𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
_ بلدی #لیسش بزنی؟
بین پاهام نشست و نگاه دقیقی به #بهشتم کرد.
_ من تا حالا برای هیچ زنی نخوردم!
دستم لای موهاش رفت.
_ کاری نداره فقط باید آروم #زبون بزنی، فقط زیاد نگاه نکن بهش #خجالت میکشم.
سیبک گلوش بالا پایین شد و #بوسه ارومی بین وسط پاهام زد.
_ #صورتیه ...از چیش خجالت میکشی؟!
با #لیس آرومی که زد آه از گلوم خارج شد ...?
https://t.me/+nD13W-Br40UyNDA0
https://t.me/+nD13W-Br40UyNDA0
دستمو بردم زیر اب و گذاشتم روی مردونگی کلفتم و نگاهی به بدن ظریفش کردم. بدنش هیچ نشانه ای از مرد بودنش نداشت. مثل یه زن نرم و سفید بود
چند روزی بود رابطه نداشتم و حالا واسه پسرعموم راس کرده بودم
هی حواس خودمو پرت می کردم و چندبار هم خواستم از استخر برم بیرون اما وسوسه میشدم بمونم و بیشتر بدنش رو دید بزنم.
دستمو گذاشتم روی شونه اش و کشیدمش سمت خودم که با تعجب نگاهم کرد:
-چیکار میکنی داداش
-خیلی وقته رابطه نداشتم دارم دیوونه میشم. این بدن سفید و بدون موت داره خمارم میکنه
لبخند اروم اروم نشست روی لب هاش و خودشو چسبوند بهم:
-واسه من راست کردی. یعنی می خواهی من ارضات کنم
سرمو که تکون دادم دستشو برد زیر اب و گذاشت روی مردونگیم. اخی گفتم وفشار و مالش دستش رو بیشتر کرد و از بغل هم مردونگی خودش رو میمالید بهم.
داشتم دیوونه میشدم. نفس نفس زنان دستش رو گرفتم و گفتم:
-سامان بریم سونا. اونجا راحت تریم
اونم که حش..ری شده بود سری تکون داد و سریع رفتیم تو اتاق سونا و سامان مایوم رو دراورد و ...
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
#درگیر_یک_درد
#پارت_بیست
#غمزدهی_خاطرات
نویسنده:A_GH
"کپے بردارے رمان پیگرد قانونے دارد"
یادگاره سهرابو روی تخت، گذاشتم و گفتم:شد!
صورتم از درد مچاله شد.
طولی نکشید که از اتاق خارج شدو منو میون کلی خاطرهی دردناک تنها گذاشت...
[چهار سال قبل_نیکو]
از حالت خوابیده دراومدمو نشستم رو تخت...
کلافه به ساعت نگاه کردم، بعد هم دور تا دور اتاقمو دید زدم.
امروز زیادی بیکار بودم و دلم میخواست شیطنت کنم، کی بهتر از سهراب پایه بود؟!
حتی موضوع رو هم انتخاب کرده بودم، و از سر بیکاری برنامهریزی هم کردم. لیسانسمم که گرفتم!
دیگ هیچ غلطی نمیکنم.
با خودم هم مشکل دارم، گشتن کنار دوستای لات هم باعث شده عزت کلامم از بین بره!
عزت نفس هم که از اول نداشتم.
از کلافگی زده بود به سرم، با ی حرکت از تخت پایین پریدم و قری به کمر دادم، و با زمزمه اهنگی رفتم تا کیفی که سیمکارت جدیدم توش بودو بردارم...
_ اوممم، حتما خواهرم خیلی حال میکنه زیر #سالار به این #کلفتی میخوابه؛ مگه نه؟
#مردونگیش رو از روی شلوارش مالیدم.
_ برو کنار برکه، داری شبیه #هرزه ها رفتار میکنی!
چاک #سینمهم رو جلوش باز کردم.
- منم همینو میخوام، میدونی همین حالا چقدر برات #خیس شدم؟
?❌?❌?❌?
https://t.me/+nD13W-Br40UyNDA0
https://t.me/+nD13W-Br40UyNDA0
? 09480 سوال :
سلام ...چند باریه که بهتون پیام ناشناس میدم و جوابمو نمیدین...من یه رمان هات میخوام که راب...طه و س...س رو به صورت واضح توضیح داده باشه...میخوام انقدری هات باشه که امو بیاره?*?
لطفااا اگه همچین رمانی سراغ دارید معرفی کنید که امثال من بتونن خودشونو باهاش ارا کنن?*?
جواب: سلام عزیزم
هات ترین رمانی که میشناسمو بهت معرفی میکنم
فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار...ایی میشی?♨️??
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
سریع جوین شو باید تا مدیر نیومده بپاکم???
#درگیر_یک_درد
#پارت_نوزده
#قاتل_من
نویسنده:A_GH
"کپے بردارے رمان پیگرد قانونے دارد"
ولی یچیزیو خوب یادمه، من اونروز صورتم واقعا از درد مچاله شد، نمیدونم چقدر احمق بودم که توجهی به نگاه پر کینه اش نکردم؟ کاش یک بار درست بهش نگاه میکردم و میفهمیدم...
شاید من درست دیده بودم، ولی اون پنهانکار خوبی بود، بعدش حدود ی چند ثانیه کوتاه قیافه ای نا آشنا جذبم کرد، همونی که زندگیمو زیرو رو کرد، ولی من درد اونلحضههارو یادمه.
چرا انقدر بازیگره خوبی بود؟!
حرفاش، تن صداش، چشماش که الان توش زل زده بودمو اشک تو چشمام حلقه زده بود، غم بزرگی توشون بود.
غم بزرگی که هردفعه که یکم ازشون تعریف میکرد، منو میترسوند، میترسوند چون نمیخواستم بابام قاتل واقعی قلب ی انسان باشه!
یا شایدم بزرگتر، ی فاجعه بزرگ بود برام
و اگه قاتل قلب پژمان، قاتل بچگیش، بابام بوده باشه!
اون قلب من هم کشته?:[
#درگیر_یک_درد
#پارت_هیجده
#درد_نگاه_پرکینهات
نویسنده:A_GH
"کپے بردارے رمان پیگرد قانونے دارد"
مثلا من تورو خیلی وقتا تو دانشگاه دیدم، خوشبختیتو دیدم، اما فقط اینارو ندیدم، با بدبختی های خودم مقایسه کردم،با بیچارگی ها، نداری ها، بیکسی هام، با تمام ضعف های خودم مقایسه کردم!
بعدش باباتو دیدم، سرخوش و خندهرو، آروم، زنده، سرحال، دوباره باز بدبختی هام اومد جلو چشمام اما اینارم فقط ندیدم.
کنارش نقشه انتقاممو هم گرفتم، بعدش هم یک خرداد تو دانشگاه دیدمت، کنار دیدنت محکم بهت خوردم، کلیشه ای بود!
خوردن مادوتا به هم تو فیلما کلیشه ای بود، ولی من برای عشق و عاشقی مثل سریالای رمانتیک بهت نخوردم، خیلی محکم خوردم که دردت بگیره، قیافت از درد توهم جمع شه.
شد؛ نه؟
دیگه برام عادت شده بود، این چهار سال ی پازل گنده بود که هردفعه ی تیکشو جمع میکردم و کنارهم میزاشتم، دیگه بغضم نمیگرفت، تعجب نمیکردم، من خیلی وقت پیش فهمیده بودم که ممکنه تمام دیدو بازدیدای ما از قبل برنامه ریزی شده باشه!
[**مردونگیش و کوبید تو کصم و عمیق گردنم و مک زد که آهی کشیدم و زیر تنش پیچ و تاب خوردم:
- آههه امـیرر..
عمیقتر خودشو بهم کوبوند و از زور شهوت چشماش سرخ سرخ شده بودن و نفس نفس میزد..
چنگی به سینهام زد و لبام و به دندون گرفت ، نالهی بلندی سر دادم که با لباش خفهام کرد.
غرق لذت چشم بستم و همراهیش کردم که نوک سینم و بین انگشتاش فشرد..**](https://t.me/+cUZ6Xwf_Xr80MjZk)
برادر ارباب زیر میز بهشتشو لیس میزنه و نازشو پاره می کنه........⭕❌?
نازش هر لحظه بیشتر کش میومد چشماش خمار شده بودن نوک سینه هاش کاملا سفت شده بودن
و به لباسش فشار میاوردن??
نگاه برادر اربابو رو نوک سینه هاش احساس می کرد لیسی به لبش زد #چاک سینش کاملا تو دید بود
با فشار دست ارباب کامل رو صندلی نشست چشماش بسته شدن لیوان کلفت و سرد کامل داخلش بود پاهاش خیس از آبش شده بودن
ارباب نیشخندی زد و بلند شد : من باید برم
مادر ارباب با نگرانی بلند شد : باش پسرم مواظب خودت باش چنگال برادر ارباب از دستش افتاد خم شد زیر میز هیچ کس هواسش نبود تکونی به خودش داشت
حالا که ارباب رفته بود قصد داشت لیوانو از تو نازش دربیاره با احساس #خیس و داغی چیزی رو #بهشتش شوکه تکونی خورد بهت زده رو میزیو بالا زد با دیدن برادر ارباب که داره واژنشو لیس میزنه آه ارومی کشید و لرزید ?
مرد لیوانو گرفت و توش تکون داد لبشو گاز گرفت تا صدای جیغش بلند نشه انگشت برادرشو داخل سوراخ باسنش احساس کرد داشت از حال می رفت.......
https://t.me/+3ZgEUDngAZg3Njlk
https://t.me/+3ZgEUDngAZg3Njlk
حورا دختر چادری و مذهبی است که در دانشگاه با سپهر پسر پولدار و خوشتیپی آشنا می شود پسری که سبک زندگی اش زمین تا آسمان با حورا متفاوت است اما ناخواسته در دام عشق او می افتد...
#توصیه_نویسنده
https://t.me/+wna5L8vjqMVhODE0
سلام امشب با یه رمانی که این روزها خیلی سر و صدا کرده اومدم. از دستش ندید جزو بهترین رمان تلگرام شناخته شده تعداد زیادی از نویسنده های مطرح و افراد تحصیلکرده عضو کانال هستند خواستم به شما مخاطبای عزیزم هم معرفی کنم از خوندنش مثل خودم پشیمون نمی شید.
#توصیه_ویژه_نویسنده
⚠️ پارتگذاری منظم ⚠️
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago