?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
.
💢 فقه و منطق فازی 💢
🔹فقه سنتی، عین شریعت اسلام نیست و صرفا برداشتی است از اسلام با تکیه افراطی بر منطق ارسطویی. این منطق اولا یک منطق صوری است و تنها بر صورت استدلال تاکید دارد و با تاثر ازجوامع بستهی فئودالی دوران سنت، از نگاه انتقادی به ماده و مقدمات استدلال غافل است و این باعث شده است که فقیه در اتاق دربسته و غرق در منقولات، با ترتیب قیاس منطقی، حکم صادر کند. ثانیا این منطق، یک منطق دو ارزشی(باینری) است با دو ارزش درست/نادرست یا با بیانی دیگر 0/1 .
از عهد رنسانس به این طرف دو منطق جدید در غرب متولد شده است که موجد تحولات عظیم در جوامع بشری و پرتاب بشر از دنیای "سنت" به دنیای "مدرنیته" شده است. این دو منطق یکی "منطق مادی" توسط فرانسیس بیکن بود و دیگری"منطق فازی" توسط کمپانیهای معظم ساخت هوش مصنوعی. اولی بر مواد و مقدمات استدلال متمرکز بود و بر تجربه و تفکر استقرایی تاکید داشت و دومی مبتنی بر سیستم چند ارزشی بود بجای دو ارزشی. این دو منطق دو پارادایم متفاوت از اندیشهورزی است و نسبت این دو با منطق ارسطویی، مانند نسبت دو فیزیک کوانتمی و نسبیتی با فیزیک کلاسیک است.
🔹اگر آیات و روایات را بجای منطق ارسطویی، در منطق فازی بریزیم که یک منطق چند ارزشی است، فقهی جدید متولد میشود که نتایج آن کاملا متفاوت خواهد بود. توضیح اجمالی این تاثیرگذاری این است که فقها کلیه احکام فقهی را به دو دستهی وضعی و تکلیفی تقسیم میکنند. اما احكام وضعى، احكام شرعى نيستند و صرفا انتزاعى هستند که فقها از احكام شرعى کردهاند. بنابراین احکام شرعی فقط تکلیفی هستند که فقها در آنها قائل به "احکام خمسه" شدهاند و بر اساس آن همهی اعمال انسان را به ۵ دستهی "واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام" تقسیم کردهاند. ولی برای این تقسیم بندی هیچ آیه و روایتی وجود ندارد و این تقسیمبندی صرفا تراوشهای ذهنی فقها بوده است. آنها با عقل خود، افعال یک مکلف را در منطق ارسطویی ریخته و با چهار حصر عقلیِ دو ارزشی با صورتبندی زیر به این ۵ دسته رسیدهاند:
- حصر اول: اراده و خواست شارع حکیم نسبت به هر عمل یک مکلف چنین است که یا فعل و ترک آن علی السویه است یا نیست.
قسم اول مباح نامیده میشود.
- حصر دوم: قسم دوم از حصر قبلی خودش بر دو نوع است:
یا فعلش مطلوب شارع است یا ترکش.
- حصر سوم: نوع اول از حصر دوم خود بر دو حالت تقسیم میشود:
یا فعل الزامی است که واجب خوانده میشود. یا فعل الزامی نیست که مستحب گفته میشود.
- حصر چهارم: نوع دوم از حصر دوم هم به دو حالت تقسیم میشود:
یا ترک الزامی است که حرام خوانده میشود. یا ترک الزامی نیست که مکروه گفته میشود.
🔹فرض کنید اعمال یک مکلف را بجای منطق ارسطویی، با یک منطق فازی که چند ارزشی است بررسیم. در این صورت بجای ۵ حالت، طیفی پیوسته از حالات مقول به تشکیک خواهیم داشت که در یک سر آن واجب اکید خواهد بود و به تدریج اعمال با وجوب کمتر و سپس مستحبات و آنگاه مباحات و سپس مکروهات که در انتها به حرام اکید می رسد. این مقول به تشکیک بودن هم ازمانی و هم افرادی است. یعنی هم برای یک فرد در زمانهای مختلف احکام متفاوتی خواهد بود که در اولویت بندی اعمال نسبت به هم و مفهوم "عمل صالح" معنا پیدا می کند. و هم عناوین اولی و ثانوی و لحاظ شرایط زمان و مکان منطقیتر خواهند بود. و هم برای افراد مختلف در موضوع یکسان، احکام متفاوتی وجود خواهد داشت و نمیتوان همه را با یک حکم راند.
در اینصورت اختلاف اصولیون در مورد امر و نهی رخت برخواهد بست که آیا در آنها ظهور در الزام است یا در رخصت یا در هر دو. با منطق فازی قائل به تفصیل خواهیم شد و به تعداد افراد در ازمان مختلف، حالت خواهیم داشت.
🔹از قضا این نوع فقه، به فقه قرآنی و مفهوم قرآنی "عمل صالح" و سنت نبوی بسیار نزدیکتر است و خروجی آن بسیار اخلاقیتر و معنویتر خواهد بود و به کارگیری این منطق در فقه بکلی آن را متحول کرده و بیشتر تبدیل به اخلاق و معنویت میکند، بجای قوانین خشک و متصلب فعلی.
در این رویکرد هم روایات معارض معنا پیدا میکند، زیرا این روایات را قضایای خارجیه و فیالواقعه میداند که ناظر به شرایط و اقتضائات خاص بودهاند، هم بسیاری از دعواهای اصولی در بخش الفاظ منتفی خواهند شد.
بدیهی است این فقه جدید به همان اندازه غربزده و التقاطی است که فقه سنتی. هر دو فقه مبتنی بر منطقی هستند که از غرب وارد فقه اسلامی شدهاند، یکی ۱۱۰۰ سال پیش و دیگری ۵۰ سال پیش، و هر دو هم در دوران غیبت و بدون امضای معصوم(ع). فقط یکی ۱۰۵۰ سال جلوتر وارد فقه ما شده است و در این اثنا فقها بر اساس آن فتوا دادهاند. آیا این تقدم زمانی فقه سنتی، به آن حجیت شرعی میبخشد؟ قطعا خیر، و البته روحانیت موجود از درک و کاربست چنین حقیقتی عاجز است و این مهم تنها از نواندیشی دینی برمی آید.
.
💢 فقه و هندسه نااقلیدسی 💢
🔹بدیهی به نظر میرسد که مسلمانان ساکن اروپا چون در شمالغربی مکه قرار دارند، مطابق آیه (بقره/۱۴۴) باید هنگام نماز رو به جنوبشرقی بایستند و برای آنان قبله به سمت جنوبشرقی خواهد بود. پیش فرض فقه سنتی بر این بود که مشابه قبله در اروپا و شمال آفریقا که به سمت جنوب شرقی است، برای هر نقطهی زمین هم که در شمال غربی مکه واقع است، از جمله شهرهای آمریکای شمالی، باید قبله به سمت جنوب شرقی باشد. تا همین اواخر هم قبلهی مساجدی که در تورنتو و نیویورک و دیگر شهرهای آمریکا و کانادا از آقای خویی تقلید میکردند، مطابق فتوای ایشان به سمت جنوب شرقی بود. ولی با محاسبات ریاضی مشخص شد که بعلت کروی بودن زمین، نقاط واقع در آمریکای شمالی مسیرشان برای رسیدن به مکه در جهت شمال شرقی، کوتاهتر از مسیر در جهت جنوب شرقی است. لذا به تدریج مساجد این شهرها قبلهی خود را نود درجه تغییر دادند و از جنوب شرقی متوجه شمال شرقی کردند.
پیش فرض فقه سنتی مبتنی بر هندسه اقلیدسی است، در حالی که هندسه ی کرهی زمین، نااقلیدسی است.
🔹نسبت فضای ذهنی فقیه با مدرنیته، مانند نسبت فیزیک کلاسیک و هندسه اقلیدسی با فیزیک نسبیتی و هندسه نا اقلیدسی است. بدیهی است هر کدام از فیزیکهای کلاسیک و نسبیتی و هر یک از هندسه های اقلیدسی و نااقلیدسی در پارادایمهای خود صحیح و موجهاند. ولی این که کدامیک از این دو پارادایم مطابق جهان خارجند و واقعیت را بهتر تبیین می کنند، محتاج دادههای تجربی است و صرف نظریه پردازی درون پارادایمی پاسخگو نیست.
در مورد فقه، به عنوان علم شناخت سبک زندگی انسان دینمدار، نیز همین حکم جاری است. فقه سنتی در دنیای سنت شکل گرفته است که مبتنی بر مجموعهای از پیشفرضها شامل قواعد اصولی و قواعد فقهی است که از میان آنها سه اصل از همه مهمتر است: اصالت ظاهر لفظ، قاعده اشتراک، و اصل تقلید. این پیشفرضها هیچکدام بر گرفته از آیات و روایات نیستند و صرفا برگرفته از عرف زمانه بودهاند.
با ورود به مدرنیته، جامعه بشری وارد فضای پارادایمی جدیدی شده است که لرزه بر پیشفرضهای فقه سنتی انداخته و فقهی مدرن با پیشفرضهای جدید را اقتضا میکند. در این فقه بسیاری از قواعد اصولی و قواعد فقهی، به ویژه سه اصل پیش گفته مورد تجدید نظر واقع می شوند. مدرن بودن فقه مدرن به معنای اصالت داشتن فقه سنتی و التقاط اسلام با مدرنیته در فقه مدرن نیست. هر دو فقه به یک نسبت از عرف زمانه در دوران غیبت(از سال ۲۶۰ ق تا کنون که تقریبا ۱۲۰۰ سال میشود) تاثیر یافتهاند. از این ۱۲۰۰ سال، فقه سنتی متاثر از عرف ۱۰۰۰ سال متقدم و فقه مدرن متاثر از عرف ۲۰۰ سال متاخرند.
🔹برداشت آقای خویی از ظاهر عبارت "فول وجهک شطر المسجد الحرام" در آیه (بقره/ ۱۴۴) و کاربست آن در کانادا و شمال آمریکا این بود که در آن مناطق قبله به سمت جنوب شرقی است زیرا پیش فرض ایشان "هندسه مسطحه" بود و لذا از روی اینکه قبله در اروپا به سمت جنوب شرقی است، همین حکم را به آمریکای شمالی تعمیم داده بود.(همان قیاس مذموم فقهی)
ولی نظر عقلا بر این بود که بخاطر کروی بودن زمین، در اینجا ما با هندسه کروی روبروییم و نه مسطحه و در نتیجه در آمریکای شمالی توجه به سمت مسجد الحرام هم از سمت شمال شرقی امکانپذیر است و هم از سمت جنوب شرقی. و چون محاسبات دقیق نشان میدهد مسیر اولی کوتاهتر است، پس باید در آنجا قبله به سمت شمال شرقی باشد.
نباید این رویداد را صرفا به خطای یک فقیه در استنباط فروکاست. هر فقیه دیگری هم اگر بجای آقای خویی بود همین فتوا را میداد. زیرا تمام این فقها در عرف دنیای سنت با پیشفرضهای خاص آن میزیند.
سوالی که در اینجا پیش میآید این است که مگر تشخیص جهت قبله از سنخ تشخیص موضوع نیست؟ پس چرا مقلدین بجای عمل به تشخیص خود از مرجع خود در این مورد استفتا کردند؟ و چرا آقای خویی به این استفتای آنها پاسخ داد و به آنها نگفت که به تشخیص خود عمل کنند؟
ایضا استهلال ماه؟
ایضا فلس داشتن ماهی اوزون برون؟
ایضا واکسن کرونا؟
و اساسا سایر موضوعات غیر عبادی چون سیاست و اقتصاد و معاملات؟
راستی، با این حساب دیگر از ولایت فقیه، آن هم از نوع مطلقهی آن، چه باقی میماند؟!
.
? مناظرهی فقه و کلام ?
دو جلسه از مناظرهی آقایان سروش و علیدوست برگزار شد. صرف این گفتگو قطعا رویدادی میمون و مبارک است. اما آنچه در گفتگوی این دو بزرگوار جایش خالی بود، پاسخهای فقیهانه به اشکالات جناب علیدوست بود، و متقابلا پاسخهای متکلمانه به اشکالات جناب سروش. از آنجا که این مناظره، گفتگویی بین جناب علیدوست فقیه با جناب سروش متکلم بود، اشکالات فقیهانهی جناب علیدوست با پاسخهای متکلمانهی جناب سروش مواجه میشد و بالعکس. به عبارت دیگر ما شاهد گفتگوی بین نگاه درون فقهی با نگاه برون فقهی بودیم و همین گفتگو را ناکارآمد میکرد.
بر همین اساس در این گفتگو دو پاسخ از طرفین غایب بود:
۱- در این گفتگو وقتی از تقابل نص و عقل سخن به میان آمد، چنین برداشت شد که این تقابل، ناشی از تقابل دین و عقل است. در حالی که نصوص گرچه منسوب به شریعت و دیناند ولی برابر با آنها نیستند. جناب سروش در اینجا باید متذکر میشد که با بررسیهای سه گانهی صدوری و دلالی و جهتی معلوم میشود نصی که مخالف عقل باشد، یا در صدور مشکل دارد یا دلالت بر مدعا ندارد یا از نظر جهتی قضیهی خارجیه بوده است و نه حقیقیه. از سه بررسی فوق، نوع سوم کمتر مورد عنایت واقع شده است. در حالی که با توجه به شفاهی بودن آیات و روایات، و اصل بودن اختصاص خطابات شفاهی به مشافهین، این بررسی تاثیری عظیم در حل تعارضات بین نص و عقل دارد. از نمونههای مشهور آن میتوان حکم به حرمت شطرنج در نصوص و حکم به حلیت آن در زمان حال را ذکر کرد.
۲- متقابلا وقتی جناب سروش بر عقل ناب و خالص تاخت و بیان کرد اینچنین شیری خدا ناآفرید، جناب علیدوست باید پاسخ میداد عقل خالص و ناب گرچه وجود خارجی ندارد، اما به تعبیر وبر یک نمونه آرمانی(Ideal Type) است که در هر علم و دانشی بکار گرفته میشود و صرفا شاغول و ابزاری است برای سنجش و ارزیابی مصادیق عینی و خارجی. بدیهی است ما در جهان خارج فضایل و رذائل خالص چون جود و خست ناب نداریم ولی اینها نمونههای آرمانی هستند که از مصادیق خارجی واقعا موجود انتزاع میشوند تا افراد خارجی به تناسب نزدیکی یا دوری با این نمونههای آرمانی، مورد ارزیابی قرار گیرند. به همین ترتیب گرچه عقل ناب و خالص، لااقل در میان غیر معصومین، وجود خارجی ندارد، ولی این مفهوم انتزاعی به ما کمک میکند تا رفتارهایی چون ربا، همجنسگرایی، روابط بدون چارچوب دختر و پسر و .... را مورد ارزیابی قرار دهیم.
.
.
? دستگاه امام حسین؟! ?
1️⃣ یکی از بزرگترین مغالطههایی که در فرهنگ تشیع شکل گرفته است، سوء استفاده از روایات فضیلت گریه و عزاداری امام حسین(ع) است. در این مغالطه، نتیجه گرفته میشود که دستگاهی برای برپایی این عزاداری لازم است، در حالی که باید پرسید از کجای این روایات لزوم دستگاهی برای عزاداری بدست میآید؟!
شک نیست از نشانههای ایمان این است که هر گاه انسان به یاد فاجعهی کربلا میافتد، قلبش به درد آمده و متاثر گردد. اما از این حقیقت هرگز نتیجه گرفته نمیشود که باید دستگاهی متشکل از مداح و روضهخوان و علم و کتل و سینهزنی و زنجیرزنی و ... با گردش مالی محیر العقول بوجود آید و اصل آن حقیقت تحت الشعاع قرار گیرد.
این مغالطه مانند این است که از امر الهی به روزهداری نتیجه بگیریم باید دستگاهی عریض و طویل با کارمندانی حقوق بگیر ایجاد کنیم تا اقامهی روزهداری کند.
2️⃣ میگویند: شارع مقدس امر به تعظیم شعائر الله کرده است و این امور از مصادیق شعائر الهی است. شعائر، جمع شعیره است و شعار و شعیره یعنی علامتی حسی برای ابراز و اعلام یک امر. لذا چون در نزد عرف ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﺷﻌﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ کسی ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، بناﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﻛﻪ ﻋﻘﻠﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻌﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺎلتی ﺑﺮ یکی ﺍﺯ ﻣﻌﺎنی ﺩینی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮ ﺩیگری چنین ﺩﻟﺎلتی پیدﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ چیز شعیرﻩ دینی و از مصادیق شعائر الله ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
دلیل نقض این سخن سخیف هر ۴ باری است که این عنوان در قرآن، در آیات (بقره/۱۵۸) و (مائده/۲) و (حج/۳۲) و (حج/۳۶) آمده است، و نیز تمام مواردی است که در روایات این عنوان آمده است، که همه فقط در مورد مناسک حج است. پس عنوان شعائر الله یک حقیقت شرعیه است و ترکیب آن از نوع اضافهی مفعول به فاعل است و معنیاش میشود شعائری که توسط خداوند وضع شده است و خداوند هم آن را منحصر در صفا و مروه و هدی(قربانی حج) و اذکار و مناسک حج کرده است. واجب التعظیم بودن این عنوان از سویی، و اینکه نباید آن را حلال شمرد(مائده/۲) از سوی دیگر، شواهدیاند بر شرعی بودن این عنوان.
3️⃣ آنچه که دستگاه امام حسین نامیده میشود همه از اختراعات ۵۰۰ سال اخیر، و غالبا ۱۰۰ سال اخیر است و هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. دستگاه امام حسین(ع)، دستگاهی موازی و مغایر با دستگاه خداوند نیست که عموماتی چون نهی از عزاداری بیش از ۳ روز، نهی از نیاحه و لطمه زدن در عزاداری، نهی از دروغ گویی حتی در قالب ذکر مصیبت، نهی از مردم آزاری و مزاحمت، نهی از اسراف و تبذیر منابع، امر به اولویت بخشی راه اندازی کار مردم نسبت به امور مستحبی و حتی واجب، و ...(اینجا) را تخصیص بزنند. وقتی دستگاه خداوند میگوید اگر میخواهی نماز واجب را بخوانی، اول باید پول طلبکار را بدهی و اول باید غریقی که از تو کمک می خواهد را نجات بدهی، چطور ممکن است اجازه دهد مملکتی که هزاران مشکل دارد و باید دو شیفته کار کند تا جبران عقب افتادگی خود از کشورهای همسایه را کند، دو ماه محرم و صفر تعطیل و تمام امکانات مالی و انسانی و رسانهای آن صرف امور نوظهوری چون نوحهخوانیها و سینهزنیها و راهپیمایی اربعین و ... تحت عنوان اختراعی دستگاه امام حسین شود؟!
4️⃣ دم خروس سوءنیت مدعیان دستگاه امام حسین هنگامی بیرون میزند که علیرغم اذعان اولیهی خود مبنی بر عرفی بودن این امور نوظهور ۵۰۰ سال اخیر که هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارند، هرنوع بحث و نقد در مورد آن را تشکیک در دستگاه سید الشهداء(ع) میخوانند و حرام!!!
از دید اینها فقه دوبخش است: یکی فقه مربوط به سید الشهداء که جای چون و چرا ندارد و در آن حرف، حرف متولیان این دستگاه است، و دیگری فقه حلال و حرام خدا که میتواند محل چون و چرا و بحث و نقد باشد.
نه، عزیز دل
دین، دو دستگاه جداگانه ندارد.
دین، رابطهی انسان است با خدای خود، بدون هیچ واسطه و دستگاه و نهادی.
مشکل از زمانی آغاز میشود که گروهی به نام دین نهادسازی میکنند و آن نهاد را مساوی دین جا میزنند.
مثلا زیارت قبور اولیای دین یک رابطهی قلبی است بین یک مومن و صاحب آن مزار. اما وقتی برای آن مزار، دستگاهی درست میشود و تولیتی پیدا میکند و موقوفاتی را صاحب میشود که به بزرگترین کارتلهای اقتصادی پهلو میزند، این دیگر امر دیگری است.
همینطور دیگر نهادهای ریز و درشتی که در درازنای تاریخ به اسم دین ایجاد شدهاند و ربطی به دین ندارند.
همواره دینداران دو دسته بودهاند:
۱- آنان که درد دین دارند.
۲- آنان که نان دین میخورند. (اینجا)
راه تشخیص این دو از یکدیگر را هم کتاب و سنت به ما نشان داده است : اولی جان و مال و آبروی خود را در راه دین میدهد و دومی از قبل دین ثروت و قدرت و منزلت و منبر حوزه یا کرسی دانشگاه بدست میآورد.
.
.
? تاریخ دورهای یا خطی ?
1️⃣ از قدیم انسانها دریافته بودند که بسیاری از پدیدههای کیهانشناختی دورهای و تناوبی هستند. پدیدههایی چون طلوع و غروب خورشید، هلالهای ماه، اعتدال بهاری که از روی آنها بازههای زمانی تکرار شوندهای چون شبانه روز و ماه قمری و سال شمسی را انتزاع کردند.
2️⃣ از روی بازههای دورهای فوق، که حقیقی و تکوینی هستند، انسانها بازههای زمانی دیگری را نیز تعریف کردند که قراردادی و اعتباریاند چون هفته(شامل هفت شبانه روز)، چهلم(شامل چهل شبانه روز)، ساعت(برابر یک بیست و چهارم شبانه روز)، دقیقه و ثانیه(برابر یک شصتم و یک سههزار و ششصدم ساعت)، سال قمری(شامل دوازده ماه قمری) و ماه شمسی(برابر یک دوازدهم سال شمسی).
3️⃣ انسانها علاوه بر بازههای تناوبی فوق، برخی از پدیدههای روی زمین را چه از نوع طبیعی چون زلزله و آتشفشان و سیل، و چه از نوع اجتماعی چون جنگ و ظلم و ناامنی، تکراری میدیدند و چون فنون و ابزار دقیق تاریخنگاری را در اختیار نداشتند، لذا این تکرارها را تناوبی و دورهای با زمانهای مساوی میپنداشتند و آنها را سالانه یا سدهای یا هزارهای قلمداد میکردند.
4️⃣ همین تصور که شکوفه زدن درختان یا جاری شدن سیلابها به بازههای تناوبی فوق مربوط میشود، ذهن جستجوگر، انسان را به این وسوسه انداخت که مابقی پدیدههای تکرار شوندهی طبیعی و اجتماعی روی زمین را دورهای و ناشی از پدیدههای کیهانی فوق بداند: پدیدههای تکرار شوندهی سریع را به بازههای کوتاهتر چون هفته و ماه قمری و ... و پدیدههای بلند مدتتر را به سال و سده و هزاره منتسب میکردند.
5️⃣ دراین دیدگاه، همه وقایع اعم از طبیعی و اجتماعی و حتی فردی، ماهیتی تکراری و دورهای دارد و در آنها اراده و اختیار انسانها، نه بصورت فردی و نه بصورت جمعی، چندان نقشی ندارد و این گردش دورهای افلاک و اجرام سماوی هستند که تعیین کنندهاند. در این دیدگاه است که سعد و نحس بودن ایام هفته یا ماه یا سال معنا مییابند و ظهور یک منجی در هر سده یا هزاره را باید به انتظار نشست.
6️⃣ در این دیدگاه عاشورا و اربعین اتفاقاتی نیستند که از آنها ۱۴۰۰ سال زمان بصورت خطی گذشته است. بلکه در این ۱۴۰۰ سال، بصورت دورهای و تکرار شونده کائنات و کیهان ۱۴۰۰ بار تکرار میشود و آن روزها نه بصورت اعتباری، بلکه بصورت تکوینی متفاوت با دیگر ایام هستند و اقتضائاتی دارند که در صورت عدم رعایت آنها، تکوینا انسان دچار بلاها و عذابها میشود.
7️⃣ همین دیدگاه در مورد تولد و رحلت دیگر رهبران دین هم صادق است. باید در سالگرد تولد آنان شادی کرد و در سالگرد رحلت آنان گریست و ماتم گرفت، چون در این ایام کائنات هر ساله به گونهای تکراری سعد و نحس به خود میپذیرند و ما انسانها باید با آنها هماهنگ شویم.
8️⃣ حال ببینیم نظر اسلام و تشیع چیست و البته منظورمان از اسلام و تشیع، نه رفتار مردم منتسب به این دین و مذهب است، و نه آرای فقها و متکلمین، و نه روایات واحد و ظنی. بلکه منظورمان کتاب قرآن است و سنت قطعی. وقتی در این دو منبع نظر میافکنیم، در مییابیم:
?آیه (یس/۱۹) میگوید طائرکم معکم یعنی طائر و فال شما در دستان خودتان است و این خود شمایید که سرنوشت خود را رقم میزنید.
?آیه (رعد/۱۱) به صراحت میگوید خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن قوم خود تغییر دهد.
?آیات بسیاری چون (مدثر/۳۸)، (نجم/۳۹)، (بقره/۲۸۶) و .... بیانگر این است که سرنوشت دنیوی و اخروی هر کس در گرو عمل او است.
?آیات (بقره/۱۳۴)، (بقره/۱۴۱)، (مائدة / ۷۵)، و (آل عمران/۱۴۴) تاکید دارند که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و محمد گروهى بودند که درگذشتند(قد خلت)، و از شما درباره کارهايى که آنان انجام مى دادند سؤال نخواهد شد. آنها آمدهاند صرفا برای اینکه الگوی منش و رفتار ما باشند.
?در آیه (رحمن/۲۹) آمده کل یوم هو فی شان، خداوند در هر روزی به کاری میپردازد که اشاره به خطی، و نه دورهای بودن تاریخ است. اینکه روایت شده است کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یعنی باید در هر موقعیتی یک شیعه با الگوگیری از امام حسین جلوی ظلم و انحراف بایستد و نه اینکه سالی یک بار مراسم آیینی برگزار کند.
?همین که سالروز تولد و رحلت اکثر بزرگان دین ما با قطعیت معلوم نیست، گواه بر این است که برگزاری مراسم سالگرد مرسوم نبوده است و اگر بود به روشنی در تاریخ ثبت میشد. اساسا برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم و سالگرد برای متوفی و سالگرد برای متولد، امر متاخری است که هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. برعکس، در روایات است که بر میت بیش از سه روز عزاداری نکنید، چه رسد به اینکه بعد از ۱۴۰۰ سال ماتم گرفته شود.
پ.ن.: میگویند دستگاه امام حسین استثنا است که البته پرداختن به آن نوشتهای مستقل میطلبد.
.
.
? مسئولیت آن ۵۱٪ ?
✅ مخاطبین عزیز در رابطه با این فرسته پرسیدهاند آن ۵۱٪ تحریم کنندۀ انتخابات دقیقا مسئولیت کدام کوتاهی خود را باید بپذیرند؟ فهرست این کوتاهیها بسیار بلند است و در این نوشتار صرفا به برخی از آنها اشاره میشود:
?غرق در مجازی بودن: در نهایت این خیابان است که تکلیف را روشن میکند. تا قیامت هم با نام و نشان مخفی در فضای مجازی صدر تا ذیل حکومت را توهین و مسخره کنیم، و به مسببین انقلاب ۵۷ لعنت بفرستیم، در دنیای واقعیت آب از آب تکان نخواهد خورد.
?حس قربانی را گرفتن: نشانههای این حس، پافشاری افراطی بر کنشهای سلبی چون تحریم انتخابات، نفی تمام ساختارهای موجود، نقد کردن و غر زدن، پرخاشگری و توهین است، بدون ارائهی راهکارهای ایجابی چون معرفی آلترناتیو و فشار و لابیگری جهت اجماعسازی و به کرسی نشاندن آن.
?اعتماد به نفس نداشتن: علامت این کوتاهی، فعالیت با نام و پروفایل مخفی است. همواره گفتار و رفتار باید به گونهای باشد که بتوان شجاعانه و شفاف از آن دفاع کرد. می توان از امثال رزا پارکس و ویدا موحدی برای کنش علنی ولی موثر ایده گرفت.
?حاضر به پرداخت هزینه نبودن: باید با خود صادق بود و دورویی را کنار گذارد، به این معنی که در آشکار و پنهان به اندازهای عَلَم مخالفت برداریم که حاضر باشیم شجاعانه بابتش هزینه پرداخت کنیم. حقیقت این است اگر تکتک این ۵۱٪ چنین رویکردی داشتند و به اندازهی توان خود قدمی ولو کوچک برمیداشتند، الان جنبش حق طلبی مردم ایران فرسنگها جلوتر از موقعیت کنونی خود بود. از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ علامت نزدن است.
?تکروی کردن: باید نهاد سازی کرد. حکومت بیش از هر چیز از اقدام جمعی و نهادینه وحشت دارد، حتی در قالب فعالیت اجتماعی. شاهد مثال برخوردی است که با جمعیت امام علی یا با فعالان محیط زیست شد. از کارهای کوچک شروع کنیم تا کار جمعی در دنیای واقعی را تمرین کنیم. مثلا در هر محله جوانان از شهرداری محله خود خواستار شفافیت فرآیند واگذاری جمعآوری و بازیافت زبالهها به پیمانکاران شوند و در کنارش ساماندهی کودکان زبالهگرد را از شهرداری محله خود خواستار شوند.
?تمسک به روشهای ناروا: هدف وسیله را توجیه نمیکند. نمیتوان از تحریم ایران و حمله نظامی به ایران که موجب تخریب زیر ساختهای کشور و فقر و فلاکت بیشتر ملت میشود خرسند بود به امید اینکه ما را یک قدم به سرنگونی ج.ا. نزدیکتر میکند. این رویکرد نه واقعیت دارد و نه اخلاقی است. با دستمال کثیف نمی توان پنجره را تمیز کرد.
?استاندارد دو گانه داشتن: نباید در داخل طرفدار حقوق بشر بود ولی در خارج نه. بخشی از اپوزیسیون خود را تا حد حشد الشعبی اسرائیل تنزل دادهاند و به عنوان نیروی نیابتی قصابی چون نتانیاهو عمل میکنند.
?استفاده نکردن از ظرفیتهای موجود: در نظام موجود ظرفیتهایی وجود دارد که نباید با داشتن نگاه سیاه/سفید، خود را از آنها محروم کرد. این ظرفیتها عبارتند از برخی اصول قانون اساسی، برخی مواد قوانین عادی، بخشی از نیروهای داخل حکومت، بخش عظیمی از جامعه با گرایشهای تحولخواه و اصلاحطلب و حتی اصولگرا، و جذب مذهبیها بجای توهین به اسلام و تشیع.
?عدم توجه به قشر ضعیف: آن بخشی از ۵۱٪ که صدایی دارند، از قشر نسبتا برخوردار هستند. در حالی که اکثریت مطلق جامعه ایران چه در میان این ۵۱٪ و چه در میان دیگر بخشها، قشر ضعیف جامعه است که دغدغهی نان و مسکن آنها را از پرداختن به آزادی و دموکراسی بازداشته است. عدم توجه به آنها نه تنها اپوزیسیون را از پشتیبانی نیروی عظیمی محروم میکند، بلکه بیم جذب آنها توسط حکومت از طریق کمیته امداد و سازمان بهزیستی میرود.
?نداشتن خطوط قرمز: کنشگری بدون داشتن اصول و خطوط قرمز ناممکن است. این اصول باید هم جامع افراد باشند و هم مانع اغیار. اصولی چون استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، خشونت پرهیزی، آزادیخواهی و دموکراسیخواهی باید خطوط قرمز ما باشند و مرزبندی با هر جریان مخالف آنها، بایسته است.
.
.
? همه مسئولیت بپذیریم ?
?آی ۵۱٪ که در هر دو مرحله انتخابات را تحریم کردید، مسئولیت بپذیرید، مسئولیت بیعملی و انفعال و پرخاش و خونهای به زمین ریخته و نتیجه نگرفتنها را. اگر میتوانید ج.ا. را براندازید، این گوی و این میدان. اگر نمیتوانید، و نتوانستنتان را در فرصت طلایی خیزش ۱۴۰۱ نمایاندید، پس غر زدن را به کناری بگذارید و مسئولیت بپذیرید. تا کی فرافکنی و زمین و زمان را محکوم کردن و خود را مبرا دانستن؟ پس نقش شما در فلاکت امروزی چیست؟ اگر نقشی نداشتهاید که بیخاصیتاید، و اگر نقشی داشتهاید، مسئولیت بپذیرید.
?آی ۹٪ که مرحله اول تحریم کردید و مرحله دوم به پزشکیان رای دادید، مسئولیت بپذیرید. پزشکیان از اول گفته بود که قرار است منویات رهبر را اجرا کند، و رهبر به عیان نشان داده است که دولت مطلوبش از سنخ دولت احمدینژاد و رئیسی است. پس در قبال رای خود مسئولیت بپذیرید.
?آی ۲۰٪ که در هر دو مرحله به پزشکیان رای دادهاید و آی اصلاحطلبانی که مردم را همواره به شرکت در انتخابات بین بد و بدتر تشویق کردهاید، مسئولیت بپذیرید. این نمیشود که همواره مردم را به پای انتخابات بکشانید و در تزریق مشروعیت به نظام موثر باشید و بعد تنزهطلبی پیشه کنید و از زیر بار پذیرفتن مسئولیت پیامدها شانه خالی کنید. مسئولیت بپذیرید.
?آی آقای پزشکیان، مسئولیت بپذیرید. شما وزرایی را، طی فرایندی که خود میدانید و به ما نگفتهاید، به مجلس معرفی کردید، پس مسئولیت آنها را بپذیرید. اینطور نباشد بعد چهار یا هشت سال مانند قبلیها بگویید نگذاشتند کار کنم و فقط یک تدارکاتچی میخواستند و بگم بگم راه بیندازید. همانطور که در وعدههای انتخاباتی خود گفتید، مردم ایران خروج از این قفس را میخواهند و خواستهشان یک زندگی نرمال مانند بقیه جهان است که در آن مناسبات نرمال با کشورهای جهان، آزادیهای نرمال مرسوم در جهان، اینترنت نرمال مرسوم در جهان، رفاه و امنیت نرمال مرسوم در جهان و عدالت و شفافیت نرمال مرسوم در جهان باشد. پس مسئولیت جایگاهی که قرار گرفتهاید را بپذیرید و به مطالبهگری اقشار مردم ایران پاسخگو باشید و هفته به هفته در رسانهی ملی با عدد و رقم به مردم گزارش دهید که در هر یک از شاخصها از نقطه A به نقطه B رفتهایم.
?آی آقای خامنهای که ۳۵ سال است بر مسند ولایت مطلقه تکیه زدهاید، مسئولیت بپذیرید. در این ۳۵ سال دولتها و روسای جمهور آمده اند و رفتهاند، ولی شما همچنان هستید، با اختیارات مطلقه. همواره هم منتقد همه چیز بودهاید و هیچ مسئولیتی را به عهده نگرفتهاید. اینک وقت آن است که مسئولیت بپذیرید و پاسخگو باشید. شما طبق قانون اساسی اختیار عزل و نصب مستقیم و غیر مستقیم در قوه قضاییه و قوه مقننه و قوه مجریه و صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی و شورای نگهبان و ائمه جمعه و مجمع تشخیص مصلحت و دهها شورای عالی ریز و درشت و .... و بطور کلی تمام مقدرات مملکت را دارید، پس مسئولیت بپذیرید و پاسخگوی وضع موجود باشید. آن ۲۰٪ هم که به آقای جلیلی رای دادهاند مدعیند که ذوب در شما هستند، پس مسئولیت رفتار و گفتار آنها را هم بپذیرید.
بخواهیم یا نخواهیم رفتار شما سرمشق ملت است و مسئولیت پذیری شما، نهادینه شدن این فضیلت اخلاقی در اقشار جامعه را به دنبال خواهد داشت.
اگر ز باغِ رعیّت مَلِک خورد سیبی/بر آورند غلامانِ او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد/زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
.
.
? ما و میوهی ممنوعه ?
مدرنیته ما را در خود غرق کرده است.
حتی بنیادگرایان و سنتگرایان هم در آن غرقند و ناخودآگاه مدرن میاندیشند و میزیند.
نتیجهی قهری این زیست، شک است.
شک در باورهایی که نیاکان ما به راحتی می پذیرفتند.
و اینک ماییم و شکهایمان.
ماییم و تزاحم باورهایمان با واقعیتهای اطرافمان.
وقتی به نیاکان خود مینگریم، از سادهاندیشی و ساده زیستی آنان در حیرت می شویم:
با دخیل بستن به سقاخانهی محلشان امید شفای بیمار صعب العلاجشان را داشتند.
و اکنون آن سقاخانه یا برچیده شده است و یا یادگاری شده است برای تمسخر پیشینیان.
چرا ما سخت باورپذیرتر شدهایم؟
بیشک جواب این سوال یک کلمه است: مدرنیته.
مدرنیته و تمام جنود نرمافزاری و سختافزاری آن چون عقلانیت انتقادی، علوم تجربی، تکنولوژیهای ارتباطی، گردش سریع و پرحجم اطلاعات، و ...
آیا مدرنیته و جنودش بارمزگشایی از هر آنچه رازآلود می نمود، میرود تا از همه چیز "تقدسزدایی" کند؟
آیا "امر قدسی" افسونی بیش نبوده است که باطلالسحر "علم" آن را از دامان بشریت میزداید؟
آیا خدا مرده است؟
آیا دین جایش را به علم سپرده است؟
روزگارانی بود که خدا همه جا بود:
باران و خشکسالی را خدا می فرستاد.
زلزله را و سکون زمین را.
بیماری و درمان را.
و ....
علم آمد و قدم به قدم با کشفیات خود، خدا را به عقب راند و برای هر پدیدهای علتی مادی تبیین کرد؛
در عرصه ی اخلاق بجای "اخلاق دینی"، "اخلاق سکولار" را تجویز کرد:
راستگویی خوب است نه برای نرفتن به جهنم. بلکه خوب است چون بیشترین منفعت را به ارمغان میآورد،
و ایضا دیگر فضایل اخلاقی.
در ساحت جان و روان نیز بجای آرامش و سکونی که دین به انسان می داد، مدرنیته جلسات مشاوره با روانشناس و روانکاو را توصیه میکرد.
و
آنگاه که انسان می پنداشت خدا مرده است، خدا چهره نمود؛
در فیزیک: هایزنبرگ از عدم قطعیت گفت، و اینشتین از تاس انداختن خدا (و تو بگو استجابت دعای نیمه شب یک داعی). و الکترو دینامیک کوانتمی از خالی نبودن خلا سخن به میان آورد و ایجاد و اعدام ذرات، و "اثر کاسیمیر" و "ثابت کیهانی" و "ماده تاریک" و ... نشان داد صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.
در حوزه اخلاق: فجایع دهشتناکی چون دو جنگ جهانی و فاصله های بزرگ بین اغنیا و فقرا و ... گواهی بر ناکارآمدی اخلاق سکولار داد.
و در روانشناسی: کسانی چون اروین یالوم از خلاهای وجودی انسان گفتند؛ تنهایی، مرگ، بیمعنایی، و رهاشدگی.
و بدینسان انسان، خدا را در دل ذرات دید و در اعماق جان یافت و به او بازگشت.
ولی او از میوه ممنوعهی "مدرنیته" خورده بود و این بازگشت، خود را با صورتک کریه "صهیونیسم" و "داعش" و "صلیبیگری" و "هندوهای افراطی" و "بوداییهای افراطی" نمایش داد.
تا مگر فرزند آدم کلماتی از خدایش بگیرد و خدا این بازگشتش را بپذیرد.
و اینک ای دوستان عزیزتر از جان
بیاییم با یاری هم کلمات خدا را بیابیم و راه باریکتر از موی هدایت را بپوییم. باشد که سیمرغی باشیم در پی سیمرغ حقیقت که همه چیز را همگان دانند.
مطالب عنوان شده در اینجا که بیش از ۲۰،۰۰۰ بار دیده شده است و اینجا میتواند همان کلید زیست مومنانه در دنیای مدرن باشد که البته حرف آخر نیست و می تواند با کمک شما عزیزان تصحیح یا کاملتر شود. قطعا نظرات شما عزیزان پس از دسته بندی منعکس خواهد شد و در ادامه ی راه موثر خواهد بود.
سی به مجاز است و در این راه هزاران نیز کم. مرغان دیگر را به این پرواز دعوت کنیم.
.
.
? خون به خون شستن محال آمد محال ?
یک طرف بر تسلط یهودیان به رهبری داود و سلیمان بر سرزمین کنعان استناد میکند که حداقل مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش است. بعد از آن سرزمین آنها به ترتیب به تصرف آشوریان و بابلیان و هخامنشیان و سلوکیان و رومیان و بیزانسیان و اعراب در آمده است که این قوم اخیر ۱۴۰۰ سال است(بغیر از ۷۰ سال اخیر) مالک این سرزمین بودهاند.
با این استدلال میتوان گفت کل خاورمیانه مال ایران است چون در ۲۵۰۰ سال پیش مال هخامنشیان بوده است.
طرف دیگر بر حق اعراب بر تسلط این سرزمین در ۱۴۰۰ سال پیش تاکید میکند و آن را حق اعراب میداند.
با این استدلال که ستاندن این سرزمین توسط اعراب از بیزانس حقانیت به آنها میدهد، اسرائیل هم حق را بخود خواهد داد چون توانسته است با قهر و غلبه آن را از اعراب بستاند.
این نوع واپسگرایی به تاریخ کهن، هیچ کمکی به صلح و آرامش میان انسانها نخواهد کرد و نه از تاک نشان خواهد گذارد و نه از تاکنشان.
واپسگرایی تاریخی را رها سازیم.
این برای صلح و امنیت انسانها مفیدتر است.
بیاییم بخاطر حرمت جان انسانها متمرکز بر قانونیترین و موجهترین سند بینالمللی شویم: قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل با راهکار تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین.
.
.
? چرا همچنان رای نخواهم داد ?
✅ اولا دلایلی که اینجا و اینجا و اینجا برای رای ندادن در انتخابات گذشته ذکر شد، همچنان پا بر جا است. ثانیا انتخابات پیشرو از دو حال خارج نیست: یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان دارد که در اینصورت هر طور شده نام او را از صندوق انتخابات در خواهد آورد. یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان ندارد که در اینصورت اولا نام اورا از صندوق در نخواهد آورد و ثانیا بر فرض محال اگر اسمش هم بیرون آید چنان بحرانهایی در دولتش ایجاد خواهد کرد که مردم حسرت ماقبل روی کار آمدنش را خواهند خورد. پس در هر دو حالت نیازی نیست من با رای دادنم به تحکیم قدرت حاکمیت ضد مردمی کمک کنم.
✅ شبهاتی در مورد اتخاذ این رویکرد مطرح کردهاند که پاسخهای روشن زیر را دارند:
?حکومت برایش آرای مردم و مشروعیت مردمی مهم نیست و مانند دیگر حکومتهای غیر دموکراتیک خاورمیانه به حکومت خود ادامه خواهد داد.
?اتفاقا چهرههای بوتاکس کردهی بسیاری از شخصیتهای نظام، اصرار بر برپایی و بزرگنمایی فوتوشاپی تظاهرات خیابانی طرفداران خود، برپایی و دستکاری در انتخابات، استناد به رفراندوم اول انقلاب، انتخابی معرفی کردن تمامی مسئولین نظام، و دهها نشانهی دیگر گواه بر این است که برای حاکمیت مشروعیت مردمی بسیار مهم است و همین عامل حاکمیت را مجبور کرد تا روند خالص سازی را متوقف کند و به تایید صلاحیت پزشکیان تن دهد.
?راه اصلاح قهر کردن و تحریم نیست و با گفتگو و اقامه استدلال است که میتوان حکومت و طرفدارانش را اصلاح کرد.
?این ادعا درست نیست که راه اصلاح حکومت گفتگو و استدلال است. عرصهی سیاست، عرصهی قدرت است، و نه توصیه اخلاقی و تعلیم به حاکمان.
پس در شکاف بین حاکمیت و مردم، عنصر تعیین کننده، موازنهی قوا بین این دو است.
در یک طرف حاکمیت دارای قدرت مالی، رسانهای، سیاسی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی، امنیتی، قضایی است.
و در طرف دیگر مردم قرار دارند که فاقد اینها هستند و تنها قدرتشان، به اصطلاح قدرت بیقدرتان است یعنی اتحاد، به مثابهی پشه چو پر گشت بدرد پیل را.
در این راستا نه شرکت مطلق در انتخابات درست است و نه تحریم مطلق. بلکه باید بسته به موقعیت تصمیم گرفت و معیار تصمیم گیری این است که کدام کنش، باعث افزایش قدرت مردم میشود.
باید این روند را آنقدر ادامه داد تا میوهی مقصود را چید.
?عدم مشارکت چشمانداز روشنی را برای ما نشان نمیدهد و با کنار کشیدن و قهر کردن به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق پیدا میکنیم و هیچ حکومت دیکتاتوری تا کنون با قهر کردن سرنگون نشده است.
?این ادعا آدرس غلط میدهد و حمله به پهلوان پنبه میکند.
نه عزیز دل، آنچه را شما رئیس جمهور مینامید صرفا یک تدارکاتچی است و آنچه دنیا رئیس جمهور مینامد شما اسمش را گذاشتهاید رهبر که تمام حکومت در دستش است، بدون اینکه پاسخگو باشد.
لذا این شما هستید که میخواهید با فرستادن ما به دنبال نخود سیاه تدارکاتچی، از پرداختن ما به مسئول اصلی وضعیت موجود کشور، جلوگیری کنید و ما را به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق دهید. این صحنه آرایی خطرناکی است.
?رای دادن یک کنش بیهزینه است که اگر فایدهای نداشته باشد، ضرری هم ندارد.
?شرکت در انتخابات بسیار پرهزینه است و موازنه قوای بین مردم و حاکمیت را به زیان مردم و به نفع حاکمیت تغییر میدهد. زیرا اولا حاکمیت و طرفدارانش با استناد به بالارفتن مشروعیت مردمی خود احساس قدرت بیشتری میکند و با اعتماد به نفس بیشتری به سرکوب مخالفان میپردازد. ثانیا حاکمیت در مجامع بینالمللی خود را دارای پشتوانه مردمی معرفی خواهد کرد و فشارهای بین المللی بر خود را کم میکند. ثالثا با ایجاد اختلاف در میان تحول خواهان، قدرت مردم که منبعث از اتحاد آنها است را تضعیف میسازد. رابعا جفایی است بر داغدیدگان و آسیبدیدگان حوادث اخیر که این امر ضمن اینکه عملی ضد اخلاقی است، از لحاظ کارکردی نیز به صلاح نیست و جنبش تحولخواهی مردم ایران را از پتانسیل عظیم حقخواهی انان تهی خواهد کرد.
?رای ندادن یعنی دنبال انقلاب خشونتآمیز و کشتار خیابانی و جنگ خارجی رفتن.
?این دوگانه سازی غلط است و گزینه سومی هم وجود دارد و آن اعتراضات مدنی مانند تحریم فعال انتخابات، اعتصابات، تظاهرات، و ... که همگی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شدهاند.(اینجا)
ما دنبال سرنگون کردن این نظام نیستیم و صرفا دموکراسیخواه و اصلاح طلبیم و معتقدیم با همین نظام و با همین قانون اساسی و حتی با همین رهبر میتوان به دموکراسی رسید. تنها شرطش حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع است که بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظرش نظارت کند و او را به پاسخگویی وا دارد و در صورت نیاز عزل کند.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago