لطفاً چراغ‌ها را خاموش کنید.
من فقط در تاریکی می‌توانم پیانو بزنم.

شرح یک نبرد
داستانهای کوتاه
فرانتس کافکا

@franz_kafka

یک‌بار دیگر از ته دل بر سر دنیا فریاد کشیدم.
بعد دهان‌بندی به دهانم زدند، دست‌و‌پایم را بستند،و به من چشم‌بند زدند.
چندین‌ بار به عقب‌و‌جلو رانده شدم. مرا سر پا کردند و با ضربه به زمین انداختند، این کار را هم چندین بار کردند، پاهایم را چنان کشیدند که از درد به بالا پریدم؛
مرا لحظه‌ای به حال خود گذاشتند، اما بعد، برخلاف انتظارم، با چیزی تیز،
اینجا و آنجا،
هرجا که شد،
بر من زخم زدند.

یادداشت ها
فرانتس کافکا
ترجمه مصطفی اسلامیه

@franz_kafka

خودم را تا حدِ بی‌عاطفگی محض از همه کنار کشیده‌ام. همه را با خود دشمن کرده‌ام. با هیچ‌کس حرف نمی‌زنم.

یادداشت‌ها
فرانتس کافکا

@franz_kafka

دوستان من چشم‌های فوق‌العاده‌ای دارند. درخشش چشم‌های آنها، تنها روشنایی سیاه‌چال زندگی من است.

فرانتس کافکا

#گفتگو_با_کافکا

@franz_kafka

پدر بسیار عزیزم..
تو در تمام مدت عمرت سخت کار کرده‌ای و همه‌چیز را فدای فرزندانت کرده‌ای، در وهله‌ی اول فدای من، و من در نتیجه، زندگی راحت و مرفهی داشته‌ام، آزاد بوده‌ام هرچه بخواهم تحصیل کنم، دلیلی نداشته‌ام نگران رزق و روزی باشم یعنی اصولاً نگران چیزی باشم، تو از این بابت از من تشکر نخواسته‌ای چون می‌دانستی تشکر فرزندان یعنی چه، ولی لااقل توقع نوعی استقبال، توقع نشانه‌ای از همدردی را داشته‌ای،
و من در عوض همیشه از تو فرار کرده‌ام
و به اتاقم،
به کتاب‌ها،
به رفقای سر به‌ هوا
و به افکار عجیب و غریب پناه برده‌ام.

نامه به پدر
فرانتس کافکا
ترجمه‌ی فرامرز بهزاد

پدر?

@franz_kafka

مثل مسیری در پاییز :
به محض تمیز شدن
دوباره پُر از برگ‌های پاییزی می‌شود.

پندهای سورائو
فرانتس کافکا

@franz_kafka

صفحه اینستاگرام فرانتس کافکا?

https://www.instagram.com/_u/franz____kafka

برای فعالیت بیشتر در کانال و صفحه اینستاگرام، از صفحه اینستاگرام کافکا نیز حمایت کنید.
https://www.instagram.com/_u/franz____kafka

آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش، صدای موریانه مرگ را که وجودش را میجود، می‌پوشاند.
خیال میکنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم.
اینست که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن.
مثل اینست که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرمهای وجود مبارکتان چطور است؟
و یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمرده شدن راضی هستید؟
حال پوسیدگی مبارکتان چطور است؟

فرانتس کافکا

گفتگو با کافکا
گوستاو یانوش

@franz_kafka

https://www.instagram.com/_u/franz____kafka

گفتم شاید نوشته های شما هم، در سینمای نابینایان امروز، آئینه فردا باشد.

کافکا با لحنی حاکی از عذاب گفت : خواهش می کنم بس کنید و با هر دو دست چشمهایش را پوشاند.

معذرت خواستم: ببخشید. نمی خواستم ناراحتتان بکنم. من آدم احمقی هستم.

نه نه، این حرف را نزنید. حق با شماست. شاید هم به همین علت است که هیچ نوشته ای را نمی توانم به آخر برسانم. از حقیقت وحشت دارم. ولی مگر راهی هم هست؟

«وقتی کمکی از دستمان بر نمی آید، بهتر است خاموش بمانیم. هیچ پزشکی حق ندارد با ﯾﺄﺱ خود وضع بیمار را وخیم تر بکند.
اینست که اباطیل مرا باید نابود کرد. من نور نیستم. درمانده ای هستم که راهش را میان خارها گم کرده است. من کوچه‌ای بن بست هستم.»

فرانتس کافکا

گفتگو با کافکا
گوستاو یانوش
@franz_kafka

عزیز دلم..
اگر بعدازظهر را در بزرگراه به پرسه‌زدن نگذرانده بودم، کسی چه می‌داند، شاید دست به کار می‌شدم و چیزِ شایسته‌ای می‌نوشتم که می‌توانست مرا از ورطه‌ای که آشکارا در آن غوطه می‌خورم بیرون بکشد. ولی اینطور که پیداست از این چیزها خبری نیست و همچنان رهسپار رختخواب خواهم شد؛ و به طور یقین تا مدتی چیزی نخواهم نوشت

و طاعونی خواهم شد برای خودم، تو و تمام دنیا.

فرانتس کافکا
نامه به فلیسه

@franz_kafka