𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks ago
.
💚یک ساله حافظ کل قراان شو
@hefzz_quran
💚بزرگترین کانال تـلاوت قـرآن كریم
@telavat_rozaneh
💚باطل کردن سحروجادووطلسم به اذن الله قرآن درمانی
@ghoran_darmane
💚سوال و جواب
@onlinoo
💚نشید شاد نشید جهادی نشید غمگین
@anashidi
💚عاشقانه های زن وشوهری
@Goles_taan
💚تـــــــــرکــــــــ گنـــــــــاه
@aaaagojhin
💚بهتـرین ســرودهای اسلامــی
@iSLamSrOodha
💚قرآن واحادیث
@allahmehrban
💚بهترین نشیدهای محمدی
@Nashidhaimuhamadi
💚لاالهالااللهروحزندگی
@roohe_zendegi
💚استوری های اسلامی به زبان های مختلف
@Islamicstory00000
💚حقوق مرد بر زن در اسلام
@DOKHTARAN00
💚جهنم وعذاب های وحشتناک آن
@allah_1000
💚باخـــــ𝐊𝐇𝐎𝐃𝐀ــــــداباش پادشــــــاهی کن
@aboadnanazami3618
💚پـــــرسش 🅐&🅐 پـــــاســــخ
@Quiz_quran
💚نُـکـات هـمـسرداری
@nokat_hamsaranh
💚بیـــᏪـــوگࢪافے،اســتــᏪــورے
@Shabab_aljana
💚اجتمــاع دخـتــران باایــمــان
@GOLASTAN_HJAB_8
💚اطلاعات پزشکی و سلامت
@ss_salamat
💚آموزش تلفنی حفظ و تجوید
@sepidevahye
💚داستان های زیبا و با حال
@Dastanhayiziba
💚کــانــــال مخصوص زوجهــای جــــوان
@DOKHTARAN00
💚کــــانـــال گلچیـن کلیپهــای اســلامــی
@lSh_M_Saleh_pordel
💚راهی به سوی بهشت
@jannt_ferdwos
💚خدایاامیدم تویی
@yaallahshukrat
💚صفحه های قرانی
@Rabiol_Qolob
💚«کفه حسناتت را سنگین کن »
@Saqqil_Mavazinak
💚انواع رحمت الله بر مردم
@Dangi_Minbar
💚حـجـابسـرای نــورا
@hejab_saraye_nora20
💚حامیان حق
@hamiyanhagh
💚پی بـردن به قدرت اللـه متعــال با برادر شمـس
@geyamattt
💚جــــهت شـــﮩـ٨ﮩــارژ درونــهای خــــامـــوش
@mRameznoorzaee
💚فـيــلـم هاى تــأثــيـــــر گــذار
@lslam_video
💚بسوی حقیقت
@BeSuyeHaq
💚پست واستوری های دلگرم
@BoyeAtr_khoda
💚کـــانــال اهلسنــت وجــمــاعــت
@Islam_Ahlusant
💚شفای روح های خسته
@Ganjineye_doa_tv
💚سلامت کده شفادرطبیعت معجزه عسل دردرمان
@Asalkordustan
💚کـــانـــال تــجــویـــد قـــرآن کــریــم
@aamoozeshetejvid
💚کانال علمـاهـای بــزرگ در خــارج از کشـور
@Sokhanan_Ulama
💚هرکتابی بخوای سریع بدست بیار
@nashrshafei
💚سوالات آزمون مخزن و الاسرار
@brain_drain2024
💚زن| ZAN
t.me/WOMAN_ZAN
💚دنیای سوال و جواب
@Saeld2050
💚آموزش صحیح تجوید قرآن کریم
@Tajweed_of_the_Quran1402
💚گنجینه ای سوالات آزمون
@poetry2090
💚أقوالِ علما، سخنرانی، نشید، و مطالب زیبا
@daneshmandan_islam
💚فروشگاه قرآن | ذکرشمار | کتاب
@quran_zekrr
💚تاریخ_سازان_مسلمان
@mohebanersolallah
💚داستان های جالب و جذاب
@dastan_roman_aslame
💚حرف هایی که بایدتوذهنمان هک کرد
@marenmkl
💚پروفایل پروفایل پروفایل
@naweshtaha321
💚استوری های اسلامی مناسب اینستا ،واتساپ و ..
@amozande73
💚عکس مهتاب/خاص وزیبا
@akseMahtab
💚بزگترین کانال شعائر/دلنشین
@shaaer_is
💚صفر تا صد دروس تجویدتخصصی قرآن کریم
@dros_tajweed
💚آرامش باصدای قرآن
@Ava_Quran
💚❁زيباترين عکسهای اسلامی❁
@IslamPictures4
💚سـوالات چنـد گُـزیـنـہ اِےاهـل سُنـَت
@soalat_12
💚یادگیری زبان عربی مث خوردن آب
@Arabic200
💚ذکر گنجی ازگنج های بهشت
@zakerin_allah1
💚سرودهای جذب کننده
@iSLaMSrOod1
💚فقط کتابخوانهاعضو شوند
@MUTAliagaran
💚اشـ؏ـارناب؛مولانا،حافظ،شهریار
@ASHAAR_Nabb
💚آشـــپز خـــونه خوشـــمزه مـــن
@tahchin2
💚ســرود عربی ســرود فارسی ســرود بلوچی
@sroodislam
💚سوالات سه گزینه ای اسلامی
@alahfighlbii373
💚قشنگ ترین دلنوشتہ ها و زیباترین متنها
@kolbeh_EhsAs3
💚کـانـال روانشناسی اسلامی کــودک
@tarbiytf
💚بزرگترین کانال تجویدقرآن ڪریم
@tajvidkalamollah
💚با خدا غصه ها قصه می شود
@be_soye_aramesh1
💚بزرگترین کانال شیخ پردل عزیزدلها
@shikpordel
.
#داستانک *📚*
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راهحل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.#پی_نوشت: خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.**
🏵📕حکایت موی پیشانی گرگ🐺
یکی از بزرگترین نعمتهای خدا به بشر همین اثر زیبای جادوی کلام است و به کاربردن اصطلاحات به طرز صحیح و به موقع
همچنین آداب و معاشرت های زیبا با تفاهم و صبر و گذشت داشتن در مقابل دیگران
اما روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهر به ستوه آمده بود به نزد رمال رفت که چاره اندیشی کند.
رمال نیز با اخذ مبالغی گزاف و وعده وعیدهای آنچنانی زن بیچاره را اغفال کرد اما ثمری نبخشید.
روزی هنگامی که برای دوستش درد دل می کرد دوست وی عنوان یک مرد حکیم ودانا را به وی داد.
زن بیچاره که به هر دری می زد که شوهرش سازگار شود ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
ابتدا حکیم حرفهای و درد ودلهای زن را خوب شنید سپس دستور داد این تنها علاجش موی پیشانی گرگ زنده است!
زن بیچاره با خود اندیشید چون همه از این حکیم دانا حرف شنوی دارند بهتر است تا من هم امتحان کنم.
پس روی به صحرا نهاد و در صدد پیدا کردن گرگ بود که ناگه آشیان گرگی یافت که با توله هایش در آن زندگی
میکرد زن هر روز مقداری گوشت تازه را به کنار لانه گرگ می برد و خودش دورتر می نشست ابتدا
گرگ بسیار محتاطانه عمل میکرد ولی با گذر زمان کم کم به وجود انسانی در نزدیکی لانه اش عادت کرد
به ویژه اینکه هر روز یک ران گوسفند نیز دریافت می نمود.
زن نیز هر روز سعی می کرد تا کمی به آشیان نزدیک تر بشود تا اینکه پس از گذشت چهلروز کم کم با توله بازی میکرد
و گرگ نیز کنارش لم میداد زن نیز با دستش پشت گرگ و سر گرگ را نوازش میداد
روزی حین نوازش تعدادی موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد!
حکیم ماجرا را از زن پرسید و زن نیز سختی هایی که متحمل شده بود برای حکیم توضیح داد.
حکیم تبسمی کرد و گفت ببین تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درنده ای غالب شوی اما بدان که
شوهر تو از جنس خود توست و با کمی تحمل و و انعطاف پذیری می توانی به مراد دلت برسی
زن از فکر و ذکاوت حیکم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت و سعی کرد دستورات را مو به مو اجرا کند
با گذشت زمان مرد قصه ما نیز مهربان شد و سالیان سال به خوشی و خرمی با هم زندگی کردند...
#پندو_حکایت📚
#داستانک *📚*
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راهحل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.#پی_نوشت: خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.**
#درس_و_حکمت 💕!›
ابن قیم روزی برای ملاقات امام ابن تیمیه به زندان
رفت ، وقتی شیخ ابن تیمیه را دید به گریه افتاد.
ابن تیمیه از او پرسید : برای من گریه می کنی؟
ابن قیم گفت : زندانی و اسير هستی؟
ابن تیمیه فرمود: به الله قسم که من نه اسيرم و نه زندانی! ، زندانی آن کسی است که دلش را زندانی
کرده باشد از یاد پروردگار ، اسير هم آن کسی هست
که اسير هوای نفس خود باشد.
🔷🔹🔹🔹🔹
📚داستانهای پندآموز
امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی
در بنیاسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده میشد! درب خانهاش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام میکشید، هرکس به نزد او میآمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او میداد!عابدی از آنجا میگذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچهای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد کهای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبیهایم از بین خواهد رفت!رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند میترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.
گفت: ای زن! من از خدا میترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت میخورد و سخت میگریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که میخواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سالهاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنهای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
ليستى از بهترين و پرطرفدار ترین ڪانال هاى تلگرام خدمت شما عزیزان❗
#گروهانس
𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
@tab_ahlesunnat
@Motakhallefin_channel
𖠇𖠇♥️࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
برای عضویت در هر ڪدام از ڪانال ها لطفا روی اسم شان ڪلیڪ نمائید....
خر عیسی گرش به کعبه برند
چو بیاید باز هم خر باشد
عنوان بالا که غالباً به صورت خر عیسی گرش به مکه برند مصطلح می باشد کنایه از این است که صرفاً با انتساب به رجال و بزرگان نمی توان بزرگ و صاحب شخصیت شد بلکه بزرگی و احراز شخصیت فرع بر لیاقت و شایستگی است. همت و پشتکار می خواهد تا واحد نام و نشان توان شد.
به طوری که می دانیم حضرت عیسای مسیح شارع دین مسیحیت است و این دین ابتدا به صورت کلیسای ابتدایی یا کلیسای کاتولیک اداره می شد و بعدها مذاهب اورتودوکس و پرتستان که اصطلاحاً کلیسای اورتودوکس و کلیسای پرتستان گفته می شود از آن متفرع و منشعب گردید.
در حال حاضر اکثریت اقوام لاتین و مدیترانه ای و ایرلند و آلمان جنوبی از کلیسای کاتولیک، و سکنه اروپای شرقی از کلیسای اورتودوکس و اقوام ژرمن و اروپای شمالی از کلیسای پرتستان پیروی می کنند.
بر طبق مندرجات انجیل متی و لوقار ولادت عیسی چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم در آیند او را حامله یافتند.
شوهرش یوسف چون مردی صالح بود و نمی خواست او را رسوا کند پس اراده نمود که پنهانی او را راها کند. مدتی در شک و تردید به سر برد و در این نیت وتصمیم گیری فکر کرد. روزی در حال تفکر بود که خوابش در ربود. در عالم رویا فرشته خداوند بر وی ظاهر شد و گفت:"ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش باک نداشته باش زیرا آنچه در وی قرار گرفته از روح القدس است. او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد."
ولادت عیسی در ایام سلطنت هیرودیس در بیت اللحم یهودیه اتفاق می افتاد. چون بزرگ شد و به رسالت مبعوث گردید، به دعوت و ارشاد یهودیان پرداخت.حضرت عیس گاهی در معبد یهود و زمانی در سایر نقاط و روستاها بیماران و عاجزان را با دست کشیدن به سر و بدن آنان معالجه می کرد و برخی اوقات اعضا و محل زخم و بیماری بیماران را با آب دهان اندود می کرد و به شفا بافتگان خود سفارش می کرد که در این باب با کسی سخن نگویند. اکنون ببینیم خر عیسی از کجا و چگونه پیدا شده است؟
به گفته طبری:"فرشته ای بیامد و مریم را آگاه کرد و بفرمودش که عیسی را از بیت المقدس بیرون برد. پس مریم بر خر نشست و عیسی را پیش گرفت و یوسف نجار را که پسر عمش بود با خویشتن برد و از بیت المقدس بیرون رفت."
در روایت بالا مریم بر خر نشست در حالی که صحبت از خر عیسی و زمانی است که بایستی عیسی بزرگ شده بر خر سوار شده است.
دنباله مطلب در همین کتاب به نقل از قاموس کتاب مقدس راجع به این روایت چنین آمده است که:"حضرت عیسی هنگام مراجعت از اردن به بیت المقدس چون نزدیک اورشلیم شد به حواریون گفت:"بروید به سمت آن قریه و در آنجا ماده خری کُرّه دار خواهید دید آن را نزد من آرید." آوردند و بر آن خر سوار شد و به بیت المقدس آمد و کوران و بیماران را شفا داد.
به هر حال خر عیسی موجب شد که این درازگوش زحتمکش بی آزار از آن تاریخ نظر مومنان مقام و منزلتی پیدا کرد و چون حضرت عیسی هم پیغمبر بود و هم طبیب، لذا این دو طبقه یعنی روحانیون و پزشکان تا قبل از رواج درشکه و اتومبیل برای سواری از خر استفاده می کردند و این ظاهراً از باب تیمن و پیروی از مشی و روش عیسی مسیح بود.
╭─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╮
❤ @Dastanhayiziba ❤
╰─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╯
تو نیاز داری کمی استراحت کنی؛ از هیاهوی زندگی، از زیاد بودن معاشرت با مردم، از توجه بیش از حد، از سرعت در همه چیز، از پیشبینی بدترین چیزها، از خستگی فکر کردن، از دهها خاکریزی که بهطور همزمان در آنها میجنگی.
تو نیاز داری به آرامش و لذت بردن از چیزهای ساده؛ در همراهی کردن با دوستانت، با خانوادهات، با خودت...
شاید این حرفها آسان به نظر برسد، اما حقیقت این است که هیچ بدیلی وجود ندارد؛ یا باید سرعت زندگیت را کاهش دهی، یا عمرت میگذرد بدون اینکه دمی آسوده نفس بکشی و لحظهای یا چیزی زیبا را حس کنی! و خیلی زود خودت را در حال سوختن و تحلیل رفتن خواهی یافت.
با زندگی طوری رفتار کن که انگار فقط یک سفر است، لحظاتش تغییر میکنند، شرایطش دگرگون میشوند، گاهی ناگهان طوفانی میشود و گاهی دورهای شیرین از راه میرسد. و در هر حال، زندگی میگذرد، پس چرا عجله؟!؟
تو نیاز داری به بالشی که ذهنت بر روی آن آرام بگیرد، از هیاهو فاصله بگیرد، سکوت کند و به تو لحظاتی آتشبس دهد تا بتوانی طی مسیر کنی و به راهت ادامه دهی.
╲\ ╭┓
╭
🌺╯
┗
╯ \╲
╭─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╮
❤ @Dastanhayiziba ❤
╰─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╯
چند سال بود نماز میخوندم ولی #آرامش نداشتم ?
#خدا رو دوست داشتم ولی نمیتونستم همه واجبات رو انجام بدم?
تا یه روز لینک یک کانال دستم رسید
?تازه علت خیلی از اتفاقات زندگیم و فهمیدم
این کانال زندگی من و عوض کرد..?
دلم نیومد به شما معرفی نکنم?
https://t.me/addlist/GAj3hjrfKZc4NmZk
https://t.me/addlist/GAj3hjrfKZc4NmZk
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 weeks ago