتی کسی سؤالِ احمقانه‌ای ازم می‌پرسه با تمام وجودم می‌خوام که آدمِ رک‌تری باشم. انقدر رُک که مستقیما بگم: «این سؤال رو فقط یک احمق میپرسه!»
ولی معمولا لبخند می‌زنم و جواب‌های سربالا و بی‌معنی می‌دم. حتی با این جواب‌ها هم حس می‌کنم دارم روی این بذرِ حماقت، آب می‌ریزم.
«مگه چه مشکلی داری که می‌ری پیش روان‌شناس؟ دختری یا پسر؟ کی ازدواج می‌کنی؟»
پرسش‌هایی که شاید هزاران جواب داشته باشن ولی یک دلیل هم برای توضیح دادنشون به تو ندارن! ای کاش می‌شد این بذر حماقت رو از خاک اجتماع کشید بیرون و به‌جاش، “به تو چه” رو از همه‌ی بلندگو‌های دنیا پخش کرد.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

9 months, 1 week ago

امشب درد و غصه‌هام رو پوشیدم! به این نتیجه رسیدم که فرار کردن همیشه راه چاره نیست. بعضی وقت‌ها باید بذاریشون جلوی چشم‌هات، مدام کنکاششون کنی و مثل یه مسئله دنبال راه‌حل و جوابش باشی. امشب مشکلات رو مثل یه کتِ شیک ولی نفرت‌انگیز پوشیدم! خوشی‌هامم توی جیبِ اون کت گذاشتم، مثل شکلات‌هایی که یواشکی دور از چشم مامان می‌خوردم. بعد به خودم قول دادم تا تک‌تکِ تار و پودای این کتِ نفرت‌انگیز حل نشده، حق ندارم دست به اون شکلات‌های هوس‌انگیز بزنم!

#نیلوفر_گلستانی

@Achcanteam

10 months, 2 weeks ago

بادها می‌وزند
طاقت‌فرسا
من در نقطه‌ای ریشه کردم
سایه‌ام را باد برد
و در قامتی جدید رویید!

#مازیار_وفایی

@Achcaanteam

10 months, 2 weeks ago

حالا مدتی‌ست که از کارورزی در بیمارستان روانپزشکی امین‌آباد می‌گذرد و من همچنان دارم داستان‌ها و روایت‌ها را مزه‌مزه می‌کنم.
و بی‌اختیار به آدم‌ها و قصه‌هایشان فکر می‌کنم و گاهی چشم‌های خسته‌شان را به یاد می‌‌آورم که برای یک لحظه‌ از زندگی ذوق می‌کرد. به رازهای پنهان در سینه‌هایشان، که قرار‌ است برای من هم گفتنشان راز بماند، فکر می‌کنم و تصمیم می‌گیرم خیلی از روایت‌ها را دیگر هیچ‌وقت به زبان نیاورم. به رنگ‌ها و لبخندهای روی صورت‌هایشان فکر می‌کنم و واقعیت را پس می‌زنم تا آنچه را که آن‌ها می‌گفتند از دیدگاه خودشان درک کنم.
باید بگویم هیچ چیز غیرقابل باوری برایم وجود نداشت، جز آنکه روان آدمی می‌تواند افسار آدم را بگیرد و پادشاهی کند، یا آنکه شبیه به اسب افسار گسیخته به بیراهه برود، این هم بستگی دارد به اینکه شانس کدام روی سکه باشد تا روان آدمی را در معرکه گیر بیاورد. به راستی اگر آدمی نتواند طعم تلخ و گس واقعیت را تحمل کند، دیگر چه چیزی جز توهم را می‌توان در آغوش کشید؟ بارها به آرزوهایی که در کهریزک نوشته شده بود فکر کردم، یکی از آن‌ها خیلی ساده بود: «دلش پیتزا می‌خواهد، دیگری زن می‌خواست و یکی دیگر فقط یک دست لباس آمریکایی.»
به تصویر زنی فکر می‌کنم که می‌خواست برود بیرون بچه‌هایش را ببیند اما در واقعیت بچه‌ای وجود نداشت که منتظرش باشد. من هربار بین پارادوکسی از واقعیت و آرزوها گیر می‌کردم و بیشتر متوجه می‌شدم آرزو همان واقعیتی‌ست که عمیقا دلمان می‌خواهد زندگی‌اش کنیم. حالا می‌خواهد یک لحظه خوردن پیتزا باشد یا داشتن یک زن، یا شبیه بچگی‌، رفتن به اردو با بغل‌دستی‌مان باشد. آدم‌های آنجا به امید همین لحظه‌ها چشم‌هایشان را باز می‌کردند قرص‌هایشان را به نوبت می‌خوردند، سهم سیگار ظهرشان را می‌گرفتند و تا عصر که اثر داروها از بین نرفته بود مشغول بافتن رویاها و باورهایشان بودند. البته همیشه این باورها و رویاها ساده و شیرین نبودند، گاهی رویاهای شیرین آدمی که می‌تواند در یک پیتزا یا یک زن خلاصه شود، باری از ناامنی‌ِ واقعیت و نارضایتی آدمیزاد از وضعیت موجود را به دوش می‌کشد؛ که بیانش فقط زخم گذشته را ملتهب‌تر و متورم‌تر می‌کند. بین دیوارهای آجری رنگ بیمارستان امین‌آباد یک قانون نانوشته وجود داشت که همیشه به چشم می‌خورد: “هیچ‌چیز در این دنیا نمی‌تواند ذات خودش را خالص نگه دارد، به خصوص واقعیت.”

#مهشاد_رمضانی

@Achcaanteam

10 months, 2 weeks ago

او ساده بود مانند یک گیاهِ سبز،
ساده بود و همین زیبایش می‌کرد.

#بیتا_قدوسی

@Achcaanteam

11 months, 2 weeks ago

زندگی! تلاشت بیهوده‌است
با تاریکی‌های تو
من هرگز خاموش نمی‌شوم
آن‌قدر با غم‌هایم می‌درخشم
تا در آسمان چشمانت
تبدیل به رنگین‌کمان شوم.

#عادل_محاوی

@Achcaanteam

12 months ago

درونِ وجودم فضای خالی‌ای هست که نمی‌دونم از کجا می‌آد و دقیقا چطوری پر می‌شه. وقتی شب می‌رسه و تاریکی همه جا رو پر می‌کنه به این فکر می‌کنم که من واقعا کی‌ام؟! مطمئنا منِ واقعی به اسمی که دارم خلاصه نمی‌شه، در هر صورت تمام اسم‌ها رو شخص‌های دیگه‌ای بهمون دادن. من نژادمم؟ رنگ پوستمم؟ من گذشته‌ایم که خانواده‌ی من به دوش می‌کشه؟ شاید من جایی‌ام که به‌دنیا اومدم، شاید شهرستان کوچیکی‌ام که اکثر آدم‌ها داخلش همدیگه رو می‌شناسن و شاید من لای همون بهانه‌هایی‌ام که آدم‌های شهرای بزرگ‌تر وقتی از راه می‌رسن می‌گیرن؛ چون از نظرشون اینجا هیچ جایی نداره. هر چند من نمی‌دونم از چی حرف می‌زنن، به چی نیاز داریم که با یه مکان اخت بگیریم؟ مگه آدم‌های اطراف‌مون خونه اصلی‌ای که داریم نیستن؟ نمی‌دونم شاید من محیطی‌ام که داخلش بزرگ شدم و به کافه‌های کوچیک و ساده‌ی گوشه شهر عادت کردم، شایدم فقط یکی از همون آدم‌هاییم که اومدن و رفتن و با دیدگاه کسایی که بیشتر موندن سازگار شدم. شاید من حسرت آدم‌های اطرافم هستم یا روزهایی که خوشحالی و امیدی دارن. اما وقتی همه جا تاریک می‌شه، من مطمئنم که من همون آدم بی‌نامی هستم که شب‌ها داخل من وجود داره، بدون اصل و نسب و گذشته‌ای و رها از هرچیزی که انسان‌ها بهش اهمیت می‌دن. من همون کلمات برهنه‌ای هستم که هیچ نقابی ندارن و اون صفحه‌ای از کاغذم که زیر تمام دفترهای کهنه و خاک خورده پنهان و فراموش شده. من سعی می‌کنم فضای خالی‌ای رو که درونم هست با کلمات ‌پر کنم، پس می‌نویسم و می‌نویسم چون منی که لایه این نوشته‌ها قدم می‌زنه واقعی ترین ورژنیه که از من وجود داره.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

1 year ago

یک‌جا خوندم که نوشته بود:
«اگه شعر خوب بخونی، اگه رمان خوب بخونی، یک قسمتی از اون همیشه توو وجودت باقی می‌مونه؛ توو وجدانت، توو شخصیتت.»

حالا به این فکر کن وقتی یک خط نوشته انقدر تاثیرگذاره توو زندگیمون، پس وای به حال اون حسی که از آدم‌ها تو ‌رگ و ریشه‌مون برای همیشه می‌مونه! من واقعا شدیداً قلبم سنگینی می‌کنه از سکوتی که در برابر شنیدن یکسری حرف‌ها کردم. مغزم فرار می‌کنه از مرور خاطراتی که چشم‌هام رو روی حقیقت می‌بستم. از هرباری که خودم رو گول می‌زدم و جمله‌ای که به یقین معنیش مشخص بود رو با فرهنگ لغتِ خودم ترجمه می‌کردم! تاثیر بعضی حرف‌ها، از بعضی آدم‌ها که فرق می‌کنن با همه برات، یه وقت‌هایی از تاثیر صدتا کتاب و ده تا بیت شعر بیشتره! یه جوری که تو حتی اگه بعدشم بخوای اون حرف‌ها رو به فراموشی بسپری، کل کتاب‌های یه کتابخونه‌ام نمی‌تونن اون جملات رو از ذهنت پاک کنن.

#نیلوفر_گلستانی

@Achcaanteam

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 7 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 3 weeks ago