شهنام دادگستر

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

8 months, 2 weeks ago

« احوال دنیا »

« گفتم چرا این روزها احوال دنیا بد شده
 انگار هر راهی برای استراحت سد شده
 گفتم چرا گنجشک‌ها از شهر ما کوچیده‌اند
گویی سموم آسمان از شاخص خود رد شده
گفتم چرا دیگر صفا رفته فنا از هر طرف
شاید که اقیانوس جان، درگیر جزر و مد شده
گفتم چرا حرف و عمل شد بی بها نزد همه
می‌پرسم آیا در زبان، هرصفر همچون صد شده؟
گفتم چرا باور کنی این خنده‌‌ی پر رنگ را
از یاد بردی گوییا این رنگ‌ها بی‌حد شده
گفتم به خود: خاموش کن این چلچراغ حرف را بی‌مصرف و پر های‌و‌هو، درگیر روی و قد شده
گفتم چرا با همرهت با ناز می‌گویی سخن
گفتا جهان پر غمزه و حالات مردم بد شده. »
       تهران.    ۱۴۰۳/۰۶/۰۳

8 months, 3 weeks ago

"چهار‌گانه‌ها"

۱- " بی جوهر نوشتم
آن که می‌خواست، خواند؛
با جوهر پر رنگ نوشتم
آن که نخواست، نخواند.
بودن و نبودن من
به چشمان تو بستگی دارد. "

۲-"همیشه برای من
اضطراب از اضطرار بوده است
نه اضطرار از اضطراب؛
آن‌گونه که پریشانی از پشیمانی
نه پشیمانی از پریشانی."

۳-" دور و نزدیک بودن اشیا
با خط‌کش معلوم نمی‌شود
و وابسته‌ی ابزار نیست؛
مهم این است کجا ایستاده‌باشی.
جایت را عوض کن
تا دورها نزدیک شوند
و نزدیک‌ها، دور."

۴-" از آن که دانش دارد
ولی روش برای کاربرد آن نه،
همواره ترسیده‌ام؛
اما بیش‌تر از آن کسی می‌ترسم
که دانش و روش را با هم دارد
و منش را از یاد برده.
دانش بی منش
ویران می‌کند دنیایی را
که دانش ِمحض آباد کرده‌است.
کمی پیچیده است؛
اما بنگریم به هواپیماهایی
که بمب بر سر مردم می‌ریزند. "
تهران. ۱۴۰۳/۰۹/۲۵

8 months, 4 weeks ago

" برگو ... "

" برگو چرا هر دم به من دم از وفاداری زنی
از چه به گوش دل ولی شیپور بیزاری زنی

برگو چه رنگی دارد این رنگین کمان محو تو
شاید که دریابم چرا این لاف همیاری زنی

برگو چه شیدایی چو من، تسلیم اهوای تو شد
بر یاوه با من هر زمان، ترفند بیداری زنی

برگو چه باده خورده‌ای از تاک ناپیدای دل
تا با همه خواب عیان، فریاد هشیاری زنی

برگو کدامین دست را چتری بسازم بر سرت
خرسند باشی زین رهی، داد از سر یاری زنی

برگو به همراهت کجا سر می‌کشد خورشید تو
تا باورم گردد که خوش دم از رواداری زنی ."
تهران. ۱۴۰۳/۰۶/۲۳

11 months, 2 weeks ago

" شطح و هذیان "

" من خالی از هر خانه‌ام، خانه لبالب خود ز من
من ساکن بستر؛ ولی، بستر تهی بوده ز من
شوریده از شور درون، شیدایم از شّید برون
من خود ندانم چیستم، من از تنم یا تن ز من
شطحم نه از سطح زمین، طرحی است از آن ناکجا
خوانا منم نی شطح ِ من، بینی فقط سطحی ز من
یاوه نه، هذیان است این؛ باران نه، بوران است این
خیسم کند از خشکی‌اش، من در عجب، یا او ز من
عقل و جنون همخانه‌اند؛ اما جدا و در ستیز
مجنون عاقل نیستم، عاقل ولی مجنون ز من
تا بس کنم این های و هو، ای خواب در چشمم بیا
کابوس و رؤیایم کجا، بختک چو بگریزد ز من
ای اشک شوری را بهل، تا تشنه‌ام نوشد تو را
ای خنده یک دم سر بزن، بگشا لب و دندان ز من. "
تهران. پگاهان ۱۴۰۳/۰۷/۲۱

11 months, 3 weeks ago

دوبیتی های:
   « چرا خواهی »

« چرا خواهی که خشمم را کنم بند
   در این دوران که زهرآلوده شد قند
   چرا باید به این برنای جویا
   برای خواب و خاموشی دهم پند.»

« چرا خواهی که چشمم بسته دارم
    نگویم میهنی دل‌خسته دارم
   چرا لب می‌گزی خاموش باشم
    ستم را دوستی پیوسته دارم.»

« چرا خواهی نهان سازم غمم را
  به یادت ناورم هر بیش و کم را
  چرا ابرو به هم در می‌کشی، چون
  کنم افشا جهان درهمم را. »

« چرا خواهی جهان را عبد و بنده
  نروید بر لبی گلبرگ خنده
  چرا می‌پیچی از رشک و غرورت
  چو گردد باد نیکویی دمنده. »

« چرا خواهی زمین را خشک و پُر‌خار
  زمان را در کمند غم گرفتار
  چرا افسانه می‌سازی دمادم
  که انسان سر نهد در راه پیکار.»
    تهران.      ۱۴۰۳/۰۵/۱۶

12 months ago

" بن بست نیست کوچه "

" در باغ بی‌درخت، سراغ چه می‌روی
با من بگو که بر سر گور که می‌روی
این گور باغ بی در و دیوار را ببین
باور مکن که از دل یک کوچه می‌روی
بن‌بست نیست کوچه؛ ولی آخرش بد است
بیهوده در پی گل و گل‌خانه می‌روی
جای ستیز نیست؛ که لبریز گرگ‌هاست
هشدار اگر که از پی یک کینه می‌روی
یک دم بیا به باغ خیال پریش من
تا گویمت چرا ره ِ بیراهه می‌روی
در کوره راه ِ جهل، سر هر بوته، دام نو
آن دم رهی که با دل و اندیشه می‌روی
همواره گفته‌ام به دل شنگ و گول خود
یادت بماند آن که کجا، با که می‌روی
شب خوش نگفتمت؛ که ندانم به تیرگی
تنها و بی‌چراغ، سراغ چه می‌روی
همره! چگونه بند نهی شور عشق را
وقتی که خود همیشه چو دیوانه می‌روی."
تهران. ۱۴۰۲/۰۵/۱۸

1 year ago

«گذشتم»

« از خواستن گذشتم، تا خویش را بکاهم
    با کاستن، نصیبی آمد مرا جز آهم؟
    از داشتن گذشتم، دیگر ندید چشمی
    شمع وجود من را، تا بیش‌تر بکاهم
    از عشق هم گذشتم، شاید رهم ز کینه
     ماندم به یک بیابان، دیگر به چه پناهم
    از کاشتن گذشتم، شد گلشنم پر از خار
    افسوس مانده بر من، زان دشت پر گیاهم
    هر بار چون گذشتم از پاره‌ای ز « بودن »
    از یاد رفته دیگر، نام و کلام و جاهم
    از کوچه‌ام گذشتم، با آرزو و تردید
    در یک شب پریشان، چیزی نه در نگاهم
    بر روی سرو سودا، مرغی نشست گویا:
    برخیز زندگی را، فریاد زن که:« خواهم»
    از روی پل گذشتم، مرز دو شهر همزاد
    یک سو امید پنهان، یک سوی، اشک و آهم
    از درد هم گذشتم، همراه غم نگشتم
    پروا ندارم اکنون، از این شب سیاهم. »

تهران. ۱۴۰۱/۰۵/۱۴

1 year ago

انسان

" نه از گفتن به جایی رسیدیم
نه از خاموشی در تاریکی؛
اندیشه‌ای دیگر باید
شاید هم پیشه‌ای دیگر
یا تیشه‌ای دیگر.

گویا در این بیشه‌ی بادهای نالان
مهربانی،
دعوتی است از قاتلان
و رواداری،
فرصتی است برای گستاخان.
بنی‌آدم،
دیگر اعضای یک پیکر نیستند؛
درد یک عضو،
اعضای دیگر را بیقرار نمی‌کند
همه " می‌کشند" تا " زنده بمانند ".

شاید تصویر شومی است
اما کاش آنان‌که بهتر دیده‌اند
به من هم نشان دهند؛
گرچه هنوز نومید مطلق نیستم
و می‌اندیشم آدمی
خود را نجات خواهد داد
و" به دست خویشتن"
" پای خودبسته‌ی خویشتن را باز خواهدکرد."

من
هنوز به انسان باور دارم."
تهران. ۱۴۰۳/۰۷/۰۹

1 year ago

"تسلیت؟"

" راستی
تسلیت گفتن
همدردی است
یا پذیرش تحقیر هر روزه؟
پیوسته در کار اعلام تسلیت هستیم
با تصاویر هنری؛
ولی چه کرده‌ایم برای کاهش فاجعه.
گویی بسیارانی از ما
تنها منتظریم به رخ‌دادن فاجعه‌ای
تا احساس نوع‌دوستی خود را
همراه کنیم با میهن‌دوستی.
کم کم باورم را از دست می‌دهم
به این انبوه تسلیت‌گویان بی‌عمل؛
که پس از آن،
فراموش می‌کنند همه چیز را."
تهران. ۱۴۰۳/۰۷/۰۱

1 year, 2 months ago

« به نام ِنامی ِعشق »

« ز عاشقانه سخن گفتنم خطر خیزد
 که ابر عشق به دل‌های خسته می‌ریزد

دگر ز نرگس و لعل سهی‌قدان بگذر
 که در سپهر زمان، از خرد، هنر خیزد

ز برگ‌ریز ستم، بهر ماندنت آموز
 که خون و چرک ز غربال جهل می‌بیزد

کجاست خامه‌ی پرشور کز نوشتن پاک
ز آز و ناز و نیاز زمانه پرهیزد

دوباره عشق نشیند به صدر دیوانم
ولی برای روایی به عقل آمیزد

غزل به نام نامی عشقم سرودم و بس
که همرهم به امیدش به کین درآویزد

در این هوای عفن، در جهان پر کینه
به بوی عشق،به هستی، دلم بیامیزد.»
@shahnamdadgostar

تهران.       ۱۴۰۲/۱۰/۱۱

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago