آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

Description
dr.alitaherir@: اینستا
ادمین : @alitaheri2
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 5 days ago

2 weeks, 1 day ago
***⬅️***ایلان ماسک هم اگرکارش را با …

⬅️ایلان ماسک هم اگرکارش را با گوساله شروع کرده بود الان نهایتا جایی بین شهران و جنت آباد نصاب یواشکی ماهواره بود ..
یکسال زور زدنم نتیجه داد و من که یک پسر بچه ی تپل با لوپهای آویزان و ابروهای پهن بودم شدم نفر اول استان.
مگر یک دانش اموز کلاس سوم چند سانتی متر قد دارد که بهش دوچرخه ۲۸ دادند.دوچرخه ی ۲۸ قد یک آدم بزرگ بود و برای کام‌گرفتن یک کلاس سومی خیلی بلند بود تازه اطلس هم بود ، اطلس زشت ترین نوع دوچرخه از ابتدای اختراعش تا همین امروز بوده وته تهش به درد بابای مدرسه یا لحاف دوز محل میخورد نه برای یک کلاس سومی ذوق زده که قرار بود انگیزه بگیرد که مثلا آدم مهمی بشود .
دوچرخه ها معلوم نبود در انباری کدام مادر مرده ای که فامیل آقای رییس کل آموزش پرورش لرستان بود مانده بودندکه تصمیم گرفتند جایزه رتبه بیارهای استان باشند .
پا که هیچ ! دستم هم درست حسابی به صندلی دوچرخه بند نمیشد چند روز خالی خالی توی حیاط منزل اینطرف انطرف کشیدمش اما هیچ ارتباط عاطفی بینمان شکل نگرفت ، بین من و دوچرخه را میگویم .پدر دوچرخه را داد یک حاجی که فامیلمان بود و بجایش یک نصف گوساله گرفت .منظورم گوساله ی زنده است . گفتند گوساله دوپایی من و حاجی است یعنی دو پای احتمالا جلویش مال من و دو‌پای دیگرش مال حاجی. خانه حاجی دور بود و فراق گوساله سخت!!
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جانِ شیرین منزل‌ست
از آنجا که گفته اند از دل برود هر آنکه از دیده برفت خیلی زود گوساله از دل و جان نوجوانی من رفت و فراموشش کردم .
اینکه کارگوساله به کجا رسید را یادم نیست اما کمتر کسی توی فامیل هست که آن دوچرخه و آن گوساله را یادش رفته باشد .
خواستم برای هادی عامل و پروفسور رزاقی که از صدا وسیما کفن کادو گرفتندچیزی بنویسم! دیدم خودم سوم ابتدایی دوچرخه ۲۸ گرفته ام ،چهارم پتو پلنگی و پنجم ساعت دیواری... تنگ لیوان شیشه ای تجربه مشترک همه ی ماست اما بی هر تردیدی این تنها من بودم که برای مسابقه احکام فازمتر جایزه گرفتم ... من...

علی طاهری نیا ( پزشک )- ۳۰ دی ۱۴۰۳

#گوساله_جایزه😁

https://t.me/alitaheriniya

2 months, 3 weeks ago
***⬅️***غریبِ این شهر است و آخر …

⬅️غریبِ این شهر است و آخر شیفت که میشود خوره هر روز جانش دلواپسی دختر بچه ایست که تنهای خانه ست و چشم به راه مادر . همراه بیمار روبروی ایستگاه پرستاری میایستد .
-کی بیمار من رو میبرید بخش ؟
در حال نوشتن گزارش پرستاری پاسخ میدهد: تخت خالی بشه بهمون میگن !
-این خراب شده کی تختش خالی میشه
-بیمارستان شلوغه باید حوصله کنید!
مشت همراه بیمار ‌در چند سانتی متری صورت خانم بارانی روی استیشن پرستاری فرود میاید! و رگبار فحش های دقیق و رکیک هم ضمیمه آن میشود. چیزی در درون خانم بارانی که قرار است چند دقیقه دیگر آوای جانش را در آغوش بکشد کشته میشود.چه هست ؟ خودش هم نمیداند! شاید مجید حسینی های جامعه شناسی رسانه بدانند ..
⬅️مصرف شیشه و سابقه ی فشارخون امان پیرمرد! را بریده و افتاده است خونریزی مغزی . ای سی یو خالی نیست اضطراب اینتوبه کردن پیرمرد سیگاری که گردن کوتاه‌دارد و دندان فرسوده و صدای آلارم مانیتور ضربان قلب و اکسیژن خون نفس همه را حبس کرده و تنها صدایی که شنیده میشود دادن زدن اقای چهل و‌چند ساله چاقیست که هم خال پهلوانی کوبیده و هم فاق شلوار کتانش تا روی زانو آمده پایین: اگه بابام خوب نشه همه تون رو میکشم همه تون رو اتیش میزنم !! چقدر جدی است هیچکس نمیداند شاید مهران مدیری های رسانه بدانند..
⬅️همکارمان را در یاسوج به گلوله بستند برای پرونده ای که در محکمه ی قانون مختومه شده بود.
رسانه که قرار است خبر برساند و‌مرجعیت عمومی بدهد افتاده است به کارشناسی که آیادرمان درست بوده است و حضور به موقع !
یک نفر نیست این جماعت را توجیه بکند که اول: آنها که صاحب نظر بوده اند و کارشناس پرونده و قاضی و‌نماینده ی قانون رای را داده اند و تمام . و دوم گیرم که کارشناس خطا کرده و قاضی رای به دلخواه آنکه مصیبت دیده نداده !!! آیا ته این شیوه خبر رساندن و تحلیل و ان قلت گذاشتن بر موضوع مختومه ی قضایی ! تئوریزه کردن غیر مستقیم قصاص خیابانی علیه کادر درمان نیست ؟ .

علی طاهری نیا( پزشک)
۲۲ آبان ۱۴۰۳

https://t.me/alitaheriniya

3 months, 1 week ago
[‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/23db9e23f33fc544c5e3712afe4f637aAgACAgQAAxkBCL5I2mcep1yaOIi3dinwC5eW8cnI11E8AAK8wzEbylT5UIkNpNwRPV-wAQADAgADeAADNgQ.jpg) [‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/23db9e23f33fc544c5e3712afe4f637aAgACAgQAAxkBCL5I2mcep1yaOIi3dinwC5eW8cnI11E8AAK8wzEbylT5UIkNpNwRPV-wAQADAgADeAADNgQ.jpg) [‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/23db9e23f33fc544c5e3712afe4f637aAgACAgQAAxkBCL5I2mcep1yaOIi3dinwC5eW8cnI11E8AAK8wzEbylT5UIkNpNwRPV-wAQADAgADeAADNgQ.jpg) [‍](http://axnegar.fahares.com/axnegar/23db9e23f33fc544c5e3712afe4f637aAgACAgQAAxkBCL5I2mcep1yaOIi3dinwC5eW8cnI11E8AAK8wzEbylT5UIkNpNwRPV-wAQADAgADeAADNgQ.jpg) ***☑️*** روی …

☑️ روی مانیتور گوشی ام میافتد ؛ داا۲ . داا هم مثل خیلی ها دو خط موبایل دارد یکیش که سوخت ! پدر که رفت خط اول مادر هم خودبخود از کار افتاد و یکجوری شد که دیگر هیچوقت زنگ نخورد . خط دومش همین است که چند روز یکبار زنگی میزند،حالی میپرسد، حضور غیابمان میکند و خیال دل خودش را راحت میکند مثل همه مادرها ...
دستم میرود روی دکمه ی پاسخ ، صدای دااا انطرف خط شنیده میشودکه میگوید :سلام روله !
روله که من باشم میگویم: سلام داا خوبی! صوته خیر ( صبح بخیر)
صدای دااا کمی گرفته است عادت ندارد اول صبح زنگ بزند ، هول برم میدارد که دوباره سرما خورده یا بدن درد دارد یا خواب بد دیده است یا هر چیز دیگر الا همانکه دااا میپرسد.
میگوید: روله دیشب موشک انداختن تهران حالتون خوبه ؟ چیزیتون نشده؟
داا اخبار را پیگیری میکند و میداند که موشکه سمت ما نیامده اند اما مادراست دیگر میخواهد بداند آب توی دل ما تکان خورده یا نه! نکند بچه ها ترسیده باشند! نکند از خواب پریده باشند و تا صبح خوابشان نبرده باشد!
میگویم : داا ! نه خبری نشده و سر کارم هستم . صدای دلش را میشنوم که آرام میشود و گوشی چند لحظه بعد قطع میشود.
☑️ محمد مهدی یک رفیق دارد که با هم ندار هستند و آن وقت شب پیام میدهد "مهدی جان پهلوان بازی در نیاری چیزی شد بپر بیرون " مهدی سرباز وطن است یک استیکر بله قربان میفرستد و مینویسد " بگیر تخت بخواب ما بیداریم ". خیال رفیق مهدی و خیال وطن راحت میشود. اینکه چند دقیقه یا چند ساعت بعد از آن پیام هنوز مهدی وطن بیدار بوده را نمیدانم اما این را مطمینم افتاب طلوع نکرده بارها چراغ صفحه گوشی مهدی روشن شده و چند علامت قلب در کنار مامان یا مادر یا داا یا هر چیز دیگر را نشان داده و آن طرف خط مادری با صدای گرفته و‌دستهایی که به سختی گوشی را نگه داشته اند حاضر بوده است جانش و همه دنیایش را بدهد تا یک نفر دستش برود روی دکمه پاسخ و بگوید: مامان !!! نگران نباش من خوبم ....

علی طاهری نیا ( پزشک) - ۸ مهر۱۴۰۳

دآا = مادر
روله = فرزند

https://t.me/alitaheriniya

4 months, 2 weeks ago
***⬅️*** چهارتایشان کت شلوارسرمه ای اداری …

⬅️ چهارتایشان کت شلوارسرمه ای اداری پوشیده اند .دعوا سر اکتمرای سهمیه بیمارستان است.میخواهند بیمارشان را در اولویتی بگذارم که با اخلاق حرفه ای و دستور پزشک کرونای مرکز نمیسازد.وقتی قانع نمیشوم یکیشان پیشقدم میشود و میگوید: جناب رییس ! معاون وزیر گفته!وزیر سمت یا صمت یا همچین چیزی را میگوید. میگویم: معاون وزیر ... کرده ! بعدی میگوید:استاندار گفتن .میگویم: استاندار همچنین . دعوا بالا میگیرد اکتمرا اما به بیماری که اولویت دارد میرسد نه سفارش آقایان کت شلواری . ذهن آنها یک مدیر ابلاغی مطیع را میبیند.اما درون آدم روبرویشان یک ایلیاتی سرسخت هم وجود دارد که وقتی نخواهد نمیشود.
⬅️هر چقدر از مزایای قفل فرمان میگوید و‌توضیح میدهد! به خرجم نمی رود. حرفش که تمام میشود میپرسم :زنجیر هم دارید ؟میگوید: زنجیر چرا؟ باحرکت دو دست یک دایره بزرگ برایش میکشم و میگویم فرمان رو باهاش ببندم به صندلی... با لحنی که نشود توصیفش کرد میپرسد: فرمان مزدا رو با زنجیر؟ بنظرشما بگویم آره کافیست یا توضبح بدهم که یک بچه روستایی در درون من هست که الاغی دارد که همه چیزش فابریک کارخانه ست و الاغ ها هم قفل فرمان سرشان نمیشود .
⬅️میگویم : سید وایسا! سید چند قدم جلوتر است برمیگردد . به ته مغازه اشاره میکنم . با لهجه بوشهری میگوید؛خوو چینه ؟ سبیل داره! عکس بزرگ ته مغازه را میگوید که احتمالا مربوط به یک خدا بیامرزی است که اول بار این خرما فروشی را راه انداخته ، میگویم : نههه کنارش !!! و یک مقوا را نشانش میدهم که بدخط روی آن نوشته شده " خوردن حلال است تا یک کیلو " سید نگاهم میکند. میگویم :هاااا خوو‌ ...و میافتم به جان سینی های خرما ،کنار هرکدام چند چنگال پلاستیکی کوچک گذاشته اند اولی توی دهنم است که میروم سراغ دومی ، سومی کنجد هم دارد چهارمی را به زور جا میدهم .... سید میگوید: دکترطاهری ! بسه دیگه بیا بریم ! دکتر را جوری میگوید که مغازه دار بفهمدپزشک هستم شایدبهم بربخورد و کوتاه بیایم.خرماهای داخل دهانم نمیگذارند درست حرف بزنم با اشاره سر و دست میگویم: فقط چندتای دیگه !! سیدو مغازه دار هم را نگاه میکنند!سید نمیداند در درون من یک کودک تخس بازیگوش هم زندگی میکند که پایش برسد خیلی با این دکتری که او میشناسد فاصله دارد .
⬅️ درون همه ما آدمهای زیادی هستند.در درون من بجز خودم، یک معلم سختگیر ،یک پسر بچه بازیگوش، یک نوجوان عاشق پیشه که دوست دارد برای معشوقه خیالی ش هر روز نامه بنویسد ، یک ساندویچ فروش همیشه چرب و تپل و آدمهای دیگری هم هستند که خیلی شبیه خودم نیستند ... با خودم کلنجار میر‌وم زندگی شاید کمی فاصله گرفتن از این خود اتوکشیده و‌ جلسه ای مان باشد جایی که آدم های درونمان هم شاداب باشند و زندگی کنند .....

علی طاهری نیا ( پزشک )

اکتمرا = یکی از درمانهای بیماران بدحال کرونا !!

https://t.me/alitaheriniya

5 months, 2 weeks ago
برای دکتر ظفرقندی وزیر !

برای دکتر ظفرقندی وزیر !

?️:علی طاهری نیا
استاد بزرگوار !
برای خیلی از آنهایی که چهارشنبه چشمشان به قاب رسانه بود و فکرشان درگیر آنچه در بهارستان اتفاق می افتاد یک نام مهمتر از بقیه بود!
نامی که سرتیتر اخبارش نه برنامه بود و نه کارنامه . او آمده بود تا نپذیرد !!!
این اول بار بودکه قاطبه ی فعال جامعه پزشکی پشت یک نام قرار میگرفتند : دکتر ظفرقندی! نامی که پیش از این هم موافق بسیار داشت و هم صدای بلند مخالفانش قابل شنیدن بود و بعد از این هم آنگونه خواهد بود .
اما آنچه که خیلی زود خیل عظیم پزشکان را از اصلاح و اصول و منتقد و موافق یکجا گرد هم آورد تا بگویند : ظفر باشد ! نه کارنامه بود و نه برنامه و نه رزومه !!
که هر کارنامه ای موافق جدی دارد و مخالف جدی تر و برای هر هشت سال مدیریت موفقی هم میشود هشتاد صفحه ایراد درشت و ریز ردیف کرد و علم مخالفت برداشت !
رزومه هم نبود که قبلی ها بعضیشان رزومه سنگین داشتند و بعضی شان رزومه سنگینتر ساخته بودند !
برنامه هم تا شدن فاصله بسیار دارد و هیچ برنامه ی جامعی هم نمیتواند این همه ذایقه و سلیقه در تضاد با هم را ! پشت خودش قرار بدهد .
آنچه که همه را و باز تاکید میکنم همه را پشت سر شما قرار داد یک واژه بود که اینروزها هر جا اسم شما بود آن هم بود ... حاضرنشدن ... دکتر ظفرقندی حاضر نشد !!!
شما حاضر نشدید خلاف باورهایتان حرف بزنید و چه چیزی از انسان باورمند معتبرتر ..
شما کرامت انسانی تان را پاس داشتید و کدام خاصیت انسان از عزت نفس برتر .
شما همه اعتبار طبیب بودنتان را در سبد ناپایدار وزارت نگذاشتید و چه چیزی از اعتبار ارزشمندتر .
آقای دکتر ااا دست مریزاد ! شما آبرو داری کردید و به کت شلواری های یقه سفید یاد دادید که با طبیبان خود ساخته به هر گونه نمی شود سخن گفت و طبابت و سلامت مردم چیزی نیست که بشود آنرا به مسلخ سیاست کشاند .
استاد بزرگوار علی الحساب ! دم شما گرم ! شما ثابت کردید که میشود وزیر بود و سعید نمکی هم نبود .

علی طاهری نیا ( پزشک ) - ۱شهریور ۱۴۰۳
#طاهری_نیا
#ظفرقندی
#آشفته_نویسی

https://t.me/alitaheriniya

5 months, 4 weeks ago
پسرها موجودات عجیبی هستند . هاوایی …

پسرها موجودات عجیبی هستند . هاوایی هم باشندخاطره خوبشان همان باراولی ست که با رفیقهایشان دزدکی رفته بودند رودخانه اب تنی و‌ شورت یکیشان جا مانده بود .
نبوکمپ هم که بازی کنند بازبه یاد آن دفعه که سر خیابان گل کوچک بازی میکردند و دختر هم محلیشان با یک چادر گل گلی رد شده بود و اینها هرده تایشان شده بودندمارادونا، ضربان قلبشان بالا میرود.
مدیر گوگل هم اگر هم اتاقی شان باشد باز رفیق جانشان همان است که الان گرد و کچل و کوتاه شده است و اولین رفیق زندگیشان بوده و با هم ازباغ چراغعلی سیب دزدیده و شلوارشان لای سیم خاردار جر خورده بود .
من بیست سال است یک گوشه پایتخت بُرخورده ام لای این چند میلیون ادم ، من خودم را در ۲۷ شهریور ۱۳۸۳ جایی لابلای خیابانهای شهر کوچکمان جا گذاشته ام همانجا که اول بار توی خیابان خلوت و کم ماشین آن روزمان روپایی زدم و گل کوچک بازی کردم . چند جمله هم کار ندارد تا مخاطب که میخواهد یک راننده تاکسی خطی باشد یا معاون و همه کاره ی استاندار بفهمد این آدم اهل لرستان است و یک قسمت از جانش را آنجا جا گذاشته است .
مردجماعت به تعلق خاطر زنده ست دلش باید به جایی ،به چیزی بند باشد مردها خودشان را در اولین هایشان جا میگذارند اولین رفیق ، اولین کشتی گرفتن توی خاک و خل ،اولین عشق و حتی اولین رانندکی یواشکی شان با یک پیکان مدل هزار و سیصد و چند .
صباح شریعتی کشتی گیر ایرانی که با پرچم کشور دیگری رفت روی تشک نمیشناسم اما فیلم خداحافظی ش با تشک کشتی و کول کردن غریبانه ش توسط رفیق و مربی ایران را دیدم . برای آنکه کول کرده بود تا بگوید :رفیق ! من هستم حتی وقتی صاحبان آن پرچم کنارت نباشند قلبم تندتر زد . بغض کردم برای آنکه کول شده بود تا تنها نباشد تا دلش و جانش دور از اولین های زندگی ش ترک برندارد ...

علی طاهری نیا ( پزشک ) - ۱۸ مرداد ۱۴۰۳

#آشفته_نویسی
#طاهری_نیا
#صباح_شریعتی

https://t.me/alitaheriniya

6 months ago
اینکه تنهاکلاس پنجمی مدرسه که مبطلات …

اینکه تنهاکلاس پنجمی مدرسه که مبطلات روزه را میدانست و‌ مختصات آب کُر را هم بلد بود حساب بکند شلوار لی پایش کرده بود اگر فاجعه نبود کمتر از آن هم حساب نمیشد ! این را از صحبتهای اقای قاسمی معلم تربیتی مان فهمیدم .
قصه این بود که لابلای چند ساعت چینی که عمر هیچکدامشان به ماه نرسید و یک دوربین یاشیکای ۱۳۵ و چند تکه پارچه که پدر از مکه اورده بود یک شلوار لی پیدا شد .ساعتها به هر کدام مان یکی رسید دوربین هم مشاع بود .اما شلوار لی .. .
مثل همه خانواده های ایرانی که پسر بزرگ مالک هرچیز بی صاحب و شل صاحب خانواده ست ، شلوار لی شد سهم برادر بزرگ که آنروزها داشت معلم میشد به هفته نرسید گفتند معلمی و شلوار لی ! نههه ! راه نداردو تمام .
مسعود را یادم نیست چند روز دوام آورد ولی شلوار هنوز به شُست اول نرسیده بود که نوبت به من رسید .اینکه چقدر ذوق داشتم را فقط بچه هایی که دهه جنگ برای لباس شان ذوق کرده اند میدانند، اینکه چقد بهم میامد ؟ باید بگویم خیلییی . پسر تپل باشد گونی هم تنش بکنی خوردنی میشود !
فردای روزی که وسط سال شلوارم نو شده بود که قشنگ هم بود و پاچه ش ده سانت به بیرون تا خورده بودو به پیراهن سفید راه راهی که خیاط محلمان برایم دوخته بود میامد متفاوت بود آنقدر ذوق کردم که چشم خوردم ! چشم خودم .چند روز طول کشید که من را خواستند دفتر مدرسه ! این را هم یادم نیست. اما صحبت های آقای قاسمی را کلمه به کلمه یادم هست "شما شاگرد اول هستیدودعای سرصف میخوانید و کلی چیز دیگر و لذا پوشیدن شلوار لی برای شما ممنوع "!. رابطه این جملات را فقط دانش آموزهای آن سالهای اقای قاسمی میفهمند .
یادم‌نیست شاید آنروز دلم شکسته باشد شاید هم نه ! پسر چهارم خانه هم شلوار را نپوشیده اخطار خورد و شلوار لی ماند بی صاحب! دآآ یک گوشه جاسازش کرد تا یکسال بعد آنرا به مهمان شهری مان که معلم شان آقای قاسمی نبود هدیه بدهد ...
⬅️عکس رییس جمهور را با شلوار لی برای آقای قاسمی که این روزها پروفایل فیروزه ای دارد میفرستم.
مینویسد: کاپشن ؟ عادت کردن ! میگویم : آنکه هیچ !
جواب میدهد : ها شلوار ! عالیه ! شبیه مردم !
....راست میگوید! آقای قاسمی همیییشه راست میگوید !!

علی طاهری نیا - پزشک ۱۷ مرداد ۱۴۰۳

**دآآ = مادر
#آشفته_نویسی
#شلوار_لی
#پزشکیان

https://t.me/alitaheriniya

6 months, 1 week ago
زورحاج احمد به پژوی ۴۰۵ هم …

زورحاج احمد به پژوی ۴۰۵ هم میرسید. هر چه بچه ها گفتند حاجی! پیکان راه نمیرود گفت بجاش جوری هم نمیره که پلیس جریمه کنه! گفتند حاجی پیکان کولر ندارد. گفت شیشه ش که پایین میاد. گفتند تکنولوژی روز ندارد گفت: خرج و‌دردسرش کمتره ! هر چه گفتند به خرج حاجی نرفت .حاج احمد مکه نرفته بودصدقه سرهمین پیکان بود که حاجی شد.باجناق ها را اینطرف انطرف میرساند و آنها بجای تشکر بود که حاج احمد!صدایش میکردند. آنقدر که آرام آرام همه باورشان شد احمد آقا حاجی است. خود حاجی هم میدانست پیکان دیگر ماشین این روزها و این خیابانها نیست ولی نوستالژی روزهای خوش پیکان دست ازسرش بر نمیداشت اول بار که با پیکان سفید رفته بود دنبال فریده ، ننه ی فریده اسپند و قران گذاشته بود روی سینی و‌دور ماشین آقا داماد چرخانده بود و فوت کرده بود و دعای چشم بد هم خوانده بود .حاج احمد یادش میامد وقتی پا را گذاشته بود روی گاز و گردنه ایواندر را با سرعت صدتا پایین آمده بود فریده زیر چشمی نگاهش کرده بود و با لبخند گفته بود: آرام ! احمد جانم آرامتر ..
بچه ها که دور احمد را گرفتند انها را گذاشته بود صندلی عقب پیکان و ۱۴۰۰ کیلومتر کوبیده بود رفته بود مشهد و بین راه کلی نوار کاست رضا سقایی را اینور آنور کرده بود و بعد که رسیده بود نزدیک مشهد کاست را عوض کرده بود روضه شیخ کافی گذاشته بود و یک زیارتی برای فریده و بچه ها درست کرده بوده که تا چند سال حس مشهدی بودن توی تن و جان خودش و مشهدی فریده مانده بود.
پیکان حاج احمد نوستالژی روزهای خوب بود روزهایی که احمد پسر حسینعلی به حاج احمد تبدیل شده بود و تنها سواری سفید شهر را همه میشناختند .بچه ها اما قدرت نوستالژی را نمیدانستند و پا کرده بودند توی یک کفش که بابا جان زمان بازنشستگی پیکان جانت شده است دست بردار ! ..حاج احمد اما زیر بار نرفت که نرفت .
نوستالژیها را نبایددست کم گرفت،شاید این نوستالژی سالهای خوش فروش راحت نفت است که معاون اول دولت هشتم را بیست سال بعد و بی اعتنا به سن استراحت و بازنشستگی ، معاون اول دولت تحولگرای جوان محور میکند .

علی طاهری نیا ( پزشک) - ۹ مرداد ۱۴۰۳

https://t.me/alitaheriniya

6 months, 2 weeks ago
***⬅️***همه چیزِ خانه ی پدری پروتکل …

⬅️همه چیزِ خانه ی پدری پروتکل داشت، استین بالا نباشد ! موها به یک سمت شانه بشود! تعارف سر سفره ممنوع ! نان از کنار کنده میشود ، کوچکتر سلام بدهد و و و ... پروتکلها نه قابل پیجاندن بود نه میشد مذاکره کرد ، پدر اهل کوتاه آمدن نبود ... ما هم عادت مان شده بود .
⬅️اول بار اخبار ساعت ۲۱ بود و میرسلیم ارشاد را با آن لباسهایی که نه کت شلوار بودند و نه چیز تعریف شده ی دیگری، دیده بودم . این سوال توی ذهن نوجوانیم آمده بود که:این چرا اینجوریه !!! سالها بعد وقتی خیلی جدی گفت ۲۰۶ با لندکروز فرق ندارد توی دلم گفتم: اینکه هنوز همونجوریه !!!
⬅️لاریجانی رییس تلویزیون بود و موهای بلند و ژولیده داشت و من دانشجوی ایده ال گرا تصورم این بود یا صدا و‌سیما قیچی ندارد! یا آنجا پروتکلی برای موهای رییس سازمان تعریف نشده است !
⬅️اهالی دادگستری بین خودشان میگویند اگر ظهر تابستان حوالی توپخانه و انطرفها کسی کت شلوار تنش بود یا قاضی است یا حال درستی ندارد.دادگستری برای همه چیز قضات پروتکل دارد از جمله لباس پوشیدنشان.

⬅️محمود استاد برهم زدن پروتکلها بود ! اینقد همه جا کاپشن پوشید که آدمهای جناح رقیب حاضر بودند همه جایشان یخ بزند ولی کسی تنشان کاپشن احمدی نژادی نبیند ، جوراب سفید را با شلوار سرمه ای ست میکرد و با گرمکن ورزشی سه خط عکس میگرفت ، پشه را هم روی آنتن زنده تلویزیون توی هوا میزد . کلا ناف این آدم را به شیرینکاری بسته بودند، تابع هیچ قاعده ای نبود . خودش می گفت بنا داشته نیم ساعت ننه چاوز را بغل کند بلکم پیرزن آرام بشود ! .. این آخری دیگر خلاف پروتکلهای بین المللی هم بود.
⏺️⬅️راستش را بخواهید این روزها که رییس جمهور کاپشن میپوشد و پروتکل دور میزند من که یک آدم پروتکلی هستم کمی چشمم ترسیده ! خدا کند رییس هیچ کشور دوست و برادری که ننه رو فرمی ! داشته باشدچیزیش نشود، این بار دیگر حوصله پروتکل های بین المللی را نداریم...

علی طاهری نیا( پزشک)-۱ مرداد ۱۴۰۳

https://t.me/alitaheriniya

8 months, 4 weeks ago
***?️***: خودکشی را جار نزنیم !

?️: خودکشی را جار نزنیم !
یکسال تمام آقای پرورشی از سینمای همه جا برایمان فیلم گذاشت ، ته قصه ی همه فیلمها یکی بود یا قهرمانها کشته میشدند، یا آدم خوبها سرطان میگرفتند یا عروس داماد های جذاب تصادف میکردند .یکجوری شده بود که نصف بچه ها ی دبیرستان نمونه ی انتهای کوروش در رویاهایشان بزرگ میشدند پیکان میخریدند و توی دست انداز یک جاده روستایی ماشین شان برمیگشت و در حالیکه چرخهای ماشین هنوز داشتند میچرخیدند،و‌ صدای آن مرحومه مغفوره از ضبط ماشین پخش میشد که میخواند گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم .. تمام میکردند.
کاظمی عاشق رئال مادرید بود و ته فانتزی هایش این بود که برود نیوکمپ و بعد که فوروارد بارسلونا دروازه بان را هم جا گذاشت و شوت زد سمت دروازه رئال ، او با سر برود سمت توپ و بعد که توپ را از روی خط دروازه برگرداند با سر بخورد به تیر دروازه و بعد هم در حالیکه بلندگوهای نیوکمپ صدای ان مرحومه مغفوره را پخش میکنند که میخواند گل سنگ گل سنگم چی بگم از دل تنگم ... تمام بکند .
جواد عشق خلبانی بود، هیچ تصوری از کابین هواپیما نداشت میخواست خلبان بشود و بعد که چند هزار پا رفت بالا یهویی دنده هواپیما جا نرود و هواپیما خاموش بکند و ارام ارام داخل اقیانوس سقوط بکند و بعد همینطور که هواپیما میرود زیر آب و حباب های هوا قلپ قلپ از پنجره کابین خلبان خارج میشوند ضبط هواپیما روشن بشود و در حالیکه صدای آن مرحومه مغفوره پخش میشود که میخواند گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم ... تمام بکند .
سیاوش عاشق دختر عمویش بود و میخواست داماد بشود و عروس را بگذارد جلوی نیسان گل کاری شده اش و بعد که همه اهل روستا شروع کردن دو دستماله رفصیدن، ماشین عروس در سرازیری زاغه ترمزش نگیرد و بعد که چند پشتک زد و بقیه رسیدند درحالیکه صدای آن مرحومه مغفوره توی هوا پخش میشود که میخواندگل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم ... تمام بکند .
ما طالب مرگ نبودیم ، عاشق زندگی بودیم اما این آقای پرورشی بود که یکسال تمام با فیلمهایش، با قهرمان سازی از ادمهای توی فیلمهایش برای ذهن کوچک ما مرگ را ته داستان همه قهرمانها جا داده بود ...
این روزها اخبار خودکشی همکارانمان زیاد شده بنظر میاید باید مراقب باشیم از مرگ های خود خواسته قهرمان سازی نکنیم شاید آدمهای در تردیدی هنوز کنارمان باشند که هم زندگی را دوست دارند و هم گاهی ذهنشان درگیر مرگ میشود ...

زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش میتوان از جان گذشت

علی طاهری نیا - پزشک ، ۲۱ اردیبهشت۱۴۰۳

https://t.me/alitaheriniya

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 5 days ago